کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


مناجات امام زمان عجل الله فرجه – فاطمیه۱

********************

محمد علی بیابانی

سلام فاطمیه باز پر زدم به هوایت
سلام بر تو و بر اشک های صاحب عزایت

سلام صاحب عزا جان فدای بغض گلویت
سلام صاحب عزا جان فدای سوز صدایت

نشسته اند دو تا چشم من گرسنه و تشنه
به پای سفره ی اشکت به شوق آب و غذایت

دوباره گرد یتیمی گرفته آینه ات را
غبار چادر خاکی نشسته روی عبایت

گدا رسیده و سوگند می خورد که بمیرد
اگر تو روضه بخوانی شبی برای گدایت

طناب بسته شده دور دست های علی را
بیا که باز کنی با ظهور عقده گشایت

نوشته اند که زهرا میان آن در و دیوار
ز سوز سینه دعای ظهور خوانده برایت

********************

محمود مربوبی

پای دعایم با گنه زنجیر گشته

«آقا بیا» هایم چه بی‌تاثیر گشته

من خواب دیدم ماه پشت ابر مانده

خوابم به هجر روی تو تعبیر گشته

هر جمعه که خورشید در حال غروب است

در چشم من غمگین‌ترین تصویر گشته

لیلای من کم کم تو را افسانه خوانند

مجنون به راه عشق تو تحقیر گشته

آقا بیا تا عشق رنگ و بو بگیرد

دنیا بدون روی تو دلگیر گشته

از نوجوانی انتظارت را کشیدم

حالا دگر چشم انتظارت پیر گشته

ترسم که من هم با غم هجرت بمیرم

از بس که در امر فرج تاخیر گشته

امروز دنیا در پی موعود باشد

شکر خدا عشق تو عالم‌گیر گشته

باید بیایی تا بگیری انتقامِ

آن سوره‌ای که با لگد تفسیر گشته

آقا الهی بشکند دست کسی که

در کوچه‌ها با مادرت درگیر گشته

*******************

رضا تاجیک

من گریه می کنم سحر انتظار را

تا که به سینه ام برسانی قرار را

دارد بدون تو سپری میکند دلم

این جمعه های پرغم و ناسازگار را

وقتی که با قدوم تو ما زنده می شویم

باید به پای تو بنویسم بهار را

دارم غروب جمعه به این فکر میکنم

این هفته هم گذشت ندیدم نگار را

من مطمئن شدم که دلت را شکسته ام

وقتی شکستم آن همه قول و قرار را

من را به پایبوسی خود مفتخر کن و

من هم به چشم می کشم این افتخار را

پیراهن سیاه تنم بیرق عزاست

از من نگیر این سند  اعتبار را

ای کاش صحن حضرت زهرا پس از ظهور

روزی ببیند این  همه خدمتگذار را

امن یجیب کیست که میخواهد اینچنین

از حق شفای مادر در احتضار را

******************
جواد حیدری

حق دوباره کرمی کرد که بیدار شوم

با نگاه تو گل فاطمه هشیار شوم

از ازل گر دل من بر تو ارادت کردست

مادرت خواست که من بر تو گرفتار شوم

همۀترس من از باقی عمرم این است

باز بر پیش نگاه تو گنهکار شوم

به خدا حاجتم از سفرۀ زهرا این است

دور از اهل سقیفه به علی یار شوم

حق آن چادر پر وصله و خاک آلوده

محرم اهل کسا با دل بیمار شوم

همچو مقداد هماهنگ شوم با رهبر

جان نثار تو چو میثم به سر دار شوم

********************
محمد جواد شیرازی

باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی

آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی

درد این است که ما مدعی هجرانیم!

درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی

غافل از چشمِ خدابین تو مستیم همه

فعل ما را همه دیدی و نفهمید کسی

بی حیاییم و به جای همه ی ما آقا

لبت از شرم گزیدی و نفهمید کسی

هر سحر توبه به جای همه ی ما کردی

جور یک شهر کشیدی و نفهمید کسی

بارها وقت زمین خوردن ما با عجله

بهر امداد دویدی و نفهمید کسی

چه شد آخر وسط روضه ی ما غوغا شد؟

به گمانم که رسیدی و نفهمید کسی

هر زمان روضه گرفتیم برای زهرا

سرمان دست کشیدی و نفهمید کسی

صبح و شب گریه برای غم مادر کردی

مثل یک شمع چکیدی و نفهمید کسی

دیده ای واقعه را... آجرک الله آقا

 شاهد قتلِ شهیدی و نفهمید کسی

*******************

محمد بیابانی

ما آمدیم امشب که حیران تو باشیم

 آشفته ی حال پریشان تو باشیم

 تقصیر هجران است، تقصیر فراق است

 امروز اگر پاره گریبان تو باشیم

 مثل کویر تشنه می مانیم و باید

 روزی خور الطاف باران تو باشیم

 از دردهای ما طبیبان نا امیدند

 انگار باید تحت درمان تو باشیم

 شکر خدا این روزها توفیق داریم

 هم ناله ی چشمان گریان تو باشیم

 شاید خدا قسمت کند یک فاطمیه

 اندازه ی یک روضه مهمان تو باشیم

 صاحب عزای فاطمیه باید امشب

 گریه کن شام غریبان تو باشیم

********************
محمد حسین رحیمیان

دریاب این حال بد دنیای ما را

بی تو گرفته دلهره دل های ما را

ای کاش هر کس هم نشینت هست امشب

خالی کند در محضر تو جای ما را

هستیم کمتر یاد تو چون که گرفته

بار گناه و معصیت تقوای ما را

بی خود به دنبال کس دیگر نباشید

کم دارد این عالم فقط آقای ما را

یک روز می آید که این عالم ببیند

بین الطلوعین شب یلدای ما را

ممنونم از این قدر لطفت باز کردی

در روضه های فاطمیه پای ما را

********************
محمود مربوبی

میان باید و شاید، همیشه درگیر است

کسی که پایِ دلش در حصارِ زنجیر است

نخورده غصهی روزی، گدایِ این خانه

که لطفِ صاحبِ خانه، بدون تاخیر است

نبرده رنج، چه گنجی به ما عطا کردند

که عاشقِ تو شدن، بهترین تقدیر است

به دل وصال تو را وعده دادهام هر دم

ظهورت آرزوی هر جوان و هر پیر است

زبان ز شرحِ فراقِ تو قاصرست، آری

حدیث هجر تو را، خون دیده تفسیر است

گناه بین من و تو جدایی افکنده

همیشه نامهی من، پر ز جرم و تقصیر است

خودت برای ظهورِ خودت دعایی کن

که نالههایِ دلِ من، بدون تاثیر است

بیا و بند بزن چینی دل من را

دل شکسته ی من مستحق تعمیر است

نگو که از من آلوده ناامید هستی-

برای نوکرِ خوبی شدن، نگو دیر است

کسی که در وسط کوچه قد عَلَم کرده

چه شد که گوشهی خانه چنین زمینگیر است؟

چه آمده به سرش بین آن در و دیوار؟

که در سنین جوانی ز زندگی سیر است

شبیه عاشقِ چشم انتظار می گرییم

به حال مادرتان زار زار می گرییم

**********************

نعیمه امامی

عمری دل از زمانه بریدیم ... بس نبود ؟

چون شمع سوختیم و چکیدیم ... بس نبود ؟

آقا تو را قسم به در سوخته به عشق

برگرد.... هر چه بی تو کشیدیم... بس نبود ؟

آرام از مقابلمان رد شدی ، دریغ

روی چو ماهتان که ندیدیم ... بس نبود ؟

در غفلت و هوا و هوس عمرمان گذشت

تا اوج پرتگاه رسیدیم ... بس نبود؟

گفتند کو نشانی اربابتان که نیست...!

زخم زبان و طعنه شنیدیم ... بس نبود؟

آنقدر دیر کردی و ما ... در نبودنت

زهر فراق یار چشیدیم ... بس نبود ؟

یک عمر راه گم شد و در حسرت وصال

بیراه رفته و نرسیدیم ... بس نبود؟

امسال هم گذشت در اندوه انتظار

رنج و بلا و ظلم که دیدیم ... بس نبود ؟

*******************
وحید عظیم پور

روز درگیرم که شب نایی نمیماند بجا

شب که غفلت باشد احیایی نمیماند بجا

آه وقتی میکشم،سوزی میان سینه نیست

از دل ناساز آوایی نمیماند بجا

گریه دادی تا گناهان مرا پاکش کنی

قطره میریزم، ودریایی نمیماند بجا

سایه ات را کم نکن که بی حضورت از دلم

هیچ چیزی غیر رسوایی نمیماند بجا

در مسیرت بودم اما نیتم با تو نبود

این شده از من رد پایی نمیماند به جا

مثل زهرا باید از گمنامی استقبال کرد

میدهد جان و از او جایی نمیماند به جا

تا  نیایی رد آن شلاقها که میزدند

همچنان بر صوت آیینه میماند به جا

*******************
محمدعلی بیابانی

دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت

و رود رود عزا جاری است از رویت

به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم

نماز صبر به محراب طاق ابرویت

گمان کنم که شمیم مدینه را دارد

اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت

دوباره دست گدایی دراز خواهم کرد

برای گریه به غم های مادرت سویت

شبیه قامت زهرا شکسته است قدت

شبیه زانوی حیدر خمیده زانویت

به یاد زینبی و گیسوی پریشانش

اگر دوباره پریشان شده است گیسویت

برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد

که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت

*******************
نعمیه امامی

ای داغدار ساقی عطشان... نیامدی

سوز دعای خضر و سلیمان ... نیامدی

یکسال هم گذشت امام غریب من

دل بی قرار از غم هجران... نیامدی

حافظ که گفت ؛ یوسف گشته می رسد ...!

نگذشتی از حوالی کنعان...! نیامدی

تنها بهانه ی دلِ تنگ و شکسته ی

این جمعه های بی سر و سامان... نیامدی

ما بی وفا شدیم و دلت را شکسته ایم

بشکسته ایم عهد و پیمان ... نیامدی !

خنجر برید لاله به لاله سر از قفا

سرها به روی نیزه پریشان ... نیامدی

این روز ها کوچه پریشان شد از غمِ

یاسی شکسته و درِ سوزان ... نیامدی

شبگرد کوچه... شال عزا روی دوشتان

ای روضه خوان کوثر قرآن ... نیامدی

کشتی بساز نوحِ زمان و قیام کن

ما دل سپرده ایم به طوفان ... نیامدی

پیراهنت به دست کدامین نسیم ماند

حسرت نشین شدند غریبان ... نیامدی

این خشکسالی از غم و اندوه مهدی است

ای لحظه تبسم باران نیامدی

*******************
سید پوریا هاشمی

آخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم

باز هم در کار خود از هر جوانب مانده ایم

هر چقدری که صلاح ماست آن را لطف کن

دست خالی در پی لطفی مناسب مانده ایم

غالبا با گریه ما احساس سیری میکنیم

چند وقتی می شود بی قوت غالب مانده ایم

پای ما امسال هم در خیمه ی تو وا نشد

عذر می خواهیم اگر جزو اجانب مانده ایم

تو تماما سیزده قرن است حاضر مانده ای

ما تماما سیزده قرن است غایب مانده ایم

روز و شب بازار در بازار دنیا می خریم

جای تو درگیر عید و این مطالب مانده ایم

لطف مستاجر شدن دیدار صاحبخانه است

آه ما محروم از دیدار صاحب مانده ایم

چه بهاری مانده وقتی مادر ما را زدند

پا به پای تو به سوگ این مصائب ماندهایم

تا قباله پاره شد بند دل ما پاره شد

تا به الان در غم سیلی غاصب مانده ایم

این سه ماهه دم به دم دلواپسش هستیم ما

در کنار بستر مادر مراقب مانده ایم

*******************
محمد جواد شیرازی

برکه ای خشکیده ام دریا به دردم می خورد

جام من خالی شده صهبا به دردم می خورد

سوی هر کس می روم، فورا رهایم می کند

بنده ای زارم فقط مولا به دردم می خورد

فتنه ها می آید و هر کس به سویی می رود

لحظه های امتحان تقوا به دردم می خورد

شرط توبه در رضای حجت الله است، پس...

... رخصت صاحب زمان تنها به دردم می خورد

سائلم... دار و ندارم این دل ویرانه است

ظاهرا بی ارزش است اما به دردم می خورد

گرچه فردا بیشتر محتاج لطف مادرم

مادری اش از همین حالا به دردم میخورد

مطمئنم بیشتر از هر عمل، روز جزا

نوکری خانه ی زهرا به دردم می خورد

مُهر و امضایی که بر روی دلم زد فاطمه

بیشتر از هر زمان فردا به دردم می خورد

عرش حق لرزید وقتی فاطمه با خنده گفت:

طرحِ تابوتی که گفت اسماء به دردم می خورد

**********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی