کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت امام حسن عسکری علیه السلام-9
*************************

غلامرضا سازگار

ای سراپا حسن حیّ ذوالمنن

سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن

ای هزاران آفتاب مشتری

یا اباالمهدی امام عسکری

اسوه ی تقوی خدایی بنده ای

همچو جان در جسم ایمان زنده ای

دُرّ ده دریا و بحر یک گهر

آن گهر خود حجّت ثانی عشر

با همه درد و غم و عمر کمت

تا ابد مرهون احسان عالمت

از نماز و از دعای متصل

بردی از دشمن کنار حبس دل

با خدا پیوسته در راز و نیاز

روزها را روزه، شب ها در نماز

رنج هایت در ره توحید بود

سال ها یا حبس یا تبعید بود

روزگارت شعله ها بر جان فکند

دشمن ات در برکه ی شیران فکند

ایستادی بین شیران در نماز

شیرها را جانبت روی نماز

الله الله گرد تو درّندگان

سر فرو بردند همچون بنده گان

نور علمت از درون حبس ها

کرد از ظلمت جهانی را رها

ای دمت جان داده بر روح الامین

آسمان خفته در خاک زمین

رهنمای آفرینش کیست تو

شهریار ملک بینش کیست تو

چشم بد از ماه رخسار تو دور

یک جمال و چارده خورشید نور

گشت دشمن در جوانی قاتلت

کشت در ماه ربیع الاوّلت

کفر خود را عاقبت معلوم کرد

همچو اجدات تو را مسموم کرد

سامره شد صحنه ی روز جزا

گشت تنها مهدیت صاحب عزا

ای به قربان تو و عمر کمت

قلب مهدی داغدار ماتمت

بی تو مهدی بی کس و یاور شده

طفل تنهای تو تنهاتر شده

آه از آن ساعت که سوز و گداز

خواند مهدی بر تن پاکت نماز

کرد تا جسم ضعیفت را نظر

بر کشید آهی جهان سوز از جگر

آسمان دیده اش انجم گریست

بین مردم مخفی از مردم گریست

گر چه بودی اشگ دامن دامنت

بود کی زنجیر و غل بر گردنت

جسم تو زخم از دم خنجر نداشت

پیکر جدّ غریبت سر نداشت

آه از آن ساعت که زین العابدین

پیشوای عابدین و ساجدین

دید در گودال خون بر روی خاک

پیکر پاک پدر را چاک چاک

یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ

گرگها کردند جسمش چنگ چنگ

گشت از چشمش روان دریای خون

خواست جانش از بدن آید برون

همدم او جز شرار تب نبود

جان زکف می داد اگر زینب نبود

میثم از این قصّه کن صرف نظر

چشم ها چشمه ی خون جگر

************************
غلامرضا سازگار

ای متجلـی از رخت جلـوۀ حسن داوری

غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری

هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری

خلقت و طینتت همه فاطمی است و حیدری

حسن نکـویت از همـه کـرده ندیـده دلبری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

 

محیط علم و معرفت یگانه گوهرش تویی

سپهـر نـور اگـر دهـد مـه منورش تویی

ملک اگر ملک شده، امام و رهبرش تویی

سلام ما به سامره که سایه‌گسترش تویی

مـزار تـو در آن زمین، نمـوده نورگستری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

 

در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی

تمـام نخل علم را ریشه تویـی، ثمر تویی

بحار نور را همه صدف تویـی، گهر تویی

شب سیاه هجر را صبح تویی، سحر تویی

به ده امام و یک ولی پدر تویی، پسر تویی

ز وصف ما، ز مدح ما، تو بهتری، تو برتری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

 

تو چشمـۀ علـوم حـق ز دَه یـمِ ولایتی

تو حسن کردگـار را جمـال بـی نهایتی

تو برتر از حدیثی و تو فرق هر روایتـی

تو مظهـر حقیقتـی، تـو مشعـل هـدایتی

تو آن ستوده حضرتی تو آن بزرگ آیتی

که مـی‌کند جمـال تـو ز خالق تو دلبری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

 

اگر چه در زمین دمد فروغ جاودانی‌ات

کنند سجده قدسیان به حسن آسمانی‌ات

هزار حیف، شـد بدن چو لالۀ خزانی‌ات

نوشته شد به خون دل، کتاب زندگانی‌ات

بسان شمع سوختـه نماند از تو پیکری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

 

سـلام روح و اولیــا بــه پیکــر مطهرت

چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت

نشـان مـرگ شـد عیـان به عارض منورت

به وقت مرگ مهدی‌ات چو جان گرفت در برت

دگـر نـگشت تشنـه لـب بریده از قفا، سرت

دگر به نیزه بر سرت، نشد جفـا ز هـر سری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

 

نمـاز خوانـد مهدی‌ات بـه پیکرِ مطهرت

به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت

دگـر میـان شهرهـا نشـد اسیـر، خواهرت

نخورد چوب بر لب و نرفت نوک نی سرت

نـگشت توتیـا دگـر ز سـم اسب، پیکـرت

نشد تن تو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

 

همـاره پـر زند دلم بـه محفل عزای تو

شراره بر دلم فکن که سوزم از برای تو

چه می‌شود سفـر کنم به شهر سامرای تو

سلام من، درود من، به صحنِ با صفای تو

وجود و بذلِ دست تو،«میثم» و خاک پای تو

نمی‌زنـم نمی‌زنـم جـز درِ ایـن حرم، دری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

************************
سعید خرازی

زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان

لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان

به لب خشک پدر آب گوارا برسان

که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان

قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک

غم لب های حسین زد شررم مهدی جان

قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد

کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان

لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود

وقعه ی کرب وبلا در نظرم مهدی جان

زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب

خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان

میدرخشد رخ ماه تو بیاد آوردم

سر نورانی هجده قمرم مهدی جان

************************
 سعید خرازی

مهدى بیا که رفتنیَم، راهِ چاره نیست

جُز تو، به آسمان ولایت ستاره نیست

آبى به کامِ خُشکِ منِ تشنه لب رسان

در کارِ خِیر، حاجتِ هیچ اِستخاره نیست

بِنشین کنارِ بسترم اى میوه ى دِلَم

فُرصت به قَدرِ دیدنِ رویت دوباره نیست

آه از دَمى که حضرتِ حیدر به خانه دید

در گوشِ مادرم اثر از گوشواره نیست

مهدى  بِدان که بِینِ مُصیباتِ کربلا

جانسوزتر زِ حَلقِ پاره ى آن شیرخواره نیست

جَدّ غَریبِ من، بَدَنَش پاره پاره شُد

امّا بِه گِردِ من خَبَرى از سَواره نیست

************************
مهدی مقیمی

ماه صفر رفت و دوباره محشری شد

هنگامۀ شور و عزای دیگری شد

اسلام، گریان امام عسکری شد

در خانه، مظلوم دو عالم بستری شد

مسموم شد مولا خبر در شهر پیچید

آقا به خود از شدت این زهر پیچید

آقا عزادارت زمین و آسمانند

با ما تمام قدسیان هم نوحه خوانند

بر چشمهامان اشکهای ما روانند

در زیر بار ماتمت قدها کمانند

امشب دل زهرا و حیدر غم گرفته

مهدی کنار بسترت ماتم گرفته

تو خود غریبی سامرایت هم غریب است

این روزها حال و هوایت هم غریب است

فرزندِ دور از دیده هایت هم غریب است

حس می کنم حتی عزایت هم غریب است

صاحب زمان بر پای تو صورت نهاده است

غربت همیشه عضوی از این خانواده است

هر بار یاد کوچه افتادی فِسُردی

با یاد زهرا مادرت صد بار مردی

راحت شدی دیگر تو با زهری که خوردی

کمتر کسی برده چنان رنجی که بردی

پیداست مولا از غروب دیدگانت

کار خودش را کرده زهر دشمنانت

سخت است فرزندت بگیرد دامنت را

بعدش ببیند لحظۀ جان دادنت را

خاموش بیند چشمهای روشنت را

پیشت بماند تا ببیند رفتنت را

ما هم به همراه ائمه روضه خوانیم

گریان آلامِ دل صاحب زمانیم

ابر غم تو کرده سایه ، سامرا را

در غم فرو برده تمام سینه ها را

ویرانه کرده کوچه های قلب ما را

کرده تداعی روضه های کربلا را

غمهای دیگر را غم تو برده از یاد

آقا بمیرم ظرف آب از دستت افتاد

تا ظرف آب از دستهایت بر زمین خورد

یاد آمدت ساقی عمود آهنین خورد

تا تیر بر مشک یل ام البنین خورد

افتاد مشک و ضربه ها از آن و این خورد

بر ساقی و بر اشکهایش گریه کردید

با حضرت مهدی برایش گریه کردید

اصلا همه بر دستهایش گریه کردند

بر دستِ از پیکر جدایش گریه کردند

پیغمبر و زهرا برایش گریه کردند

بر ماجرای کربلایش گریه کردند

این روضه هم مثل تمام روضه ها شد

از هر جهت رفتیم آخر کربلا شد

************************

سید هاشم وفایی

یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت

خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت

داغی نشسته بر جگر داغدار تو

در خون نشسته است دل درد پرورت

قربان آن امام، که در آخرین نفس

سیراب گشته است به دست مطهرت

ای سرو سرفراز جهان، سرو سربلند

از ماتم پدر چه رسیده ست بر سرت

بهر تسلی دل درد آشنای تو

صف بسته اند خیل ملائک برابرت

ما را شریک درد و غم خود حساب کن

ما دل شکسته ایم ز احوال مضطرت

دلتنگ سامرای تو هستیم و چون نسیم

ما را ببر به دیدن گلزار پرپرت

رفتی به پشت پردۀ غیبت ولی شده است

صدها هزار عاشق و عارف کبوترت

چشم انتظار مانده زمین تا کدام روز

روشن شود جهان ز حضور منورت

با کثرت گناه «وفایی» شب فراق

دارد سلام و عرض ارادت به محضرت

************************
حریم قدس تو در سامرا صفا دارد
شمیم عطر تو را نکهت صبا دارد
تراب گر چه به سرداب گشته زیب زمین
صفا و مروه کجا این چنین سرا دارد
گدای سامری کوی تو به من فهماند
چقدر سائل و درمانده و گدا دارد
به غربتی که غریب مدینه معروف است
غریب چون حسن عسکری چرا دارد
چقدر بر شجر عترت نبی دشمن
عداوت و حسد و بغض و کین روا دارد
نکرد معتمد از روی جد و مامت شرم
هنوز دشمن تان بر شما جفا دارد
اگر چه زهر اثر کرد بر دل و جانش
فتاد لرزه به دست و به لب ثنا دارد
ز جام مصطکی و مرهم اثر بخشش
چگونه خون جگری رغبت دوا دارد
چراغ عمر شریف تو ای امام همام
خموش گشت و قدر شکوه از قضا دارد
کسی که عالم امکان به دست او باشد
برای سوگ پدر جامه عزا دارد
یتیم گشته امامی که از پس غیبت
برای غربت بابش به لب نوا دارد
به کذب هر که بگوید امام کافی نیست
امام از غم امت نشانه ها دارد
نشان غربت مهدی همین بس است که او
حضور در پس آن پرده خفا دارد
به سینه داغ شما مثل کوه سنگین است
که راه حق و حقیقت فقط بلا دارد

جواد کلهر

************************

مستیم، مست باده ی انگور عسگری
پس حد به ما زدند به دستور عسکری

تقصیر ما نبود که انگور شد شراب
تابیده بود بسکه به ما نور عسکری

تقصیر طعم چایی شیرین سامراست
افتاده است در سر ما شور عسکری

گلدسته هم ز شدت مستی خراب شد
در “سر من رئا” شده کیفور عسکری

ما را غم قیامت و هول حساب نیست
تا دست ماست نامه ی ممهور عسکری

محــمد علی کاروان

************************

زهری که رفت بر جگرت بی حساب شد
حالت ز ظلم دوره زمانه عذاب شد
امروز سامرا شده گریان روضه ات
همپای تو که کاسه ی چشمت پرآب شد
وقتی گذشت از سرتان غصه ی عطش
کارت بکاء بر لب طفل رباب شد
از داغ کربلا تن تو درد می کند
پرخون دلت ز ماتم بزم شراب شد
باشد همیشه صحن و سرایت غریب تر...
از قبر مادری که سرایش تراب شد
در آرزوی "جنت" پاکت همیشه من
یعنی که رویت حرم تو ثواب شد
علی احمدیان

************************

ای به قربان جمالت یا امام عسگری

پر زند دل در هوایت یا امام عسگری

آرزویم باشد آقا ، کاش من هم می شدم

خادم صحن و سرایت یا امام عسگری

من بمیرم از غم عظمای تو آقای من

میرسد هر دم صدایت یا امام عسگری

(میشوم من هم مدافع بهر دربار شما )

( تا کنم جان را فدایت یا امام عسگری )

من شدم عمری غلام روسیاه مهدی ات

تا کنم جلب رضایت یا امام عسگری مدح

مجید آقاجانی

************************

عمر من رفت به یک گوشه ی زندان پسرم
همدمم هست غم و غصه فراوان پسرم
سامرا بود سرای خوش شادی و سرور
حال من هست ولی حال پریشان پسرم
صبح تا شب که کسی نیست ولی می ارزد
سجده و ذکر و دعا و دم قرآن پسرم
اینکه هم بند من است بی ادبی می کند و
می دهد فحش به من بی حد و پایان پسرم
غل و زنجیر همه تاب و توانم برده
نیست اینجا کسی انگار مسلمان پسرم
گاه زندان و گهی اذیت این زندانبان
حاضرم تا که بگیرند زمن جان پسرم
غصه ای نیست به جز داغ اسارت بخدا
تک و تنها وسط دشت و بیابان پسرم
دست بسته به روی ناقه ی عریان بردند
عمه ات بود ولی خسته و بیجان پسرم
جگرم از غم این فاجعه ها سالم نیست
چه کنم روضه مرا کشت بدینسان پسرم

قاسم احمدی

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی