کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)15

************************

محمد جواد شیرازی

 

شمس رویت همیشه تابنده است

ابرویت ذوالفقارِ برنده است

دلت از مهر و عشق آکنده است

نام احمد تو را برازنده است

یا محمد که هر دو زیبنده است

مست جامت شدم خدا را شکر

صید دامت شدم خدا را شکر

بعد، رامت شدم خدا را شکر

من بنامت شدم خدا را شکر

هر اسیری به تو پناهنده است

خانواده به خانه محتاج است

مو پریشان به شانه محتاج است

مرغ، بر آب و دانه محتاج است

نوکرت بی بهانه محتاج است

دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است

زینت دوش تو حسین و حسن

عطر تو برده عطر و بوی وطن

شاهد حرف من اویسِ قرن

بتکان باز هم عبا، دلِ من...

... بر همین عطر دلنشین بند است

خطبه های فصیح تو دریاست

خنده های ملیح تو غوغاست

سینه ی ما... ضریح تو اینجاست

رحمتی و شبیه تو زهراست

نامتان هم مرا خوشایند است

چشم تو کرده بر دلم اثبات

من کجا خواندن از شما... هیهات

پس نوشتم به جای این ابیات

بر محمد و آل او صلوات

این دعا ضامنِ فرستنده است

راه سخت است، راهِ حل داری

میل برچیدن هُبَل داری

صحبت از رب لم یزل داری

فاطمه را که در بغل داری

دشمن ابترت سرافکنده است

سوره خواندی و از ولی خواندی

هر کجا بی معطلی خواندی

سنگ هم خوردی و ولی خواندی

آیه آیه "علی علی" خواندی

شاهد حرف من خداوند است

بستر تو که جای هرکس نیست

منبر تو که جای کرکس نیست

پس خلافت برای ناکس نیست

لایق مسند شما پس نیست...

...غیر خیبر شکن که رزمنده است

حشر، حق است... پس اجل حق است

راه توحید از ازل حق است

الحق این حرف چون عسل حق است

حق علی و علی معَ الْحَق است

حق علی را به قلب ما کنده است

میوه داده است اشک و آه علی

دو جهان، شیعه شد سپاه علی

مذهب صادق است، راه علی

مثل موجی به تکیه گاه علی...

...مکتب جعفری خروشنده است

 ************************

محمود ژولیده

آمد خبر که روز بشر بعد انبیا شب بود

عالم بدون پرتو انوار مصطفا شب بود

با آمنه تمامیِ خلقت در انتظار صبح

مهتاب تا سحر همه دم همنوای با شب بود

جبریل بود و بال گرفتن به بیت عبدالله

بیتی که میزبان هبوط فرشته ها شب بود

می رفت مادر و پسر از راه دور می آمد

خورشید پشت پردۀ پنهانی خدا شب بود

تایید شد ، مشاهده شد ، نور لیلة الاسری

احمد رسید ، ورنه هنوز آسمان ما شب بود

صبح آمد و خوش آمد و احمد به حمد سرمد شد

در سجده رفت و ذکر گرفت ، علی محمد شد

شکر خدا که رفت شب و روزگار ما شد صبح

معنا گرفت فصل ربیع و بهار ما شد صبح

آری "نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت"

یک غمزه کرد و شب ز نگاه  نگار ما شد صبح

خاتم رسید و خاتمۀ جاهلیّت امضا شد

با دوستان آل محمد قرار ما شد صبح

مکه نه ، بلکه عالم امکان ز نور او روشن

در سایه سار طلعت رویش ، مدار ما شد صبح

در پرتو محمد و صادق طلوع فجر آمد

یعنی به یمن آل علی انتظار ما شد صبح

باید ستود از دل و جان این دو جلوۀ رب را

بنیانگذار مکتب و بنیانگذار مذهب را

باید سرود:نقطۀ پرگار معرفت احمد

باید نوشت:دیدۀ بیدار معرفت احمد

باید سرود: ناشر آیات کبریا صادق

باید نوشت: بحر گهربار معرفت احمد

باید سرود: فاطمه را علت بقا صادق

باید نوشت: محور و معیار معرفت احمد

باید سرود: جلوۀ خیبر گشای ما صادق

باید نوشت: حیدر کرار معرفت احمد

باید سرود: بانی تکرار کربلا صادق

باید نوشت: مظهر آثار معرفت احمد

هر چارده جمال خدا را در این دو باید دید

هر چارده جلال خدا را در این دو باید دید

کسری شکست و معجزه ها یک به یک فراوان شد

بتها فرو نشست و تبِ بندگی نمایان شد

آتشکده خموش و حرارت به سینه ها روشن

خشکید رود ساوه و دریای عشق جوشان شد

از تخت سلطنت همه شاهان بزیر افتادند

لال از مهابتِ خبرِ حق ، زبان آنان شد

اصحاب فیل صیدِ اَبابیل شد در این ایام

قومی که زیر بارش سجّیل، سنگ باران شد

شد سحرِ ساحران همه با علم کاهنان باطل

باطل گریخت از ره و حق ، آشنای انسان شد

اینهاست گوشه ای از جلالات احمد مختار

اینهاست شمه ای از کرامات حیدر کرار

ما را برای یاری دین رسول جان دادند

با صد هزار معجزه ، حق را بما نشان دادند

دیگر کسی بهانه ندارد که من نفهمیدم

زیرا برای فهم مسائل اماممان دادند

در فتنه های جنگی و در فتنه های فرهنگی

ما را امام و رهبر و هم تیغ و هم بیان دادند

باید قدم نهاد به راه بصیرت دینی

اهل بصیرتند که بر دین خود امان دادند

هرکس به عمر خویش زمانی به کربلا آید

در کربلای خویش خوشا عاشقان که جان دادند

تا کربلای چند بجوئیم این سعادت را

تنها ولایت است که بخشد مِی شهادت را

 ************************

غلامرضا سازگار

 

افتاده ز نو شور دگر در سر هستی

جان رقص کنان آمده در پیکر هستی

انوار خدا سر زده از منظر هستی

بخشیده به جان فیض دگر داور هستی

خوشتر ز جنان گشته جهان بشریّت

کز عالم جان آمده جان بشریّت

خیزید ز وصف رخ دلدار بگویید

با مشعل قرآن ره توحید بپویید

ز آیینۀ دل تیرگی شرک بشویید

ای گمشدگان گمشدۀ خویش بجویید

کان ماه مبارک به مبارک سحر آمد

از شوق رخش خنده ز خورشید بر آمد

دانی ز چه شیطان همه در جوش و خروش است

دانی ز چه آتشکدۀ فارس خموش است

یعنی که یم رحمت توحید به جوش است

خاموش که آوای خداوند به گوش است

این مشعل انوار سماوات و زمین است

خاموشی آتشکدۀ فارس از این است

بر خیز که شد نخل غم دل شجر طور

تا چند جفا و ستم و دشمنی و زور

تا چند به پا سلطۀ ظلمت عوض نور

تا چند شود خوابگه دختر کان گور

تا چند به زندان هوس ها شرف زن

تا چند ستم پیشه زند کوس عدالت

تا چند فرو مایه زند لاف جلالت

تا چند بدان بی پدران فخر و اصالت

بر خیز که سر زد به جهان نور رسالت

این پیک نجات است که از راه برآمد

پیغام بر آرید که پیغامبر آمد

در خلوت شب آمنه زیبا پسری زاد

تنها نه پسر بر بشریّت پدری زاد

در فتنۀ بیداد گران دادگری زاد

چشم همه روشن که چه قرص قمری زاد

دست ازلی پرتوی از نور بر افروخت

رخشنده چراغی به نجات بشر افروخت

خورشید وجود آمد و دنیای عدم سوخت

برقی زد و اوراق جنایات و ستم سوخت

در پرتو انوار خدائیش صنم سوخت

ظلم و ستم و سرکشی و کبر و منم سوخت

در مکّه عیان گشت جمال احدیّت

بخشید به هر نسل فروغ ابدیّت

ای بحر شرف موج بزن گوهرت آمد

ای بتکده نابود که ویرانگرت آمد

ای جامعه خوشنود که پیغمبرت آمد

ای گمشده بر خیز زره رهبرت آمد

ای آمنه بگشای به تکبیر زبان را

ای حمزه بزن بر سر بوجهل کمان را

این است که دعوت ز هلاکت به بقا کرد

این است که از خلق ستم دید و دعا کرد

این است که از خلق خطا دید و عطا کرد

این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد

این است که جاریست به لب بانگ نجاتش

از غار حرا تا شب پایان حیاتش

این است که حق بینی و روشنگری آموخت

این است که دانایی و دانشوری آموخت

این است که هر گمشده را رهبری آموخت

این است که افتادگی و سروری آموخت

این است که آموخت به ما بت شکنی را

این است که بگرفت زما، ما و منی را

این است همان بحر که وحیش گهر آمد

این است چراغی که به دل جلوه گر آمد

این است یتیمی که به عالم پدر آمد

این است همان نخل که علمش ثمر آمد

این است همان نور که روشنگر کُل بود

این است همان طفل که استاد رُسل بود

تا مکتب آن هادی کل راهبر ماست

تا سایۀ آن شمسِ دو گیتی به سر ماست

تا پرتو این نور چراغ سحر ماست

ما امّت او، او به دو عالم پدر ماست

از شایعه و فتنۀ دشمن نهراسیم

غیر از ره اسلام رهی را نشناسیم

 ************************
غلامرضا سازگار

 

امشب زمین کند به سماوات سروری

امشب نسیم مکّه کند روح پروری

امشب به دور مکّه مه و مهر و اختران

از زهره تا زحل همه گشتند مشتری

امشب زخاک رفته بر افلاک موج نور

امشب به عرش، فرش زند کوس برتری

آمد خلیل بت شکنِ دهر با تبر

افتاده لرزه بر تن بت های آذری

بت های کعبه نغمه ی تهلیلشان به لب

اخجار مکّه کرده به تقدیس گوهری

نوشیروان! زکنکره ی قصر خویشتن

بشنو سرود معدلت و دادگستری

دریای ساوه، رود سماوه شدند خشک

حیرت برند هر دو به اسرار دیگری

تاج شرف نهاده خدا بر سر بشر

افتاده شور در ملک و حوری و پری

مسدود شد به روی شیاطین، ره سپهر

از کاهنان گرفته شده علم ساحری

آتشکده خموش و بتان سرنگون به خاک

افتاده نطق پادشهان از سخنوری

مرد و زن و فقیر و غنی کوچک و بزرگ

خوانند عاشقانه سرود برابری

باید دهند یکسره قوم و قبیله ها

بر دست یکدیگر همه دست برادری

محشر نگشته، واقعه ی محشر آمده

ملک وجود پر شده زآیات محشری

رازی است بس شگفت زآیات سرمدی

سرّی است بس عجیب زگفتار داوری

باور کنید نور عدالت دمیده است

باور کنید طی شده دور ستمگری

باور کنید مژده ی میلاد احمد است

باور کنید عید بزرگ محمّد است

اعیادِ خلق دیگر و این عید، دیگر است

باور کنید عید خداوند اکبر است

آئینه ی جمال نبی را نگه کنید

آئینه ی جمال خداوند منظر است

بی جبرئیل بانگ خداوند بشنوید

زیرا خدا به وصف نبی مدح گستر است

زیباترین کلام الهی درود اوست

کز هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است

از کاخ های سرخ یمن تا قصور شام

با نور آن جمال منوّر منوّر است

ای آمنه، عزیز تو نامش محمّد است

نامش محمّد است و محمّد پیمبر است

ای آمنه محمّد تو فخر انبیاست

دستش ببوس کز همه پیغمبران سر است

از خالق و ملائکه و کلّ کائنات

بر ماه عارضش صلوات مکرّر است

این آفتاب کشور دل، نور او علی است

این جانِ جان و جان گرامیش حیدر است

این بحرِ رحمتی است زعالم وسیع تر

دُرّ گرانبهای چنین بحر، کوثر است

این است آنکه یک نفس روح بخش او

با طاعت تمام خلایق برابر است

پای غلام درگه او بر فراز عرش

دست وصیّ او به سر اهل محشر است

این اولیّن تجلّی حق ختم انبیاست

هر چند در مقام نبوّت مؤخّر است

از صبح دهر، جلوه ی او جلوه ی نخست

تا روز حشر گفته ی او حرف آخر است

باور کنید در شب میلاد مصطفی

بت ها شعارشان همه الله اکبر است

باور کنید چون نفس حضرت مسیح

امشب نسیم مکّه همه روح پرور است

پیشانی ملائکه بر خاک آمده

باور کنید خواجه ی افلاک آمده

آئینه ی جمال الهی جمال اوست

بام سپهر پلّه ی تخت جلال اوست

ماه جمال سرو قدان خاک آستان

همچون هلال، قامت گردون هلال اوست

مهر سپهر در گُل لبخند گشته گم

زیبائی بهشت زعکس بلال اوست

دست پیمبران به سوی خانه اش دراز

لب های خضر تشنه ی جام وصال اوست

چون حُسن بی مثال خداوند، بی مثال

بُرهانم آفتاب رخ بی مثال اوست

خون جاری از دهان، گل لبخند بر دو لب

خُلق عظیم تا ابدیّت مدال اوست

گفتار صاحبان خِرد دونِ شأن وی

اوهام انبیا همه مح*و کمال اوست

دست خدا نموده لوای ورا بلند

ملک وجود، مملکت بی زوال اوست

لبخند دوستی به روی دشمنان زدن

حرف نخست سوره ی حسن خصال اوست

اهل بهشت تشنه لب جام کوثرند

کوثر ببین که تشنه ی جام وصال اوست

ایمان لطیفه ای است زگفت و شنود وی

قرآن صحیفه ای که پر از خطّ و خال اوست

هر شمع را شراره ای از شعله ی فراق

هر جمع را قیامتی از شور و حال اوست

ذکر ملک همیشه درود و سلام وی

چشم خدا هماره به ماه جمال اوست

باور کنید این همه زیبائی وجود

تصویری از تصوّر نقش خیال اوست

باور کنید عزّت دنیا و آخرت

در سایه ی محمّد و قرآن و آل اوست

باور کنید روز و شب و ماه و سال ما

مشمول فیض روز و شب و ماه و سال اوست

تا عبد ذات پاک خداوند سرمدیم

در سایه ی محمّد و آل محمّدیم

ملک وجود تحت لوای محمّد است

بحرِ بقا نمی زعطای محمّد است

توحید زنده از نفس روح بخش او

قرآن کتاب مدح و ثنای محمّد است

عیسی که بر سپهر چهارم عروج کرد

طوا حیات او به دعای محمّد است

هر آیه ای که وجه خدا را نشان دهد

آئینه ی تمام نمای محمّد است

گوشی که بشنود سخن وحی را کجاست؟

عالم پر از صدای رسای محمّد است

قرب خدا، دعای ملائک، صفای دل

در خواندن حدیث کسای محمّد است

جان لاله بر کف آید و دل با چراغ نور

در محفلی که حال و هوای محمّد است

مفتاح رمز وحدت اسلام و مسلمین

در دست های عقده گشای محمّد است

"اِنَّ الرَّجل لَیَهجُر" جز کفر محض نیست

این جنگ با کلام خدای محمّد است

شاگرد ابتدایی او کیست، جبرئیل

مرهون درس روح فزای محمّد است

نور ولایتش همه جا موج می زند

ظرف وجود، جام ولای محمّد است

عالم اگر که حاتم طایی شوند، باز

بر هر که بنگرند گدای محمّد است

تنها مزار و تربت پاکش مدینه نیست

ملک وجود صحن و سرای محمّد است

حصن خدا، بهشت خدا، رحمت خداست

هر جا که سایه ی زلوای محمّد است

عالم بود به ظلّ لوای علی ولی

حتّی علی به ظلّ لوای محمّد است

باور کنید جز مدد جبرئیل نیست

"میثم" اگر مدیحه سرای محمّد است

گر دست دل به دامن احمد نمی زدم

اینگونه دم زمدح محمّد نمی زدم

 ************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی