کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار میلاد حضرت زینب سلام الله علیها-۱۰

*******************

عشق از روز ازل آینه دار زینب است

صبر ما از صبر و عزم استوار زینب است

در جهان آفرینش بین زن ها روزگار

تشنۀ شهد ولایت از وقار زینب است

جدّ او باشد محمّد باب او باشد علی

عصمت کبریِ حق، آموزگار زینب است

کس ندیده داغ رو داغ و غم بر روی غم

آنکه دیده قلب زار و داغدار زینب است

از دم گرمش نفس ها می شود در سینه حبس

اختیار جان مگر در اختیار زینب است

کوفه را تبدیل کردن بر دیار مردگان

نیست کار هیچ کس این کار کار زینب است

هر که فیض از چشم مستش می کند شرم و حیا

شرم از فرط خجالت شرمسار زینب است

هر بهاری را خزانی هست امّا در جهان

گر بهار بی خزان خواهی بهار زینب است

 

آنکه از وصفش زبان گردیده الکن زینب است

آنکه نطقم در مدیحش گشته کودن زینب است

آنکه بعد از نهضت سرخ حسین بن علی

پیکر دین خدا را بود جوشن زینب است

آنکه با ایراد نطق آتشین خویشتن

مشعل دین خدا را کرده روشن زینب است

آنکه با تیغ زبان، کار دو صد شمشیر کرد

تا که گردد از خطر، اسلام، ایمن زینب است

آنچنان جنگید با دشمن که از آن ابتکار

دشمنش از پرده دل گفت احسن زینب است

آنکه با فکر بلند خویش کرد از بزُن خراب

کاخ استبداد را بر فرق دشمن زینب است

لاف نَبود گر بگویم بعد زهرای بتول

در جهان آفرینش بهترین زن زینب است

ژولیده نیشابوری

******************

وحید قاسمی

نسیم پردۀ گهواره را تکان می داد

برای عرض ارادت، خودی نشان می داد

ستاره های درخشان خوشۀ پروین

کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین

شمیم قدسی او در مدینه پیچیده

بهار آمده، بلبل به غنچه خندیده

چکاوکان به در باغ ریسه می بندند

شکوفه ها همه دیوانه وار می خندند

نشانه های ظهور مسیح ظاهر شد

مدینه مرکز ثقل خیال شاعر شد

نسیم گرد سر نو رسیده دف می زد

بنفشه داخل گلدان مدام کف می زد

صدای خواندن پروانه ها چه زیبا بود

تبسم لب شیر خدا چه زیبا بود

ز نور طلعت رویش ستاره حیران شد

و ماه با عجله پشت ابر پنهان شد

ستاره گفت به خورشید:- بی خبر ساده -

خدا به فاطمه خورشید دیگری داده

زمان سیطره و سلطه گشته طی خورشید

شکسته حرمت پوشالی تو ای خورشید

حریر جذبۀ چشمان او اهورایی ست

طلوع خندۀ زینب عجب تماشایی ست

بساط  فخر فروشی ز آسمان بر چین

بیا زمین به تماشای دخترک بنشین

بیا ببین که ندیدی کسی به این پاکی

شدند خادمه اش، حوریان افلاکی

نگاه حیرت خورشید تا بر او افتاد

اسیر بند جنون گشت و نعره ها سر داد

هوار می زد و می گفت: وه چه نوری داشت!

شبیه مادر خود چهرۀ صبوری داشت

بدون شبهه و شک از قبیلۀ نور است

میان هالۀ انوار خویش مستور است

وقار و نور جبینش به مصطفی رفته

ولی غرور نگاهش به مرتضی رفته

چه کودکیست! که خود اشهدین می گوید

و گاه خنده کنان یا حسین می گوید

چه کودکی ست! که گوید ثنای رب جلی

دو چشم او شده خیره به ذوالفقار علی

************************

آن شب که گل از دامن مهتاب مى ریخت

شبنم به پاى نخل باور آب مى ریخت

آن شب که غم آهنگ شادى ساز مى کرد

قفل اسارت را به گرمى باز مى کرد

آن شب که ساقى بوسه بر پیمانه مى زد

گیسوى شب را بهر مستان شانه مى زد

آن شب که بهر باغ دل غم لاله مى کاشت

در نیستان نینوانى ناله مى کاشت

آن شب شفق دیوان فتح نور مى خواند

بهر فلق شعر شب عاشور مى خواند

شهر مدینه طالب دیدار حق بود

چشم انتظار مطلع الفجر فلق بود

فطرس فراز آسمان ها بال مى زد

فریاد آزادى و استقلال مى زد

کاى اهل عالم در دیار شور و شادى

زد خیمه روز پنجم ماه جمادى

دیوان خلقت را خدا زیب و فرى داد

ساقى کوثر را ز کوثر کوثرى داد

شیر خدا را داد خالق ماده شیرى

قامت قیامت دختر روشن ضمیرى

جبریل بر ختم رسل پیغام مى داد

پیغام از پیروزى اسلام مى داد

مى گفت یا احمد شکوه باور آمد

بهر حسینت سینه چاک سنگر آمد

**************************

محمد فردوسی

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد

یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد

 

مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است

آنگونه که دل همه ی ما خراب شد

 

زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد

نوری دمید و قبلگه آفتاب شد

 

بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت

در ذره ذره های دلم انقلاب شد

 

امشب خدا برای علی حیدر آفرید

زیباترین دعای علی مستجاب شد

 

"یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین"

از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد

 

از بس که شأن و منزلتش پر بها بود

وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد ...

 

... آمد ندا که نام دل آراش زینب است

این گونه شد که زینت بابا خطاب شد

 

قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید

از او سعادت دو جهان را طلب کنید

 

ما از ازل گدای پریشان زینبیم

شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم

 

با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس

یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم

 

ما را خرید و نوکر اربابمان نمود

ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم

 

طعم شراب کوثری او زبانزد است

مست و خراب باده ی جوشان زینبیم

 

با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود

ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم

 

حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است

تا روز حشر ما همه حیران زینبیم

 

مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود

مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم

 

او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد

دلداده های رزم نمایان زینبیم

 

مانند مرد باشد اگر چه که خانم است

خون علی میان رگش در تلاطم است

 

او آمده زمین و زمان را تکان دهد

مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد

 

او آمده که با کرم کردگاریش

با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد

 

او آمده که آیه ای از هل اتی شود

بر دست های خالی ما آب و نان دهد

 

او آمده که با نخی از تار چادرش

بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد

 

او آمده که با نفس مصطفایی اش

قد قامت نماز ولا را اذان دهد

 

او آمده پیمبر خورشید طف شود

در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد

 

او آمده که حق خودش را ادا کند

یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد

 

او آمده برای حسین خواهری کند

او آمده که خواهری اش را نشان دهد

 

خواهر- برادری که عزیز دل هم اند

تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند

 

هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست

در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست

 

دار و ندار تو همه وقف حسین بود

مانند تو به پای برادر نبود و نیست

 

حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای

در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست

 

آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!

مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست

 

بر شانه ی صبور تو بار رسالت است

مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست

 

در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:

اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست

 

شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت

از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست

 

زینب شدی که زینت شیر خدا شوی

یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست

 

در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی

این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی

 

هر دختری که دختر زهرا نمی شود

هر بانویی که زینب کبری نمی شود

 

دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله

جز تو کسی که زینت بابا نمی شود

 

وصف و مدایح همه ی خاندانتان

در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود

 

پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست

بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود

 

صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند

این واژه ها بدون تو معنا نمی شود

 

دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند

یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود

 

عیسی به نام نامی تو می دهد شفا

بیخود مقام او که مسیحا نمی شود

 

شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست

بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود

 

صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی

تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی

 

آیینه ی تمام کمالات مادری

یادآور جلال و کمال پیمبری

 

مستجمع جمیع صفات علی تویی

یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟

 

حیدر اگر به شهر علوم نبی در است

بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری

 

وقتی به روی دست نبی گریه می کنی

چشم انتظار دیدن روی برادری

 

در پای درس مادر خود پا گرفته ای

بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری

 

علم لدنّی تو گواه کمال توست

الحق که از سلاله ی زهرای اطهری

 

با نطق حیدری و بیانات فاطمی

ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری

 

با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی

در رزم خود شبیه برادر، دلاوری

 

با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی

فتح الفتوح آل علی را رقم زدی

 

ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها

مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها

 

با هر خطابه ی تو علی زنده می شود

مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها

 

وقتی که با حسین خودت حرف می زنی

پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها

 

ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره

زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

 

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است

اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها

 

با نام تو تمامی حاجات ما رواست

ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها

 

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای

ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها

 

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست

محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

 

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای

ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها

 

بانو! تو را برای حسین آفریده اند

گریه کن عزای حسین آفریده اند

 

ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

 

همپای او شدی و رهایش نکرده ای

حتّی میان موج بلا،یاور حسین

 

بار رسالت علوی روی دوش توست

با این حساب بوده ای پیغمبر حسین

 

چشم امید او به نماز شبت بُوَد

روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین

 

دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند

دور ضریح بی کفن پیکر حسین

 

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است

آثار بوسه های تو بر حنجر حسین

 

شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای

زخمی شده تمامی بال و پر حسین

 

در شام و کوفه بودی علمدار قافله

جانم فدای تو همه ی لشکر حسین

 

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

عالم از این شهامت تو مات مانده است

 

زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم

از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود

باور کنید روح دعا هم نداشتیم

 

زینب اگر نبود،میان کتاب حق

جایی برای سوره ی مریم نداشتیم

 

زینب اگر نبود جهان کفر محض بود

نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر حیدری نبود

شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت

آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود

مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم

 

زینب اگر نبود به دنباله ی حسین

جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم

 

زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم

قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم

 

این حرف آخر است که امشب قلم نوشت

زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم

 

شکر خدا که از می عشقش لبالبم

شکر خدا که شاعر دربار زینبم

محمد فردوسی

**************************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی