کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


مناجات امام زمان عجل الله فرجه – فاطمیه۷

********************

محسن عرب خالقی
خبری می رسد از راه خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
طبق آیات و روایات رسیده ای قوم
جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است
عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی
باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است
قطره چون رود شود راه به جایی ببرد
به دعای فرج جمع اثر نزدیک است
با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم
بار بر بند برادر که سفر نزدیک است
راه دور دل ما تا به در خیمۀ او
از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است
آه گفتم که در خانه و یادم آمد
غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است
گر چه از آتش در سوخته جانم اما
بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است
باز کابوس سراغ پسری آمده است
باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است
مادرت را ببر از رهگذر نامردان
کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است
تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد
هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است
دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد
پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است
داغ مادر به جگر می رسد اما انگار
اثر داغ برادر به کمر نزدیک است
*********************
محمد بیابانی
دلداه باید بود و از دلدار باید خواند
مانند مرغی دور از گلزار باید خواند
از گفتنِ یکبار نامِ تو هزاران حیف
یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند
یک عمر از دردِ فراقت شعر باید گفت
از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند
تکبیره الاحرام ما کِی می زند آقا؟
حرفِ نمازی را که پشتِ یار باید خواند
این روزها امّا به همراهِ نگاهِ تو
با گریه از احوالِ یک بیمار باید خواند
ما را ببخش آقا، کمی امشب تحمل کن
این روضه ها سخت است پس خونبار باید خواند
یا حرف از سیلی یک نامرد باید زد
یا از جراحاتِ در و دیوار باید خواند
*********************
محمد بیابانی
آهت اگر دامانِ آدم را بگیرد
آتش تمامِ اهلِ عالم را بگیرد
آنروز، غیر از دست هایت نیست دستی
که باز هم از لطف، دستم را بگیرد
بین غم و شادی اگر که غم، غم توست
قلبم همیشه جانب غم را بگیرد
جز اشک، بِین چنته ام چیزی ندارم
ای کاش، چشمانِ تو این کم را بگیرد
باید تقاصی را بگیری تا خدا هم
اینگونه از قلبِ تو ماتم را بگیرد
وقتی به یاد مادرت از دیده آید
این آب، حکم آب زمزم را بگیرد
چشمان من هم آمده در فاطمیّه
خرجیِّ ایّام محرّم را بگیرد
زهرا برای زخم پهلو، زخم بازو
باید که از دستِ تو مرهم را بگیرد
این روزها زینب دعا دارد؛ خدا کاش
از مادرم این قامت خم را بگیرد
********************
آشفته بود این دل و بیمار هم شدیم
بیمار که شدیم گرفتار هم شدیم
ما برای تو نه که باری نبرده ایم
تازه برای تو همه سربار هم شدیم
ما جای اینکه دلخوشی حضرتت شویم
ماندیم در گناه و دل آزار هم شدیم
آزرده بود از دل ما قلب یوسف و
دست تهی روانه ی بازار هم شدیم
وقتی نمیشناسمت آقا چه فایده
گیرم اگر که دعوت دیدار هم شدیم
ما سنگ بر زلالی آیینه ریختیم
روشن که هیچ بلکه همه تار هم شدیم
وقتِ گناه، ما جلویش در نیامدیم
گاهی برای معصیت ابزار هم شدیم
ما را به حال خویش دمی تو رها مکن
غافل شدیم تا که ز تو خوار هم شدیم
انگار که بدی دلم را ندیده ای
تازه غریق رحمت بسیار هم شدیم
گرچه گناهکار ولی فاطمیه ها
گریان روضه ی در و دیوار هم شدیم
**********************
صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا
ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا
درد فراق تو به خدا می کشد مرا
رحمی نما به حال دل این گدا، بیا
از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم
دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا
ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم
آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا
مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم
فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا
لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم
ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا
ای آخرین نگار دل آرای فاطمه
آقای من! برای رضای خدا، بیا
آقا به حقّ چادر خاکی مادرت
آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا
******************
ما سائلیم و نوکریت آبروی ما
یا ایها العزیز نظر کن به سوی ما
تا کی برای نافله های سحر گهی
با خون دل شود دل شب ها وضوی ما
گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت
بر تار موی تو گرهی خورده موی ما
ساقی اشک! بر دل ما هم سری بزن
بوی میِ طهورِ تو دارد سبوی ما
هم چون نسیم در به درم می کنی چرا؟
پس کی رسد به خیمۀ تو جستجوی ما
آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل
بد بگذرانی و شوی هم گفتگوی ما
ای شهریار عشق به نام مقدست
باشد وصال تو همۀ آرزوی ما
روضه گرفته ایم قدم رنجه ایی کنی
شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما
از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد
بغضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما
ای نازنین فاطمه برگرد از سفر
خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر
******************
جوادحیدری
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده
برای آمدنت مادرت دعا کرده
برای این که بگیری تو انتقامش را
میان نافله هایش چه ناله ها کرده
اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است
به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده
تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو
همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده
هزار سال گذشته هنوز عزاداری
تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده
شنیده ام که به دست شماست پیرهنش
نگه به پیرهنش با دلت چها کرده
برای زخم کبودش بیار دارویی
همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده
********************
وقتی برای مادر ما گریه می کنید
با درد و آه و شرم و حیا گریه می کنید
کی دیده اشک مادر خود را به کوچه ها
این قصّه را ندیده چرا گریه می کنید؟
زیبا برای مادر ما ضجّه می زنید
خیلی شبیه با شهدا گریه می کنید
مسمار را شنیده ولیکن ندیده اید
امّا چه خوب داغ مرا گریه می کنید
با این حساب مرهم غم های ما شوید
گویی کنار آل عبا گریه می کنید
ما از خدا عطای شما را گرفته ایم
دیگر چرا ز غصّه شما گریه می کنید
عمری به سوگ ماه مدینه نشسته اید
عمری برای کرببلا گریه می کنید
آخر زمان روز فرج میرسد ز راه
از بس شما به سوز و دعا گریه می کنید
******************
غلامعلی رجایی
بیا که چشم به راه تو چشم آدم ها ست
به پیش پای تو از عرش خیر مقدم ها ست
غروب تلخِ فراقت طلوع خوش حالی ست
زمان آمدنت، وقت رفتن غم ها ست
شبیه نار و جحیم اند، جنت و فردوس
بهشت ها بدون تو چون جهنم ها ست
برای فاطمه بیش از حسین می گریی
چرا که فاطمیه مادر مُحرم ها ست
مدینه نقطه ی آغاز غصه ی توست
مدینه لحظه ی مرگ تمام ماتم ها ست
تو امشب از کفن و دفن و غسل روضه نخوان
چرا که خواندن این روضه کار مَحرم ها ست
********************
علی اکبر لطیفیان
جز رحمت چشمان تو ، دنیا چه می خواهد
تشنه به غیر آب ، از دریا چه می خواهد
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات ، این قوم از موسی چه می خواهد
شاید بپرسی از چه دنبال دَمت هستم
دل مرده نوعا از دَم عیسی چه می خواهد
پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی
مجنون جز این پیغام ، از لیلا چه می خواهد
پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من
جز دلخوشی ، یعقوب نابینا چه می خواهد
تا کیسه ی ما پر شود احسان تو کافی است
مسکین به جز خیرات از آقا چه می خواهد
چیز مهمی نیست اینکه ما چه میخواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه می خواهد
ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه
غیر از ظهور تو مگر مادر چه میخواهد
*********************
رحمان نوازنی
از خود فرار کردم و لا یمکن الفرار
امشب دوباره آمده ام بر سر قرار
رسوای خویش گشته ام و غرق خجالتم
من آمدم ولی تو به روی خودت نیار
من در میان راه زمین خورده ام بیا
از بس که بار آمده بر روی دوش بار
آن قدر در حجاب خودم غوطه می خورم
حتی تو را ندیده ام این گوشه و کنار
امشب که گریه های تو باران گرفته است
از چشم خشکسال منم قطره ای ببار
اصلا وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم
ما خویش را به دست تو کردیم وا گذار
در انتظار آمدنم ایستاده ای
شاید به این امید که می آیمت به کار
امشب برای این که بیایی به پیش ما
انگشت روی روضه ی دلخواه خود گذار
امشب مرا به خانه ی مادر ببر که باز
آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار
ما را ببر که گریه بریزیم پشت در
مانند بچه های عزادار و بی قرار
********************
رخت سفر بر تن کن و از جاده ها برگرد
پوسید نخ ها بر تن لبّاده ها برگرد
ای خواهش امثال ما بیچاره ها برخیز
ای دستگیر از نفس افتاده ها برگرد
خیس است مهر سجده از مژگان تر آقا
پائیز شد نقاشی سجاده ها برگرد
خیره سرم نوکر شدم کاری کنم اما
افتاده ام در دام این قلاده ها برگرد
حالا که حرف تازه ای در شعرهایم نیست
آقا بیا و با زبان ساده ها برگرد
چشم مدینه تاب می بیند از آن دستی
که لطمه زد بر قلب آقا زاده ها برگرد
ای انتقام بانوی در کوچه افتاده
رخت سفر بر تن کن و از جاده ها برگرد
*******************
محمد بیابانی
وقتی که نقش روی تو لبخند میشود
زیباترین بهشت خداوند میشود
امسال هم گذشت و زمستان بهار شد
امسال هم بدون تو اسفند میشود
یک لحظه بی تو آه چه سخت است زندگی
با تو تمام عمر خوشایند میشود
مثل تو مهربان پدری یا ابا الرحیم
کی بیقرار این همه فرزند میشود
بازا که زیر پای تو از خون هر شهید
خاک شلمچه دجله و اروند میشود
آیا زمان آمدنت در سپاه تو
سهمم پلاک و چفیه و سربند میشود؟
آخر ز راه میرسی ای وعده ی خدا
آری هرآنچه را که نوشتند ؛ میشود
یک بار اگر تو روضه بخوانی ، بهشت ما
با روضه ی مدینه همانند میشود
امشب میان روضه ی زهرا ، بگو حسن
مادر خودش ز کار تو خرسند میشود
********************
محمد فردوسی
بی تو بهار ما همان فصل خزان است
باد بهاری شعله ی آتشفشان است
در جاده ایم و پای رفتن را نداریم
بار فراق تو به دوش ما گران است
عمری گذشت و رنگ ساحل را ندیدیم
از بس که این دریای هجران بی کران است
نشکست بغض انتظار … اشکی نیامد
در چشم، خار و در گلو هم استخوان است
گر چه بدیم آقا مگر ما دل نداریم؟
فیض تماشای تو سهم دیگران است
حق داری اصلاً رو بگردانی تو از ما
زیرا دل ما جای عشق این و آن است
اوضاع درهم برهم آلودگان را
وقتی که می بینی چه حاجت بر بیان است
مردم همه دنبال عیش و نوش خویشند
هر کس که می بینی به یک جایی روان است
مردم! بترسید از عذاب ناگهانی
وای از عذابی که هجومش ناگهان است
عید و خوش آمد گویی و شادی نداریم
وقتی که پای فاطمیّه در میان است
حرمت نگه دارید عزادار است آقا
از داغ مادر گریه هایش بی امان است
تا که بلا نازل نگردد، مثل زهرا
دست دعای او به سمت آسمان است
ای وای مادر، وای مادر، وای مادر
هر صبح و ظهر و شب سه وعده  روضه خوان است
با اشک، روی قبر مخفی می نویسد
مادر چرا دنیا به ما نامهربان است
******************
علی اکبر لطیفیان
وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم
باید که التماس به خون جگر کنیم
ما در فراق خون جگر میخوریم و بس
اصلا حلال نیست که کار دگر کنیم
وقتی طواف گرد تو را دور میزنم
پروانه نیستیم طواف حجر کنیم
ما بار خویش بسته و آماده ی توایم
کافیست تا اشاره کنی و سفر کنیم
دوری تو خسارت ما را زیاد کرد
راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم
ما را مران زخویش که عهد بسته ایم
تا خویش را به پات گرفتار تر کنیم
تو باز هم به رسم خودت میکنی کرم
هر چند اشتباهی از اینجا گذر کنیم
ای آفتاب، اول صبح ظهور تو
ما می رویم فاطمه را باخبر کنیم
*******************
محمد فردوسی
مى شود فرصت دیدار مهیّا حتماً
بد به دل راه نده مى رسد آقا حتماً
اى که دنبال دواى غم هجران هستى
مى شود درد نهان تو مداوا حتماً
اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنیم
وعده ى ما همه افتاده به فردا حتماً
ثمر گریه ى ما خنده ى روز فرج است
آن زمان مى شکفد خنده به لب ها حتماً
دوره ى غیبت طولانى و تأخیر ظهور
امتحانى است براى همه ى ما حتماً
کار ما منتظران چیست؟ اُمید و تقوا
غم نخور مى شود آخر گره ها وا حتماً
هرکه در زُمره ى ما منتظران مى باشد
مى کند تا به ابد پشت به دنیا حتماً
انبیا منتظر آمدنش مى باشند
مى رسد پشت سرش حضرت عیسى حتماً
کاش باشیم و ببینیم که روز رجعت
مى سپارد عَلَم خویش به سقّا حتماً
زره شیر خدا بر تن و شمشیر به دست
مى رسد منتقم حضرت زهرا حتماً
انتقام دَرِ آتش زده را مى گیرد
وَ به آتش بکشد آن دو نفر را حتماً
*******************
محمد فردوسی
این چنین بر دلم افتاد … به امّید خدا …
… غم نخور … می رسد امداد به امّید خدا
چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده
عقده ها می شود آزاد به امّید خدا
دل ما که به خدا تنگ شده، منتظریم
تا که از ما بکند یاد به امّید خدا
با دعای «فرج» و «ندبه» ی او مأنوسیم
کِی اثر می کند «اوراد» به امّید خدا ؟
باید از گندم بد بوی گنه دور شوم
تا شوم یار قلمداد به امّید خدا
گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود
فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا …
… که به دست پسر فاطمه بوسه بزنیم
یک به یک با همه اولاد به امّید خدا
خبر آمدنش را همه جا پخش کنید
می رسد لحظه ی میعاد به امّید خدا
منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً
می شود فاطمه دلشاد به امّید خدا
حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع
عاقبت می شود آباد به امّید خدا
مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم …
… دو سه تا پنجره فولاد به امّید خدا
لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید:
آفرین! دست مریزاد! …. به امّید خدا …
… وعده ی بعدی ما شارع بین الحرمین
دم بگیریم همه با لک لبّیک حسین

**********************
یوسف رحیمی

آمد محرّم علی و ماه فاطمه
آتش گرفته جان تو از آه فاطمه
با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام
بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه
بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان
با های هایِ گریه ی جانکاه فاطمه
بی شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر
بالای قبر محسن شش ماهه، فاطمه
آه از میان آن در و دیوار شد شروع
بعد از نبی سلوک الی الله فاطمه
پشت در و کنار بقیع و به روی نی
معنا شده ست سرِّ فدیناه فاطمه
محشر، به پاست روضه ی ارباب بی کفن
پیراهنی ست کهنه به همراه فاطمه
دارد به روی دست، دو دست قلم شده
دستی که در مقام شفاعت علم شده

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی