کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

بازگشت کاروان به مدینه -3

************************

مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم


ره آوردم بود اشکی که دامن دامن آوردم


مدینه! در برویم وا مکن چون یک جهان ماتم


نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم


مدینه، یک گلستان گُل اگر در کربلا بُردم


ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم


اگر موی سیاهم شد سپید از غم ولی شادم


که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم


اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم


که پیروزی به کف در رزم با اهریمن آوردم


مدینه، این اسارت ها نشد سدّ رهم بنگر


چه ها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم


مدینه، یوسُف آل علی را بردم و اکنون


اگر او را نیاوردم، از او پیراهن آوردم


مدینه، از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن


که من از کوفه پیغام سرِ دور از تن آوردم


مدینه، گر به سویت زنده برگشتم مکن عیبم


که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم


*******************


 


کیست این زن ز دور می آید


با نگاهی صبور می آید


آبله پا و خسته و مجروح


جسم او راه می رود یا روح


کیست این زن که جامه اش نیلی ست


گل گل صورتش رد سیلی ست


هر طرف وای وای و همهمه ست


عجب این زن شبیه فاطمه ست


رنگ و بوی حسین دارد او


شیون و شور و شین دارد او


مردم این زینب عزیزم نیست


محرم چشم اشک ریزم نیست


زینب من که قد خمیده نبود


این قدر رنگ و رو پریده نبود


مردم این را که خوب می دانید


زینب من بلا ندیده نبود


از کدامین بلا شکسته چنین


قامتش این قدر تکیده نبود


وای من روی او خراشیده است


چه کس این بذر فتنه پاشیده است


زینب من که قد خمیده نبود


این قدر رنگ و رو پریده نبود


آفتاب قبیله ی طاها!


زینب من! عقیله ی طاها!


دختر آسمانی زهرا!


میوه ی زندگانی زهرا!


آمدی، آمدی غرور علی!


وارث سینه ی صبور علی!


تو که محبوبه ی خدا بودی


زینب دوش مصطفی بودی


آمدی زینبم، شکسته چرا؟


این همه خسته خسته خسته چرا؟


آه زینب چقدر تنهایی!


کوه دردی ولی شکیبایی


ز چه هستی؟ ز سنگ یا آهن


ای کبودای تازیانه ی من!


*********************


 - میثم


اهـل مـدینه! دگـر مـدینه نمـانید
جای گلاب از دو دیده خون بفشانید
نالـه دل را بـه آسمـان بـرسانید
بـا جـگر پاره پاره روضه بخوانید
خون عوض اشک از دو چشم من آید
دخت علی بی حسین در وطن آید
****
اهـل مـدینه! دگـر حسین ندارید
نـوحه‌سرایی کنیـد و اشک ببارید
از جـگر سـوخته شـراره بـرآرید
نیست عجب گر ز غصه جان بسپارید
دشت بلا لاله‌گون ز خون خدا شد
با لب عطشان سر حسین جدا شد
****
اهـل مـدینه! که دیده و که شنیده
کشته سخن گوید از گلوی بریده؟
پهلوی از تیغ و تیر و نیزه دریده
سینـه به زیـر سـم ستـور که دیده
در غمِ آن زخم روی زخم نشسته
نالـه بـرآید ز نیزه‌های شکسته
****
اهل مدینه! خبر دهید به زهرا
قافلـه داغ مـی‌رسند ز صحرا
پیشکش آورده بر تو زینب کبری
پیـرهن پـاره پـاره پسرت را
من خبر آورده‌ام ز باغ گل یاس
اهل مدینه! کجاست مادر عباس؟
****
اهل مدینه! زنید بر سر و سینه
کیست که گوید به دختران مدینه
پشت در شهـر ایستـاده سکینه
او کـه نـدارد بـه روزگار قرینه
رخت عزا گریه می‌کند به تن او
پیکر او گشته رنـگِ پیرهن او
****
اهل مدینه! سر شما بـه سلامت
نقش زمین گشت آسمان امامت
بـر سـر نـی بود آفتاب قیامت
سر به سنان، تن به خاک داشت اقامت
قصه گودال قتلگاه شنیدید
زیر لگد سینه شکسته ندیدید
****
اهـل مـدینه! دعـا کنید بـه لیلا
کز دم شمشیر و تیر و نیزه اعدا
جسم جوانش شده است «اربا اربا»
پیکـر او گشته مثـل حنجر بابا
گشته جدا عضو عضوِ آن قد و قامت
مادر اکبـر سـر تـو بـاد سلامت
****
اهـل مـدینه! رباب از سفر آید
با پسرش رفته بود و بی‌پسر آید
گل که ندارد، گلابش از بصر آید
شیر نه، خون دلش ز سینه برآید
لحظه دیـدار او بـه هـم بسپارید
همره خود طفل شیرخواره نیارید
****
اهـل مدینه! بشیر تـاب نـدارد
جز یم اشک و دل کباب ندارد
قصه پر غصه‌اش حساب ندارد
هر چه بپرسید از او جواب ندارد
آنچـه از ایـن کاروان داغ ندانید
در شرر آه «میثم» است، بخوانید


*************************


من که بر گشته ام از کرب و بلا


هست در صحن دلم روضه به پا


منکه بی یار و حبیب آمده ام


به مدینه چه غریب آمده ام


دیده ام داغ همه همسفران


شده ام همسفر خونجگران


دیدگانم که زغم گریانند


روضه خوان بدنی عریانند


بدنی که سر او بر نی بود


پای آن سر شده چهره کبود


بدنی که موی من کرد سپید


زخم و داغ از سم مرکب ها دید


آنکه شد پیر غم این دوران


اشک او کرد عدو را خندان


بیشتر از همه من رنجیدم


داغ یک غافله یوسف دیدم


گر قد و قامت من خم گشته


داغ بر دوش محرم گشته


من که پیغمبر عاشورایم


خجل از مادر خود زهرایم


چونکه از یوسف خونین بدنش


درکفم هست فقط پیرهنش


دلم از غصه یارم تنگ است


آه سوغات سفر خونرنگ است


منکه از داغ حسین افسردم


کاش در کرب و بلا می مردم


جواد حیدری


*************************


 


عمر سفر آمد به سر مدینه 
داغ دلم شد تازه تر مدینه

فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه

از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه

هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه

از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه

گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه

پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه

بر یوسف زهرا ز سوز سینه 
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه 

جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند

هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند

گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند

با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند

از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند

اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند

حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه


دادم ز کف گل های پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را

راهم مده راهم مده که با خود
نآورده ام گل های پرپرم را

دیدم به روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را

تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را

وقتی سکینه تازیانه می خورد
کردم صدا جد مطهرم را

دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را

تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را

یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

عریانِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود

آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون اشک مادرش بود

وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لب های من بر زخم حنجرش بود

یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود

من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود

پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود

با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود

از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود

بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه


***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی