کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)19

************************

حافظ

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

طربسرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجودست شعر من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد

خیال آب خضر بست و جام کیخسرو

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چرا که حافظ از این ره برفت و مفلس شد

***********************

ای اهل جهان گوش به فرمان محمّد

این پنج کتب آمـده در شـأن محمّد

خواهید که در دامـن بیگانـه نیفتید

آرید همـه دسـت بـه دامـان محمّد

والله قسـم سـوی خداونــد نبـاشد

راهی به جز از عترت و قرآن محمّد

بایـد ز علی مثـل نبـی کرد اطاعت

چون غیر علی نیست کسی جان محمّد

روزی که نبی بود و خدای ازلی بود

والله علی بود و علی بود و علی بود

ای خیـل رسـل بـوده از آغـاز بشیـرت

وی آمــده خـلوتگـه معبـود، سریـرت

در حشر به گلزار جنانش، چه نیاز است

آن کـو نگـرد بـر گـل رخســارِ منیرت

بـر تخـت سلیمـان نبـی نــاز فـروشد*

هر کس بنشیند به روی فرشِ حصریت

ما محـو تجـلای تـو هستیـم و ندیدیم

عمری است که جبریلِ امین است اسیرت

از صبح ازل، نخل رسالت به تو بر داد

آییـن تـو تنهـا مـدنیّت بـه بشر داد

تو نوری و توصیف تو در سورۀ نور است

تو خود شجر نوری و دل، وادی طور است

مدح تو عیان است در انجیل و به تورات

قرآن تو فـوق صُحُـف و فـوق زَبور است

زهـرای تـو مرضیه و انسیّـه و حورا

خاکِ قدمِ فضّۀ او سرمـۀ حور است

آییـن تـو، قرآن تـو، دین تو هماره

بر امت تو باعث فخر است و غرور است

سوگنـد بــه ذاتِ احــدِ قـادرِ منان

میلاد تو یک هدیۀ پاک است به انسان

آیینۀ رحمـانی و رحمــان بــه تــو نازد

آرنــدۀ قــرآنی و قـرآن بــه تــو نــازد

عیسـای مسیحا به فلک، مـدح تـو گوید

بـالله قسـم، موسی عمـران بــه تـو نازد

چرخ و فلک و ارض و سما و مه و خورشید

جـن و بشـر و حـوری غلمـان به تو نازد

سوگند به انسان که قسم خورده خدایش

حق است که پیش از همه، انسان به تو نازد

تو جـان علـی هستی و او جـان تو، آری

والله کـه در جسـم علـی، جان به تو نازد

"میثم" به تو نازد که بوَد مدح‌سرایت

ای خواجـۀ عالم! همه عالم به فدایت

 غلامرضا سازگار

 ************************

 

ای آیتِ غرّا که سر تا پای نوری

پروردگارِ حیِّ یکتا را ظهوری

باید تو را اول شناسد قلب مومن

تا با علی پیدا شود درک حضوری

نشناخت بی تو حضرت حق را دل ما

خود سورۀ اخلاص را شرح سطوری

همتا برایت حضرت یکتا نیاورد

یعنی که بی همتاترین جام طهوری

در زمرۀ پیغمبران خود، خداوند

هرگز ندارد این چنین عبد شکوری

در کوچه های خاکیِ شهرِ دلِ ما

اول کسی هستی که دائم در عبوری

سرو جنان قدّ رسایت یا محمد

آیات قرآنی ثنایت یا محمد

قرآن به غیر از سینه ات مأوا ندارد

عترت به غیر از آل تو معنا ندارد

ثِقلَین تنها از وجود تو گذشته

کونین جز از نور تو بَیضا ندارد

معراج با پرواز تو پیمودنی شد

جز تو عروجی، کس چنین زیبا ندارد

آرایش هفت آسمان از یک نگاهت

جز خاکِ پایت نُه فلک جا پا ندارد

جز خالقِ معبود (لا اُحصی ثنائک)

آمار وصفت را کسی احصا ندارد

حیدر تو را داماد و زهرایت عروسش

این قابلیّت را به جز مولا ندارد

وقتی، ازل، از نسل تو پیمان گرفتند

منّا شدیم و بیعت از سلمان گرفتند

تو آمدی تا اصل دین معنا بگیرد

حقّ و حقیقت جا در این دل ها بگیرد

تو آمدی تا معرفت سامان پذیرد

رشد و کمال آدمی بالا بگیرد

تو آمدی تا راز خلقت فاش گردد

یعنی که طاعت در دل ما جا بگیرد

تو آمدی تا خاک را رفعت ببخشی

انسان خاکی رتبه ای والا بگیرد

تو آمدی رمز عدالت را گشایی

ظالم ستیزی از قبایل پا بگیرد

تو آمدی حق را در اندازی به عالم

باطل ره ویرانه چون کسری بگیرد

تو آمدی تا بت پرستی ها نباشد

کاخ ستم، زشتی و پستی ها نباشد

تو از تبار پاک ابراهیمیانی

تو نسل عالم گیر اسماعیلیانی

از بردگی تا بندگی بردی بشر را

تو تاج بالای سر پیغمبرانی

تو صد هزاران مثل عیسی را حیاتی

صد خضر و موسی را تو آب زندگانی

بابای تو قربانیِ جانِ پسر شد

زیرا که تو سرمایۀ قربانیانی

قرعه به نام ذبح او دَه بار افتاد

تا صد شتر منهور شد، تا تو بمانی

تو از ازل سر حلقۀ ذبح عظیمی

تو پیش مرگ زمرۀ زهرائیانی

گفتی پسرهایم فدای نور عینم

یعنی حسین از من و من هم از حسینم

تو بر همه تفهیم فرمودی خدا را

حق را وفا را عهد را دین را بقا را

از نفس و اهل خویش دین را کردی آغاز

خود را شناساندی و آن گه مرتضی را

از ابتدا تا انتها تشریح کردی

احکام را، اکمال را، دل را، ولا را

هم اهل بیتت را شناساندی به مردم

هم دشمنان حضرت خیر النساء را

هم از تولّی گفتی و هم از تبرّی

بر خود خریدی غصّه و درد و بلا را

می خواستی ما را حسینی بار آری

از ابتدا ترسیم کردی کربلا را

آنان که بر آزارتان اندیشه کردند

تا چارده بار از تو خون در شیشه کردند

تو آمدی دل های عاشق را بخوانی

زیباترین شعر شقایق را بخوانی

تو آمدی اهل ولا سامان بگیرند

در گوش جان قرآن ناطق را بخوانی

تو آمدی تا مکتب شیعه بیاید

اعضای دانشگاه صادق را بخوانی

تو آمدی گفتی: نه هنگام درنگ است

در لحظه ها اهل دقایق را بخوانی

تو آمدی امّا در این ره ما چه کردیم؟

وای از زمانی که حقایق را بخوانی

با دشمنان باید کنار آئیم آیا؟

یا زیر تیغ افراد فاسق را بخوانی؟

با تو صدای پای منجی هم بیاید

مگذار عمرم تا ظهورش کم بیاید

محمود ژولیده

************************ 

گاهی غزل بخوانم و گاهی غزل شوم
گاهی به تکه پاره ای از دل بدل شوم
 گاهی که صحبت از لب لعل تو می کنم
انگار که تعارف جامی عسل شوم
 جانم غزال تیر نگاه نجیب توست
بی تو چگونه کشته ی تیر اجل شوم
 بی مهر تو محلی از اعراب نیستم
وقتی نگاه می کنی اهل محل می شوم
 گفتی ز طول سجده مقرب شوی به حشر
بگذار تا حدیث تو را فی المثل شوم
 در لحظه ی خطیر حماسه مرا بخوان
ورنه به مکر زهد و ریا معتزل شوم
 قالوا بلای ما به تو تنها الست نیست
روزی هزار بار چو روز ازل شوم
 گفتند بی بها که بهشتی نمی شوم
من هم دعا کنید که اهل عمل شوم
 حالا که مست باده ی ناب پیمبرم
 باید موحدانه کنم وصف دلبرم

ای اشهدت گواه خدا،لاشریک له
چون تو ترانه ی دل ما لا شریک له
 تو آمدی و بندگی آغاز شد چه خوب
با تو شروع شد همه جا لا شریک له
 عالم خبر ز خلقت یکدانه ی تو شد
تا بشنود ندای تو را لاشریک له
 ابلیس از فریب شما ناامید ماند
وقتی که گفت ارض و سما لاشریک له
 کسرا ز اقتدار قدومت فرو نشست
وز چارده ستون ولا، لا شریک له
 بت ها صدای پای تو را تا شناختند
عابد شدند پیش تو با لا شریک له
 ای بت شکن به قصر دل ما سری بزن
کسرا بریز و خیمه ی پیغمبری بزن

ای برگزیده در دو سرا مصطفی تویی
 قبل از قدیم هم شجر مرتضی تویی
 ای پرتو ائمة الاطیاب ،نور تو
روح مطهر همه ی اولیا تویی
 عالم به خاطر تو فقط آفریده شد
تاج سر اباالحسن مجتبی تویی
 نور نبوت تو امامت به بار داد
یعنی که علت و سبب هل اتا تویی
 تبریک هر رسول الوالعزم با تو گفت:
بعد سلام: سید ما انبیاء تویی
 بر شان تو خلیل خدا غبطه می خورد
در ملک حق یگانه حبیب خدا تویی
 ای قسط و عدل، موهبت دین حضرتت
سرمایه ی محبت آل عبا تویی
 هرگز بلند مرتبه تر از تو کس نشد
السابقون تر از همه ی ازکیا تویی
 امر تو شد مطاع جمیع فرشتگان
دارنده ی شرافت ترض و سما تویی
 وقتی برای کرب و بلا گریه می کنی
انگار از ازل به غم کربلا تویی
 ما را ظهور تو ز جهالت نجات داد
 آری صدای گرم تو ما را حیات داد

ای شیوه ی خدایی تو فوق کارها
وی سیره ی الهی تو تا دیارها
 چون تو کسی حدیث ولایت نخوانده است
 حرف تو بهترین سخن روزگارها
 هرگز حجاب مانع تو با خدا نبود
موسی کجا،تکلم لیل و نهارها
 عالم حیات یافت ز تو چشمه ی بقا
وز اشک تست گریه ی شب زنده دارها
 میلاد تو که پرده ی ظلمت کنار زد
شد کعبه پرده دار شما پرده دارها
 پاکیزه تر ز گوهر نابت نیامده
ای معتبر ز تو همه ی اعتبارها
 پاییز از تبری تو خشک می شود
سبز از تولی تو شود نوبهارها
 بنت الوهب که واسطه ی اهل بیت توست
جان داد از صلابتتان شهریارها
 دنیا شبانه روز مدار اذان تست
نام تو پنج نوبه رسد از منارها
 احکام دین معطل اگر ماند بعد تو
از بس رسید آل تو را ناگوارها
 در هر بلا به راه ولا امتحان شدی
لعنت به قاتل تو و هیزم بیارها
 باید بساط نافله ای دست و پا کنیم
 باید امیر قافله ای را صدا کنیم

ای سینه ی تو حافظ گنجینه ی علی
تنها تویی مباشر دیرینه ی علی
 قرآن فقط به سینه ی تو می کند نزول
گنج ولایت است فقط سینه ی علی
 تنها نه با علی که دلش با تو هم نبود
هر کس که داشت در دل خود کینه ی علی
 تو با نمک تری اگر از یوسف نبی
روی جمال تست به آیینه ی علی
 کوثر عطیه ایست به خلق عظیم تو
بلکه هدیه ای به طمانینه ی علی
 معراج تست لیلة الاسرای فاطمه
وان شب نشینی است به دوشینه ی علی
 شایسته ی حکومت ناب محمدیست
آل علی و دولت و کابینه ی علی
 روز ظهور مهدی موعود نسل تو
یوم الحسین باشد و ادینه ی علی
 می میزنم ز باده ی دلبر شبانه روز
دم می زنم ز احمد و حیدر شبانه روز

 

محمود ژولیده

 ************************

فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
دو خورشید جهان افروز در دو صبحگاه آمد
دو موسی از دو دریا یا دو یوسف از دو چاه آمد
دو رهرو یا دو رهبر یا دو مشعل دار راه آمد
دو شمع جمع بزم جان و رکن محکم ایمان
دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان
دو آدم خو دو یوسف رو دو موسی ید دو عیسی دم
**

دو دریا را دو رخشان گوهر یکدانه پیدا شد
دو جان جان جان دو دلبر جانانه پیدا شد
دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد
دو شمع آفرینش یک جهان پروانه پیدا شد
دو سرّ داور هستی دو جان در پیکر هستی
یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی
یکی سر الّه اکبر یکی وجه الّه اعظم
**

دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها
دو باب ا... احسانها دو بسم ا... عنوانها
 دو سرو باغ و بستانها دو باغ روح و ریحانها
دو واجب جاه امکانها دو مشعل دار کیهان ها
 دو خالق را نماینده دو قرآن را سراینده
دو رحمت را فزاینده دو دلها را رباینده
یکی بر اولیاء سادس یکی بر انبیا خاتم
**

بشارت ای تمام عالم هستی بشیر آمد
گل بستان سرای آفرینش در کویر آمد
 نرفته ماه از بزم فلک مهر منیر آمد
بشیران را بشیر آمد نذیران را نذیر آمد
 جهان گردیده آسوده ملک رخ بر زمین سوده
فلک بر زیور افزوده محمد چهره بگشوده
ز مکه تافته خورشید نورش بر همه عالم
**
فلک امشب زمین مکه را از دور می بوسد
ملک مهد محمد را به موج نور می بوسد
 بفرمان خدا خاک درش را حور می بوسد
مسیح از عالم بالا کلیم از طور می بوسد
 حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش
صفا چون گل کند بویش صفاها گیرد از رویش

به یاد لعل لبهایش کند رفع عطش زمزم
**
چو آمد آمنه کم کم به هم چشم خدا جویش
دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش
 بناگه تافت خورشید جهان آرا ز پهلویش
منور ساخت شرق و غرب را از پرتو رویش
 سما در نور او گم شد زمین دریای انجم شد
لبش گرم تبسم شد وجودش در تلاطم شد
که ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد از هم
**
ندا از عمق جان بشنید هان ای مهربان مادر
خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر
 سلامت می دهد امشب زمین و آسمان مادر
که هستی آفرین هستیت بخشد رایگان مادر
 ببین لطف مؤید را بخوان دادار سرمد را
بدنیا آر احمد را محمد را محمد را
به ذکر حق کن استقبال از پیغمبر اکرم
**

دل شب آمنه تنها ولی تنها خدا با او
نه عبد ا... زنده نه زنان آشنا با او
 دعا می خواند و بودی آفرینش همصدا با او
سخن می گفت فرزندش محمد در خفا با او
 امیدش بود و معبودش وجودش بود و مولودش
محمد بود و مقصودش زهی از بخت مسعودش
گرفتش در بغل مانند جان خویشتن مریم
**

ز یک سو رو به قبله مادرش حوّا دعا گویش
ز یک سو آسیه گلبوسه گیرد از گل رویش
 ز یک سو مام اسماعیل همچون گل کند بویش
ز یک سو دستهای مریم عذرا به پهلویش
 که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد
جمال حق مجسم شد محمد ماه عالم شد
به استقبال او خیزید از جا ای بنی آدم
**
در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلّد شد
در آن شب جلوه گر مرآت حسن حی سرمد شد
 در آن شب آفرینش محو و مات روی احمد شد
در ان شب بوسه زن مادر به رخسار محمد شد
 چه عبدی در سجود آمد چه نوری در وجود آمد
چه غیبی در شهود آمد خدا را هر چه بود آمد
که او با هر دمش بر آفرینش جان دهد هر دم
**

چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسم را
نه آن نور مجسم بلکه وجه ا... اعظم را
 فروغی تافت از نورش که روشن کرد عالم را
ندا آمد که زادی بهترین فرزند آدم را
 مبارکباد لبخندت گرامی باد فرزندت
بهین عبد خداوندت محمد طفل دلبندت
که می خوانند مدحش را خدا و انبیا با هم
**

تو امشب آدم و نوح و خلیل دیگری زادی
ذبیح و خضر و داوود و کلیم برتری زادی
 مسیحا نه مسیحای مسیحا پروری زادی
تو امشب بر همه پیغمبران پیغمبری زادی
 رسل در تحت فرمانش کتب یک جمله در شانش
هزاران خضر عطشانش صد اسماعیل قربانش
مبارک ای گرامی مادر پیغمبر اکرم
**

زمین مکه دیشب غرق در نور محمد بود
چراغ آسمان لبخند زن بر روی احمد بود
 جهان آفرینش بهتر از خلد مخلد بود
تجلای خدا در چهره ی عبدی مؤید بود
 مؤیّد باد قرآنش گرامی باد فرقانش
معطر باد بستانش جهان در تحت فرمانش
بنای اوست در سیل حوادث کوه مستحکم
**
محمد ای چراغ روشنی بخش جهان آرا
بر افروز و بر افروزان بنور خویش دلها را
 بلرزان با نهیب آسمانی کاخ کسری را
ندای تفلحوا از عمق جان برکش بخوان ما را
 تو ما را دانش آموزی تو مهر عالم افروزی
تو برق اهرمن سوزی تو در هر عصر پیروزی
لوای توست با دست خدا بر دوش نه طارم
**

هماره بوی عطر خلد از خاک درت خیزد
همیشه نور توحید از فراز منبرت خیزد
 ندای تفلحوا از مکتب جان پرورت خیزد
فروغ دانش از کرسیّ درس جعفرت خیزد
 ششم مولا ششم رهبر ششم هادی ششم سرور
ششم فرمانده داور ششم فرزند پیغمبر
که شش خورشید حق از سلب او تابیده در عالم
**

الا ای ام فروه آفتاب داور اوردی
محمد را محمد را کتاب دیگر آوردی
 تعالی ا... که مثل آمنه پیغمبر آوردی
تو چون بنت اسد در دامن خود حیدر آوردی
 به عصمت مادرش زهرا بصورت چون حسن زیبا
حسینی خو علی سیما امام باقرش بابا
که با عید محمد عید میلادش بود توأم
**

کتاب من کتاب ا... و دین مصطفی دینم
تولای امیرالمزمنین عهد نخستینم
 مرام جعفری و مهر آل الله آئینم
نه کاری بود با آنم نه حرفی مانده با اینم
 محب آل اطهارم علی را دوست می دارم
ز خصمش نیز بیزارم به یارش تا ابد یارم
نباشد غیر حب و بغض ، دین و مذهب میثم

غلامرضاسازگار

************************ 

 قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم

نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم

حروف شمسی خود با ستاره بنویسم

توان گرفته ام از یک عصاره بنویسم

عصاره ای که زمین و زمان به نامش بود

اگر غلط نکنم عرش، مست جامش بود 

در آن زمان که بشر محو بت پرستی بود

تمام فرصتشان صرف عیش و مستی بود

بقای نسل به تدریج رو به پستی بود

بنای بتکده ها حُکم چیره دستی بود

یکی رسید که توحید، کوله بارش بود

"بگو خداست احد" این فقط شعارش بود

به گوش باش خداوندگار گمراهی

رسیده است سحر در پسِ شب واهی

وزیده است نسیم خوش سحرگاهی

به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی

خبر رسیده که موسی به نیل آمده است

بزن کنار دوباره خلیل آمده است

خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید

به خلق جاذبه ی روی عشق می نازید

خجالت از نَفَس سرد ماه می بارید

به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید

خدا به چهره ی او دین راستین می گفت

به آفرینش خود، باز آفرین می گفت 

به سردی نَفَس آدمی حرارت داد

زمین خشک هوس باز را طراوت داد

به ذات گمشده ی عاشقی کرامت داد

به مادّیّت این خاک، معنویّت داد

برای کسب شرابش زمین سبو می شد

جهان به یُمن قدم هاش زیر و رو می شد

دو دست آمنه امشب ستاره باران بود

به دور مهد نگاهش نگاه جانان بود

شکست خورده ی این روزگار، شیطان بود

و جبرییل ز عرش خدا رجزخوان بود :

دوباره بر همه حجّت، تمام خواهد شد

چرا که حضرت احمد، امام خواهد شد

 حمید رمی

************************

 باید چهل شبانه بر انگور سر شود

تا «می» به هر پیاله بریزد، سحر شود

امشب اگر که بگذرد انگور در بغل،

فردا، شراب، ساعت نُه، بارور شود

از این خروش و همهمه من حدس می زنم

نوزاد این قدح که بیفتد، پسر شود

آنگاه شب به شب که بپیچد به خویشتن

اندوهناک، راهی کوه و کمر شود

«یا ایها المزمل» و ... پیمانه بشکند

مرد از شراب تازه تری سر به سر شود

«یا ایها المدثر» و ... در این مسیر، هان

آن کس که بی خبر بشود با خبر شود

این راه را چو دایره بسته ای، بزرگ

هر سو که بیشتر بروی، بیشتر شود

آنگاه راه ها به لبی که بنوشدت

اندازه دو قاب کمان مختصر شود

باید چهل پرنده به تایید آسمان

باید چهل شبانه بر انگور سر شود

 مهدی رحیمی

***********************

  هراس و دلهره خواهد رفت همان شبی که تو می‌آیی

 همان شب آمنه می‌بیند درون چشم تو دنیایی

همین که آمده‌ای از راه، قریش محو تو شد ای ماه!

یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی!

گل قشنگ بنی هاشم، سلام بر تو ابوالقاسم

دلم کنار تو شد مُحرم، ندیده خوشتر از این جایی

چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب

که وحی شد به دل راهب همان ستوده عیسایی

به هیچ آینه جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر

شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی

به دختران نهان درگل، ببار ساقی نازک دل

ببار تا بشود نازل به قلب پاک تو زهرایی

به آرزوی نگین تو درآمده‌ست به دین تو

مسیح من! به کمین تو نشسته است یهودایی

قسم به «لیل» و به گیسویت، به ذکر «یاحق» و «یاهو»یت

به آیه‌، آیه‌ی ابرویت به آن دو چشم تماشایی

در این هزاره ظلمانی از آن ستاره که می‌دانی

برای این شب توفانی کمی بخوان دل دریایی!

بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من

طنین یک صلواتم من به شوق این همه زیبایی

 قاسم صرافان

************************

 

تا دشت‌ها هوای دلت را دویده‌ای

 در کوه انعکاس خودت را شنیده‌ای

در آن شب سیاه نگفتی که از کدام

وادی سبد سبد گلِ مهتاب چیده‌ای؟

«تبـت یدا...» ابی‌لهبان شعله می‌کشند

تا پرده‌ی نمایش شب را دریده‌ای

رویت سپیده‌ایست که شب‌های مکه را ...

خالت پرنده‌ایست رها در سپیده‌ای

اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد

با چشمکی ستاره و ماه آفریده‌ای

باران گیسوان تو بر شانه‌ات که ریخت

هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیده‌ای

راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج

افتاد از شگفتی دست بریده‌ای

بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل

تا خلوت خدا، تک و تنها پریده‌ای

دریای رحمتی و از امواج غصه‌ها

سهم تمام اهل زمین را خریده‌ای

حتی کنار این غزلت هم نشسته‌ای

خط روی واژه‌های خطایم کشیده‌ای

گفتند از قشنگیت اما خودت بگو

از ‌آن محمدی (ص) که در آیینه دیده‌ای

 قاسم صرافان

************************

  دست غیبِ غیب امشب پرده از رخ برگرفت

 نور او تا ماوراءالملک را در بر گرفت

روی ناپیدای خود را فاش در آیینه دید

پرده چون ذات خدا را روی پیغمبر گرفت

منظر حسن خدا تابید در کلّ وجود

دل ز هر پیغمبری این دلربا منظر گرفت

توبۀ آدم نه تنها گشت با نامش قبول

سرگذشتی شد که عالم زندگی از سر گرفت

پیشتر از بامداد هفده ماه ربیع

آفتابی در زمین از آسمان دل برگرفت

ذره‌ای از مهر رویش را چو بر آن بذل کرد

جلوه‌ای کرد و جهان را خسروِ خاور گرفت

با تماسش ریگ صحرا را دُر نایاب کرد

با نگاهش از درون سنگ نخلِ‌ ‌تر گرفت  

با غلامش می‌توان زر کرد کوه سنگ را

از گدایش می‌توان یک آسمان اختر گرفت

تا نگهدارد به دامان اختران خویش را

آسمان دست توسلّ سوی آن سرور گرفت

جرأت پرواز را با حضرتش از دست داد

گرچه جبریل از ملایک اوج بالاتر گرفت

معجز پیغمبران در پنجۀ سلمان اوست

زهد عیسی در کلاس درس او بوذر گرفت

مرتضی در بدر یاری از رسول‌الله خواست

مصطفی در فتح خیبر دامن حیدر گرفت

با دم او «لافتی الا علی» جبریل گفت

با دعای او علی شمشیر از داور گرفت

با رخ زهرای او چشم ملایک نور یافت

از دم داماد او جبریل بال و پر گرفت

با دو انگشت یداللهی در از خیبر گرفت

ذکر بر لعل لبش پیش از ولادت بوسه زد

حمد از فیض دهانش روح بر پیکر گرفت

گوهری یکدانه در انوار حق پوشیده بود

«رحمةٌ للعالمین» شد، از خدا «کوثر» گرفت

آسمان تا با بلالش لاف یک رنگی زند

صبحِ خلقت، آبرو از رنگ نیلوفر گرفت

باغ جنّت بود از اوّل عاشق مقداد او

کز خدا بر دامن خود این‌همه زیور گرفت

باید از آیات قرآنش دُرِ توحید یافت

باید از دریای نورش تا ابد گوهر گرفت

دانش عدل و مساوات و کمال و علم را

باید از این مکتب و از این پیام‌آور گرفت

نجلِ عمران با یدِ او قلب دریا را شکافت

پورِ آذر با دم او لاله‌ از آزر گرفت

لحظه‌ای بگذاشت لب بر روی چشمان علی

چشم آن مولا شفا در غزوه خیبر گرفت

نقش تصویر محمّد را میان جام دید

هر که از دست امیرالمؤمنین ساغر گرفت

یا محمّد ای وجودت «رحمة للعالمین»

ای که باغ رحمت از فیض تو برگ و برگرفت

کیستی تو کز وصیّ‌ات ذات «رب العالمین»

«انّما» در شأن او فرمود و انگشتر گرفت

آسمان دورسر مقداد و سلمان تو گشت

آفتاب از خاک راه قنبرت افسر گرفت

نام نیکوی تو را بنْوشت با دست خدا

تا قلم روز ازل گلبوسه از دفتر گرفت

آنچه «میثم» گفت در وصف تو حرف او نبود

درِّ مضمون از تو از آغاز تا آخر گرفت

 غلامرضا سازگار

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی