کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعاراربعین حسینی -2

*************************

ای آفتاب دیدۀ روشنگرم حسین


کرده شرار داغ تو خاکسترم حسین

با دیدن مزار تو بعد از یک اربعین


آتش فتاده است به چشم ترم حسین


هر لحظه از فراق تو سالی به ما گذشت


با آن که نیست دوری تو باورم حسین


گفتی صبور باشم و بودم، ولی ببین


داغت چه کرده با دل غم پرورم حسین


بال و پری نمانده برایم، ولی هنوز


«تا پر نشسته تیر غمت در پرم حسین»


بار دگر به ساحل تف دیدۀ فرات


سوزد به یاد حنجر تو حنجرم حسین


آثار تازیانه و سیلی هنوز هست


بر روی کودکان تو و پیکرم حسین


پرسی اگر ز کودک دُردانه ات ز من


پرپر زد او کنار سرت در برم حسین


همراه ناله های من و کودکان تو


آید صدای زمزمۀ مادرم حسین


در این حصار درد «وفائی» به ناله گفت


در روز اربعین تو نوحه گرم حسین


سید هاشم وفائی


************************

 اربعین حسینی


در اربعین داغ تو و لاله های تو


زینب شده مسافر کرببلای تو


 


نشناسیم کنون که شکستم ز داغ ها


شد پیر خواهر تو برادر به پای تو


 


از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام


شد سایبان من سر از تن جدای تو


 


افتاد اگر چه دست علمدار بر زمین


بردم به دوش صبر و شهامت لوای تو


 


باشد کبود پیکر آزرده ام گواه


خوردم کتک به جای همه بچه های تو


 


چل روز نه ، گذشته چهل سال از غمت


خواهر بمیرد از غم بی انتهای تو


 


بازار کوفه شاهد ایثار زینب است


از نوک نیزه چونکه شنیدم صدای تو


 


یک قافله شکسته دل آوردم از سفر


تا وا کنند عقده ی دل در هوای تو


 


می زد یزید بر لب تو چوب خیزران


تا نشنود کسی نفس جانفزای تو


 


هرگز کسی به حال دل من نمی رسد


دارد خبر ز خستگی من خدای تو


 


از من بگو به ساقی در خاک خفته ات


کز خاطرم نمی رود ای گل وفای تو


کمیل کاشانی


************************


اربعین حسینی


شکر خدا دوباره رسیدم کنار تو


حتّی شبی بدون تو خوابم نبرده است


باور نمی کنم که تو رفتی و بعد تو


یک اربعین گذشته و زینب نمرده است


 


وقت وداع، دست تو داده توان به من


ور نه که با تو زینبت از دست رفته بود


با آخرین نگاه غریبانه ی تو و


زخم کبودیِ لبت از دست رفته بود


 


دیگر ببین که آینه ای زخم خورده ام


از سنگ های کینه و از موج اشک و آه


یک اربعین گذشته و حالا رسیده ام


تا جان دهم کنار تو در بین قتلگاه


 


هر جا که شد در آن شبِ شومِ پیاله ها


همراه چشم های ترت آتشم زدند


گاهی به روی نیزه و گاهی در آن تنور


یک اربعین به پای سرت آتشم زدند


 


آخر چگونه گریه نریزم به پای تو


وقتی غریبی و کفنت کهنه بوریاست


یک اربعین گذشت و سر اطهرت هنوز


خورشید سرخ و شعله ور روی نیزه هاست


 


حق داشت دخترت که برای تو دق کند


دیگر بیا و تازه نکن داغ لاله را


جا مانده پاره ی تنت آخر، بیا مگیر


از زینبت دوباره سراغ سه ساله را


 


شکر خدا دوباره من و خاک کربلا


حالا رسیده ام که بمیرم کنار تو


هر چند در مسیر سفر کشته بارها


همراه با سر تو، مرا نیزه دار تو


 


هستی هنوز مایه ی دلتنگی حرم


هستی هنوز بر سر نی سایه ی سرم


وقتش شده که خیمه ی ماتم به پا کنم


با رشته های چادر خاکیِ مادرم


************************


اربعین حسینی جابر


اربعین است و فراقِ لاله ها


سینه ی ما وُ هزاران ناله ها


آمده جابر به دشتِ کربلا


شوقِ دیدارِ حسینِ سر جدا


شد وضو و غسل با آبِ فرات


بعد آمد با سلام و صلوات


دست بر سینه نهاد و با ادب


محضرِ آن سیٌدِ عالی نَسب


با خشوع وُ با فروتن با وقار


این چنین گفتا ز چشمِ اشکبار


السٌلام ای نورِ داور السّلام


زینتِ دوشِ پیمبر السّلام


السّلام ای جانِ حیدر السّلام


زاده ی زهرای اطهر السّلام


السّلام ای وارثِ خونِ خدا


ای حسین ای یوسفِ گلگون قَبا


السّلام ای کشته ی تیغِ جفا


السّلام ای شاهِ مذبوحُ القفا


من به قربانِ تو وُ ایثارِ تو


بین که جابر آمده دیدارِ تو


خیزو از جا ای امامِ تشنه لب


گر چه جانت از عطش در تاب و تب


جان فدایت بین که جابر آمده


بین همان دل سوخته زائر آمده


بعد رو کرد سمتِ سقای ولا


با کمالِ احترم و با حیا


السّلام  ای ساقیِ دشتِ بلا


السّلام ای حامیِ دینِ خدا


ساقیِ لب تشنه کامان السّلام


کشته ی شمشیرِ عدوان السّلام


خیزو از جا بین که مهمان آمده


بین پیاده جان به جانان  آمده


بعد فرمود السٌلام ای روح و جان


السّلام ای اکبرِ رعنا جوان


السّلام ای زاده ی خیرُالانام


السّلام ای هاله ی بدرِ تمام


ای علی، جانم به قربانِ تو باد


جان فدای عهد و پیمانِ تو باد


السّلام ای قاسمِ صد پاره تن


السّلام ای لاله ی باغِ حسن


السّلام ای قامتِ سَروِ چمن


السّلام ای عِطرِ برگِ نسترن


السّلام ای اصغرِ بی شیرِ من


کشته ی بی عذر و بی تقصیرِ من


السّلام ای طفلِ بی شیرِ رُباب


ای که کامت حسرتِ یک قطره آب


السّلام ای مونسِ جانم  حبیب


بر حسین بودی تو غمخوار و طبیب


السّلام ای بهترین یارِ حسین


کربلا یارِ وفا دارِ حسین


السّلام ای عون و جعفر السّلام


مسلم و عون و ابوذر السّلام


السّلام ای جمله یارانِ حسین


بر شما ای جان نثارانِ حسین


السّلام ای لاله های نینوا


ای فدائیانِ دشتِ کربلا


هستی محرابی


************************


 اربعین حسینی جابر


من جابر پیر توأم، ای دوست نگاهی


جز تربت پاک تو، مرا نیست پناهی


آرند همه بر شهدا، لاله و من هم


باشد، گلم از سوز جگر، شعله ی آهی


گوشِ که شنیده است‌، که با نیزه و خنجر


بر یک تن مجروح کند، حمله سپاهی


لب تشنه، سر از پیکر پاک تو، بریدند


آخر به چه جرمی چه خطایی چه گناهی؟


دریا به لبت سوخت و این قوم ستمکار


بر حنجر خشک تو نکردند نگاهی


با داغ تو، لبخند، حرام است به شیعه


بی گریه به پایان نرسد، سالی و ماهی


آن کس که زد آتش به حریم تو بسوزد


در آتش دوزخ، ابد الدهر، الهی


خون ریخته از گوش زنی بر روی شانه


جان داده ز کف، دخترکی بر سر راهی


و الله نسوزند خلایق به جهنم


سوزند اگر در غم تو گاه به گاهی


«میثم» همه جا، گفته من از آن شمایم


بسته است خودش را به شما نامه سیاهی


استاد سازگار


************************


اربعین حسینی جابر


جابر این جا حرم محترم خون خداست


هر طرف سیر کنی جلوة مصباح هداست


غسل از خون جگر کن که مزار شهداست


سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست


پیرهن پاره کن و جامة احرام بپوش


اشک ریزان به طواف حرم الله بکوش


جابرا هم چو ملک پر بگشا بال بزن


ناله با سوز درون علی و آل بزن


بر سر و سینة خود در همه احوال بزن


خم شو و سجده کن و بوسه به گودال بزن


چهره بگذار به خاکی که دهد بوی حسین


ریخته بر روی آن خون ز سر و روی حسین


جابرا اشک فشان ناله بزن زمزمه کن


گریه با فاطمه از داغ بنی فاطمه کن


در حریم پسر فاطمه یاد از همه کن


روی از گوشة گودال سوی علقمه کن


اشک جاری به رخ از دیدة دریایی کن


دست سقا ز تن افتاده، تو سقایی کن


گوش کن بانگ جرس از دل صحرا آید


ناله ای سخت جگر سوز و غم افزا آید


پیشباز اسرا دختر زهرا آید


به گمانم ز سفر زینب کبرا آید


حرمی روی به بین الحرمین آوردند


از سفر نالة ای وای حسین آوردند


بلبلان آمده گل ها همه پرپر گشتند


حرم الله دوباره به حرم برگشتند


زائر پیکر صد پارة بی سر گشتند


همگی دور مزار علی اکبر گشتند


گودی قتلگه و علقمه را می دیدند


هر طرف اشک فشان فاطمه را می دیدند


آب بر سینة خود دید چو تصویر رباب


عرق شرم شد و سوخت از شرم شد آب


جگر بحر ز سوز جگرش گشت کباب


شیر در سینه مادر، علی اصغر در خواب


یاد شش ماهه و گهوارة او می افتاد


به دو دستش حرکت های خیالی می داد


نفس دخت علی شعلة ماتم می شد


قامت خم شده اش بار دگر خم می شد


تاب می داد ز کف طاقت او کم می شد


پیش چشمش تن صد پاره مجسم می شد


حنجر غرقه به خون در نظرش می آمد


یادش از بوسة جد و پدرش می آمد


باز هم داغ روی داغ مکرر می دید


باغ آتش زده و لالة پرپر می دید


لحظه لحظه تن صد چاک برادر می دید


فرق بشکستة عباس دلاور می دید


رژه می رفت مصائب همه پیش نظرش


داغ ها بود که شد تازه درون جگرش


گریه آزاد شده بغض گلو را بسته


کرده فریاد درون حنجره ها را خسته


داغداران همه فریاد زنند آهسته


ذکرشان یا ابتا یا ابتا پیوسته


اشک اطفال دل فاطمه را آتش زد


گریة زینب کبری همه را آتش زد


گفت ای همدمم از لحظة میلاد حسین


ای سلامم به جراحات تنت باد حسین


از همان روز که چشمم به تو افتاد حسین


آتش عشق تو زد بر جگرم باد حسین


من و تو در بغل فاطمه با هم بودیم


همدم و یار به هر شادی و هر غم بودیم


حال بر گو چه شد از خویش جدایم کردی


در بیابان بلا برده رهایم کردی


گاه در گوشة گودال دعایم کردی


گاه بر نوک سنان گریه برایم کردی


چشمم افتاد سر نیزه به اشک بصرت


جگرم پاره شد از خواندن قرآن سرت


کثرت داغ سراپا تب و تابم کرده


خون دل سرزده از دیده خضابم کرده


سخنی گوی که هجران تو آبم کرده


چهره بنمای که داغ تو کبابم کرده


بر سر خاک تو از اشک گلاب آوردم


گرچه خود آب شدم بهر تو آب آوردم


روزها هر چه زمان می گذرد روز تواند


ظالمان تا ابد الدهر سیه روز تواند


اهل بیت تو همه لشکر پیروز تواند


که پیام آور فریاد ستم سوز تواند


سرکشان یکسره گشتند حقیر تو حسین


شام شد پایگه طفل صغیر تو حسین


دشمنان از سر کویت به شتابم بردند


بعد کوفه به سوی شام خرابم بردند


به اسارت نه که با رنج و عذابم بردند


با سر پاک تو در بزم شرابم بردند


شام را سخت تر از کرببلا می دیدم


سر خونین تو در طشت طلا می دیدم


شامیان روز ورودم همگی خندیدند


سر هر کوچه به دور سر تو رقصیدند


عید بگرفته همه جامة نو پوشیدند


لیک با زلزلة خطبة من لرزیدند


گرچه باران بلا ریخت به جانم در شام


کار شمشیر علی کرد زبانم در شام


گرچه این بار به دوش همگان سنگین بود


آنچه گفتیم و شنیدیم برای دین بود


و آنچه پنداشت عدو تلخ به ما شیرین بود


ارث ما بود شهادت، شرف ما این بود


"میثم" ابیات تو چون شعلة ظالم سوزند


تا خدایی خدا حزب خدا پیروزند


استاد سازگار


***********************

علی

اربعین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی