کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر شهادت امام حسن علیه السلام-11

***************

محــمد بیابانی

اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد


چشمهایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد


جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست
داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد


زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر
یادگاریست که از کینه همسر درد


لحظه های سفرش در بغلش می گیرد
چادری را که بوی یاس معطر دارد


آرزو داشت نمی دید در آن کوچه تنگ
مادرش روی زمین لاله پرپر دارد


گفت با گریه حسین جان… تو دگر گریه مکن
که حسن میرود و سایه خواهر دارد


آه… لایوم کیوم تو که در صحرا کیست
جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد


******************


رضا جعفری


خدا کند که دروغی بزرگ باشد این
من اعتماد ندارم به حرف طالع بین


نشسته اند کمان های بیوه آماده
گرفته اند کمین تیرهای چله نشین


دوباره کوچه دوباره کسی ز اهل کساء
دوباره فتنه ی شیطان دوباره غصب زمین


و باز شد دهن یاوه ای و حرفی زد
و پخش شد همه جا بوی غُدّه ای چرکین


و این هم از برکات حضور یک زن بود
زنی که شوهر خود را نمیکند تمکین


جنازه نیست، نمرده است، زنده است، چرا؟
برای این که امام است و بس، برای همین


برای این که نفس می کشد بدون هوا
برای این که قدم می زند بدون زمین


چقدر جای رطب ها و جای او خالی ست؟
کنار دست پر از هیچ سفره ی مسکین


به عزت و شرف لا اله الا الله
به خیر ختم نشد این مراسم تدفین


عزیز کرده ی یعقوب، غارت گرگ است
قسم به سوره ی یوسف قسم به بنیامین


******************


جواد حیدری


آیا به گدای شهر جا خواهی داد؟
با دست خودت به ما غذا خواهی داد


بدتر ز جذامیان مریضی داریم
آیا تو به درد ما دوا خواهی داد


هر بار که در خانه ی تو رو آریم
تو بیشتر از نیاز ما خواهی داد


لطف پسرت قاسم الطاف شماست
با اوست هر آنچه که عطا خواهی داد


گویند حساب سینه زنها با توست
در حشر چه بر اهل ولا خواهی داد


با نام ابوالفضل تو را می خوانیم
با نام ابوالفضل چه ها خواهی داد


گویند نگفته ای که در کوچه چه شد
آیا خبر از کوچه به ما خواهی داد؟!


******************


وحید قاسمی


خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد


در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی


گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیز فاطمه! ازبسکه دست و دل بازی


مدینه شاهد حرفم : فقیر سرگشته
همیشه دست پر از محضر تو برگشته


به لطف خنده تان شام غم سحر گردد
نشد که سائل تان نا امید برگردد


خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده
کریم آل محــمد تو را لقب داده


تبسم نمکینت چقدر شیرین است
دوای درد یتیم و فقیر و مسکین است


خوشا به حال گدایی که چون شما دارد
در این حرم چقدر او برو بیا دارد


به هر مسافر بی سر پناه جا دادی
به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی


گره گشایی ات از کار خَلق،ارث علی است
مقام اولی جود و بخششت ازلی است


به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی
همه سواره ولی تو، پیاده می رفتی


شما ز بسکه کریم و گره گشا بودی
دل کویر به فکر پیاده ها بودی


امام رأفت دوران بی مرامی ها
نشسته ای سر یک سفره با جذامی ها


خیال کن که منم یک جذامی ام آقا
نیازمند نگاه و سلامی ام آقا


چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی
سلام داده، جواب سلام نشنیدی


امام برهه ی تزویرهای بسیاری
به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری


کریم شهر مدینه غریب افتادم
به جان مادرت آقا، برس به فریادم


خودت غریبی و با دردم آشنا هستی
رفیق واقعی روزهای بی دستی


قسم به حُرمت این ماه حق نگاهی کن
به دست خالی این مستحق نگاهی کن


بگیر دست مرا ، دست بسته ام آقا
ضرر زدم به خودم، ورشکسته ام آقا


دل از حساب قنوت تو سود می گیرد
دعای دست رحیمت چه زود می گیرد!


برای مدح تو گویند شعر احساسی
به واژه های «در» و«میخ» و«کوچه» حساسی


چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه
بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه


چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد
کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد


چگونه این همه غم در دل شما جا شد
بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد؟


*************


محــمد امین سبکبار


گل کرده در زمین، کَرَم آسمانی ات
آغوش باز می رسد از مهربانی ات


حالا بیا و سفره مینداز سفره دار
حالت خراب می شود و ناتوانی ات


دارد مرا شبیه خودت پیر می کند
جان برده از تمام تنم نیمه جانی ات


یوسف ترین سلاله ی تنها تر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانی ات


این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانی ات


باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانی ات


زهر از حرارت جگرت آب می شود
می گرید از شرار غم ناگهانی ات


زینب به پای تشت تو از دست می رود
رو می شود جراحت زخم نهانی ات


آقای زهر خورده چرا تیر می خوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانی ات


*******************


جواد حیدری


زینب بیاور آخرین رخت کفن را
تا که کفن پوشم تن سبز حسن را


خالى است جاى مادرم تا که ببوسد
لبهاى سرخ یوسف گل پیرهن را


حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته
بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را


قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند
با تیرهاى پر ز کینه هستِ من را


عباس را گویید تا بیرون بیارد
آن تیرها که دوخته تابوت و تن را


بیرون کشیدم تیر از پهلویش اى واى
کردم زیارت گوییا امّ الحسن را


پیراهن خود را ز خون او بشویید
حرفى از این تشییع با زینب نگویید


*******************


وحید قاسمی


سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش
چادرخاکی زهرا بالش زیر سرش


رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او
لکه های سرخ روی گوشوار مادرش


این دم آخربه یاد میخ در افتاده است
خانه را آتش زند با روضه ی پشت درش


لخته ها را پاک می کرد از لب خشکیده اش
زینب خونین جگر با گوشه های معجرش


برخلاف رسم سرخ کشتگان راه عشق
رفته رفته سبزتر می شد تمام پیکرش


با نظر بر اشک قاسم گفت:وای از کربلا
نامه ای را داد با گریه به دست همسرش


روضه ی لایوم می خواند غریب اهل بیت
کربلایی ها چه گریانند در دور و برش


چشم امیدش به قد و قامت عباس بود
ایستاده با ادب ساقی کنار بسترش


*******************


شاعرناشناس


ای انتهای غربت و غم ابتدای تو
کمتر بیان شده غزلی در رسای تو


لب تر نکرده سائل بیچاره بر شما
گفتی بگیر زندگی من برای تو


اصلاً قیاس کردن با تو درست نیست
حاتم که بوده است؟ گدای گدای تو


قرآن مخوان که راه گذر بند آمده
ای من فدای قدرت جذب صدای تو


آقا ببین دو ماه تمام است شهرمان
تمرین گریه کرده برای عزای تو


حالا به رنگ گنبد خضرا درآمده
یا نه عقیق سبز شده دست و پای تو


از سوز زهر زمین دهن باز کرده است
دیگر چه آمده سر مجرای نای تو


با تکه تکه های جگر فاش کرده ای
رازی که دیده بود فقط چشمهای تو


روزی که داد می زدی آیا نمی شود
مادر کبود چهره شوم ‌من به جای تو؟


دیدی حسین از غم تو گریه می کند
گفتی که من کجا و غم کربلای تو…


**************************


محــمد معارف وند


در سوگ حسن عزا بپا تا نکنید
خشنود دل حضرت زهرا نکنید
اما بُود او به نام کوچه حساس
در سینه زنی کوچه دگر وا نکنید


*****************


رضاباقریان


فرصت  نشد ز حادثه رفع خطر کنم
دشمن امان نداد خودم را سپر کنم


دستش گذشت از سرم ای وای مادرم
حالا نشسته ام که چه خاکی به سر کنم


راهِ نفَس  به سینه‌ام از ترس بسته شد
گفتم خدا چگونه پدر را خبر کنم


که  ناگهان فتاد روی خاک مادرم
ماندم کمک چگونه به بی‌بال و پر کنم


دستش میان دست من و چهره‌اش کبود
کم مانده بود آتش دل شعله‌ور کنم


در راه خانه بود که می‌گفت مادرم
مخفی چگونه چهره‌ی خود از پدر کنم


در بینِ خانه چادر او را  تکاندم و…
…گفتم چگونه شام غمم را سحر کنم


با ماجرای چهره‌ی نیلی و کوچه‌ها
خود را چگونه فارغ از این درد سر کنم


یادم  نبود  بسکه  سرم  درد می‌گرفت
فکری برای سختی دیوار و در کنم


در  بینِ  بستر است پرستوی مرتضی
در فکر رفته‌ام که چه خاکی به سر کنم


**********************


رضاباقریان


نوشته اند به وصفت که محترم بودی
میان شهر مدینه مسیح دم بودی


همیشه سفره ی لطفت گدا فراوان داشت
عزیز فاطمه، از بسکه باکرم بودی


اگر به جنگ جمل، دشمنت به خاک افتاد
تو صاحب حَشَم و بیرق و علم بودی


همینکه زهر به جانت رسید، در هجره
شبیهِ مارگزیده، به پیچ و خم بودی


درست بعد همان روزهای غمباری….
…که مادرت به زمین خورد، غرق غم بودی


چگونه مادرت افتاد بر زمین آقا
شنیده ایم که با مادرت تو هم بودی


*****************


حسین صیامی


تو یک نفس کشیدی و دم آفریده شد
با راه رفتن تو قدم آفریده شد


خالق نشسته بود که مدح تو را کند
اینجا گمان کنم که قلم آفریده شد


یا پیش تر ز جود و کرم بوده ای حسن
یا هم زمان با تو کرم آفریده شد


ای لال باد آن که تو را بی حرم شمرد
از ناز شست توست حرم آفریده شد


روز جمل تو حیدر ثانی شدی حسن
پای شجاعت تو جنم آفریده شد


از مردم عرب که تو خیری ندیده ای
پس بهر یاری تو عجم آفریده شد


تا شکل بی قراری شب های تو شوم
این اشک های چشم ترم آفریده شد


وقتی حسن به معنی صبر است ، غصه نیست
گر صد هزار رنج و الم آفریده شد


باید که شکل پر زدنت فرق هم کند
پس لا جرم پیاله ی سم آفریده شد


پای کتاب زندگی پر بلایتان
اشک خدا چکیده و غم آفریده شد


*******************


محــمدقاسمی


آیت عظمی علیّ و محشر کبری حسن
عالی و اعلا علیّ و والی و والا حسن


حبل محکم مرتضی و بهترین دم مجتبی
عروه الوثقی علیّ و واژه ی زیبا حسن


” سوره ی انسان ” علیّ و ” سوره ی یس ” حسن
عَلّمَ الاَسما علیّ و أحسنُ الاَسماء حسن


حاکم خلقت علیّ و شافع أمّت حسن
قادرِ مطلق علیّ و مالک دل ها حسن


زینت دوش رسول الله هستند این دو تن
جان پیغمبر علیّ و دلبر طاها حسن


اوّلین نور دل صدّیق اکبر مجتبی ست
اوّلین دردانه ی صدّیقه ی کبری حسن


ذکر پرواز ملک تا آسمان هفتمین
سرّ معراج نبی در لیله الاسرا حسن


در عطوفت ، در جلالت ، در شُکوه و مرتبت
آینه گردان که نه ، آیینه ی زهرا حسن


در جَمَل بر عالمی این نکته ثابت شد که هست
رونوشتِ حیدر کرار در دنیا حسـن


بشنو از روح الامین که : لافتی الاّ علی
بشنو از روح القُدُس که : لافتی الاّ حسن


ثانی إِثنَیْــنِ رسول الله در زهد و وَرَع
در کرامت چون کرام الکاتبین ، یکتا حسن


بی کسی ، غربت ، تحمّل ، صبر ، داغی بر جگر
تک تک این واژه ها را می شود معنا حسن


چاه مخصوص غم مولاست که در بین طشت
ریخت همراه جگر ، درد دل خود را حسن


بین کوچه ، بین خانه ، بین مسجد ، در سپاه
هر طرف رو می کنم تنها حسن ، تنها حسن


او گذشت از سهم خود تا ذکر ما این گونه شد
یا حسین و یا حسین و یا حسین و یا حسن


خورده بر تابوت او هفتاد چوب تیر و هست
پیشواز ظهر خون آلود عاشورا حسن


*****************
محــمد قاسمی


حسن یکی ست ، کس دیگری حسن نشود
کسی به غیر حسن ، جان ” پنج تن ” نشود


چه وقت صلح ، چه وقت قیام ، در هر حال
کسی به جز تو امام هُمام من نشود


به فیض هم سخنی با خدای خود نرسد
هر آن که در دل شب با تو هم سخن نشود


و هم کلام تو بودن نهایتش فیضی ست
که رزق آدم بدبین و بد دهن نشود


چه خوب هست که سهم دل شکسته ی من
به احترام غمت ، غیر سوختن نشود


خدا کند که دگر هیچ مرد مظلومی
شهید در اثر فکر شوم زن نشود


خدا کند که از این خانواده بعد از تو
غریب هیچ کسی کشته در وطن نشود


خدا کند خم گیسوی قاسمت با نعل
میان معرکه ی خون ؛ شِکن شِکن نشود


خدا کند که نصیب حسین تشنه جگر
به روی خاک غریبانه پر زدن نشود


خدا کند که اگر چاک چاک شد بدنش
کسی دگر متعرّض به پیرُهن نشود


خدا کند که اگر تیر سهم جسم تو شد
نصیب روضه از این بازتر شدن نشود


حسین دید که شد پاره پیکر و کفنت
بنا گذاشت پس از تو تنش کفن نشود

**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی