کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام رضا علیه السلام-10
************************
آخرین پاره سرخ جگرم را سوزاند

زهر وقتی که من و بال و پرم را سوزاند

نیست آبی که نفس بین گلو بند آمد

جرعه آبی که عطش تشنه تنم را سوزاند

گریه دارند به حالم در و دیوار و جواد....

....ناله بی کسی ام دور و برم را سوزاند

کاش میریخت به بیرون جگرم حیف نشد

مانده در سینه و پا تا به سرم را سوزاند

خوب پیداست از این پا به زمین کوبیدن

آتش و داغ تن محتضرم را سوزاند

داغ آن طفل زبان بسته که حتی حالا

داغ لب هاش دل شعله ورم را سوزاند

مادرش پشت حرم بر سر خاکش میگفت :

این چه تیری ست که حلق پسرم را سوزاند

مادرش گرم سخن با لب او بود هنوز

که حرامی پِی گهواره حرم را سوزاند

خیمه ای شعله ور افتاد به روی طفلی

دخترک گفت که ای عمه سرم را سوزاند

کعب نی ،سیلی و زنجیر تبانی کردند

نیزه ها آمده و فاتحه خوانی کردند

******************

به خاک حُجره رُخش را چو آشنا می کرد


گرفته بود دلش... یاد کربلا می کرد


اگر غریب نبود پس چرا چنان مادر


برای آمدن مرگ خود دعا می کرد


به یاد کوچه زمین می نشست و بر می خواست


درون خویش یقین یاد مرتضی می کرد


نبود خواهرش آنجا وگرنه در حُجره


ز روی چهره او خاک را جدا می کرد


میان حُجره غریبانه دست و پا میزد


جواد را ز نوای جگر صدا می کرد


پس رسید و به دامن گرفت رأس پدر


و سِرّ روضه ی سر بسته برملا می کرد


نهاد چهره خود را به چهره بابا


اشاره ای به علی اکبرش رضا می کرد


 ************************


یوسف رحیمی


بوی باران و بوی دلتنگی


می وزد از حوالی چشمت


چه شده که شقایق و لاله


می چکد از زلالی چشمت


**


آسمان هم به گریه افتاده


هم نفس با نگاه بارانیت


ناله ناله فرات می ریزد


زمزم اشک های پنهانیت


**


بغض های دلت ترک می خورد


در همان شام بیقرای که ...


لاله لاله دل پریشانت


خون شد از خون آن اناری که ...


**


در غروب نگاه محزونت


آرزویی به جز شهادت نیست


چه غریبانه اشک می ریزی


و به بالین تو جوادت نیست


**


خوب شد که ندید فرزندت


بین آن کوچه دست بر پهلو


روضه خوان شد نگاه خونبارت


کوچه، دیوار، لاله، در، پهلو


**


سر سپردی به خاک دلتنگی


گوشه حجره قتلگاهت بود


گریه گریه مصیبتی اعظم


جاری از گوشه نگاهت بود


**


چه به روز دل تو آوردند


که عطش شعله می کشید از جان


ذکر لب های تشنه ات هر دم


السلام علیک یا عطشان


**


آه با چشم غرق خون دیدی


کربلا کربلا مصیبت بود


هم نوا شد دل شکسته تو


با سری که پر از جراحت بود:


**


بر سر نیزه های نامحرم


لحظه لحظه چه بر سرت آمد


وای از دست های سنگینی


که به تکریم دخترت آمد


**


سنگ ها گرم بوسه از لب هات


در همان کوچه در عبوری که ...


چه شد ای سر بریده زینب


سر در آوردی از تنوری که ...


یوسف رحیمی


*******************


سید سلمان علوی


طرحی زده تبسم تلخش را از منتهی الیه دو چشم شور


بغض است در غریبی این لبخند، زهر است در تبسم این انگور


 


می بوسد و برای چه می لرزد پیشانی ملیح ستایش ها


ماه کنشت و دیر! مساء الخیر ، یا ثامن البدور صباح النور


 


در هم شکسته سکر خراسان را رقصی که لهجه ی عربی دارد


کل می کشد برای تو ملک طوس،  نی می زند برای تو نیشابور


 


اینک تویی که آن سوی این ایوان لب بسته ای و رنگ نمی ریزی


طرحی بزن که گوش شیاطین کر، پلکی بزن که چشم خدایان کور


 


پلکی بزن، بریز ملاحت را... آهوی سرمه زار نگاهت را


دارد غروب می کند این لبخند، انگار گریه می کند این انگور


سید سلمان علوی


 ************************


 سید محــمد بابامیری


در خاک می پیچد تنش را مرد غربت


دارد در این حالت تماشا مرد غربت


 


باید تماشا کرد و خون از چشم بارید


دریا به دریا همنوا با مرد غربت


 


هرم نفس هایش پر از تاثیر زهر ، است


در آتش افتاده ست گویا مرد غربت


 


او آب را پس میزند ای وای، ای وای


در فکر عاشوراست آیا مرد غربت ؟


 


یک شهر عاشق داردو سرگشته اما


تنها تر از تنهاست اینجا مرد غربت


 


دردانه ای بوی مدینه با خود آورد


خوبست دیگر نیست تنها مرد غربت


 


یک کهکشان راه است تا فهمیدن او


هفت آسمان شد فاصله تا مرد غربت


********************


علی پور زمان


نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد


کنار حجره امامی رئوف جان می داد


 


تمام حجره پر از التهاب بود و سکوت


نوای تشنه ی آب آب بود و سکوت


 


جواد از سوی باب الجواد می آید


و مادری شده محزون کنار او شاید


 


نَفَس نَفَس زده در کوچه های بارانی


و همنوا شده با ناله ی خراسانی


 


خدا نکرده اگر ناگهان زمین می خورد


تمام کوچه پر از گرد وخاکِ طوفانی


 


نگاه و صورت او سرخ، من نمی دانم


که جام زهر ، و یا دست سنگی ثانی ؟


 


عبا به روی سرش آسمانی از اندوه


و حجره محفل روضه مکانی از اندوه


 


چه قدر لحظه ی آخر گریزی از تب بود


به فکر مقتل و خَدُّالتریب و زینب بود


 


دوباره بی تب و تاب حضور دعبل شد


دوباره روضه ی گودال مَحرم دل شد


 


دلش به خاکِ کف حجره یادی ازغم کرد


تمام صحن حسینیه را محرَّم کرد


 


رئوف عشق و محبت حدیث سلسله را


به نقل از خود جبریل،وقف عالم کرد


 


دلم نشسته به پای نماز بارانت


تمام شهر دلم را شبیه زمزم کرد


 


غروب چشم پُرابرش،غروب عاشورا


حسین برکفِ گودال خسته و تنها


 


به روی پیکر او جایِ تیر و سرنیزه


سلام قاری قرآن،سرتو بر نیزه!


*******************


محــمد امین سبکبار


شب هم به قدر دیدۀ تو، پر ستاره نیست


دریای غصه های دلت را، کناره نیست


 


گفتی به خادمت که درِ حجره را ببند


یعنی برای تشنگیت، راه چاره نیست


 


آقا شبیه مار گزیده، به خود مپیچ


آهسته تر، مگر جگرت، پاره پاره نیست؟


 


بهتر که خواهرت دم آخر نیامده


این صحنه ها که قابل درک و نظاره نیست


 


داری به یاد جدّ خودت گریه می کنی


روضه بخوان که جای گریز و اشاره نیست


 


تو روی خاکِ حجره ای و خاک بر سرم


اما تنت اسیر هجوم سواره نیست


*******************


محــمد امین سبکبار


خادمت پشت در قصر خبر می خواهد


از شب مبهم این فتنه خبر می خواهد


 


کاش آن خوشه مسموم زبانش می گفت:


لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟


 


تو عبا روی سرت می کشی و پا به زمین


رفتنت تا به در خانه هنر می خواهد


 


ای جگر گوشه که در حجره ی غم تنهایی


زهر از جان تو انگار جگر می خواهد


 


دل تو سوخته از درد به خود می پیچی


لب خشکیده تو دیده تر می خواهد


 


خوب شد اینکه جوادت به کنارت آمد


پدرِ از نفس افتاده پسر می خواهد


 


لحظه رفتن خود در نظرت می آمد


روضه مرد غریبی که نفر می خواهد


 


یاد آن حرف تو با ابن شبیب افتادم


یاد آن دشنه که از جدّ تو سر می خواهد


************************


زبانحال امام رضا علیه السلام
یا ابن الشبیب زخم دلم را نمک زدند
با کعب نیزه عمه ی ما را کتک زدند

این روضه قلب زار مرا پر شراره کرد
با دست، نانجیب ، به زینب اشاره کرد

زینب کجا و کوچه و بازار شامیان
دخت علی کجا و نگاه حرامیان

یا ابن الشبیب کوچه پر از ازدحام شد
هر چیز شد به ما همه در شهر شام شد

با دست بسته عمه ی ما خورد بر زمین
آندم کشید، از دل خود آه آتشین..

یا ابن الشبیب جد غریبم چه زار شد
با سم اسب پیکر او تار و مار شد

یا ابن الشبیب غم به دل ما گذاشتند
بر جسم چاک چاک حسین پا گذاشتند

آندم که وقت غارت یک گوشواره شد
بیرون خیمه ها چه قدر ، گوش، پاره شد
جعفر ابوالفتحی


************************


احوال دل به گوشه ی میخانه جالب است
یک جرعه می ز ساقیِ فرزانه ، جالب است
 
پیمانه پر نمی شود از بسکه تشنه ام
مخمور بودنم ، شود افسانه جالب است
 
جایی که ذکر تو مسِ مارا طلا کند
مشرِف شدن به کنج همین خانه جالب است
 
تن را تُراب کوی رضاجان نوشته اند
طوفی به سوی کعبه ی جانانه جالب است  
 
از کربلا رسیدم و دلتنگِ مشهدم
در سر هوای مرقدِ مستانه جالب است  
 
در روضه ات صدای عطش می رسد به گوش
حال و هوای عاشق دیوانه جالب است  
 
پرپر شدی و شکرِ خدا دلبرت رسید
این احتضار در بَرِ دُردانه جالب است
 
خورشید هم شبی به دامنِ دختر طلوع کرد
 
با سر رسیدنش به گوشه ی ویرانه جالب است   
علی احمدیان ــ جنت
 ************************
فرقی نمیکند دم مرقد بایستد
یا اینکه در مقابل گنبد بایستد

باید گدای کوی شما هرکجا که هست
وقتی که نام پاک تو آمد بایستد

بعد از سلام و عرض ادب سمت کربلا
با احترام سمت تو باید بایستد

گنبد، ضریح، پنجره فولاد مانده است
زائر در این حرم بنشیند، بایستد

تو نیز پاره ی تنی و پیش پای تو
اصلا عجیب نیست که احمد بایستد
وقتی بناست جان بدهم پس خدا کند
این قلب در حوالی مشهد بایستد
محمود یوسفی
************************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی