کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

ولادت امام حسن عسکری علیه السلام – اشعار۹

************************

امشب شب میلاد آن نور خدایی است


کار تمامی جهان امشب گدایی است


حالا اگر بیگانه هم هستی بیا تو


این خانه از اول سرای آشنایی است


در امتحان عاشقی دلها محک خورد


این آزمون امشب شده بر پا!...نهایی است


می خوانم از روی شعف آیه به آیه


مولود قرآنی ما چون هل اتا یی است


حتی اگر از زائران مشهدم من


اما دلم حال و هوایش سامرایی است


 حسن خدا حصن حصین آمد به دنیا


ابن الرضای سومین آمد به دنیا


 


باید گل افشانی کنیم امشب جهان را


باید وداعش کرد این فصل خزان را


در عمق چشمهای نرگس وار مستش


باید ببینی از کران تا بی کران را


توفیق اگر شد شاملت در صف بیا تا


نوبت اگر شد هدیه گردانیم جان را


شکرانه چند رکعتی با مهر تربت!...


باید جلو انداخت یک ذره اذان را


حالا اگر اشکی سرازیر است یکسر


باید بدانیم قدر این آب روان را


 


آن مه لقای مه جبین آمد به دنیا


ابن الرضای سومین آمد به دنیا


 


زیبا نسیمی در فضای دل وزیده است


از آسمانها تا زمین نوری رسیده است


دیگر چرا از گفتنش باید حذر کرد؟


حالا که لحظه لحظه ی خوب سپیده است!...


در آینه عکس امام مجتبی بود


چونکه خدا از نو حسن را آفریده است


این چشمهای من نفس دیگر ندارند


دل در میان سینه از بس هی تپیده است


دیوانه ام دیوانه ام دیوانه ی او


کار جنون من عجب بالا کشیده است


 


نور سماوات و زمین آمد به دنیا


ابن الرضای سومین آمد به دنیا


 


رفته برفته وقت ما دیگر تمام است


اما شروع لحظه های این امام است


مستم وَ هوشیاری نمی دانم وَ اکنون


جز باده هر چیزی به من امشب حرام است


الحمدلله آن پرستویی شدم من


که تا ابد ماوای او بر روی بام است


وقتی که محو لیل گیسویش شدم من


دیگر سحر حتی برایم عین شام است


حرز امام عسگری روی لبم هست


حرزی که بر روی لبم دائم،مدام است


 


نور الیقین حق الیقین آمد به دنیا


ابن الرضای سومین آمد به دنیا


************************


 ای قبله حرم، حرمِ سامرای تو


بیت الولای دل حرم با صفای تو


قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو


روح ملک کبوتر صحن و سرای تو


آیینۀ جمال خداوند سرمدی


فرزند پاک چار علی، سه محمدی


رضوان بدان جلال و شرف سائل درت


خورشید سجده برده به صحن مطهرت


روح رضاست در نفس روح پرورت


نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت


میراث زهد و نور هدایت ز هادیت


علم امام هشتم و جود جوادیت


معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن


ابن الرضای سومی و دومین حسن


گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن


شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن


دُر کلام و لعل لب گوهری کجا


وصف ابا محمدنِ العسگری کجا


انوار ده امام درخشد ز روی تو


یادآور رسول خدا خُلق و خوی تو


زیباترین دعای ملک گفتگوی تو


مسجود جنّ و انس بُود خاک کوی تو


بحری که در صدف، دُر جان پَروَرد تویی


در دامنش امام زمان پرورد تویی


ویرانۀ مزار تو مسجود آسمان


قبر تو کعبۀ دل و صحنت مطاف جان


زوّار هر شب حرمت صاحب الزمان


کوری چشم دشمنت ای قبلۀ جهان


تنها نه سامره، همه عالم دیار توست


هر جا رویم در بغل ما مزار توست


قبر مطهر تو اگر چه خراب شد


یا بر حریم تو ستم بی حساب شد


و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد


هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد


هر روز قبۀ تو فروزنده تر شود


جاه و جلال و مرتبه ات زنده تر شود


ای نُه سپهر فرش رفیع عبادتت


ای لطف و جود و مرحمت و بذل، عادتت


اقرار کرده دشمن تو بر سیادتت


یاد آمدم به فصل جوانی شهادتت


ای زخم دل هماره فزون از ستاره ات


از ما سلام بر جگر پاره پاره ات


با آن که در محاصره بودی تو سال ها


دیدی ز دشمنان، غم و رنج و ملال ها


کردند با تو از ره طغیان جدال ها


دادی به شیعه عزت و قدر و جلال ها


نور ولایتت ز دل حبس ای شگِفت


چون آفتاب یک سره آفاق را گرفت


داغت به قلب شیعه شراری عظیم شد


خون بر دلت ز کینۀ اهل جحیم شد


روح تو در بهشت الهی مقیم شد


با رفتن تو حضرت مهدی یتیم شد


یا بن الحسن از این همه بیداد، الامان


عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان


ای عدل تو زوال ستم گستری بیا


نادیده کرده بر همه روشنگری بیا


ای آخرین دُر صدف کوثری بیا


ای نور دیدۀ حسن عسگری  بیا


تا کی فراق روی تو آتش به جان زند


تا کی به شیعه خصم تو زخم زبان زند


ای خوانده جنّ و انس و ملک پیر و مقتدات


تو جان جان عالمی و جان ما فدات


خُلق علی و خلق نبی جلوۀ خدات


میثم به این دو مصرع نیکو دهد ندات


یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن


عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن


غلامرضا سازگار


************************


مهربانا  مهربانی کرده ای


خشت و گل را آسمانی کرده ای


حکمت از دل دُرفشانی می کند


با قلم قلبم تبانی می کند


چشم صحرا را مزیّن کرده ای


نور زهرا را مُبیَّن کرده ای


نُه فلک مجذوب یک دلدار ماند


هفت اقلیم از هبوط یار ماند


آن زمانی که نه گِل نه آب بود


با تو نَه خورشید نَه مهتاب بود


دستِ ذاتت هستِ مسطور آفرید


از صفاتت چارده نور آفرید


چار و دَه مبهوت یکدیگر شدند


عَلَّم الاَسماء را از بَر شدند


نور واحد چارده تقسیم شد


سال و ماه و هفته ها ترسیم شد


چون نظر کردند بر حالات خویش


ذات را دیدند در مرآت خویش


تا مهّی، هفته، از اِعراب یافت


قصّة سبع مثانی باب یافت


تا دل افتد روز و شب در دامشان


ثبت شد ساعات هم بر نامشان


بوی گلهای معطّر می وزد


شنبه ها عطر محمد می رسد


یاس و سُنبل هدیة یکشنبه هاست


عطر زهرا و علی در جان ماست


گُل کند در هر دوشنبه نور عین


گاه  از نور حسن گاهی حسین


هر سه شنبه می وزد عطر سه گل


سین و یاء و صاد اندر هر سُبُل


چهار شنبه موسوی گردد فضا


از رضا و باب و دو ابن الرضا


می شود لب تر ز جام عسگری


هر شب جمعه به نام عسگری


ذکر آب و ذکر باد و ذکر خاک


یا امام عسگری روحی فداک


دوستان محتاج لبخند تو اَند


جمع موجودات در بند تو اَند


ای زمان از بس ترا  دارایی است


در زمین هنگام حُسن آرایی است


باید این احساس را اذعان کنم


آنچه استاد ازل گفت آن کنم


باید از ساقی دلها دم زنم


تا در این میخانه در محکم زنم


آمد آن پشت و پناه شیعیان


شد جمال وجه رحمانی عیان


او بود خورشید کز نو سر زده


یا حسن در وجه اَحسَن آمده


بسکه او مجذوب در توحید شد


ذره هم در پرتوش خورشید شد


آمد آن محنت کش شادی فروش


تا کشد بار ولایت را به دوش


گرچه گردد ساکن تبعیدگاه


می گشاید تا خدا بر شیعه راه


راز دار صُلب منصور است او


معنی نورٌ علی نور است او


شیوه اش هنجار های معنوی است


سیره اش طرح قیام مهدوی است


هرچه گویم از سجایایش کم است


کن توسل حبل عشقش محکم است


تا گدای سامرایش می شویم


بی گمان حاجت روایش می شویم


سامرا گفتم دلم آمد به شور


جشن میلاد است یا شورِ نشور


شیعه احساس غریبی می کند


ذکر ادرک یا حبیبی می کند


************************


گلشن توحید آباد امام عسکری است
دل بهشت نور با یاد امام عسکری است
جنت موعود میعاد امام عسکری است
مژده یاران عید میلاد امام عسکری است
کیست این مولود فرزند علی مرتضاست
قره العین علی بن جواد بن الرضاست
درّ ده دریا و بحر یک دُرِ ناب خدا
نجل هادی آفتاب حسن مصباح الهدی
رهروان را رهنما و رهبران را مقتدا
سرّ بعد از انتها و نور قبل از ابتدا
هم زکی هم عسکری هم نام نیکویش حسن
رخ حسن خُلقش حسن خَلقش حسن
ماه ده برج شرف خورشید حُسن پنج تن
عسکرش جن و ملایک خود ولی ذوالمنن
مهر او شیرین تر است از جان شیرین در بدن
نام نیکویش حسن چشم و چراغ بوالحسن
صد بهشت لاله ی توحید در لبخند اوست
عالمی در انتظار مقدم فرزند اوست
گر چه عمری در میان دشمنان تبعید بود
دوستان را رهنما در عالم توحید بود
در درون ابرهای تیرگی خورشید بود
شیعه را در موج ظلمت پرتو امید بود
با وجود آن بهین نجل بتول طاهره
کعبه ی امّید خلق عالمی شد سامره
نقش وجه ا.. اعظم حُسن بی مانند او
می درخشد یک محمد نور در لبخند او
گردن تسلیم خلقت تا ابد در بند او
حجه بن العسکری گوید منم فرزند او
با وجود آن همه تبعید و دوران کمش
ریزه خوار سفره ی فضل و شرف شد عالمش
ای فروزان ماه عالم در حجاب سامره
گشته بر دور مزارت آفتاب سامره
بوتراب بوترابی در تراب سامره
بر رحمت گشته از فیضت سحاب سامره
اختران آسمان در ظلّ دیوار توأند
آسمانی ها زمین بوسان زوّار توأند
سامره یک آسمان توحید دارد در بغل
سامره یک کعبه ی امید دارد در بغل
سامره دو ماه و دو خورشید دارد در بغل
سامره ماهی که نتوان دید دارد در بغل
روز و شب دائم سلام خلق و حیّ داورت
بر تو و باب تو و برعمه و بر همسرت
باب تو همچون تو وجه ا... ذوالمن پرورد
عمه ات در وادی جان طور ایمن پرورد
مکتب مهر و وفا در قلب دشمن پرورد
نرگست ریحانه چون مهدی به دامن پرورد
فرشیان در عرش می گردند گرد حائرت
روح می گیرند از فیض دعای زائرت
ای قرار دل که دل شد بی قرارت یا حسن
جان خوبان جهان یکسر نثارت یا حسن
ماه نرگس بوسه گیرد از مزارت یا حسن
روح، مرغ کوچکی در شاخسارت یا حسن
ده ولی ا... اعظم را سرور سینه ای
یک جمال و چارده خورشید را آیینه ای
تا گشودی لب، بهار معرفت آغاز شد
مرغ جان بر شاخسار علم در پرواز شد
رهروان علم را پیوسته کشف راز شد
سرّ کفر افشا شد و مشت نصارا باز شد
ای فدای دانش و فضل و کمال و علم تو
می طراود خُلق و خوی مصطفی از حلم تو
خاک راه زائرت از مشک و عنبر بهتر است
ریگ صحرایت ز لعل و درّ و گوهر بهتر است
مهر تو از کل نعمت های داور بهتر است
مدح تو از جان شیرینم به پیکر بهتر است
هر که بودم هر که هستم یا امام عسکری
خویشتن را بر تو بستم یا امام عسکری
گر چه خارم سر بر آوردم ز بستان شما
با عنایات شما گشتم ثناخوان شما
رنگ و بو بگرفتم از باغ و گلستان شما
این من و دست تهی این لطف و احسان شما
تا ثنا خوان شمایم سرفراز عالمم
دست بوس میثم دار ولایت، میثمم

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی