کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


مناجات امام زمان عجل الله فرجه – فاطمیه۶

********************

مثل یک هفته که اوقاتش تفاوت می‌کند
روزها لطف ساعاتش تفاوت می‌کند
زودتر از آفتاب اینجا به پایت آمدم
صبح‌ها حال مناجاتش تفاوت می‌کند
دست‌های خالی‌ من هفتگی پر می‌شود
صاحب این خانه عاداتش تفاوت می‌کند
کوله‌باری از خجالتْ محضرت آورده‌ام
عبدِ سرافکنده سوغاتش تفاوت می‌کند
گریه خیرمحض داردچه زحاجت چه زهجر
هردو الماس است و قیراتش تفاوت می‌کند
حرف‌هایم را به تو با اشک‌هایم می‌زنم
لال، شکلِ عرضِ حاجاتش تفاوت می‌کند
مرده را در بین روضه جان تازه می‌دهند
خانه‌ی آقا کراماتش تفاوت می‌کند
افضل الاعمالِ ما، عشق حسین بن علی ست
گریه‌کن نوعِ عباداتش تفاوت می‌کند
با اجازه از پسر، گریانِ داغِ مادریم
اصلا این مادر مصیباتش تفاوت می‌کند
دم نزن از سوختن، اما علی فهمید و بس
زخم در با تاول آتش تفاوت می‌کند
*********************
مهدی چراغ زاده
باز آمدم که درد دلم را دوا کنی
تا بلکه بیشتر دل من مبتلا کنی
بازآمدم که باتو کمی درد دل کنم
شاید مرا زبغض گلویم رها کنی
خواهم زفاطمیه بگویم برای تو
باید دوباره مجلس روضه بپا کنی
سخت است خواندن این روضه ها بیا
تا با زبان خود سر این روضه وا کنی
فصل عزای مادرت آمد شتاب کن
باید بیایی و طلب خون بها کنی
آن شب غرور مادرتان پشت در شکست
آقا بیاکه حق عدو را اَدا کنی
زهرا که رفت هم نفس چاه شدعلی
تادق نکرده است تو باید دعا کنی
آقا مدینه مجلس گریه بپا مکن
باید و گرنه گریه ی خود بی صدا کنی
یعنی شبیه فاطمه مجبور می شوی
بیرون شهر کلبه ی احزان بنا کنی
****************
میثم میرزائی
ای کعبه سیه پوش غم مادرتان
عالم همه زنده از دم مادرتان
ماها که به این روضه مشرف شده ایم
بوده است فقط از کرم مادرتان
آقا تو کجا روضه گرفتی، مهدی؟
در کرببلا؟ یا حرم مادرتان ؟
امروز اگر آخر عمرم باشد…
گریم ز غم عمر کم مادرتان
انگار ز پشت در بلند است هنوز
با هر لگد، ای محسنمِ مادرتان
ای منتقم پهلوی زهرا مهدی
برگرد، به قامت خم مادرتان
آنقدر نیامدی که دشمن سوزاند
در آتش کینه پرچم مادرتان
بگذار بسوزند که تا محشر هم
بالاست همیشه علم مادرتان
************
محمد فردوسی
مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا
حال و هوای گریه داری یابن الزهرا
این روزها خیلی دلت را غم گرفته
دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا
با واژه ی «مادر» شود آهت کشیده
در لا به لای اشک و زاری یابن الزهرا
ای وای مادر های تو می گوید آقا
خیلی برایش بی قراری یابن الزهرا
آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر
سر را به زانو می گذاری یابن الزهرا
آقا! تنم، جانم، همه چیزم فدایت
آماده ام بر جان نثاری یابن الزهرا
گریه مکن که طفل اشک بی قرارم
با گریه ات گردیده جاری یابن الزهرا
جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم
با عرض پوزش از «نداری» یابن الزهرا
از این که هستم دوستدار مادر تو
حتماً مرا تو دوست داری یابن الزهرا
تا این که باشم زائر قامت خمیده
دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا
«زهرا» به «زهراها» شده تبدیل… یعنی :
در کوچه شد آیینه کاری یابن الزهرا
**********************
رضا رسول زاده
دنیا چه زیبا می شود وقتی بیایی
خوشحال زهرا می شود وقتی بیایی
نور تو می تابد به عالم با ظهورت
خورشید رسوا می شود وقتی بیایی
فصل خزان زندگی پایان بگیرد
هر غنچه ای وا می شود وقتی بیایی
وقت نمازت از ملازم هایت آقا
هر روز عیسی می شود وقتی بیایی
با ذوالفقاری که به دست خود بگیری
حیدر تماشا می شود وقتی بیایی
زخمی که روی سینه ی مادر نشسته
حتما مداوا می شود وقتی بیایی
گنبد بسازی در بقیع مثل خراسان
دلها مصفا می شود وقتی بیایی
در کوفه وقتی روضه ی زینب بخوانی
هر دیده دریا می شود وقتی بیایی
شب های جمعه روضه در صحن اباالفضل
هر هفته بر پا می شود وقتی بیایی
**********************
رضا رسول زاده
ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم
بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم
همساز روزگار به عشق تو بوده ایم
از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
هر جا شنیده ایم خبر از تو می دهند
در طوفشان به شوق رخت پر کشیده ایم
از کوی عاشقان چو گذشتیم، با امید
ما از پی ات به محفلشان سر کشیده ایم
از بس که از فراق تو افسرده دل شدیم
بر سینه نقش نرگس پرپر کشیده ایم
آقایی تو باعث این شد به عاشقی
پا از گلیم خویش فراتر کشیده ایم
خود خواستیم و شکر ، که با لطف حضرتت
جام بلای بندگی ات سر کشیده ایم
ما بر تسلی دل تو در حسینیه
هر فاطمیه ناله ی مادر کشیده ایم
**********************
مسعود یوسف پور
دوباره هیئت ما در عزای مادرتان
رسیده است به زیر کسای مادرتان
میان ذکر مصیبت عجیب نیست اگر
شنیده می شود این جا صدای مادرتان
تمام فاطمیه گریه می کنم اما
خدا گریسته اول برای مادرتان
گران بهاتر از این چشم ها نداشته ایم
همین دو چشمۀ زمزم فدای مادرتان
امام عصر دل زخم خورده ی ما را
شکسته تر نکن از ماجرای مادرتان
به چشم های عزادار ما نمی گویی
کجاست آن حرم با صفای مادرتان؟
اگر که قسمت مان نیست لااقل ما را
ببر مدینه، همان کربلای مادرتان
********************
سید پوریا هاشمی
ماییم و نفس داشتن امّا نکشیدن
بالای سر مرده مسیحا نکشیدن
بی
عرضگی از ماست اگر که نرسیدیم
به مرتبه
ی حسرت دنیا نکشیدن
هر جا سخن از توست چرا پایه نبودن
هر جا که گناه است چرا پا نکشیدن
تقصیر من و دوری از کوی تو ، این است
قطره نشدن منّت دریا نکشیدن
شرمنده
ام از عمر که شد وقف دو غفلت
از غیر، کشیدن، غم آقا نکشیدن
ما لکّه
ی ننگیم ببخشید چه تلخ است
یوسف شدن و رنج زلیخا نکشیدن
مجنون همه
ی آبرویش خونِ دلِ اوست
زشت است غم دوری لیلا نکشیدن
چه جای گله چون خودمان خواسته بودیم
تب داشتن و ناز مداوا نکشیدن
حیف است در این فاطمیه روضه گرفتن
امّا ز جگر ناله
ی زهرا نکشیدن
پشت در این خانه علی بود و عذابِ
چادر به سر امّ ابیها نکشیدن
****************
محمد بیابانی
پُر از حاجتم ، حاجتم را روا کن
گره های کورِ مرا ، باز وا کن
دلی بی قرارم، قرارِ دلم شو
غباری حقیرم، مرا خاک پا کن
میانِ قنوتت، میانِ نمازت
مراهم دعا کن، مرا هم دعا کن
فقط خوب ها نه، کمی مالِ من باش
بد و خوب را، کمتر از هم سوا کن
دو دستِ پُر از خواهشم را بگیر و
اگر که دلت آمد، آندم رها کن
شبی بینِ روضه، بگو وای مادر
شبی بینِ ما ، مادرت را صدا کن
همانجا جدا کن ز تن روحِ ما را
و این جسم را خاک در کربلا کن
********************
محمد بیابانی
دلگرمی این روزهای سرد برگرد
سرسبزی این روزگار زرد برگرد
آسان نگردد بی تو هر چه سخت باز آ
درمان ندارد بی تو هر چه درد برگرد
"اشکو الیک" از جهان خالی از مرد
با سیصد و باسیزده تا مرد برگرد
پای تو خواهم ماند و همچون اهل کوفه
پشت تو را خالی نخواهم کرد برگرد
می آیی آن روزی که شاید خاک باشم
تا پر کشم بر دامنت چون گرد برگرد
دنبال تو در کوچه های فاطمیه
حیران شدم چون عابری شب گرد برگرد
ای دسـِت قهاِر خدا تا که بگیری
کـفـاره ی سیـلِی آن نـامرد٬ برگرد
زینب فقط می داند آن بَلواِی کوچه
شب ها چه بر روِز حسن آورد٬ برگرد
یک حرف می ماند برایم یابن زهرا
برگرد جـاِن مادرت برگرد٬ برگرد
*********************

هرکس که بر سرش زده با عشق سر کند
باید هوای داشتن درد سر کند
باید هر آنکسی که پی وصل میرود
تا مرز سوختن بتواند خطر کند
از شوق این وصال مجال فراق نیست
سوگند خورده است مرا خون جگر کند
شب آمده است باز پریشان نشسته ام
شاید دوباره یوسف از اینجا گذر کند
باشد ، به التماس دل من محل نده
پس لا اقل بگو که چه خاکی به سر کند
اصلا چگونه شمع در این گوشه ی اتاق
شب را بدون صحبت پروانه سر کند
دیدی که خون داغ پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند
افتاده اند در بغل هم دو سوخته
دیگر کسی نمانده کسی را خبر کند
وقتی فقیر فرق ندارد فقیر نیست
کاری کنید فقر مرا بیشتر کند
هر آنچه داده اند دو برابر گرفته ام
سائل نیامده است که اینجا ضرر کند
با آن که ذره را به نظر آفتاب کرد
باد صبا بگو که به ما هم نظر کند
*******************
 محمد بیابانی
ما آمدیم امشب که حیران تو باشیم
آشفته‌ی حالِ پریشانِ تو باشیم
تقصیرِ هجران است، تقصیرِ فراق است
امروز اگر پاره گریبانِ تو باشیم
مثلِ کویرِ تشنه می مانیم و باید
روزی خورِ الطافِ بارانِ تو باشیم
از دردهای ما طبیبان نا امیدند
انگار باید تحتِ درمانِ تو باشیم
شکرِ خدا این روزها توفیق داریم
هم ناله¬ی چَشمانِ گریانِ تو باشیم
شاید خدا قسمت کند یک فاطمیه
اندازه¬ی یک روضه مهمانِ تو باشیم
صاحب عزای فاطمیه باید امشب
گریه کنِ شامِ غریبانِ تو باشیم
*********************
محمود مربوبی
هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است
بهار اگر تو نباشی شبیه پائیز است
دلم هوای تو کرده چه میشود آیی
ببین که کاسه صبرم ز غصه لبریز است
قسم به عصمت زهرا کسی که در قلبش
ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است
به انتظار قدومت مسافر زهرا
ببین که جمعه به جمعه گدا سحر خیز است
به عالمی نفروشم دمی ز حالم را
که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است
شنیده ام که به سختی جدا شدند از هم
در شکسته که با مادرت گلاویز است
فقط تویی که زیارت نموده ای هر شب
امام زاده ی نازی که بین دهلیز است
یگانه مرهم یاس شکسته سینه بیا
غریب خسته دل و دلبر مدینه بیا
**********************
محمد بیابانی
ای روشنایی سحر فاطمیه ام
صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام
ایام میروند به امید دیدنت
یک بار رد شو از گذر فاطمیه ام
دست مرا بگیر و به دنبال خود ببر
تا با تو طی شود سفر فاطمیه ام
آقا گناه روزی چشم مرا گرفت
رزقی بده به چشم تر فاطمیه ام
با خود همیشه گفته ام آیا نمی شود
دیدار روی تو ثمر فاطمیه ام
وقتی شنیده ام که میایی به روضه ها
هرشب اسیر و در به در فاطمیه ام
پایان راه سینه زنی ها شهادت است
ای کاش گل کند هنر فاطمیه ام
در میزنم که اذن عیادت دهی به من
با این امید پشت در فاطمیه ام
**************************
علیرضا خاکساری
جان جهان جهان جان تسلیت عرض میکنیم
ولی امر مهربان تسلیت عرض میکنیم
به غم نشسته ای ولی غریب و زار و بی کسی
ای کس و کار بی کسان تسلیت عرض میکنیم
هم دل تو گرفته است هم دل ما گرفته است
به آه و ندبه و فغان تسلیت عرض میکنیم
شبیه قبر گمشده گم شده ای میان ما
دلبر بی نام ونشان تسلیت عرض میکنیم
فاطمیه رسـیده و دوبـاره داغ دیـده ای
غصه و حزن بی کران تسلیت عرض میکنیم
فاطمیه رسیده و خمیده راه می روی
وارث قامتی کمان تسلیت عرض میکنیم
فدای شال مشکی ات فدای گریه های تو
حضرت شاه روضه خوان تسلیت عرض میکنیم
برای مادر شهیده ات عزا گرفته ایم
شاهد روضه هایمان تسلیت عرض میکنیم
میکشد عاقبت تو را غصه ی میخ و سینه ای…
مرهم مادری جوان تسلیت عرض میکنیم
پهلوی مادر تو را با لگدی شکسته اند
جنین نمیخورد تکان… ، تسلیت عرض میکنیم
همین اشاره کافی است "بِأَیِ ذَنبٍ قُتِلَت…"
حضرت صاحب الزمان تسلیت عرض میکنیم
*********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی