کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعرشهادت امام جواد علیه السلام - 7

***********************

سید محــمد میرهاشمی

رزمنده ی عشقم مرا همسنگرى نیست

مادر نه ، فرزندى نه ، یار و همسرى نیست

جز مرگِ غربت با دل صد پاره از غم


بهر نجات از غصه راه بهترى نیست


غربت ببین فریاد من بر آسمان است


اما چه سازم قاتلم را باورى نیست


جان دادم و دست خودى در کار باشد


زهر خودى خوردم که زهر دیگرى نیست


جز خاکهاى حجره ی در بسته و ، جز


خون جگر از بهر این دل یاورى نیست


هر قطره ی خون دلم این نکته گوید :


یاس سپید عشق که نیلوفرى نیست


با نیش خند طعنه‏ ها سوراخ شد دل


وا حسرتا گر ضربت میخ درى نیست


من مرغ عشق کوثر از نسل رضایم


کنج قفس از من به جز مشت پرى نیست


تا که بدامانش بگیرد این سرم را


جان مى دهم اما کنارم مادرى نیست


بالاى جسم نیمه جانم کف زنانند


شادى چرا ؟ این شیوه ی غم پرورى نیست !


با یاد جدّم از عطش مى ‏سوزد این دل


لبها ترک خورده ولى آب آورى نیست


در آفتاب بام ، جسمم را گذارید


بهر سم اسبان مرا گر پیکرى نیست


************************
محمود ژولیده


گه ز پا اُفتم و با آه جگر می خیزم


گه نشینم وسط حجره و بر می خیزم


دل من با جگر خون شده عادت کرده


مثل هر روز که با سوز جگر می خیزم


نگرانِ نَفَسِ سوخته ام نیست کسی


تشنه جان بازم و دنیای دگر می خیزم


به گمانم دگر این عمر وصالی ندهد


در جوانی ز پی بار سفر می خیزم


بعد هر ناله جانسوز که اُفتم ز نَفَس


باز از هلهلۀ چند نفر می خیزم


قتلگاهم شده این حجرۀ در بسته حسین


گرچه بی نیزه و شمشیر و سپر می خیزم


به جوانیِ علی اکبرت ای جدّ غریب


وقت رفتن به تماشای پسر می خیزم


به امید نفس آخر و دیدار اجل


گاه در بستر خود دیده به در می خیزم


یاد پهلوی شکسته کمرم را خم کرد


گه از این دنده به پهلوی دگر می خیزم


منکه در کودکی یک بار زمین افتادم


گاه چون فاطمه با درد کمر می خیزم


با خروج پسر فاطمه هنگام ظهور


همره منتقم فاطمه بر می خیزم


 ***********************


محــمد سهرابی


سبزه شد روی تو تا لاله بُستان نرود


چشم من خون شد و از روی تو آسان نرود


زعفران پس ز کجا جانب بغداد آید


شکوه ی سرخت اگر سوی خراسان نرود


وحشت داغ تو رَم داد دلم را ورنه


گفته بودند که آهو به بیابان نرود


فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد


گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود


عرق آلود به دیدار تو آمد پدرت


زآن که بی غسل، کسی دیدن خوبان نرود


تشت رسوایی این زن ز سر بام افتاد


بر سر بام گرفتم تنت ای جان نرود


رقص تشت است که کم نیست ز رقص شمشیر


یارب اینگونه دگر مرد به میدان نرود


آفتاب لب بامی، تو مگر عمر منی؟!


یارب این عمر من خسته شتابان نرود


غم خود را بده و شافع این امّت باش


تا کسی سوی بهشت از درت ای جان نرود


بال در بال به بالای بلای تو ملول


چند مرغند که با پیکر تو آن نرود


که ز خورشید فروزان به تن شاه شهید


از تنش رنگ برفت و غمش از جان نرود


پس چرا شد قُرُق روضه ی تو روضه ی طوس


گر ز بغداد فغانت به خراسان نرود؟


لب گزیدن به چه معنی است، جگر را بگزید


که ز تن جان شد و جان از پی جانان نرود


************************
جواد حیدری


علاقه مند دلداری غریب و با وفا هستم


نماز درد می خوانم بر او در اقتدا هستم


بود عمری که می گریم به یاد دلبری مظلوم


گرفتار غم و درد جواد ابن الرضا هستم


زبان حال می گوید : مرا در بی کسی کشتند


به وقت مرگ تنهاتر ز بابایم رضا هستم


میان خانه و با دست همسر زهر کین خوردم


غریب و بی کس و تنها شبیه مرتضی هستم


گل رخسار ماهم را به زهر کینه خشکاندند


لب تشنه جگر پاره به یاد کربلا هستم


صدای ناله ام گم شد میان شادی دشمن


غریب شهر بغدادم فدایی خدا هستم


به روی خاک می غلطم به یاد مادرم زهرا


جوادم وارث یاس کبود مرتضی هستم


ندارم خواهری یا مادری یا خادم خوبی


گرفتار جفای همسری اهل جفا هستم


************************
خوشحال ازین غلامی و عرض ارادتم
همراه با ملائکه مشغول خدمتم
این لطف فاطمه است که داده لیاقتم
عبد علی و آل علی تا قیامتم
من نوکر و محب و فدائی اهل بیت
بیچاره ام بدون گدایی اهل بیت

دارم به سر هوای جگر گوشه رضا
افتاده ام به پای جگر گوشه رضا
ممنونم از عطای جگر گوشه رضا
ای جان من فدای جگر گوشه رضا
عمریست زیر دین جواد الائمه ام
محتاج کاظمین جواد الائمه ام

ای نایب امام رضا ، حضرت جواد
یابن الرئوف ! شاه وفا ! حضرت جواد
پروردگار جود و عطا ، حضرت جواد
دریاب روزگار مرا ، حضرت جواد
آقا به مهربانی تو دارم اعتقاد
هستی جواد و ابن جواد و ابالجواد

ای سومین محــمد این خانه، السلام
ای سائل تو عاقل و دیوانه السلام
ای صاحب کرامت جانانه السلام
عیسی مسیحِ حضرت ریحانه السلام
تو آمدی و دشمن دین نا امید شد
بار دگر امام رضا رو سفید شد

با بودنِ تو عهد وفا سر نیامده
چیزی به حز کرم که به این در نیامده
وصفت به جز رضا ز کسی بر نیامده
مولود از تو با برکت تر نیامده
تنها امام لایق فرزندی رضا !
وصفت کجا و ذهن گنهکار من کجا

در کودکیت پیر زمین و زمان شدی
آقا نهم ستاره این آسمان شدی
امّید آخر همه بیچارگان شدی
بالاتر از توقع ما مهربان شدی
آنانکه خاک بوسی ابن الرضا کنند
باید که خاک را به نظر کیمیا کنند

ای عادت همیشه ی تو ذره پروری
خوب و بدند بر سر کوی تو مشتری
دادی به یاد سائل خود کیمیاگری
حقا که یادگاری موسی بن جعفری
هر کس که برد نام تو حاجت روا شده
درد نگفته در حرم تو دوا شده

ای انتقام کوچه همه آرزوی تو
دل برده از امام رضا خلق و خوی تو
باید گرفت درس برائت ز کوی تو
ای غصه های فاطمه بغض گلوی تو
تو مادری تر از همه ای بعد مجتبی
خیلی عذاب داده تو را داغ کوچه ها
محــمد حسین رحیمیان


 ***********************


وقتی ورودی  حرم باب الجوادست
یعنی سر آغاز کرم باب الجوادست

زهرا از این در در حرم پا میگذارد
پس علت چشم ترم ، باب الجوادست

اصلا مسیر قدسیان و فرشیان و
این خاندان محترم باب الجوادست

انگار صحن العتیق و انقلابش
هر جا که رفتم ، لاجرم ، باب الجوادست

نه مست انگور و می ناب و شرابم
مستم از اینکه در سرم باب الجوادست

بهر پریدن  آسمان باشد ، نباشد
انگیزه ی بال و پرم باب الجوادست

نقشى که مانده از درو دیوار مشهد
در چشم های بر درم ، باب الجوادست

گاهی مسیر گریه هایم کربلا و
مشکل گشای دیگرم باب الجوادست

وقتی که دست از هرکجا کوتاه باشد
قطعا امید آخرم باب الجوادست

دیوارها شهر مرا محصور کردند
اما همه دورو برم باب الجوادست

در لحظه ی جان دادنم ، تنها امیدم
در لحظه های آخرم باب الجوادست

هر کس به هر حاجت که آمد ، دعوت اوست
وقتی ورودیه حرم ، باب الجوادست
نرگس غریبی


***********************


یک جوان غریب و یک شهری
که ز پیر و جوان مقابل اوست
مَحرم هرکسی همسر اوست
همسر این جوان ، قاتل اوست
.
چو دلت که به داغ خون کردند
جگرت را به زهر پاشیدند
ناله از زجر زهر میکردی
و به هر ناله ی تو خندیدند
.
آنچنان زهر ، زهر خود را ریخت
که به جسمت دگر توان نرسد
پشت در هلهله بپا کردند
که صدایت به این و آن نرسد
.
ای بهار رضا ،خزان شده ای
تو کجا و نشانه ی پیری؟
وسط حجره ی غریبی خود
داری انگار روضه میگیری
.
روضه ای از جفای همسر خود
از غم غربتت سخن داری
هِی به یاد مدینه می افتی
زیر لب ذکر یا حسن داری
.
از لبت ، پاره پاره ی جگرت
لخته لخته بر آستین می ریخت
پیش لبهای تشنه از عطشت
کاسه ی آب بر زمین میریخت
.
پیکرت را کشان کشان تا بام
تا که بردند، رفته ای از حال
یادت افتاد روضه ای دیگر
«
سر گودال تا ته گودال »
.
پیکر تو سه روز بر روی بام
این خودش انتهای درد و غم است
باز هم جای شُکرش هست
بر روی بام ، ریگ داغ کم است
.
خواهرت نیست تا ببیند که
ز قفا از تن تو سر بزنند
فاصله کم کنند و یک قدمیت
نیزه ها را دقیق تر بزنند
.
سَرِ آخر کفن شدی آقا
بوریایی دگر نشد کفنت
سرِ پیراهن تو دعوا نیست
و ده انگشت هست در بدن
ایمان دهقانی


***********************


از درِ باب المرادت هر که داخل میشود
رحمتی بی واسطه از عرش نازل میشود

با ضریحت طبع شعر هر کسی گُل میکند
هر که می آید حرم انگار دعبل میشود

هر گدای بی نوایی که نشسته گوشه ای
با سخاوتهای بی حدت مقابل میشود

گر نگاهی بر دل یک بی سوادی افکنی
دفعتا مانند توضیح المسائل میشود

گریه گریه ، ناله ناله ، ضجه ضجه ، آه آه
کسب حال نوکری اینگونه حاصل میشود

روضه خوانی روضه خواند و مجلسی بر پا شد و
با خروش اشکها ، این بزم ، کامل میشود

در میان حجره ات از درد می پیچی به خود
ناله هایت باعث عیش اراذل میشود

در جواب آب آبت کاسه ی آبی شکست
روی خاک حجره اشکت میچکد ، گِل میشود

این طرف فرزند زهرا در عطش میسوزد و
آن طرف ذکر کنیزانِ تو کِل کِل میشود

با چنین وضعی فقط دل می رود کرب و بلا
روضه هایم در گریز ، اینگونه مایل میشود ...

اصلا انگاری شب هشتِ محرم آمده
روضه های یک جوان آتش بر این دل میشود

بک پدر بر روی جسم یک پسر افتاده است
تا به جایی که نفس هم سخت ، مشکل میشود

یک پسر شد اربا اربا ، قطعه قطعه ، ریز ریز
یک پدر هم شامل درد مفاصل میشود

داغ اکبر کشت آقا را ... نه شمر و خنجرش !!
روضه های این جوان در اصل ، قاتل میشود


***********************


محسن ناصحی


در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم


ای تشنه ! دور از آب تو ماندی حسین هم


پیرو جوان نداشت که یک نور واحدید


در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم


کم یا زیاد مرثیه فرقی نمی کند


در روضه در کتاب ، تو ماندی حسین هم


گودال و بام ، مرز قبول شهادتند


راضی از انتخاب ، تو ماندی حسین هم


شمشیر و زهر هردو جگر پاره می کنند


دل خون و دل کباب ، تو ماندی حسین هم


در روضه هی کرببلا جانگدازتر


داغ از غم رباب ، تو ماندی حسین هم


هرگز نمیرد آنکه از او زنده ایم ما


پس با همین حساب ، تو ماندی حسین هم


***********************


باز هم بر دل مظلوم شرر افتاده


باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده


اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید


وسط حجره جواد است به سر افتاده


دست و پا میزند و هادی خود را خواند


جوهر صوت رسایش ز اثر افتاده


آب شد پیکرش از زهر به دادش برسید


به خدا جان امامت به خطر افتاده


هلهله نیست جواب نفس آخر او


به چه جرمی گل زهرا  ز نظر افتاده


حجت حضرت سبحان به تمسخر انگار


گیر بی حرمتی چند نفر افتاده


صاحب عرش الهی ست شده خاک نشین


یاد آشفتگی جدش اگر افتاده...


جگر تشنه او ذکر انا العطشان داشت


از دل حجره به گودال گذر افتاده


این بدن زیر سم اسب نرفته اما


نظرش بر تن مظلوم  دگر افتاده


زیر لب روضه شمشیر و سنان میخواند


یاحسین گوید و با دیدۀ تر افتاده


بعد کشتن چه کند با تن بی جان جواد


بر زبان همه یک تازه خبر افتاده


اهل کوچه خبر از نعش سر بام دهند


چقدر بر بدنش سایه پر افتاده


کربلا روضه اش اما بخدا بر عکس است


چقدر بر بدنش تیغ و تبر افتاده


ریختند از همه سو بر تن صد چاک حسین


گذر فاطمه بر نعش پسر افتاده


خواهرش آمد و با پیکر بی سر میگفت:


بر تنت نیزه شکسته چقدر افتاده


محمود ژولیده

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی