کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله-7

***********************

کمال مومنی

کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
 
 حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
 
 در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
 
 بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
 
 برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
 
 اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
 
 این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
 
 جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است 
*******************
رفتی و بی تو راحتی از ما گریخته
شادی ز قلب فاطمه بابا گریخته
 
امّت دگر ز خانه ما پا کشیده اند
چندان که خنده از لب زهرا گریخته
 
وضع مدینه هم ز خیانت عوض شده است
آن عطر مهر و عاطفه زین جا گریخته
 
زخم زبان زنند به ما جای تسلیت
از این گروه روح تسلّا گریخته
 
همسایگان ز گریه مرا سرزنش کنند
شادی ز ما و رحم از این ها گریخته
 
حتی بِلال هم به علی سر نمی زند
او هم ز سوء واقعه گویا گریخته
************************ 

حسن لطفی

بسکه از آه، دل شعله ورت می سوزد
با تماشای تو قلب پدرت می سوزد
 
ای جگر گوشه ی من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت ز بسکه جگرت می سوزد
 
زودتر از همه پیش پدرت می آیی
زودتر از همه شمع سحرت می سوزد
 
بعد من هرچه بلا هست سرت می آید
بعدمن وای که پا تا به سرت می سوزد
 
زیر پرهای تو آرام گرفتم بابا
حیف از شعله ی در بال و پرت می سوزد
 
گاه در کوچه ای از درد زمین می افتی
گاه از ضرب کسی چشم ترت می سوزد
 
گاه یک نقش به یک روی تو جا می گیرد
گاه یک زخم به روی دگرت می سوزد
 
گاه در پشت در خانه ی خود می نالی
چشم وا می کنی و دورو برت می سوزد
 
یک طرف دست تو در پای علی می شکند
یک طرف دخترکت پشت سرت می سوزد
 
از صدای تو در آن شعله علی می فهمد
که اگر فضه نیاید پسرت می سوزد

************************ 
رحمان نوازنی
نور دلگرمی ما چشمه خورشیدی ما
نرو از خانه همسایه تجریدی ما
نرو ای جان علی دلبر توحیدی ما
سوره حمد خدا سوره تمجیدی ما
 
نرو که دست به دامان عبایت شده ایم
سوره حمدی و مشغول ثنایت شده ایم
 
بخدا هیچ گلی مثل شما خار ندید
هیچ کس مثل شما اینهمه آزار ندید
اینهمه دور و بر شانه خود بار ندید
سر شکستن  وسط کوچه و بازار ندید
 
سر تو بسکه شکسته است؛ دلم میشکند
قامتت بسکه شکسته است ؛ قدم می شکند
 
پدر آن روز همان جنگ احد یادت هست
گذر ازحادثه تنگ احد یادت هست
آن وفاداری کم رنگ احد یادت هست
مرد پیمان شکن ننگ احد یادت هست
 
پشت این در بخدا  بوی اُحُد می آید
بوی دود است که از سوی احد می آید
 
مردم شهر رسیده اند به تو سر بزنند
دست بر دامن الطاف پیمبر بزنند
مثل جبریل در خانه تو پر بزنند
یادشان هست که بر خانه تو در بزنند
 
یادشان هست که این خانه پر از تاویل است
بیت وحی است و پر از بال و پر جبریل است
 
چشمهایت نگرانند برای چه کسی
گریه میریزی از اینجا به هوای چه کسی
زیر لب زمزمه داری به نوای چه کسی
در سرت هست بگو کرببلای چه کسی
 
چشمهای نگران تو به در خیره شدند
به علی و به حسین و به حسن خیره شدند
 
چشم واکن که دو چشمان ترت آمده است
چشم وا کن پسر خونجگرت آمده است
جگر سوخته ی شعله ورت آمده است
پسر بی حرمت دور و برت آمده است
 
در سرش هست که روزی به فدایم بشود
بین یک کوچه باریک عصایم بشود
 
دور چشمت چقدر چشمه زمزم داری
به گمانم به سرت شور محرم داری
غصه بردن انگشتر خاتم داری
غصه غارت شدن چادر مریم داری
 
وعده ما سر گودال اباعبدالله
بر سر نیزه به دنبال اباعبدالله
 
گریه کردی و به چشمان ترم بوسه زدی
چقدر یکسره بر بال و پرم بوسه زدی
چقدر بر رخ و بر دست و سرم بوسه زدی
هی به دیوار و در و دور و برم بوسه زدی
 
اینهمه جان علی پیش حسن گریه نکن
اینقدر بر پسر سوم من گریه نکن
 
بعد تو دست به دیوار علی می گیرم
دست بر کعبه دلدار علی می گیرم
خار از دیده خونبار علی می گیرم
ریسمان از سر و رخسار علی می گیرم
 
تو دعا کن پسر بی کفنم را نکشند
بین آن کوچه الهی حسنم را نکشند

 ************************

علیرضا خاکساری
حس میکنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده

هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده

یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم
چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده

چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟
مهمانی این بار تو تغییر کرده

چیزی شده ؟ با مرتضای من چه گفتی؟
این روزها سردار تو تغییر کرده
حس میکنم مانند یک ابر بهاری
بابای از گل بهتر من گریه داری
بابا مگرنه اینکه هستم محرم تو
هستم همیشه مونس تو همدم تو

حالا بگو دیگر چرا حالت گرفته ست
هستم شریک درد و آه و ماتم تو

بابا به قربان تو و موی سپیدت
بابا به قربان تو و قد خم تو

ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان
چشمان خیس و گریه های نم نم تو

میگویی از دلتنگی و دیدار مادر
ماندم چگونه تا کنم با این غم تو
سنی ندارم من یتیمی سخت باشد
بابا دعا کن دخترت خوشبخت باشد
بابا دعاکن ماتمی دیگر نبینم
بعد از تو مظلومیت حیدر نبینم

دعوا سر حق و حقوق و جانشینی
دعوا سر عمامه و منبر نبینم

بابا دعاکن مرتضی را دست بسته
مستاصل و درمانده و مضطر نبینم

بابا دعاکن در تمام طول عمرم
برسینه ی خود جای میخ در نبینم

یا لااقل در راه برگشتن به خانه
سنگ صبورم را به چشم تر نبینم
بابا برو سه ماه دیگر میرسم من
با چادرخاکی بر سر میرسم من
 
********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی