کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)13
************************
امیرعظیمی
عاقبت زلف تو را باد به‌هم می‌ریزد
دل از این لطف خداداد به‌هم می‌ریزد
حرف شیرین شده، فرهاد به‌هم می‌ریزد
ایکه می‌آیی و رخساره بر افروخته‌ای
نکند باز دل غمزده‌ای سوخته‌ای
گیس آشفته‌ کن ای یار، نوازش با من
تو فقط قبله‌ی من باش، نیایش با من
رحمت‌الواسعه‌بودن ز تو، خواهش با من
من همان طفل یتیمم که تو بابای منی
ماهی کوچک تو هستم و دریای منی
خالق اینبار چه‌ها ساخته با صورت تو
چارده‌مرتبه دل باخته با صورت تو
پرده از خویش بر انداخته با صورت تو
آمده مست و غزل‌خوان و صراحی در دست
جلوه‌ای کرد که از آن کمر کفر شکست
گفت ای بنده‌ی من، مست نشو، مهر بورز
به خم میکده پابست نشو، مهر بورز
کمتر از ذرّه نه‌ای، پست نشو، مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید” همین نزدیکی است
اولین قبله‌ی توحید” همین نزدیکی است
چیست این، مستی بر آمده از تاک منست
نور من، طلعت تابنده‌ی افلاک منست
بنده‌ام، شاه همه، خواجه‌ی لولاک منست
او همان است که من مست شدم از جامش
می‌شود احمد و محمود و محــمد نامش
آنکه با آمدنش قامت شیطان تا شد
باز در کاخ ستم زلزله‌ای بر پا شد
زیر باران حجر، ابرهه ناپیدا شد
حضرت ختم رسل، احمدناالمختار است
رحمتُ الله و اشدّاءَ علی الکفّار است
او که بر دوش خودش مهر نبوت دارد
روی پیشانی خود نور رسالت دارد
روز محشر سند اذن شفاعت دارد
زَهَقَ الباطِل و جاءالحَق و توحید صفات
عالم‌آرا شده با صوم و صلات و صلوات
من کی‌ام، تازه‌مسلمان لب این آقا
سائل دلشده‌ی روز و شب این آقا
بنده‌ی خلق نکو و ادب این آقا
آنکه شاهان به کف پاش جبین می‌سایند
فقرا در نظرش محترم و آقایند
کاش می‌شد که به روی چمنش جان بدهیم
روی پاهای اویس قرنش جان بدهیم
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم
آنکه شقّ القمرش سوره‌ی قرآن منست
بارها گفته علی، ماه نجف، جان منست
او به دختر چقدر عزّ و شرف بخشیده
به زن و خلقتش انگار هدف بخشیده
به دل سوخته‌ی شیعه شعف بخشیده
پیکر فاطمه را پای به سر می‌بوسید
دست زهرای خودش را چقدر می‌بوسید
گفت ای قوم، علی بعد پیمبر مولاست
حرمت عترت من، حرمت قرآن خداست
من رسولم، بخدا اجر رسالت زهراست
وای وقتی که شود یاس پیمبر نیلی
کوچه‌ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی
امتت بعد تو آقا، به جگر آتش زد
دل زهرای شما را چقدر آتش زد
سرّ مستودع او را پس در آتش زد
یار و اغیار گواهند علی مظلوم است
در و دیوار گواهند علی مظلوم است
 ************************ 
   حسن کردی
 
تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد
و عرش در هوس خنده های تو افتاد
 
برای درک تنفس در این جهان سیاه
هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد
 
جهان شرک به خود آمد از بزرگی تو
به گوش کعبه و بت ها صدای تو افتاد
 
شکست طاق بلندی که عرش کسری بود
همینکه روی زمین رد پای تو افتاد
 
و بعد اینکه خدایان به لرزه افتادند
به ذهن مردم خسته خدای تو افتاد
 
پس از نگاه سیاه و سفید اربابان
نژاد عشق بشر در لوای تو افتاد
 
زمان شکست زمانی که آمدی احمد
تویی که یک شبه دنیا به پای تو افتاد
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
 
به احترام محمد زمین تبسم کرد
تو آمدی و جهان دست و پای خود گم کرد
 
ترک نشست به چشمان آبی ساوه
همینکه چشم تو بر آسمان ترنم کرد
 
فروخت گوشه جنت به شوق خال لبت
که آدمی به هوایت هوای گندم کرد
 
هنوز دخترکان زنده زنده میمردند
خدا به خلق تو بر خلق خود ترحم کرد
 
تو آمدی، به زمین احترام بر گردد
تو رحمتی که خدایت نصیب مردم کرد
 
خدا به خلق رسول گرامی خاتم
گذاشت سنگ تمام و سپس تبسم کرد
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
 
تو احمدی که خدا را به عرش فهمیدی
شبی که غیر خودت تا خدا نمیدیدی
 
کنار چشم تمام فرشته های خدا
فراتر از پر جبریل عشق بالیدی
 
تو در ضیافت عرشی لیلهالاسری
به طاق عرش خدا عکسی از علی دیدی
 
صدای مرتضوی علیست آن بالا
که از زبان خدا عاشقانه بشنیدی
 
تو در کنار علی و فروغ شمشیرش
بساط کفر زمان را ز خاک بر چیدی
 
برای خلق بهشت این بهانه کافی بود
به لحظه ای که به زهرای خویش خندیدی
 
بیا و کفر مجسم ز کعبه بیرون کن
تویی که پایه گذار جدید توحیدی
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
   حسن کردی
 
تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد
و عرش در هوس خنده های تو افتاد
 
برای درک تنفس در این جهان سیاه
هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد
 
جهان شرک به خود آمد از بزرگی تو
به گوش کعبه و بت ها صدای تو افتاد
 
شکست طاق بلندی که عرش کسری بود
همینکه روی زمین رد پای تو افتاد
 
و بعد اینکه خدایان به لرزه افتادند
به ذهن مردم خسته خدای تو افتاد
 
پس از نگاه سیاه و سفید اربابان
نژاد عشق بشر در لوای تو افتاد
 
زمان شکست زمانی که آمدی احمد
تویی که یک شبه دنیا به پای تو افتاد
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
 
به احترام محمد زمین تبسم کرد
تو آمدی و جهان دست و پای خود گم کرد
 
ترک نشست به چشمان آبی ساوه
همینکه چشم تو بر آسمان ترنم کرد
 
فروخت گوشه جنت به شوق خال لبت
که آدمی به هوایت هوای گندم کرد
 
هنوز دخترکان زنده زنده میمردند
خدا به خلق تو بر خلق خود ترحم کرد
 
تو آمدی، به زمین احترام بر گردد
تو رحمتی که خدایت نصیب مردم کرد
 
خدا به خلق رسول گرامی خاتم
گذاشت سنگ تمام و سپس تبسم کرد
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
 
تو احمدی که خدا را به عرش فهمیدی
شبی که غیر خودت تا خدا نمیدیدی
 
کنار چشم تمام فرشته های خدا
فراتر از پر جبریل عشق بالیدی
 
تو در ضیافت عرشی لیلهالاسری
به طاق عرش خدا عکسی از علی دیدی
 
صدای مرتضوی علیست آن بالا
که از زبان خدا عاشقانه بشنیدی
 
تو در کنار علی و فروغ شمشیرش
بساط کفر زمان را ز خاک بر چیدی
 
برای خلق بهشت این بهانه کافی بود
به لحظه ای که به زهرای خویش خندیدی
 
بیا و کفر مجسم ز کعبه بیرون کن
تویی که پایه گذار جدید توحیدی
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
************************ 
   صابر خراسانی

 
قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده
با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده
آمده تا دلمان را پر امید کند
همه را با خبر از آمدن عید کند
فقط از معجزه ی عشق تـو بر می آید
شب به پایان نرسیده است سحر می آید
 مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت
ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت
در هوایت چه کنم بال کبوتر شده را
جبرئیل ام چه کنم حال کبوتر شده را
سالها پیش تر از آمدنت هم بودی
علت خلق بنی آدم و عالم بودی
سر بلندیم بگوییم مسلمان توأییم
عجمی زاده و پشت سر سلمان توأییم
می نویسم دل خود را برکاتی بفرست
می برم نام محمد صلواتی بفرست
عقل کلی و جهان جزئی از ادراک تـوأند
شیعیان علی از ما بقی خاک توأند
ما که از جلو ه ی توحیدی تو آگاهیم
در مسیر اتقرب به رسول الهیم
ما که از روز ازل جزء محبان هستیم
اشهد ان به نام تو مسلمان هستیم
آن زمانی که تو را غیر علی یار نبود
یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود
بار تو داشت نتیجه به تو ایمان آورد
باورت داشت خدیجه بـه تو ایمان اورد 
 ************************  
   رحمان نوازنی

   رحمان نوازنی
وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی
قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی
 
هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و
خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی
 
اول خودت برای خودت جلوه کردی و
خود را برای خود به تماشا گذاشتی
 
نوری شبیه نور خودت آفریدی و
در او شکوه ذات خودت را گذاشتی
 
این نور را به پهنه عرش خودت زدی
خورشید را به عالم بالا گذاشتی
 
حمد تو را که خواند تو گفتی که “احمدی”
به به ! چه خوب رسم مسما گذاشتی
 
نوری از آفتاب جدا کردی و سپس
یک ماه آفریدی و آنجا گذاشتی
 
تسبیح گفت ماه برای تو و تو هم
او را “علی” صدا زدی ؛ اما گذاشتی
 
چندین هزار سال بگذرد از سر عاشقی
تا اینکه عشق راتو به اجرا گذاشتی
 
یعنی که عشق، عشق علی و محمد است
یعنی برای عشق دو لیلا گذاشتی
 
اما دو عشق صادره مبنا نداشتند
پس روی عشق پایه و مبنا گذاشتی
 
مبنای عشق چیست به جز عشق فاطمه
پس عشق را حضرت زهرا گذاشتی
 
اینگونه بود خلقت عالم شروع شد
خلقت از این سه نور معظم شروع شد
 
تنها تویی که تکیه به باغ ارم زدی
بین حیاط خلوتی حق قدم زدی
 
غیر از بهشت فاطمه که در سینه تو بود
در سیزده مزار بهشتی حرم زدی
 
لوح و قلم که دست نگارین تو رسید
ای خوش نگار! نام علی را قلم زدی
 
گاهی خودت علی شدی و روی دوش خود
تا بر فراز کعبه احمد قدم زدی
 
از رحمت خودت گرفتی و از هیبت علی
آن را به دست فاطمه خود به هم زدی
 
تا یک حسن درست شد و یک حسین؛ عشق
تا اینکه هی بریزد از این عالمین ؛عشق
 
باید برای فاطمه منبر بیاورند
تا مدحتی برای پیمبر بیاورند
 
زهرا اگر که مادر پیغمبر خداست
باید نبی شناسی از او در بیاورند
 
خیر کثیر هدیه به پیغمبر است و بس
تنها برای اوست که کوثر بیاورند
 
در واقع اولین نبی و آخرین نبی است
فرقی نداشت  اول و آخر بیاورند
 
پیغمبران کبوتر نامه برش شدند
تا در هوای او همه پر در بیاورند
 
او آفتاب بود اگرسایه ای نداشت
او با خدا یکی شد و همسایه ای نداشت
 
گلدسته های عرش به نام محمد است
تنها خدا ی عرش ، امام محمد است
 
آنقدر دلرباست، که بال فرشته ها
همواره صید دائم  دام محمد است
 
از او طلب نموده ای اصلا تو جام می؟!
ذکر علی علی می جام محمد است
 
این را خود علی به همه عاشقانه گفت:
که مرتضی عبید و غلام محمد است
 
حوریه چیست جز گل لبخند روی او
باغ بهشت چیست؟سلام محمد است
 
باید در آینه به جمالش نگاه کرد
باید علی شناس شد و روبه ماه کرد
 
خلق عظیم  تو دل ما را اسیر کرد
دست کریم تو دل ما را فقیر کرد
 
این عطر خلق و خوی صمیمانه تو بود  
دین را برای مردم ما دلپذیر کرد
 
آری گرسنه های طمع را میان شهر
این زندگی ساده تو سیر سیر کرد
 
تا اینکه ما به خوف و رجا بنده اش شویم
حق هم تو را رسول بشیر و نذیر کرد
 
آن سجده های ابری و بارانی شما
سجاده  را به گریه در آورد و پیر کرد
 
ما را به سجده های خودت رنگ و بو بده
بر جانماز غفلت ما آبرو بده
 
یکشب ظهور کن تو به غار حرای من
یعنی به بخوان دو آیه زچشمت برای من
 
به نفس پاک تو که همان نفس حیدر است
فریاد می زنم که تویی مرتضای من
 
من آخرالزمانیم آقا شروع کن
ایمان بریز روی من از ابتدای من
 
من در طواف گنبد خضرا شنیده ام
اینجا طواف کرده کبوتر به جای من
 
این روزها مدینه پر از دود و آتش است
شهر مدینه ات شده کرببلای من
 
 پهلوی در شکسته و مادر به بستر است
این اجر آن همه زحمات پیمبر است
 ************************
  قاسم صرافان
 
قرار شد که بیایی و از ستاره بگویی
صدای پنجره باشی و از نظاره بگویی
 
تمام قصه‌ی دردِ هزار و یک شب ما را
– بدون آنکه بخوانی* به یک اشاره بگویی
 
نشان صبح همین بود، همین که «حی علی العشق»
تو با صدای سپیدت به هر مناره بگویی
 
برای دخترکانی که سهم خاک نبودند
تو از جوانه زدن در شبی بهاره بگویی
 
و موج، پشت سرِ موج، به صخره‌‌ها بزنی تا
از آن حقیقت آبی در این کناره بگویی
 
چه سبز می‌شود آن روز که در صدای سواری
غزل دوباره بخوانی، اذان دوباره بگویی
 
 
نشان صبح همین بود، همین که «حی علی العشق»
تو با صدای سپیدت به هر مناره بگویی
 
برای دخترکانی که سهم خاک نبودند
تو از جوانه زدن در شبی بهاره بگویی
 
و موج، پشت سرِ موج، به صخره‌‌ها بزنی تا
از آن حقیقت آبی در این کناره بگویی
 
چه سبز می‌شود آن روز که در صدای سواری
غزل دوباره بخوانی، اذان دوباره بگویی
 ************************ 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی