کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام باقرعلیه السلام -8

*****************

محمود ژولیده


من امشب شربتى نوشم که شویَد زَهرِ اعدا را

مهیا مى‏شوم اى زهر مهمانى زهرا را

من امشب جامه‏اى پوشم که از تن بر کَنم جانم

لباس وصل مى‏بایست دیدار گوارا را

روانه سوى جانان باش اى جان ستمدیده

نشد دنیا اگر یارت، بشارت باد عقبى را

هشامم زهر داد اما مشامم بوى یار آورد

شهادت نوش جانم ساخت این جام طهورا را

جنان از پشت دیوار جهان مى‏خواندم یثرب

دگر چشمم نخواهد دید دیوارى غم افزا را

منى که در مناى کربلا قربانیان دیدم

وصیّت مى‏کنم اندر منا بر ندبه مِنا را

در آن هنگامه که حکم فرار از خیمه صادر شد

به چشم خویشتن دیدم به حصر شعله، بابا را

ز سهم هر یتیمى گوشوار و گوش، غارت رفت

ز پاى دختران و بانوان خلخال، یغما را!

چو دیدم طفلکى آتش به دامان مى‏دود هر سو

نشد از معرکه بیرون کشم آن طفل تنها را

ز بعد آن همه ماتم چو هنگام اسیرى شد

میان قتلگه بردند جمع خستۀ ما را

قضاوت با شما زندان، خرابه، جاى آل اللَّه!

چها بگذشت بین شام و کوفه آل طاها را

اگر چه کودکى بودم در آن غوغاى غم، اما

تمام عمر پیش دیده دارم روز غوغا را

بخوان اى روضه خوان از غصه‏هاى عمه‏ام زینب

که داغش تازه سازد تا قیامت داغ زهرا را

************************
 ای هم نوای غربت تو عندلیب ها
خاکی ترین نگین بقیع غریب ها


ای پنجمین معلم دین، باقرالعلوم
شاگرد مکتبت علما و ادیب ها
از قال باقر است به ما هر چه که رسید
علم مُنَجمین و دوای طبیب ها


درس است خطبه های فصیح و بلیغ تو
زانو زدند پای کلامت خطیب ها


آموزگار اول عیسی بن مریمی
خم گشته در برابر عِلمت صلیب ها


از کار ما گره بگشا، مضطریم ما
ای مقصد نهاییِ امن یجیب ها


از پنج سالگی جگرت پاره پاره شد
ایوب صبر هستی و کوه شکیب ها


مسموم زهر کینه شدی ظاهراً ، ولی
کشته تو را جسارت آن نانجیب ها


همراه عمه بودی و دیدی به چشم خویش
پُر شد فضای قتلگه از عطر سیب ها


دیدی که رفت پیکر جدت به غارت و
نیزه زدند بر بدنش بی نصیب ها


داغی شبیه شام غریبان نمی شود
بالا گرفت کار شرار لهیب ها


پنجاه سال رفته و اما نرفته است
از خاطر تو بد دهنی و نهیب ها


پنجاه سال رفته و هر شب گریستی
بر جسم پاره پارهء شیب الخضیب ها


محمود مربوبی


***********************


عاقبت آه کشیدم نفسِ آخـر را
نفسِ سوخته از خاطره ای پرپر را


روضه خوانیِ مرا گرم نمودی امشب
روضه یِ آن همه گُل،آن همه نیلوفر را
آخرین حلقه یِ شب هایِ محرّم هستم
شُکر اِی زَهر ندیدم سحری دیگر را


باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است
باورم نیست تماشای تَنی بی سر را


باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود
دیدنِ ســوختنِ چـارقَــدِ دخــتر را


غارتِ خود و عَلَم،غارتِ گهواره و مَشک
غـارتِ پیرهــن و غـارتِ انگشتر را


ذوالجَناحی که زِ یالَش به زمین خون می ریخت
نیـزه هایی که رُبـودند سَــرِ اکبر را


آه در گوشه ی ویرانه که دِق مرگ شدیم
تا کـه همبـازیِ من زد نفسِ آخـر را


کمکِ عمّه شدم تا بدنَش خاک کنیم
بیـن زنجیر نهـان کرد تَنی لاغــر را


چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم
سرخ دیدم بدنش،تکّه ای از معجر را


 حسن لطفی


***********************


 آه یادم نمی رود هرگز
غم جانسوز غارت خلخال
حمله ی نابرابر لشکر
به زنان و به خیمه و اطفال


صحنه اش بین صحن چشمانم
میدهد زجر هر شب و روزم
ذوالجناح آمد از دل میدان
با دو صد زخم بر سر و کوپال


چه بگویم از آن غروب غریب
در هیاهوی نیزه و شمشیر
تنی از روی شیب قربانگاه
غلت می خورد تا ته گودال


چه بگویم که تیزی خنجر
به روی حنجری فشار آورد
یک نفر بین قاتلانش شد
بر سر سر بریدنش جنجال


هم غرورم شکست هم قلبم
آن زمانی که دختری خسته
از روی ناقه بر زمین افتاد
دشت تاریک بود و رفت از حال


محــمدحسن بیات لو


 ***********************


زندگی تو بعد عاشورا
همه اش بر مدار ماتم بود
به روی بام خانه ات آقا
چقدر دسته های پرچم بود


ای که پنجاه و چند سال آقا
گریه از دست ناکسان کردی
آن کسانی که نعل تازه زدند
به خدا واگذارشان کردی


از حرم تا که آمدی بیرون
پیکر پاره پاره را دیدی
وسط ازدحام جمعیت
تو سر شیر خواره را دیدی


پا برهنه به کوفه میرفتی
از حراجی شان گذر کردی
دختری در مسیر جا ماند و
رفتی و عمه خبر کردی


حامد جولازاده


***********************


ای دین من کلام تو یا باقرالعلوم
ای بی کران مقام تو یا باقرالعلوم
احمد که جانِ ما همه قربان مکتبش
داد همچونان سلامِ تو یا باقرالعلوم
صد چون مسیح و صد چو خلیل ای امام عشق
پاشَـد به احترام تو یا باقرالعلوم
ما شیعه گشته ایم و غلامان بر درت
از لطف مستدام تو یا باقرالعلوم
بالله که بوده حرف تمامیِّ دشمنان
شرمنده از مرام تو یا باقرالعلوم
در این زمان که دل نشود بیتِ عاشقان
افتاده دل به دام تو یا باقرالعلوم
با دست با کرامتت ای نجلِ مصطفی
قلبم شده ست رام تو یا باقرالعلوم
در شامِ پر کشیدنت ای مرد با وقار
دل پر کشد ز بام تو یا باقرالعلوم
در بین روضه ها چه بگویم…امان ز شام
نالان شدم ز شام تو یا باقرالعلوم
از شمر بی حیا و ز خولی و حرمله
بهتر بود هشام تو …یا باقرالعلوم
سیروس بداغی


***********************


دست ِ دعا بلند، مفاتیحْ  پیش ِ رو
اشکت چو دانه دانه ی تسبیح  پیش رو
در تو پرنده ای ست نشسته به خون ِ خویش
با خاطرات زنده به تصریح  پیش رو
گاهی صدای گریه به هم می زند تو را
اشک ِ تو روشنای مصابیح  پیش رو
قرآن گشوده ای سر ِ درس اصول دین
تصویرهای زنده به تلویح  پیش رو
بر روی نیزه ها "جُمِعَ الشمسُ والقمَر"
دنیایی از اشاره و تلمیح  پیش رو
نم نم که می رسی لب گودال قتلگاه
قرآن ِ پاره پاره به تشریح  پیش رو
تو راوی و مفسّر قرآن ناطقی
گنجینه ی معارف و بحر حقایقی
میراث دار آینه ها در مدینه ای
تو خطبه خوان ِ خون خدا در مدینه ای
شهری پر از شکسته دلی های نخل و چاه
این پایتخت ِ آه ِ امیران بی سپاه
شهر ِ مزار مخفی آیینه در غبار
این بارگاه اعظم ِ غم های ریشه دار
شهر شکستن ِ دل ناموس باغ ها
آوردگاه ِ خواندن جمع کلاغ ها
این شهر، جای خنجر کاری ست در دلش
از لاله ها چه باغ و بهاری ست در دلش
تو غایت مکاشفه های حمیده ای!
ابر کرامتی که به باران رسیده ای
معیار اعتدالی و حُسنت زبانزد است
صورت و سیرتت همه عین محــمد(ص) است!
دریای دانشی! ، پسر ِ سجده های ناب
فرزندزاده ی دو جمال ِ پُر آفتاب
خون ِ حسین در رگ تو، شهد عاشقی ست
آیینه خانه های دلت، مهد عاشقی ست
در مذهب نگاه تو قرآن مجسّم است
اعجاز ِ خلقتی تو و فیضت دمامدم است!
حسن ختام خاطره داران ِ سوگوار
معصوم هفتمین گل ِ آلاله ی بهار
تو سینه ات حسینیه ی داغ کربلاست
دلتنگی ات بزرگتر از این قصیده هاست...


عبدالرضا کوهمال جهرمی


***********************


ترکیب بند شهادت


 ما در بهشت مرغ غزلخوان باقریم


در گوشه ای ز صحن شبستان باقریم


بوسه زنان پای غلامان باقریم


بیچاره ایم و دست به دامان باقریم


آنقدر لطف و جود و کرم کرده است که


همواره زیر بارش باران باقریم


از داغ قبر خاکی او لطمه می زنیم


بر سینه و به سر زده گریان باقریم


 


یکتا امام اهل نظر یک نظر فقط


 آقا نمی کنی تو ضرر یک نظر فقط


 


گرد و غبار قبر شما بهتر از بهشت


یک نخ ز شال آل عبا بهتر از بهشت


من که ز تو بهشت برینی نخواستم


از من لب و ز تو کف پا بهتر از بهشت


جنت برای اهل نظر.... یک نگاه کن ...


رحمی کنی به حال گدا بهتر از بهشت


شمعی کنار پنجره های بقیع نیست


گریه کنار پنجره ها بهتر از بهشت


 


در خواب هم برای تو گنبد نساختیم


اصلا چرا برای تو مرقد نساختیم


 


از این به بعد روضه ی ما می شود شروع


با خاطرات کرببلا می شود شروع


با اشک و سوز  وآه و نوا می شود شروع


دارد عزای اهل ولا می شود شروع


چون گریه های آل عبا می شود شروع


خونریزی از دو چشم شما می شود شروع


این ماجرا بگو ز کجا آب می خورد


قصه ز ظلم آن خلفا می شود شروع


 


جسمی میان آن درو دیوار مانده بود


ردی به سینه از نوک مسمار مانده بود


 


با پنج سال سن سر بر نیزه دیده ای


در زیر نیزه ها تن در خون تپیده ای


مثل رقیه مثل سکینه به شهر شام


تو مزه های ضرب لگد را چشیده ای


پای برهنه با تن زخمی دویده ای


از روی خارهای بیابان پریده ای


رقاصه ها به دور شما تاب خورده اند


 دشنام و فحش و زخم زبان ها شنیده ای


روضه تمام و این دلمان غرق در غم است


این اولین گریز به ماه محرم است ....

جعفر ابوالفتحی

 ***********************

محمود ژولیده

نازم به سَروری که زبورش ز کوثر است

داود اهل بیت صدایش رساتر است

یک سوره از زبور گلستان هل اتی

دنیایی از فضائل آل پیمبر است

یک آیه از صحیفۀ سجّادیه بخوان

وانگه ببین که سورۀ نورش چه محشر است

هرکس که آن صدای رسا را شنید ، دید

حتی سکوت هم که کند عین حیدر است

یعقوب آل فاطمه حالا پدر شده

آمد محــمدی که به او روح پیکر است

نسل رسول ، نسل علی ، نسل فاطمه

بسته به این ولادت و مولود انور است

هم هاشمی است ، هم علوی هم محــمدی

نسلش حسینی و حسنی ، فخر داور است

اول محــمد آمد و بعداً علی ولی

اینجا علی زقبل محــمد مصوّر است

او زادۀ خلیلِ سر افرازِ نینواست

آزادۀذبیحِ خدا سبط صفدر است

او ناشر حقایق دین محــمدی

احیاگر علوم خداوند اکبر است

آگاه از عوالم غیب و شهود اوست

از قلّه های علم و عمل اوست برتر است

در یک کلام مرتبۀ باقر العلوم

مولای هفت سرور و بابای جعفر است

در وصف او هر آنچه سخن هست نارساست

جز اهل بیت هرچه بیان است بی بر است

قرآن هر آنچه وصف اولو الامر می کند

دربارۀ پیمبر و آل پیمبر است

□□□

او کیست وصفش این همه توحید آور است


او کیست که به گلشن ارباب مِهتر است


با این همه فضایل گویای حضرتش


تاریخ او مویِدِ میلاد دیگر است


او یادگار نهضت سالار کربلاست


دامن نشین عمّۀ سادات لشگر است


تا کربلاست ، زینتِ دوش عموی خویش


وز کربلا ، نظاره گر هیجده سر است


او راوی تمام شهیدان نینواست


او شاهد سه ساله و نُه ساله دختر است


او دیده است چادر خاکیِّ عمه را


او دیده است بر سر یک نیزه معجر است


او دیده است نالۀ رأس الحسین را


او دیده است طشت طلا تیر آخر است


او دیده است ذبح عظیم قتال را


او دیده است تیزی خنجر به حنجر است


او دیده است پردگیان را میان شهر


او دیده است عمّۀ سادات مضطر است


او دیده است هلهلۀ اهل شام را


او دیده است دیدۀ بابا ز خون تر است

 **********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی