کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت امام حسن عسکری علیه السلام-6
*************************

غلامرضا سازگار

تسلیت ای حجّت ثانی عشر یاین الحسن

زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن

قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد

سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن

کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز

ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن

زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست

زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن

قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین

لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن

طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد

تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن

مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست

سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن

قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش

از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن

یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا

تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن

ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان

ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن

روز (میثم) تیره تر می باشد از شام فراق

تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن

************************
محسن حنیفی

نشد که قوره ی نارس شراب ناب شود

ضریح دامن او دست این گدا نرسید

نشد که فطرس آن آستانه باشم حیف

شکسته باد، پرم چون به سامرا نرسید

 

غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت

کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست

همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر

ولی مزار حسن ها غریب بوده و هست

 

شبیه برگ گلی بین حجره می لرزید

ز درد در وسط حجره دست و پا می زد

برای مرهم زخمش برای تسکینش

بلند مادر خود را فقط صدا می زد

 

همین که بر جگرش زهر چنگ می انداخت

شراره می زد و داغی دوباره شد تازه

دوباره کوچه و نامحرم و فدکنامه

و زخم گم شدن گوشواره شد تازه

 

همین که او دم آخر لبش عطش نوشید

برای تشنگی اش قدری آب آوردند

هنوز خاطر او مانده است این روضه

برای حضرت هادی شراب آوردند

 

غریب بوده ولیکن امام بعد از او

سحر به پیکر پاکش نماز می خواند

کنار پیکر او تا سحر نمی خوابد

شبیه ناحیه او روضه باز می خواند

 

فدای تو پدر و مادرم حسین غریب

فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود

شنیده ام که لباس تو را کسی دزدید

سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود

*************************

محمد کاظمی نیا

بعد یک عمر حرف طنازی

از درت دورمان نیندازی

عشق پیر و جوان ندارد که

همه داریم عزم "سر"بازی

پشت تخریب،فکر نوسازی است

پشت تقدیر،خفته یک رازی

گرچه تخریب...هی بنا کردیم

کشته کاریم در حرم سازی

اول این عناد پایانی است

آخر غربت تو آغازی

میزند "منتقم" به قلب ستم

تا دل فاطمه شود راضی

**********************
مجید لشکری

بارها بار با دو چشم دلم، دیده ام رسم دلبری تان را

در نمازم شنیده ام گه گاه، ذکر الله اکبری تان را

من یتیم ندیدنت هستم، ای زحل! دست من به دامانت

می شود ماه! سامرا بدهی، نسیه یا نقد مشتری تان را؟

درد عشقی کشیده ام آقا! از خودم هم بریده ام آقا!

دانه دانه چشیده ام آقا! طعم انگور عسکری تان را

گرچه در کنج قلعه محصورید، گرچه از شیعیان خود دورید

بادها در بغل به عاشق ها، می رسانند رهبری تان را

گرچه زندانتان شکنجه نداشت، غیر درد و به غیر رنجه نداشت

در و دیوار قلعه می دیدند، رنج موسی بن جعفری تان را

در کنار زلال منبرتان، دوش بر دوش "احمدِ اسحاق"

عاقبت شعرواره ام آموخت، شیوه ی ذرّه پروری تان را

***************************
سید هاشم وفایی

هرگز شبی ز شام غمت تیره تر نبود

آن شب به غیر ناله نوایی دگر نبود

ای آفتاب معرفت ای عسکری لقب

گل را چنان تو زندگی مختصر نبود

شب های سوز و ساز به خلوتگه حضور

شمعی چو جان سوخته ات شعله ور نبود

داغ تو کرد خون به دل لاله های عشق

کو لاله ای که از غم تو خونجگر نبود

سیلاب اشک خانۀ دل را خراب کرد

چشمی نمانده بود کز این غصه تر نبود

شوق وصال دوست تو را سوی خود کشاند

زهر ستم وگرنه به تو کارگر نبود

مهدی کنار بستر پاک تو گریه کرد

یک تن به جز تو شاهد اشک پسر نبود

دشمن اگر چه برد به کاشانه ات هجوم

دیگر کسی ز اهل تو در پشت در نبود

با دل سفر نمود «وفایی» به کوی تو

حاجت دگر به داشتن بال و پر نبود

************************
رضا اسماعیلی

دارم دلی به سینه ، شهید جمال تو

در حسرت تنفس بوی وصال تو

دائم به سینه یاد تو را می‌کنم مرور

بیرون نمی‌ رود ز سر من خیال تو

داغت نشسته بر دل حسرت نصیب من

خون گریه می‌کند دلم از ارتحال تو

اینجا منم مجاور وسواس اهرمن

آنجا تویی کنار خدا ، خوش به حال تو

ما را بخوان به باغ تماشای جلوه‌ات

تا بشکفیم از نفحات جمال تو

تو آسمان عصمت و عشق و کرامتی

خورشید و ماه ، آینه دار جلال تو

بنیانگذار سلسله ی لاله‌ها تویی

بنیانگذار سلسله ی عشق ، آل تو

بالا بلند! مانده دلم در نشیب هجر

دستم نمی‌ رسد به فراز وصال تو

امشب غمت تمام دلم را گرفته است

شکر خدا که سیب دلم ، گشته مال تو

ای نور عسکری ! به خدا می‌خورم قسم

مهدی بُـــــود ادامه ی نور کمال تـــو

مولای عشق! چشمۀ رحمت، بهار حُسن !

فردا من و شفاعت سبز و زلال تو ...

*************************
محمد کاظمی نیا

سرّ کلیم بودن موســـــی اطاعـت است

"عاشق" همیشــــه طور نشین عبادت است

مانوس تیـــــــرگی شب اند اهــــل نافله

ظلمت برای چشم سحر خیز عادت است

در کنج "خلوت" است مقامـــــــــات بندگی

"زندان" برای اهل مناجـــــات جنّت است

حرف از غریب شد که دلم گفت "یا حسن!"

بین بقیع و سامره خیلی شبــــــاهت است

ما بین بچه های علی فــــــــرق نیست که

ترس یزیدیان همه "اصل ولایــــت" است

هی زجر می دهند که جانـــت به لب رسد

از دست زهر حال تو رو به وخامت است

بر خاک می کشند تو را این حـــــــرامیان

این بی حیا شدن همه اش از لجاجت است

سیلی که می زنند سرت چرخ می خورد

محکم لگد زدن به تو از روی نفــرت است

بس کن نزن، زمین و زمان می خورد به هم

نفرین کند که لرزه به ارکان خلقت است

رحمت بس است، رو کن از آن هیبت خودت...

نه...، صبر در قبیله ی حـــیدر وراثت است

ذکر لبم شده همه شــــب "یا ابن العسکری!"

می آیــــــد آنکه در پس اسرار غیبت است

از یُمن توست "سامره" شد "سُرّ مَن رَءآه"

سرداب سامــــرای تو "باب الاجابت" است

انــــــــــــــگار غربت تو به پایان نمی رسد

سوغات سامرای تو تربت نه، غربت است

*************************
غلامرضا سازگار

ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت

حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت

همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب

به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت

در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا

کرد با عم گرامیت حسن همسفرت

بس‌که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست

نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت

چشم بگشا به سوی خانۀ در بستۀ خویش

که عزادار شده همسر نیکو سیرَت

سال‌ها تحت‌نظر بودی و بودی در حبس

کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت

چشم حق‌بین تو شد بسته و می‌بینی باز

همه جا غربت مهدی است به پیش‌ِ نظرت

سال‌ها شمع صفت سوختی و آب شدی

نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت

سال‌ها بود که با یاد لب خشک حسین

خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت

"میثم" از خواجگی هر دو جهان دست کشد

بشماریش اگر جزء گدایان درت

**************************
وحید قاسمی

خون می چکد ز دیده ی در خون شناورم

در بُهت چشم های گهربار مادرم

سوز عطش به ریشه ی من تیشه می زند

خشکیده شاخه های بلند صنوبرم

در انتهای مغرب رنگ کبود رفت

خورشید پر فروغ جمال منورم

از هرم زهر و معجزه ی لخته های خون

یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم

تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد

تفتیده کوره ای شده گرمای بسترم

با هر نفس تمام تنم تیر می کشد

چشم انتظار قطع نفس های آخرم

در لحظه های آخر عمرم هوائیم

افتاده شور کرب و بلا باز در سرم

این آرزوی لحظه ی جان دادن من است

با ذکر یا حسین رود جان ز پیکرم

***************************
وحید قاسمی

تب دار ترین تب زده ی بستر دردم

پر سوز ترین حنجره ی حنجر دردم

رنگ رخ من بر همگان فاش نموده

در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم

فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا

تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم

بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند

من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم

آتش فکند بر قد و بالای سپیدار

یک ذرّه ی ناچیز ز خاکستر دردم

خون گریه کند اختر و مهتاب برایم

افلاک شده مستمع منبر دردم

***************************
زائر خسته و دل‌آزرده

تا که از دور سامرا را دید
همه‌ی غصه‌ها و غم‌هایش
رفت و خورشید آشنا را دید

السلام علیک ای دو غریب...
السلام علیکما مسموم...
پس شکوه حریم سامره کو!؟
السلام علیکما مظلوم

پدر خوب حضرت مهدی
در جوانی شبیه مادر خود
تک و تنها میان لشگرها
غصه‌دارِ نبودِ گوهر خود

جگرش مثل شعله می‌سوزد
مرهمی بر غروبِ آقا نیست
غربت از نام حضرتش پیداست
راز تنهائیِ حسن‌ها چیست؟

پسرش جای جعفر کذاب
آمد از ره به سوی بالینش
السلامُ علی ابتاه
به فدای نماز و تلقینش

پسر دیگری به یاد آمد
نعش بابای حضرت سجاد
و نمازی که ماند و خوانده نشد
زیر سم ستور و ای فریاد
حسین کریمی

**************************

در پادگان غربتش ماندم، از غصه آزادی نمی خواهم

وقتی حریمش رنگ غم دارد، من رنگ آبادی نمی خواهم

 

گرچه کبوتر در قفس دائم، فکر و خیالش روز آزادی است

من جلد صحن سامرا هستم از بند، آزادی نمی خواهم

 

هر عاشقی از چای این جا خورد، زیر لبش این جمله را می گفت:

ته مانده ی چای شما عشق است، حلوای بغدادی نمی خواهم

 

عشاق دورش گرچه‌ کم اما، در رتبه هریک لشکری هستند

شاگرد عشاق حرم هستم، شیرین و فرهادی نمی خواهم

 

وقتی اذان دیگران صوتش آمد میان صحن ها گفتم:

یارب همین حس شنیدن را هرچند تو دادی... نمی خواهم

 

زیباترین نام جهان هادی، ذکرم شده در هر زمان هادی

جز نام زیبای امام خود، اذکار و اورادی نمی خواهم

 

اصلا بهشت ارزانی زاهد، انعام جنت قسمت عابد

فردای محشر من سکونتگاه، جز جنت الهادی نمی خواهم

 

هستم اگر کوچک تر از این عشق، بیمارم و در به در از این عشق

من راضیم از عاشقش بودن، باور کن امدادی نمی خواهم

 

خونم بریزد در حرم ای کاش، در صحن های محترم ای کاش

شمشیر غیر از حضرتش هرگز ،جز دوست صیادی نمی خواهم

محمد جواد شیرازی

****************************

وقتی طریق و منطق اسلام باشد او

باید همیشه در پی اکرام باشد او

تفسیر آیه آیه ی وحی است حرکتش

باید شبیه ساحل آرام باشد او

وقتی دلیل خلقت هر آنچه هست ، هست

شاید درون خلقت بادام باشد او !؟

از صاحبان منصب و ثقل ولایت است

مفهوم و قصد خطبه ی همّام باشد او

 

ای شاه زهر خورده ی دوران قهقرا
کی میشویم حاجی صحنین سامرا

ما هم کبوتریم ولی بالمان کم است
خاکی شدیم و غمزده اجلالمان کم است
مشهد ، مدینه ، کرببلا ، سامرا چه شد؟
گویا دوباره روزی امسالمان کم است
یک بار هم ز اشک تو گریه نساختیم
ما غرق معصیت شده و حالمان کم است
بر چشم ما قدم بگذار ای جوان پیر
در مجلس عزای تو تمثالمان کم است

اینقدر غصه ی در و دیوار را نخور
اینقدر غصه ی سر مسمار را نخور

این زهر معتمد جگرت را که آب کرد
جسم تو را اسیر خم و پیچ و تاب کرد
سوز از درون همیشه بد و بدتر است پس
بی شعله سم تمام تنت را کباب کرد
این ماجرای آب به والله "مسری" است
مهدی تو را عطش زده ، تشنه خطاب کرد
ای روضه خوان بس است بیا و تمام کن
آقا دوباره یاد ز داغ رباب کرد

پستوی خانه پر شده از ذکر یا رباب
اصغر بیا کنار همین نیزه ها بخواب

شکر خدا به روی تنت نیست جای سُم
در قصه ی شهادت تو نیست پای سُم
آقا به گوش گریه کنان تو می رسد
یک در میان هوار تو و گریه های سُم
تو زیر سمّ مرکب دشمن نرفته ای
درهم نشد صدای تنت با صدای سُم
شکر خدا مقابل چشم گلت نشد
این استخوان زیر گلوت آشنای سُم
 اما ببین که جد غریبت چه ها کشید

چارم امام زیر تنش بوریا کشید
جعفر ابوالفتحی

******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی