کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر شهادت امام حسن علیه السلام - 8

***************

مصیبت رسول الله و امام حسن علیهما السلام
غلامرضاسازگار


ای بهشت مدینه شهر رسول
باغ سر سبز لاله های بتول


تو بهشتی ولی بهارت کو
ای قرار همه قرارت کو


شِکوه بر درگه خدا داری
نالۀ وامحــمدا داری


شهر احمد، کجاست احمدِ تو
از چه خاموش شد محــمد تو


آسمان ها همه خراب شوید
کوه ها در شراره آب شوید


ناله ها آه از جگر خیزید
اختران بر زمین فرو ریزید


لحظه ها محشری عظیم شدید
امّت مصطفی یتیم شدید


ای جهانِ وجود، هستت رفت
خاتم الانبیا ز دستت رفت


گرد غم بر فلک نشست، نشست
پشت شیر خدا شکست، شکست


گرد غربت مدینه را به سر است
از مدینه علی غریب تر است


او که بار بلای امّت برد
او که پا بر نجات خلق فشرد


جگرش را زطعنه چنگ زدند
به جبینش زکینه سنگ زدند


بارها امّت ستم گستر
بر سرش ریختند خاکستر


بر قدم هاش خار افشاندند
کاذبش گفته ساحرش خواندند


چون پدر با عدو تکلّم کرد
با لب غرق خون تبسّم کرد


بارها جان خویش داد زدست
تا که گردد بشر خدای پرست


وقت رفتن نخواست از امّت
اجر، الاّ مودّت عترت


روح پاکش زتن چو گشت رها
باز گردید دست توطئه ها


بود روی زمین جنازه ی او
که شکستند عهد تازه ی او


منکر آیه ی شریفه ی شدند
بانی فتنه ی سقیفه شدند


از جحیم سقیفه خصم شریر
آتش افروخت در بهشت غدیر


چیره شد دست ظلم بر مظلوم
غصب شد حق چهاره معصوم


تا به جای صمد صنم شد نصب
گشت حق کتاب و عترت غصب


گر چه در نظم، قدرتم دادند
چه کنم حکم وحدتم دادند


ورنه پیوسته می زدم فریاد
که کجا فاطمه زپا افتاد


روز غصب خلافت علوی
گشت پامال، حرمت نبوی


در سقیفه ستم به مولا رفت
آتش از بیت وحی بالا رفت


شعله افروختند بر در وحی
آیه ای شد جدا زکوثر وحی


زخم شمشیر بر سر حیدر
گشت اجر رسالت دیگر


حمله بر حجّت خدا کردند
فرق او را زهم دو تا کردند


****


بعد قتل علی امام حسن
گشت همچون پدر غریب وطن


ریخت یک آسمان بلا به سرش
خون شد از غیر و آشنا جگرش


زهر کین زد شراره بر دل او
عاقبت جعده گشت قاتل او


آسمان بس که خون به جامش ریخت
جگرش خون شد و زکامش ریخت


روز تشییع، در برِ یاران
پیکرش شد زتیر، گلباران


بارش تیر و جسم یار کجا؟
یاس زهرا و نیش خار کجا


تیرها بود کز حجاب کفن
برد سر در تن امام حسن


آل هاشم اگر چه خونجگرید
این خبر را به خواهرش نبرید


سوز زخم درون بس است بر او
دیدن طشت خون بس است بر او


یوسف فاطمه حسین عزیز
اینقدر اشگ از دو دیده نریز


مجتبی هم به غربت تو گریست
هیچ روزی بسان روز تو نیست


در حسن زخمِ چند چوبه ی تیر
در تو زخم هزاراها شمشیر


می کند خصم بعد یارانت
سنگ باران و تیر بارانت


ملک هستی محیط غربت تو
اشگ «میثم» نثار تربت تو


************


غلامرضاسازگار


خندۀ ختم رسل، می‌شکفد از لب تو
روح عیسی به فلک، پر زند از «یارب» تو
چشم خورشید بوَد، فرشِ رهِ مکوکبِ تو
جان عالم به فدای تو و امّ و اب تو


بـه هـزار اسم خـدا، ماه هزار انجمنی
پای تا فرق همه، حسن خدایی، حسنی


باغ وحی از نفس پاک تو، جان می‌گیرد
مؤمن از مهر شما، خطّ امان می‌گیرد
صد چو داود به مدح تو زبان می‌گیرد
روح از گردش چشم تو روان می‌گیرد


ای دعـا شیفتـۀ شعلـۀ تـاب و تـب تـو
تو که هستی که بُوَد دوش نبی، مرکب تو


حلم، یک شاخه گل از باغ بهشت خویت
خضر، یک تشنه، که بنشسته کنار جویت
مهر، یک ذرّۀ ناچیز، ز مهر رویت
ماه، یک سائل درمانده، به خاک کویت


اختران، جلوه‌گرفته همه از جلوت تو
آفتــاب آینــه دار حــرم خلـوت تو


جود، پیوسته به جود و کرمت می‌نازد
سرفرازی، به تراب قدمت می‌نازد
حرم کعبه، به بیت الحرمت می‌نازد
این مسیحاست، که بر فیض دمت می‌نازد


هـر کجـا مـلک الـهی‌است بُـوَد تربت تو
پس چرا شهر مدینه است پر از غربت تو؟


تو که سر، تا به قدم، آینۀ ذوالمننی
تو خودِ حُسن خدایی و حَسن در حَسنی
تو که در هر وطنی، شاهد هر انجمنی
به چه جرمی و چه تقصیر، غریب وطنی


دلت از زخم زبان، پاره شده، چون جگرت
کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت


طفل بودی، که کتک خوردن مادر دیدی
اشک چشم پدر و داغ برادر دیدی
آنچه آمد به سر آل پیمبر دیدی
سال‌ها، غربت و تنهاییِ حیدر دیدی


بود یـک عمر فقط قوت تو، خون دل تو
چه توان گفت، که شد همسر تو، قاتل تو


بارها پاره شد ای یوسف زهرا، جگرت
ناسزا گفت، حضور تو، عدو بر پدرت
پیش رو، یار همه مار شده پشت سرت
ای بسا زخم، که زد دوست به دل، بیشترت


نه عجب گر ز غمت سنگ، به صحرا گرید
آب‌هـا خـون شـود و ماهـی دریـا گــرید


بارها، چرخ ستمکار تو را کشت حسن
ماجرای در و دیوار، تو را کشت حسن
غم بی‌دردی انصار، تو را کشت حسن
به چه تقصیر دگر یار، تو را کشت حسن


سال‌هـا بـر جگرت نیزه و شمشیر زدند
از چه ای جان جهان، بر بدنت تیر زدند


دوست دارم که شبی، شمع مزار تو شوم
سوزم و نورْفشان، در شب تار تو شوم
جان و دل باخته، بی‌صبر و قرار تو شوم
سر به دیوار نهم، زائر زار تو شوم


هر چه از سوز جگر ناله کنم زار زنم
نگذارنـد که یک بوسه به دیوار زنم


حرمت را، نه چراغ و نه رواق و نه در است
زائر قبر تو، ماه است و نسیم سحر است
قبر بی زائر تو، کعبۀ اهل نظر است
لاله‌اش خون دل «میثم» خونین‌جگر است


آه شیعـه است، کـه از خاک مزارت، خیزد
اشک مهدی است، که بر تربت پاکت ریزد


****************


جوادقدوسی


علت عاشقی ام دست کریمانه توست
چشم امید من آقا به در خانه ی توست


روی خاک قدمت صورت خود میکشم و
به اشاره همه گویند که دیوانه ی توست


من که آواره ی شهرم تو چنین خواسته ای
دل آشفته ی من از می و پیمانه ی توست


پرچـــــــــم یاحسنم روزقیامت بالاست
نوکرت تا به ابد بر در کاشانه ی توست


با حسن گفتنمان عرش خدا ریخت به هم
علتش غربت و آن نام غریبانه ی توست


هر کجا پر بکشم باز بقیع جای من است
چون کبوتر که فقط جلد به میخانه ی توست


بر سرم میزنم و اشک امانم ندهد
غصه ی چشم من از گنبد ویرانه ی توست


****************
سید رضا مؤید


مهرت به کائنات برابر نمی شود
داغی ز ماتم تو فزون تر نمی شود


از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود


ظلمی که بر تو رفت ز دست ستمگران
بر صفحه ی خیال مصوّر نمی شود


ای آنکه شد جنازه ات آماج تیر کین
اینگونه ظلم با گل پرپر نمی شود


بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود


فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود


دارم امید بوسه ی قبر تو در بقیع
افسوس می خورم که میسر نمی شود


با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسد
ویران چرا بنای ستمگر نمی شود؟


آن را چه دوستی است «موید» که دیده اش
از خون دل ز داغ حسن، تر نمی شود


******************


سید پوریا هاشمی


ای کریم ِ دیار ِ تنهایی
خاک بوس ِ دَرَت شکیبایی
حسنی تو، حسن، حسن اما
بیشتر از سه بار زیبایی
پیش ِ جودت همه گدا هستند
ریزه خوار ِ تو حاتم طایی
تو دلیل غم همیشگی و
گریه هایِ ماهیانِ دریایی
کودکِ هشت ساله یِ مادر
پسر ِ غیرتیِ زهرایی
غربتِ تو زبانزدِ همه است
طوس، ری، کربلا و هرجایی
یا حسن با حسین میگوئیم
طپش ِ قلبِ سینه زنهایی


آتش افتاده بین سینه بگو
از غم و غربتِ مدینه بگو


یاس در پیش ِ چشم ما لِه شد
سوخت از هُرم ِ شعله ها له شد
پشتِ در، بین ِ کوچه، در مسجد
حُرمَتِ مادرم سه جا له شد
شوهری دید همسری افتاد
غیرتِ غیرتِ خدا له شد
در از چارچوب کَنده شد و
مادرم زیر ِ دست و پا له شد
بار ِ شیشه شکست، نَه بدتر
آنقَدَر ضربه خورد تا له شد
خبری نیست بین ِ آتش از او
یکنفر میزند صدا له شد
فضه در بین آن هیاهو ها
گفت اسما بیا بیا له شد
عصر ِ دیروز کوچه، سیلی، درد
نوجوانیِ مجتبی له شد


غم ِ غربت به کوچه تا افتاد
وایِ من مادرم ز پا افتاد


************************


رضا رسول زاده


دیگر رها ز غصه و مِحنَت شدم حسین
از خاطرات خویش چه راحت شدم حسین


با کس نگفته ام ز چهل سال پیش من
از کوچه ی مدینه که غارت شدم حسین


از کوچه ی مدینه که مادر به خاک خورد
از کوچه ای که غرق خجالت شدم حسین


قدم نمی رسید که او را کمک دهم
خیلی در آن میانه اذیت شدم حسین


خیلی عزیز بودم و در بین طائفه !
محکوم به شنیدن تهمت شدم حسین


دیدی برادرم جگرم تکه پاره شد
کشته میان خانه به غربت شدم حسین


گفتی که دیگر عطر به مویت نمی زنی
گفتی : ” حسن ز داغ تو غارت شدم” حسین


اما بدان چو روز تو روزی حسین نیست
من گریه کن برای گلویت شدم حسین


**********************


یوسف رحیمی


حرف هایی نگفتنی دارد
لحظه لحظه غروب چشمانت
روای زخم های کهنه ی توست
اشک های بدون پایانت
**
شدت غم چه بی‌کران کرده
آسمان دل وسیعت را
غیر زینب کسی نمی فهمد
راز شب گریه ی بقیعت را
**
بین این مردمان بی غیرت
سهم آئینه ی دلت آه است
دم به دم روی منبر خورشید
صبّ مولا چقدر جانکاه است
**
سالیانی است آتش حسرت
در نگاهی کبود شعله ور است
زخم هایت هنوز هم تازه‌ست
دل تنگت هنوز پشت در است
**
دلت آخر چگونه تاب آورد
طعنه های مغیره را یک عمر
چه به روز دل تو آوردند
در و دیوار و کوچه ها یک عمر
**
دم نزد از مصیبت کوچه
پلک های صبور آئینه
تند بادی کبود و بی پروا
کوچه بود و عبور آئینه
**
دست سنگین باد و صورت گل
ساحت آینه دوباره شکست
سیلی باد و سیلی دیوار
هم زمان هر دو گوشواره شکست
**
خاطرات کبود آئینه
چقدر زود مو سپیدت کرد
مرگ تدریجی چهل ساله
داغ این کوچه ها شهیدت کرد
**
دست هایی که حق مادر را
بین دیوار و در ادا کردند
روز تشییع تو کنار بقیع
خوب آقا به تو وفا کردند
**
پر در آورده تیر کینه شان
به هوای زیارت تابوت
لاله لاله دخیل می بندند
به ضریح مطهر پهلوت
**
در کنار تو غرق خون می‌شد
باز هم چشم های کم سویی
روضه خوان غم تو می گردد
بیقراری، شکسته پهلویی


********************


حسن لطفی


یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدایِ درد ز کاشانه می رود


پیچیده بین چادر ِ خاکی ِ مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود


اینجا هزار تیر به تشییع اش آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود


خون میچکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود


فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود


********************


سید محــمد رضا شرافت


سنگ صبور من غم ها و دردها
ای خانه ات پناه همه کوچه گردها


صلح ات حماسه ای ست که با روضه توام است
صلح ات چقدر آیینه دار محرم است


باید شناخت صبر و شکیبایی تو را
باید گریست یک دهه تنهایی تو را


در لحظه لحظه زندگی تو غم است
آه ، غربت همیشه با دل تو توام است


آه؛ عمری غریب بوده ولی صبر کرده ای
مانند لحظه های علی صبر کرده ای


شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغی وسیع غربت تلخ بقیع را


یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام
یک قطعه خاک مدفن چهار آسمان امام


یک قطعه که شنیدن آن گریه آور است
آن قطعه ای که مدفن مخفی مادر است


در این هجوم درد و غم دائمان
صبری دهد خدا به دل صاحب الزمان


********************


جواد حیدری


با یاد تو که غصه شماری کنم حسن
جاری ز چشم، اشک بهاری کنم حسن


تا که رسم به روضه ی سبز مصیبتت
سوگند بر تو لحظه شماری کنم حسن


باید اجازه از طرف مادرت رسد
تا از جگر برای تو زاری کنم حسن


پنجاه شب برای حسین تو سوختم
تا اشک ناب بهر تو جاری کنم حسن


حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند
کی می شود برای تو کاری کنم حسن


گنبد که نه، ضریح نه، تنها برای تو
باید که فکر سنگ مزاری کنم حسن


تنهاترین امامی و بی کس ترین غریب
گریه بر آنکه یار نداری کنم حسن

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی