کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعارامامت حضرت مهدی (عج(-5

*************************

بر سر بنهاد تاج شاهی جهان


آن مسبب خلقت این کون ومکان


او موهبت آخر آن رب جلیست


افسوس که میشود ز چشم ها نهان


مهدی است همان مهدی موعود است این


آنکه داده اند، انبیا ز او نشان


بازار فساد و ظلم میشود کساد


او هست بهار دل هر پیرو جوان


صد هزار چون مسیح میشود علاج


در مریض خانه اش به طور رایگان


گر که چاکرانش همه بر صف باشند


این صف گذرد ز هفتمین آسمان


من کی بتوانم که کنم مدحش را


الکن شود از توصیفش دست و زبان


دل را زده ام به یم در این قمارعشق


مجنون به سرش مباد سود یا زیان


گر کشور ما خار چشم ملل است


هستیم رهین این مسیحای زمان


جان همه جهان و خاندان من


سر سلامتی حضرت امام مان


تنها پدرم وسیله ای بود فقط


از دعای اوست خورده ایم رزق و نان


از وصف صفاتش چه بگوید شاعر


چیزی که عیان است چه حاجت به بیان


روزی که بیاید تمام است خزان


از عطر خوشش جهان شود مشک فشان


علی اکبر نازک کار


************************


بر عرش زعامتت مبارک آقا


بر خلق امامتت مبارک آقا


این جامه سبز نور که دست خدا


پوشیده به قامتت، مبارک آقا


علی اکبر شجعان


************************


شعری مگر که این همه شیرین بهانه ای


 نثری مگر که محرم اسرار خانه ای


تا چند چون نسیم سحر با شمیم گل


در برگ برگ سرو و صنوبر روانه ای


پرسیده ام ز هر که نشان تو بی نشان


دارد به خاطر از تو پریشان نشانه ای


دیریست در هوای رخت بال میزنم  


مرغ دلم نمی پرد از آشیانه ای


ترسم به آرزو نرسد ناله ی امید  


دل را به سوی خویش بخوان با بهانه ای


اکنون که اختیار جهان با نگاه توست


تا چند پشت پرده منتظر آره یا نه ای


 تا باز شعله ور شوم از شوق انتظار


آی آتش نهفته  بیفشان زبانه ای


محــمد روحانی


************************


دلم پر می زند، ای صبح فردایی که می آیی
پر از آیینه خواهی شد؛ پر از فصلی تماشایی
خدا می داند از تنهایی خود، سخت غمگینم
بدون تو زمان یعنی : غم و اندوه و تنهایی !
گرفته رنگ خاکستر تمام آرزوهامان 
بگو آیا نمی خواهی که این صحرا بیارایی؟
بیا ای صبح، تا خورشید با آیینه گردانی
بگیرد پرده ی گلگونه از رخسار زیبایی
**
 
خداوند تمام فصل های آبی و روشن !
شکسته انتظارت قامت مرغان دریایی
کدامین جاذبه جادوی چشمان تو را دارد؟
به آن چه دیده، می نازد اگر آهوی صحرایی !
دلم پر می زند، آری، برای صبح یک روزی ...
که پر خواهد شد از آیینه های سبز رویایی 
سیدعلی اصغرموسوی


************************


 اسبی در این حوالی بی تاب و پر تلاطم
هر شب غریب و سرکش برخاک می زند سُم

مردی سپید جامه، دستار سبز بر سر
از سمت خرمن نور، از کوچه های گندم

می آید از کجاها ...چشمش صدای دریا
وقتی که شهر تنهاست سر می زند به مردم

تقسیم می کند نور ، در دست های خاکی
تقسیم می کند عشق ، نان و گل و تبسّم

آن گاه می تراود: لبخند ،عطر شادی
از خاک خوابدیده تا آسمان هفتم


 ************************


 ای به سرا پرده ی دلها نهان
یوسف گمگشته ی یعقوب جان
 
ای زدمت صبح مسیحا بپا
نوح نبی  موسی و عیسای ما
 
ما همه شب در پیِ ماه توأییم
تشنه ی یک جرعه نگاه توأییم
 
تشنه لبیم وهمه مستان تو
سائل یک بوسه به دستان تو
 
آه کجائی که تو را سر دهیم
 
خاک بن پای تو را سرنهیم
 
زین دو جهان و ببرش هرچه هست
خاک بن پای تو مارا بس است
 
از که بجوئیم نشان تورا
بارگه و کوی نهان تورا
 
گر به صبوری همه خو کرده ایم
در شط یاد تو وضو کرده ایم
 
خلق زهجران تو مجنون شده
آتش عشقت به دل افزون شده
 
هر دل اگر عشق تو دارد دل است
نازمش آن دل که تو را منزل است
 
منزل معراج رهش کوی تست
بوی بهشت آیتی از بوی تست
 
آه کجائی که ببویم تورا
از غم هجر تو بگویم تورا
 
آه کجائی که بسویت شوم
مست میِ ناب سبویت شوم
 
آنکه به ما جرعه ای جان داده است
عشق تورا همره آن داده است
 
گر دل ما لایق دلدار نیست
دیده ی ما لایق دیدار نیست
 
چون تن ما را نبوَد جز تو جان
یک مژه بر هم زن و جانم ستان 


 ************************


ای جبرئیل کاسه به دست عنایتت


خضر از قبیلِ منتظران هدایتت


ای چشمه‌های عقل تمام پیمبران


مبهوت وسعت نظر بی‌نهایتت


تقدیر خانواده‌ی سلمان این زمان


مدیون چتر بی‌حد و مرز حمایتت


آتشفشان حیله‌ی دجال‌های قوم


خاموش می‌شود به نسیم درایتت


ما در کنار لطف تو پهلو گرفته‌ایم


تا ناخدا شده خلف با کفایتت


مدح شما کجا و من بی‌زبان کجا


این شوره‌زار تشنه کجا آسمان کجا


تو آخرین تجلی الله اکبری


کاملترین پیاله‌ی ساقی کوثری


هر روز با عنایت باران دست خود


ما را به سوی عرش خداوند می‌بری


در کوچه‌های برفی تاریخ عاشقی


یک اتفاق تازه و یک عشق نوبری


ما با توکلِ به شما زنده‌ مانده‌ایم


تو اولین امیدی و امید آخری


سهم من از نسیم عبایت چه می‌شود


درمانده‌ام که قسمت من را بیاوری


پژواک گریه‌های غم‌انگیز فاطمه


ای جلوه‌ی بهاریِ پاییزِ فاطمه


در بین ما نشسته‌ای و ما بدون تو


از کودکی کنار تو اما بدون تو


در طول خشکسالی فصل نبودنت


ماندیم دست‌خالی و تنها بدون تو


یک عمر در پی تو دویدیم و عاقبت


چیزی نصیب ما نشد آقا ، بدون تو


تا کربلا چگونه ؟ بیا و خودت بگو


پا می‌دهد پریدنم آیا بدون تو ؟


آخر به یاد اشک تو از دست می‌رود


این موج دل سپرده به دریا بدون تو


امشب که بار عامِ همه خانه‌ی شماست


این روسیاه تشنه‌ی پیمانه‌ی شماست...


 ************************


شادی و شعف به جای غم می آید


رحمت عوض ظلم وستم می آید


ایکاش بگویند دراین عیدبزرگ


دارد پسرفاطمه هم می آید


 ************************


نخـسـتـیـن نـقـش عـالـم یاعلی بود
تـمـام اسـم اعـظـم یاعلی بود

مـلایـک را پـس از ذکـر خـداوند
زهـر ذکـری مـقـدم یاعلی بود

چـو جـان در پــیکــر آدم دمـیـدند
هـمـان دم ذکـر آدم یاعلی بود

از آن شـد بـر خـلـیـل آتش گلستان
کـه ذکـر او دمـا دم یاعلی بود

اگر آن بت شکن برکف تبر داشت
هـمـان نـقش تـبـرهم یاعلی بود

عصا در دست موسی یا علی گفت
دم عـیسی ابن مـریم یاعلی بود

از آن شد بطـن ماهی جای یـونـس
که ذکرش در دل یـم یاعلی بود

به چاه و تخت شاهی ذکـر یوسـف
چه در شادی چـه در غـم یاعلی بود

اگــر مــوسـی کـلـیــم الله گــردیــد
کـلام او مـــســلــم یاعلی بود

دعـای حـاجـیـان در گـرد کـعــبــه
صـدای آب زمـــزم یاعلی بود

بــه بـام آســمـان از صــبـح آغــاز
فلک را نقـش پـرچم یاعلی بود

چـو هــنـگــام ولادت گـریه کـردم
بـِه صورت نقش اشکم یاعلی بود

کجا می سوخت شیطان گر ندایش
در اعــمـاق جـهــنـم یاعلی بود

نمی شـد خلق ، دوزخ گـر ز آغاز
نــدای خـلـق عـــالـــم یاعلی بود

ز بـسـم الله تـفـسـیـرش عـیان است
کــه قـرآن مـجــســـم یاعلی بود

از اول تا به آخـر هر چه خـوانـدیم
تـمام شعر "میثم" یاعلی بود
 غلامرضا سازگار


************************


محــمد سهرابی


امشب در میخانه حق است که کوبیدن
لعل لب ساقی را حیف است نبوسیدن

گر مستم و هوشیارم، گر خوابم و بیدارم
کارم همه شب این است بر گرد تو گردیدن

ای شیر نجف حیدر وی شاه شعف حیدر
خوب است ز دست تو یک بادیه نوشیدن

ای پیر معارج تو وی باب حوائج تو
خوب است چنان باده در خم تو جوشیدن

ای کوه معانی تو ای بانگ ترانی تو
ای پیر و جوانی تو ای عمق پرستیدن
 


تو کیستی ای مولا سقا و اباالسقا
استاد ابوفاضل در آب ننوشیدن

چون بر لب آب افتاد زینب چو رباب افتاد
شد رخت اسارت را آماده ی پوشیدن
محــمد سهرابی

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی