کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام رضا علیه السلام-11
************************
به کرم خانه‌ی مشهد برو تا جان یابی

 
اذن ره یافتن درگه سلطان یابی
 
برو ای مور مگر ملک سلیمان یابی
 
هرچه مد نظر توست خراسان یابی

 
هرچه میخواهی از این درگه شاهانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
سالی یکبار بدک نیست کبوتر بشوی
 
برو تا عاشق پرواز مکرر بشوی
 
دست خالی برو دستِ پر از زر بشوی
 
پادشاهی بکنی سائل این در بشوی

 
روزیِ خود فقط از صاحب این خانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
عرض حاجت به شه عاطفه بردن، خوب است
 
کیسه‌ی زر که گرفتیم نشمردن، خوب است
 
دل به سلطان کرامات سپردن، خوب است
 
از می‌میکده‌ی غیر نخوردن، خوب است

 
از کف ساقیِ این میکده پیمانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
مثل درمانده ولی با دو صد امید برو
 
به حرم طبق روایات به تاکید برو
 
سوی سلطان برو با مرجع تقلید برو
 
عوض روز و شبی جانب خورشید برو

 
درطواف حرمش درس ز پروانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
عاشقی سر کن و یکدفعه از این جاده برو
 
رفتی این بار حرم، از در شهزاده برو
 
از جگر هو بکش و در طلب باده برو
 
خویش را بشکن و بی قل و غش و ساده برو

 
حاجت خاص خودت نیز عوامانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
ضامن آقاست اگر آهوی دشتی بشوی
 
میلت این است اگر وارد کشتی بشوی
 
مثل نوحی که ز طوفان بگذشتی بشوی
 
یا اگر آرزویت هست بهشتی بشوی

 
راه را دور نکن دور حرم خانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
ای گدا خواهی اگر شاه حبیبت باشد
 
وقت بیمار شدن نیز طبیبت باشد
 
پر از پول دوتا کیسه‌ی جیبت باشد
 
بازهم گیسوی معشوق نصیبت باشد

 
خوب قیچی بزن و خوب به کف شانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
درِ این خانه بمان برگه امانت با او
 
اَشهَدُ انّیِ پایان و اذانت با او
 
سهل و آسان شدنِ دادن جانت با او
 
قطره ای اشک ز تو، قول ضمانت با او

 
توفقط گریه کن و روضه‌ی ماهانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
گریه کن بهر شهیدی که سرش را بردند
 
آب‌ها نغمه‌ی سوز جگرش را بردند
 
کفش و امامه و خود و سپرش را بردند
 
وای پیراهن و شال کمرش را بردند

 
مجلس گریه چنان مسجد حنانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر

 
حرف از سوز جگر شد جگرش سوخت رضا
 
ز آتش زهر جفا بال و پرش سوخت رضا
 
تشنه افتاد و ز پا تا به سرش سوخت رضا
 
دید حالا پدرش را، پسرش سوخت رضا

 
برو تا طوس و از او اشک غریبانه بگیر
 
سالی یکبار برو روزی سالانه بگیر
************************
شمعی شدم که بی تو به سوسو درآمده ست
سوسو کنان دوباره از این سو درآمده ست


چشمم ز گنبد تو خود ماه آمده
ابرو به صحن رفته و چاقو درآمده ست


اصلا برای اینکه شود خاک پای تو
بالای چشم های من ابرو درآمده ست


هرشب گر از حوالی گنبد گذشته است
حق می دهم که ماه به زانو درآمده ست


زانو زده ضریح و برای نوازشم
ازکتف مرقد تو دو بازو درآمده ست


ازگوش پا گذاشته در سینه یا رضا
ازبین لب به عشق تو یاهو درآمده ست


درصحن جامع آمده گرگی به شکل من
از صحن انقلاب تو آهو درآمده ست

مهدی رحیمی زمستان

************************

خیرت رسید و عبد معاصی عطا گرفت،


پست و حقیر عالم امکان بها گرفت،


رو بر تو کرد با همه ی روسیاهیش،


ازگوشه چشم نافذتان او شفا گرفت،


آقا ردش نکن که امیدش فقط تویی،
باصد امید کوبه ی بیت الولا گرفت،


جانی دوباره در تن بی جان او نشست،
تا عشقتان میان دلش را فرا گرفت،


یاایهالرئوف و زلطف مجسمت،
بی دست و پاترین بشردست و پا گرفت،


بخشیده شد تمام گناه و خطای او،
وقتی قدم در آن حرم باصفا گرفت،


شبنم ز دیده ی تر او بر زمین چکید،


بازائرین تو چو دم یارضا گرفت،


یا ایهاالکریم و به عشق نگاه تو،
بنگر دراز دست خودش این گدا گرفت،


قربان نام تو که گره را گشایش ست،
باید که نام اطهرتان را طلا گرفت،


هرکس زآب دلکش این بارگه چشید،
دیگر کجا نشانه ز آب بقا گرفت،


من ازلبان عاشق رندی شنیده ام،
اینجا زرافت تو شود کربلا گرفت،


بی شک نشسته دردلتان مهر نوکری،
کو در حرم نوای شه سر جدا گرفت،


گفتی که گریه کن تو به جد غریب ما،
یابن الشبیب گریه ی تو هر کجا گرفت،


ما هم به رسم و کار شما گریه میکنیم،


هرجا کسی زماتم جدت عزا گرفت،


شعرم تمام، حرف دلم ناتمام ماند،
آهی زیاده تر ز سرش از شما گرفت،

رضا آهی

************************

دوباره قسمت من شد مسافرت باشم


در این  زیارت مخصوصه زائرت باشم


دوباره رزق عزای حسین و دست شما


بناست قبل محرم مجاورت باشم


کنار پنجره فولاد ، حاجتم این است:


نظر کنی که حبیب مظاهرت باشم


اگر چه غرق گناهم ولی مدد کن تا


همیشه نوکر تحت اوامرت باشم


ورق ورق ، دو سه تا بیت ناقص الوزن و


سیاه مشق نوشتم که شاعرت باشم


پوریا باقری

 ************************

حرم جهان من و اسمان مردم بود
همیشه خاطره انگیز و پر تلاطم بود
حرم برای من اغاز راه رفتن شد
شما معلم و تشویق من تبسم بود
سرود چک چک باران و سنگ مرمرها
و کودکی که سرش زیر چادری گم بود
تو را مخاطب حرفم همیشه می دیدم
چقدر بین من و چشمتان تفاهم بود
سه بخش بود “محبت” دلم به من میگفت
پدر و مادر و بخشی امام هشتم بود
دلم برای خودم تنگ میشود” وقتی
ضریح کودکی ام کاسه های گندم بود
تمام خاطره های سپید من اینجاست
شب و حرم و فرشته که در ترنم بود
کجاست لهجه صاف دهاتی ام امروز
که در ضمیر وجودم هر انچه گفتُم بود
سخاوت ابدی تو سهم این خاک است
و دست های شما ابروی افلاک است

حسن کردی

************************

به جز هوای حرم در سرم هوایی نیست
اسیر دام تورا حاجت رهایی نیست
به غیر گوشهٔ بام توای امام رئوف
کبوتر دل من جلد هیچ جایی نیست


بدون پَرتُوِنور تو ای جناب ضُحی
فقط سیاهی محض است روشنایی نیست
سرت همیشه شلوغ است وهیچ سلطانی
به خواب صاحب همچین برو بیایی نیست


اگر که نوکر این درگهم حساب کنی
مرا به شاهی عالم هم اِعتنایی نیست
خدا گواست که دردستهای محتاجم
به جز به محضرتان کاسهٔ گدایی نیست


همه قبیلهٔ من رفته اند قربانت
به غیر تیر نگاهت که آشنایی نیست
بدون آبرویی که شما به من دادید
به قدر پول سیاهم مرابهایی نیست


دلم گره به ضریح تو خورده میدانم
به غیر این گره،هیچم گره گشایی نیست
هزار سال نمیخواهم آن بهشتی را
که دل سپردهٔ این گنبد طلایی نیستژ

علیرضا شریف

 ************************

کم کم مسافران سحر را خبر کنید
باذکر یا حسین به مشهد سفر کنید
خودرا میان صحن رضا دربه در کنید
شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید
داریم اهل رحمت مخصوصه میشویم
آماده زیارت مخصوصه میشویم
باید تمام همت خورا به کار بست
حالا که بار عام شده کوله بار بست
یا جبر عشق در بروی اختیار بست
دل را به حلقه های ضریح نگار بست
در طوس برگزار شده اعتکاف ما
صد حج واجب است ثواب طواف ما
شکرخدا که از فقراییم تا ابد
از حاجیان کوی رضاییم تا ابد
پیش رضا کنار خداییم تاابد
ماراهیان کرببلاییم تا ابد
در صحن کهنه بود که تایید ما رسید
آقا نگاه کردو روادید ما رسید
ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن
دل را بیا به جاده مشهد روانه کن
یک گوشه ای ز صحن رضا آشیانه کن
پیش کریم نوکری عاشقانه کن
آنجا برات کرببلا زود میرسد
هی خون دل نخور بخدا زود میرسد
آقا خودش غریب و به فکر غریب هاست
مرثیه خوان روضه یابن شبیب هاست
هرشب دلش شکسته شیب الخضیب هاست
آزرده از مزاحمت نانجیب هاست
یک عمه بود و لشگر اوباش بی حیا
عالم فدای شیرزن دشت کربلا


سید پوریا هاشمی

 ************************

در خواب من آشفته بازاری بپا کردی
با قلب بیمارم بگو یارا چه ها کردی
یک عمر مجذوب هوای نینوا بودم
تو آمدی، این خطه را هم کربلا کردی
از بس که سنگت را به سنگ سینه کوبیدم
من را اسیر سنگ اسماعیل طلا کردی
در بخت آنکس که مجرد آمد و برگشت
چیزی نشد که همسری را دست و پا کردی
در هجمه ی امواج نفس بودم که دل را
مانند آن برنامه ی سمت خدا کردی
یک بار من می آیم و چندبارهم تو
با این گدای بی وفای خود وفا کردی
شکر خدا که آمدی و با عنایاتت
در رهبری "سید علی" را سهم ما کردی
آمد خبر که روز "هشتم" در المپیک
رنگ مدال تیم ایران را طلا کردی.. !


میثم جلالی


 ************************


غرق عصیانم ولی پای تو گیرم  لااقل


عاشق روی تو ای ماه منیرم لااقل


تا مسیر عاشقی سمت خراسان شماست


من هم از آوارگان این مسیرم لااقل


کاشکی می شد که یک ساعت نشانِ خدمتِ


خادمان افتخاری را بگیرم لااقل


گر نشد توفیق تا من کشتۀ عشقش شوم


دلخوشم از اینکه بر عشقش اسیرم لااقل


ساکن صحن رضا بودن اگر ممکن نشد


کاش می شد در رواق او بمیرم لااقل


من ندارم جز گدایی بر درش سرمایه ای


باز هم شکرانه دارد من فقیرم لااقل


وعده داده در سه جا آید به دیدارم رضا


می شود در روز محشر دستگیرم لااقل


تا ابد این حیدری بودن برای ما بس است


هر که هستم عبد مولای غدیرم لااقل


شد علی نامش که جاویدان شود یاد علی


عمر ما خورده گره با یاد اولاد علی

مهدی مقیمی

 ************************

مناجات

قطار می رود و می دود به دنبالش


دلی که سخت پریشان شدست احوالش


چه می شد اینکه برای کبوتری جا داشت


کبوتری که نماندست چیزی از بالش


نشست گوشه ای و سفره ی دلش وا شد


که وا نشد گرۀ باز هم ز اقبالش


قرار بود که فردا به "او" سلام کند


نه اینکه باز دوباره به سوی "تمثالش"


نگاه کرد به ظرفی که توی کیفش بود


به ظرف خالی سهم نبات یک سالش


"به لب رسید مرا جان و بر نیامد کام"


گرفت فالی و این بود حاصل فالش


قطار می رود و باد می وزد هر سو


به باد می دهد انگار باز آمالش


نگاه کرد به پشت سرش، تعجب کرد!


چه بیشمار... ، زمین ماندگان امثالش


قطار می رود و ایستگاه می گرید


قطار می رود و می دوند دنبالش...


مصطفی هاشمی نسب

 ************************

با صدای ساعتی که زنگ میزد هشت صبح
باادب تعظیم کردم روبه مشهد هشت صبح
بازیارت نامهٔ مخصوص مولانا الرضا (ع
باز باشوق حرم اشکم در آمد هشت صبح


درخیالم آسمانی را تصور میکنم
بال در می آورم تاروی گنبد هشت صبح
بین کفترها کلاغی روی سقاخانه ات
سربه زیرازشرم وخجلت مینشیند هشت صبح
حضرت خورشید عالمتاب، طبق عادتش
ازدرباب الجواد (ع )تو می آید هشت صبح
چه بخواهی، چه نخواهی، تانفس یاری کند
می رسم پابوسی تو ،خوب یابد هشت صبح
عهدبستم اولین کارم ،رئوف فاطمه (س
التماس گوشه چشمی، ازتو باشد هشت صبح
ای امام مهربانی، سائل این بارگاه
روزی اش راآمده ،ازتوبخواهد هشت صبح
بی تکَلُّف موقع برگشت ،خواهش میکنم
بازتا فردا همین ساعت، مُجَدّد هشت صبح

علیرضا شریف

 ************************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی