کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام باقرعلیه السلام -7

*****************

محــمد جواد شیرازی

در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام

بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام

از غروب روز عاشورای سال شصت و یک

بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام

حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا

عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام

در منا آب گوارا دست زائر ها دهید

حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام

زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟!

من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام

شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام

بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام

خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست

مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام

کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام

یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام

آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام

آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده ام

چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است

آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام

خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت

خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام

یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من

عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام

با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ

عمۀ هم بازی ام را کنج ویران دیده ام

 ***********************

رضا باقریان

پا به پای پدر سفر کردم

در میان خرابه سر کردم


پدرم بینِ ریسمان بود و


با رقیه پدر پدر کردم


عمه ام تا به رویِ خاک افتاد


دیده ام را ز اشک، تر کردم


از همان روزِ تلخ، تا امروز


گریه هر روز تا سحر کردم


دست در دست عمه ام آن روز


از دلِ نیزه ها گذر کردم


سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت


از تنی که به آن نظر کردم


تا سه ساله میان راه افتاد


پدرم را خودم خبر کردم


آنقدَر داغ دارم از آن دم


که از این زهر، خون، جگر کردم


 ***********************


امیر عظیمی


هر جا کلاس درس شما برگزار شد


با شور و شوق روح الامین رهسپار شد


هر حرف غیر حرف شما فانی است، شکر


حرف شماست بین کتب ماندگار شد


یا باقرالعلوم، فقط با کلام توست


افکار پوچ مرجئه بی اعتبار شد


ای قیمتی ترین گهر دین بگو چرا


سهمت مزار خاکی از این روزگار شد؟


آن زین زهر خورده چه ها کرده با شما


آثار مرگ در بدنت آشکار شد


آقا شنیده ایم که ازدست زهر زود


جسمت ورم کرده دلت داغدار شد


جسمت ورم که کرد دلت رفت کربلا


آن خاطرات له شده رویت هوار شد


بر تن سری نبود ولی جدتان حسین


ده اسب تازه نعل به سمتش قطار شد


از دستباف فاطمه بر پیکر حسین


پودی نماند و پیرهنش تار تار شد


تقصیر شمر بود که سر روی نیزه رفت


زینب به روی ناقه ی عریان سوار شد


  ***********************


مجتبی روشن روان


من از تبار باقرم مردم بدانید


دل بیقرار باقرم مردم بدانید


مست و خمار باقرم مردم بدانید


امروز یار باقرم مردم بدانید


فردا کنار باقرم مردم بدانید


دست از غم او تا قیامت برندارم


ای کهکشانها آسمانها در مدارت


عرش خدا عزّ و جلّ بیقرارت


ختم رسل کرده سلامش را نثارت


بیچاره تر از من نداری در کنارت


دارم درون سینه ام شوق زیارت


کی می شود سر بر مزار تو گذارم


ای ابتدای روضه ها از خانۀ تو


ای هیأت عشاق در کاشانۀ تو


قلب تمام قدسیان دیوانۀ تو


بار تمام صحنه ها بر شانۀ تو


شد خانۀ آباد من ویرانۀ تو


من حاجتی جز مردن از عشقت ندارم


شکر خدا امشب پریشان تو هستم


مانند زهرا دیده گریان تو هستم


بیچارۀ آن قبر ویران تو هستم


تقدیر بوده اینکه حیران تو هستم


من مردۀ بوی گریبان تو هستم


پس کی غم تو می کشد بر روی دارم


امشب تفأل می زنم بر چشمهایت


مثل مزارت مانده خلوت روضه هایت


عیبی ندارد روضه می گیرم برایت


جانی که دارم جان من آقا فدایت


آتش زده زهر جفا بر دست و پایت


ای کاش پای غصه هایت جان سپارم


ای سوز آه سینۀ تو آسمان سوز


بر ما عطا فرما کمی ای مهربان سوز


قبر خرابت روضه ای داغ و نهان سوز


ای خاطرت آزرده از یک ظهر جانسوز


بر چشمهایت چند عکس خانمانسوز


امشب بیاد خاطراتت لاله زارم


قوم پیمبر را همه گمراه دیدی


آنچه ندیده هیچ چشمی، آه دیدی


در بین آتش ذکر یا الله دیدی


چندین ستاره در مدار ماه دیدی


یک یوسف بی سر میان چاه دیدی


می گفتی از این غم هماره بیقرارم


************************


علیرضا خاکساری


عمامه بر میدارم از سر ، حرف دارم


هر جا بیاید نام مادر حرف دارم


هر چه می آید بر سر ما از سقیفه ست


از غربت بسیار حیدر حرف دارم


از سیلی و دیوار و میخ در بماند


این بار از یک داغ دیگر حرف دارم


مسمومیت آخر گریبانگیر من شد


از نیش زهر و زخم بستر حرف دارم


همراه دارم در لحد عمامه ام را


با یادگاری پیمبر حرف دارم


دیگر خلاصه میکنم درد و دلم را


از کربلا با قلب مضطر حرف دارم


جا ماندم از جان بر کفان لشگر عشق


از قاسم و از عون و جعفر حرف دارم


هم بر جوان اربا اربا گریه کردم


هم از عبا و نعش اکبر حرف دارم


گهواره جنبان میان خیمه بودم


از بی قراری های اصغر حرف دارم


سرنیزه ها را دیده ام در کشمکش ها


از چکمه و پهلو مکرر حرف دارم


ای کشتگان اشک اگر طاقت بیارید


از خنجر و گودی حنجر حرف دارم


گودال از خون خدا یکباره پر شد


از ضربه ی سنگین آخر حرف دارم


با چشم خود دیدم چهل تا نعل تازه


از جای سُم بر روی پیکر حرف دارم


با آستین پاره عمه روسری ساخت


ای مردم از قحطی معجر حرف دارم


************************
غلامرضا سازگار


کسی که بود شکافندۀ تمام علوم


هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم


سر تو باد سلامت ایا رسول الله


وصِّی پنجم تو کشته شد ولی مظلوم


گهی به زخم زبان قلب حضرتش خستند


گهی به خانه اش از کینه خصم برد هجوم


بسان مادر و آباء رنج دیدۀ خویش


همیشه بود زحقّ و حقوق خود محروم


به غربت علی و خاندان اوسوگند


امام ما زجهان رفت با دلی مغموم


هماره قصّۀ مظلومی اش بخاک بقیع


بود زغربت قبرش برای ما معلوم


زدردهای نهانی که بود در دل او


کسی نداشت خبر غیر خالق قیّوم


حیات او همه با درد و رنج و غصّه گذشت


که بود ظلم به اولاد مصطفی مرسوم


نه طاقت است زبان را به وصف غم هایش


نه قدرت است قلم را مه تا کند مرقوم


بگو به امّت اسلام، این سخن (میثم)


به مرگ حضرت باقر یتیم گشت علوم 


************************
محمود ژولیده


شیعه کند مرا صدا که حجت خدا منم


آنکه شده به کودکى شاهد کربلا منم


ز بعد مرتضى على پس از حسین و مجتبى


از پس زین العابدین ولىّ کربلا منم


وارث علم و دین همه کنز خفىّ فاطمه


شاهد کوى علقمه وصىّ مصطفى منم


آنکه ز بین خاک و خون با غم و غربتى فزون


سر بریده دیده است به روى نیزه‏ها منم


همدم شیر خواره‏ام محرم گاهواره‏ام


همسفر رقیه‏ام محرم بچه‏ها منم


همره کاروانیان اسیر دست دشمنان


به زیر تازیانه‏ها به شام و نینوا منم


آنکه به روضه بانى است عاشق روضه خوانى است


چه در بقیع چه کربلا چه بین خانه‏ها منم


قسم به این حقیقتم بخاطر مصیبتم


آنکه بود به دست او برات کربلا منم


************************


قاسم نعمتی


بار بلا به شانه کشیدم به کودکی


از صبح تابه عصر چه دیدم به کودکی


ازخیمه گاه تا ته گودال قتلگاه


دنبال عمه هام دویدم به کودکی


آن شب که درمقابل من عمه را زدند


فریاد الفرار شنیدم به کودکی


عمه اگرچه درهمه جا شد سپر ولی


من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی


آن شب که در خرابه سر آمد میان مان


چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی


با کعب نی لباس همه پاره پاره شد


بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی


یک سرخ مو ز قافله ما کنیز خواست


این را به گوش خویش شنیدم به کودکی


در مجلس شراب که شخصیتم شکست


من آستین صبر جویدم به کودکی 


************************
حسن کردی


آمدم در پناه چشمانت


زائر هفت آسمان باشم


باقر علمِ آل پیغمبر


آمدم در کلاستان باشم


 


تو الفبای شیعه بودن را


صرف کردی و یادمان دادی


و به دنیای تیره از تردید


یک بغل عشق ارمغان دادی


 


با کلامی صمیمی و محکم


فقه تاریخ را بنا کردی


با زلال حدیث و تفسیرت


باورم را پر از خدا کردی


 


ای که در شهر مادری،عمری


غربت از حرفهات پیدا بود


وقت دلواپسی توسل تو


یا الهی...به حق زهرا بود


 


دیده ای با نگاه خون آلود


که غریبی ز صدر زین افتاد


و در آغوش خاکی گودال


ناگهان عرش بر زمین افتاد


 


گر چه از زهر خون جگر گشتی


تا سه روزی که ناله میکردی


بی گمان لحظه های آخر را


یاد طفل سه ساله میکردی 


***********************
مهدی نظری


دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم


گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم


اگرچه ماه محرم خزان شدم اما


همیشه چند دهه روضه در صفر دارم


همه ز مرگ پدر ارث می برند ومن


بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم


هشام! زخم دلم که برای حالا نیست


من از غروب دهم زخم بر جگر دارم


زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار


من از بریدن رأسش خودم خبر دارم


به یاد ساقی لب تشنه امام شهید


میان قاب دلم عکسی از قمر دارم


اگرچه قصه من مال سال ها پیش است


همیشه یک سر بر نیزه در نظر دارم


غروب کرببلا زخمهای سختی داشت


ولی ز شام بلا زخم بیشتر دارم!


از اینکه بودم و اصغر ز نیزه می افتاد


غرور له شده و آه شعله ور دارم


دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام


ز روی دست رقیه طناب بردارم


************************
محمود ژولیده


من بر فلک امامم من بر ملک شهودم


ذکر عَلَی الدَّوامم من معنی سجودم


هم شاهد قیامم   هم شاهد قعودم


هم مظهر وجودم  هم مُظهر وجودم


نور شهود و غیبم   آئینۀ قلوبم


من باقر العلومم  من کاشف الکروبم


من حجت خدایم تفسیر هل اتایم


دلبند مرتضایم  فرزند مصطفایم


نور دل حسینم  سجاد را عطایم


من یادگار درد و غم های کربلایم


تاریخ کربلا را باید ز من بجویید


گاهی میان روضه از قول من بگویید


من چار ساله بودم  دیدم غم و بلا را


می دیدم از مدینه تا شام ابتلا را


کس همچو من ندیده مظلوم مبتلا را


تصویر زنده دیدم اوضاع کربلا را


من دیده ام خدا را پامال سمّ مرکب


رأس ز تن جدا را در پیش چشم زینب


دیدم به روی نیزه هجده سر بریده


در قتلگاه دیدم یک حنجر دریده


خورشید کاروان را دیدم به اشک دیده


دیدم که از جسارت رنگ عمو پریده


بر ناقه های عریان بریان دل زنان بود


چشمان غیرت ما گریان بانوان بود


من دیده ام هجوم دشمن به دختران را


از خیمه ها فرار اطفال و مادران را


با بوته ها هم آغوش ، جان داده خواهران را


بر نیزه های خونین رأس برادران را


با نیزه آشنایم با تازیانه همدم


با کعب نِی انیسم با آه و ناله مَحرم


من در تمام این راه در سوز و آه بودم


با اشک و آه حسرت غرق نگاه بودم


همراه عمه زینب در قتلگاه بودم


در حلقه های آتش در خیمه گاه بودم


ماتم کشیده ام من ، سیلی چشیده ام من


تهمت شنیده ام من ، بس داغ دیده ام من


منزل به منزل از غم مُردم در این اسارت


از بس به عمه هایم شد از جفا جسارت


روحیۀ لطیفم خورد از ستم خسارت


گاهی لباس و گاهی رفت آبرو به غارت


دشمن به بی حیایی بر عمه، در حضورم


با تهمت کنیزی زد لطمه بر غرورم


خواهد پیام ما را هر کس دهد به عالم


یاد غم و بلا را باید کند دمادم


حتی کند منا را ماتم سرای این غم


جویید کربلا را در خیمۀ محرّم


یاری کنید ما را با روضه های غربت


گاهی کنار پرچم گاهی کنار تربت

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی