کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعرشهادت امام جواد علیه السلام - 4

***********************

از بس که پای تا سرم آتش گرفت و سوخت


 شیرازه های پیکرم آتش گرفت و سوخت


 آتش ز جان سوخته ام شعله می کشد


 از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت


 از کودکی ز خاطره ی رنج مادرم


تا پای مرگ خاطرم آتش گرفت و سوخت


زهرم دهید باز، مگر راحتم کنید


در کنج حجره بسترم آتش گرفت و سوخت


 مثل کبوتری که فقط بال و پر زند


 این بازمانده ی پرم آتش گرفت و سوخت


 از احتضار من پسرم شد به اضطرار


 وای از دلش که در برم آتش گرفت و سوخت


 خواهر نداشتم که عزاداری ام کند


 از راه دور دخترم آتش گرفت و سوخت


 جسم مذاب را چه غم از هُرم آفتاب


خورشید هم ز پیکرم آتش گرفت و سوخت


 این چند ساعتی که عطش را چشیده ام


 با یا حسین، حنجرم آتش گرفت و سوخت


 دل پای مرگ حضرت لیلا به ناله گفت:


مجنون منم که دلبرم آتش گرفت و سوخت


انگار می شنیدم عزای رباب را


می گفت: کام اصغرم آتش گرفت و سوخت


با این که جان تازه و جسم جوان من...


از کینه های همسرم آتش گرفت و سوخت...


بالای تربتم بنویسید: عمر من...


از غصّه های مادرم آتش گرفت و سوخت


ژولیده

***********************

دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود
یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود
دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند
از دل حساس و حق گویش مشخص میشود
آن گل پژمرده ای که روی پا اِستاده است
نه فقط ظاهر که از بویش مشخص میشود
حال و روز یک دل آشفته حالی شک نکن
از پریشانی گیسویش مشخص میشود
غربت و تنهایی مردی میان خانه - از
خنده های تلخ بانویش مشخص میشود
تشنگی بی حد و اندازه ی مسموم از
حرکت چشمان و ابرویش مشخص میشود
فرد مضروبی که روی پشت بامش میکشند
از کبودی های بازویش مشخص میشود
هرکسی در حال جان کندن بود از لرزش
سر و دست و هر دو زانویش مشخص میشود
علیرضا خاکساری


***********************

ای چشم هایت مرهم دلها
 پیش تو باید خون جگر آمد
شد درد هایش کمتر از پیشش
هرکس که پیشت بیشتر آمد
ای صورت ماه تو گندم گون
 ای مژه های چشم تو پر خون
ای عاشقت مجنون تر از مجنون
 صبر من بیچاره سر آمد
نه! درد من این نیست اینجا تو
 خیلی غریبی –درد من این است
در روضه های مجلس ما نیز
 نام تو خیلی مختصر آمد
از غربت این شهر دلگیرم ،
 در کاظمین بی تو می میرم
شکر خدا بوی خوش مشهد
 با کفتران نامه بر آمد
حس میکنم که سر در آورده
 باب الجواد مشهد از اینجا
با چشم تر هرکس از آن در رفت
 در این حرم با چشم تر آمد
وقتی به بالین پدر رفتی
 هی روضه ی مکشوفه میدیدی
هی روضه از روز دهم وقتی
 بابا به بالین پسر آمد
شد کربلایی شعر من حالا
اصلاً نمیدانم چرا اما
من شک ندارم کربلایی شد
هرکس به عشقت مفتخر آمد...


 محسن کاویانی

 **********************

زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را


طوری که حتی تار دیدی این و آن را


وقت زمین افتادنت احساس کردی


در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را


در گوشه ی حجره به خود پیچیدی از درد


یعنی چشیدی درد تلخ استخوان را


مثل عمو جانت حسن آزار دیدی


از بس شنیدی از خودی زخم زبان را


این زن که دست جعده را از پشت بسته


جاری نمود اشک زمین و آسمان را


از او تقاضای دو قطره آب کردی


وقتی تماشا کرد خشکی دهان را ...


... در پیش چشمت آب ها را بر زمین ریخت


سوزاند قلب مادری قامت کمان را


با هلهله ... با کف زدن ... با پای کوبی


مانند عاشورا ورق زد داستان را


هر چند که لب تشنه جان دادی ولیکن


دیگر ندیدی رنگ و روی خیزران را


شکر خدا بالای بام آماده کردند


بال کبوترها برایت سایه بان را


دور و بر تو جز کبوترها نبودند


دیگر ندیدی خولی و شمر و سنان را


با نعل اسب از تو پذیرایی نکردند


دیگر نخوردی ضربه های ناگهان را


محــمد فردوسی

***********************

بنده ام بنده ی ولای توام


عاشق صحن با صفای توام


تو جوادی و من گدای توام


یا جواد الائمه ادرکنی


قامتم خم شده ز بار بلا


حاجتم باشد از تو یا مولا


نجف و کاظمین و کرب و بلا


یا جواد الائمه ادرکنی


ای که از زهر خون شده جگرت


به تو و جد و مادر و پدرت


منِ بیچاره را مران ز درت


یا جواد الائمه ادرکنی


سائلم سائلم جوابم دِه


تشنه ی جام وصلم آبم دِه


چشم گریان، دلِ کبابم دِه


یا جواد الائمه ادرکنی


به امام و به حرمتِ شهدا


به علی و به مادرت زهرا


دست خالی نمی روم ابدا


یا جواد الائمه ادرکنی


ای تو را یارِ بی وفا کشته


با لبِ تشنه از جفا کشته


با چنان پاکی و صفا کشته


یا جواد الائمه ادرکنی


بسته با دستِ فتنه راهِ تو شد


همه جا پُر ز سوز و آهِ تو شد


حجره ی بسته قتلگاهِ تو شد


یا جواد الائمه ادرکنی


مانده بر بام جسم بی کفنت


مرغ ها ناله زن به گرد تنت


سایه کردند بر روی بدنت


یا جواد الائمه ادرکنی


لرزه بر جان اهل دین افتاد


شعله بر قلب مسلمین افتاد


تنت از بام بر زمین افتاد


یا جواد الائمه ادرکنی


غلامرضا سازگار

***********************

تکان گریه ی سختی به شانه ها دادی


بهانه دست جگرهای چشم ما دادی


اجازه داد نگاهت که عاشقت باشم


جواز نوکریِ امشب مرا دادی


"حسین" گفتنت آقا؛ دلیل تشنگی است


به لب ز اشکِ غمش کوثر بقا دادی


شکستنی شده ای ! پشتِ بام جای تو نیست


دوباره گوش به دردِ دلِ خدا دادی !؟


اگر چه مقتلتان واژه ی «کلوخ» نداشت


شبیه شیشه زمین خوردی و صدا دادی


غریبی تو، تصاویر اشک رهگذران


بدون حجله به این کوچه ها نما دادی


سه روز پیکرتان را کفن نکرد کسی!


عجب مجال گریزی به کربلا دادی


وحید قاسمی

***********************

 بی نـوایم من نـوایم می دهی


 تشنـه ام آب بقـایم می دهی؟


من مریضم تو شفایم می دهی؟


می کنی دلهای غمگین راتو شاد          


یا جواد و یا جواد و یا جواد(2)


 تا دلم تنگ حریمت می شود


عاشق خُلق رحیمت می شود


سائل دست کریمت می شود


من مریضم تو مرا هستی مراد             


یا جواد و یا جواد و یا جواد(2)


 ای مراتو چشمـۀ خیــرکثیر


من فقیرم توکریمی بی نظیر


دست این افتاده ازپا رابگیر


کز ازل بر درگه تو سر نهاد                 


یا جواد و یا جواد و یا جواد(2)


مرهمی برجـان بیمـارم بده


شمعی از بهر شب تارم بده


بـرگــۀ آزادی از نـارم بده


توشفیـع ماسوائی درمعـاد                  


یا جواد و یا جواد و یا جواد(2)


سید هاشم وفائی


***********************

وقت رفتن به کنارت پدری می خواهی
وقت پرواز شده بال و پری می خواهی
 
پدرت نیست کمی آب به دستت بدهد
پسرت نیست می ناب به دستت بدهد
 
همسرت هست ولی رحم ندارد و دلت...
ابر غم نیست کمی آب ببارد و دلت...
 
دست و پا میزنی و همسر تو می خندد
حق صدا میزنی و همسر تو می خندد
 
اینقدر سر به در حجره نزن آه نکش
اینقدر از ته دل ناله ی اُمّاه نکش
 
چقدر تلخ به کامت جگرت می ریزد
بعد تو غصه به روی پسرت می ریزد
 
چقدر آب به پیش نظرت ریخت زمین
چقدر آه ز چشمان ترت ریخت زمین
 
به خداوند قسم اشک تو از غربت نیست
اثر زهر دلیل همه ی هجرت نیست
 
غصه مرد غریبی به همه ات ریخته است
غصه روی خضیبی به همه ات ریخته است
 
کاش بودی و به جدّت کمکی می کردی
کاش بودی و کمی قافله طی می کردی
 
بین گودال به جان بدنش افتادند
نیزه ها سخت به جان دهنش افتادند
 
تو هم آقا شبیه شاه زمین افتادی
شبیه سایه ی یک ماه زمین افتادی
 
پیکرت بی کفن افتاد شبیه اش امّا
فاطمه پیش تو جان داد شبیه اش امّا
 
شکر حق نیزه نیامد دهنت را ببرد
شکر حق چکمه نیامد بدنت را ببرد
 
تو برو عیب ندارد پسری می آید...
شب نمی ماند وآخر سحری می آید...
علی حسنی


***********************

در میان حجره یارب کیست غوغا مى ‏کند


شکوه زیر لب ز بى رحمىِ دنیا مى‏ کند


ز آتش زهر جفا چون شعله مى‏ پیچد به خود


دود آهش روز را چون شام یلدا مى ‏کند


خاک عالم بر سرم گویى جواد ابن الرضاست


کز عطش مى ‏سوزد و خون، قلب زهرا مى ‏کند


آب را مى‏ریزد آن بیدادگر روى زمین


هر چه آب آن تشنه لب از او تمنا مى‏ کند


در سنین نوجوانى همچو زهرا مادرش


جان شیرین را به راه دوست اهدا مى‏ کند


تا بپرسد حال آن پهلو شکسته در جنان


از پى دیدار او خود را مهیا مى‏ کند


تشنه لب با قلب سوزان جان به جانان مى ‏دهد


قاتلش جان دادن او را تماشا مى‏ کند


شد دل (ژولیده) خون از داغ جان فرساى او


کز غمش اشعار او خون در دل ما مى ‏کند


ژولیده نیشابوری

***********************

پس غریبی دروطن تکرار شد


شمع بودن سوختن تکرار شد


یک حسین تشنه در هنگام زهر


بعد از آن صدها حسن تکرار شد


چونکه "ام الفضل" "ام الرّذل" گشت


باز نامردی زن تکرار شد


چون که مثل طوس در بغداد هم


زهر و انگور و دهن تکرار شد


پس غریب بی کفن در دشت...نه


پس غریب با کفن تکرار شد


با دهان و با گلو و با جگر


یک نبرد تن به تن تکرار شد


اربا اربا...نه ولی سرخ و کبود


ماه زیر پیرهن تکرار شد

مهدی رحیمی


***********************

میان حجره چنان ناله از جفا می زد


که سوز ناله اش آتش به ماسوا می زد


به لب ز کینه ی بیگانه هیچ شکوه نداشت


و لیک داد ، ز  بیداد آشنا می زد


شرار زهر ز یک سو ، لهیب غم یک سوی


به جان و پیکرش آتش ، جدا جدا می زد


گذشت کار ز کار و نداشت کار به کس


در آن میانه فقط آب را صدا می زد


صدای ناله ی وِی هِی ضعیف تر می شد


که پیک مرگ بر او از جنان صلا می زد


برون حجره همه پای کوب و دست افشان


درون حجره یکی بود و دست و پا می زد


ستاده بود و جواد الائمّه جان می داد


ازو بپرس که زخم زبان چرا می زد


علی انسانی


***********************

ای ســــــــرا پـــــــــا جلوۀ باری تعالی یا جواد


                                            این توئی در جود مانند خــــــــــــــدا یکتا جواد


آستانت را که اهل عـــــــــرش خدمت می کنند


                                             فرشیان از شوق، مـــــی بوسند خاکش را جود


هر که دارد با کــسی اُلفت ولی از بود و هست


                                             ما تو را داریـــــــــــم در عقبی و در دنیا جواد


بقراران غـــــــمت را بی کران دریاست چشم


                                              موج اشـــک ماست طوفانی در این دریا جواد


هر چه می گفتی که می سوزد گلویم از عطش


                                            حـــــــــنجر خشک تراکس تَر نکرد آنجا جواد


قـــــــــــاتلت بیرون حجره ای کُوبی کرد و تو


                                               در میــــــــــــــان حجره افتادی ز پا تنها جواد


می زنم امـــــــــــــــروز در کوی تولایت قدم


                                               تا بگیری دست این افتــــــــــاده را فردا جواد


در گـــــــــــــلستان محــمد نخل سر سبز رضا


                                               میوۀ قــــــــــــــــــلب علی ریحانه زهرا جواد


ای وجـــــــــــــودت آینه دار صفات حق تویی


                                               روح سی جزء کـــــــــــتاب الله سر تا پا جواد


محمود تازی (یاسر)

***********************


در غمت گفته هزار است، غریب بن غریب


دل غمین است و فکار است، غریب بن غریب


در شبِ سرد فراقت دلِ عالم خون است


چون که پایانِ بهار است، غریب بن غریب


چه کسی دیده که همسر بشود دشمنِ مرد


قاتلت حیله ی یار است، غریب بن غریب 


زهرِ سوزنده چها کرده میانِ جگرت


که چنین حالِ تو زار است، غریب بن غریب


چشم خونبارِ رضا، چشم به راهت به جنان


بین که بی صبر و قرار است، غریب بن غریب


پدرت بود غریب و تو شدی غربت کش


غصه بی حد و شمار است، غریب بن غریب


کمی از خاک حریمت به دو چشمِ فطرس


سرمه ی چشمِ خمار است، غریب بن غریب


حسن فطرس

***********************

کشتند بیگنه، خلف بوتراب را


نهم امام و نوگل ختمى مآب را
ام الفضول فتنه ایام، ام الفضل
از ریشه کند ریشه ‏ى فصل الخطاب را
مى‏ خواست ام الفضل، که ‏ام الفساد بود
بیرون برد ز حد تصور عقاب را
دادند زهر مهلک ناباب در و وثاق
بستند بستگان وى از کینه باب را
آه از دمى که خیل کنیزان، نکرده شدم
برداشتند از رخ عصمت، حجاب را
نالان امام و جمع زنان، هلهله کنان
تا نشنوند سوز دل آن جناب را
دائم نفس نفس زد و میگفت آب آب
بردند و همسرش به زمین ریخت آب را
مى ‏خواست خصم کینه‏ کش دون، بهم زند
شیرازه ‏ى تمامى ام الکتاب را
بالاى بام سایه ‏ى حق را ربود وبرد
در زیر آفتاب نهاد آفتاب را
گردد سایه‏ اش پرو بال کبوتران
بنگر طیور و عاطفه ‏ى بى حساب را
یا ثامن الحجج به جوادالائمه ‏ات
خون کرده زهر غم، جگر شیخ و شاب را
با غصه گشت توام و گردید منقلب
هر کس شنید قصه‏ ى این انقلاب را
(حداد) و خلق از غم این ظلم بى حساب
گیرند دائم از گل مژگان، گلاب را


عباس حداد کاشانى

***********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی