کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت امام رضا علیه السلام- 26

***********************

سید هاشم وفائی

 ای دل امشب آسمانها دیدنی است

رقص نور کهکشانها دیدنی است


اختران چون خوشه دسته دسته اند

در میان آسمان صف بسته اند


مهر و مه را نورافشان کرده اند


آسمانها را چراغان کرده اند


رنگ شب زیباتر از هرروز شد


سینۀ مه پر ز نور و سوز شد


ناگهان لبهای مه چون گل شکفت


با هزاران شوق با خورشید گفت


ای مرا امید ای آئینه رو


کیست این مهر جهان آرا بگو


لعل لب خورشید رخشان باز کرد


از لب پر نور خود آواز کرد


اینکه می آید امید ماسواست


نورخورشید همه خورشید هاست


چلچراغ آسمانها او بود


روشنی کهکشان ها او بود


هشتمین مهرجهان آراست او


مهر تابان همه دلهاست او


آسمان عشق را او رهنماست


جلوۀ نور خدا، شمس الضحاست


وارثی از علم احمد او بود


عالم آل محـمد او بود


او امید و آرزوی ما بود


او تمام آبروی ما بود


انقضاء نور من نزدیک بود


گر نمی آمد جهان تاریک بود


مقصد من صبحگاهان کوی اوست


درشب تاریک چشمم سوی اوست


هست نور او چراغ راه من


بارگاهش خانۀ دلخواه من


می کنم هر روز طوف مرقدش


می ربایم بوسه ها از گنبدش


روشنائی یافتم از چهر او


مهربانی یافتم از مهر او


زائر صحن و حریم او شدم


سائل طبع کریم او شدم


روز و شب مشتاق دیدارش منم


خاک راه پای زوارش منم


باغی از فردوس باشد خانه اش


او چو شمع و عرشیان پروانه اش


قدسیان بر خاک او زانو زنند


صحن او را با مژه جارو زنند


عرشیان هر روز با صوتی ملیح


یا رضا گویند در پای ضریح


گشته موسای نبی دربان او


هست عیسی گوش بر فرمان او


جبرئیل اینجا کبوتر می شود


با ارادت خاک این در می شود


خاک این درگاه رحمت کیمیاست


آب سقا خانه اش آب بقاست


زائرش را رتبه ای والا دهند


آفرین از عالم بالا دهند


گر رهائی خواهی از هر قید و بند


قفل دل را بر ضریح او ببند


هرکه بر او دل دهد دلبر شود


ذره گر باشد مه انور شود


این همان خورشید ذره پرور است


در سپهر عشق مهری انور است


جلوه کرده آسمان نور او


در حدیث صبح نیشابور او


جذب علم او همه ارباب فضل


باز شد از او هزاران باب فضل


ای«وفائی» هرکه چون من خاک اوست


زائر دولت سرای پاک اوست


***********************


شب وصل است و باد می آید


دل غزلخوان و شاد می آید


صوت نقّاره ی شما باز از


سمت باب الجواد می آید


یعنی از آل حضرت زهرا


باز باب المراد می آید


شاعران مدح او نمی گویید؟!


صله دارد زیاد می آید


دعبلت نیستم ولی آقا


شاعری بی سواد می آید


تا بگوید همه کس و کارم


من فقیرم، فقط تو را دارم


ای بزرگ، ای امام آقاجان


شاه عالی مقام آقاجان


فقر من شرط نوکریست، بنام


این گدا را غلام آقاجان


این کبوتر به غیر دام شما


نمی افتد به دام آقاجان


زائرم، دلشکسته ام، زارم


نوکر تو، گدام آقاجان


به سلامٌ علیک من تو بگو


و علیک السّلام آقاجان


ای شه ملک طوس، ادرکنی


یا انیس النُّفوس، ادرکنی


آمدی تو دلم قرار گرفت


محضر شاه عشق بار گرفت


یا امام الرّئوف از کرمت


بنده ی مفلس اعتبار گرفت


زلف نوکر به پنجره فولاد


وصل شد، تا ابد جوار گرفت


مادرت جارویی به دستم داد


در رواقت برام کار گرفت


نوکری توی صحن گوهرشاد


گفت منبر عجب غبار گرفت!


شب تاریک، نور نزدیک است


به گمانم ظهور نزدیک است


آنقدر شأن مدحتان بالاست


که قلم عاجزست، نازیباست


چون منی مدح حضرتت گویم


کار، کار امام صادق هاست:


مصلح امت، عالم و عادل


منجی دادرس به روز جزاست


دور او ایمنند نوع بشر


او امان و پناه خلق خداست


سخنش حکمت و سکوتش علم


این فقط گوشه ای ز مدح رضاست


مایه ی فخر و عزّتست رضا


موجب خیر و برکتست رضا


تا که ما مشهدالرّضا داریم


نجف و شهر کربلا داریم


با خراسان حضرت ارباب


کاظمینیّ و سامرا داریم


در قم اصلاً کنار خواهر او


نزد زهرا همیشه جا داریم


لطف موسی بن جعفر است که ما


این همه یار دلربا داریم


هر چه داریم ازهمین آقاست


هر چه داریم از امام رضاست


ماه ذیقعده ماه پرور شد


شب تاریک با شما سر شد


کوچه های مدینه بار دگر


از گلی فاطمی معطّر شد


همه گفتند حضرت موسا


شده بابا و نجمه مادر شد


با حضورت مدینه آن ایّام


به گمانم پر از کبوتر شد


بعد میلاد روی دست پدر


لب تو از فرات تا تر شد


گفتی ای جد تشنه کام حسین


به لب تشنه ات سلام حسین


 امیر عظیمی


***********************


 با خود اگر آورده بودم چشم گریان را


احساس می کردم کنار صحن باران را


ساکن نمی ماند کسی حتی زمین وقتی


سکنای خود کردی شمال شرق ایران را


اینبار هم با شعر می خوانم تو را اما


دارم به کرمان می برم سوغات کرمان را


در نقشه راهی می شوم هر وقت می بینم


آزادراه اصفهان قم تا خراسان را


قطعا به جای مردم شیراز اگر بودم


یکجا به نامت می زدم دروازه قرآن را


محض حضور خواهرت بوده است در قم ، چون


باید کنار زعفران جا داد سوهان را


باشد ، ضمانت کردی اما در عوض یک عمر


آواره کرد این کارت آهوی بیابان را


آنها که دیدار تو را لب تشنه اند انگار


از سمت سقاخانه می بینند ایوان را


دم می دهی از پنجره فولاد و می دانم


از نو مسیحی می کنی این نو مسلمان را


با خود عصایش را نیاورده است نابینا


حتما یقین دارد که خواهد دید سلطان را


محسن ناصحی


***********************


از تربت تو عسل، شفا می گیرد


با نام تو اوفتاده، پا می گیرد


خورشید، تب آلوده میاید هر صبح


از توس ، برات کربلا می گیرد


 میلاد عرفان پور


***********************


 السلام ای آنکه دلها زیر پایت ریخته


حق، جنان را زیر پاهای گدایت ریخته


مدح تو ارباب رویائی خوراک شعرهاست


بس که مضمون در کف صحن و سرایت ریخته


با هنرمندی حریمت نورپردازی شده


ریسه ها بر شانۀ گلدسته هایت ریخته


در رواق و صحن ها و بست هایت یک به یک


بوی تو در سینه ها عطر ولایت ریخته


این نخ سبز تبرک را که بر مچ بسته ام


سیدی حس می کنم که از عبایت ریخته


با غذای حضرتی آخر نمک گیرت شدم


حضرت زهرا نمک را در غذایت ریخته


گرچه صدها بار ایوان طلا را دیده ام


باز دل با دیدن ایوان طلایت ریخته


عاشقانت را یقین دارم که می بخشند حشر


طرح این بخشودگی ها را خدایت ریخته


آمدی آرامش قلب عطوف اهل بیت


مهربانتر از همه هستی رئوف اهل بیت


زائران را در نظر جنت تجسم می شود


خسته از راه آمده غرق تبسم می شود


زائری که روزها لحظه شماری کرده است


زود با آقای خود گرم تکلم می شود


بی گمان این روزها آقا دعاگوی همه


زائران خواهرش معصومه در قم می شود


وقت پرواز کبوترها به بالای سرم


آسمان شهر پشت بالشان گم می شود


این کبوترها روی بازار هم دارند اثر


گرم بیرون از حرم بازار گندم می شود


می زند در صحن قدسش جمعیت موج و عجیب


دل به صحن کوثرش غرق تلاطم می شود


رفتن پای ضریحش نیست اینجا نوبتی


ذکر زهرا باعث حق تقدم می شود


آنچه ایرانی جماعت را بهشتی می کند


عشق معصوم دهم ، خورشید هشتم می شود


هر چه دارم می دهم تا که بیایم پای بوس


چشم ما و بارگاه حضرت شمس الشموس


باز هم جا هست حاجت گر بیاری بیشتر


کاش سهم ما شود گرد و غباری بیشتر


دوستداران و محبانش در این صحن و سرا


بیشتر هستند هر چه می شماری بیشتر


صحنه های ناب، اینجا ناتمام است و بدیع


هر چه می گیریم عکس یادگاری بیشتر


بشنو آواز کبوترهای آقا را درست


صوتشان زیباست حتی از قناری بیشتر


در خیالم بین جارو کردن و تحویل کفش


هر دو دلچسب است اما کفشداری بیشتر


نذر کردم سکه ای انداختم در این ضریح


سکه هم کافیست آری گر نداری بیشتر


واقعا زیباست از دنیا بپرس از این حرم


هیچ کس دارد سراغ آئینه کاری بیشتر؟


امتحان کردم که پشت پنجره فولاد او


اشک آدم می شود از دیده جاری بیشتر


این سفرها شد برای ما تمامش خاطره


باز شد از کار ما با لطف او صدها گره


با نوای ذاکران و صوت و لحن قاریان


جا گرفته ذکر تو در سینۀ ایرانیان


در شب میلاد تو ای صاحب ایران زمین


خاکیان هم جشن می گیرند با افلاکیان


هر که مهرت را خریده شک ندارم برده سود


هرکه از تو دور مانده بی گمان کرده زیان


گفته ای دیدار زائر می روی بیهوده نیست


در زیارت آمدن دعواست بین قدسیان


جای جای این حرم سر دارد از جنت ولی


نقطۀ عطفی است ایوان طلا در آن میان


دوست دارم بشنوم هر روز ذکر خاصه ات


با صدای روحبخش زنده یاد انصاریان


من فقیرم تو هم آن حج فقیرانی لذا


هم شدم از مشهدی ها هم شدم از حاجیان


ضامن آهو رضا و ضامن ما هم رضاست


روز محشر خوش به حال جملۀ زهرائیان


هر که آمد پر شد از عطر ولایت شامه اش


خوانده ام من لذتی دارد زیارت نامه اش


با علی موسی الرضا ایران گلستان می شود


حافظ ایران ما شاه خراسان می شود


نام زهرا مادرش با نام فرزندش جواد


هر کحا برده شود صد مشکل آسان می شود


آفتاب صبح می تابد به ایوان طلا


مثل گنبد جلوهء ایوان دو چندان می شود


گاهگاهی آفتاب اینجا طوافی می کند


گاه پشت گنبدش از شرم پنهان می شود


می زنم هر جا قدم این سوی و آن سوی حرم


ناخودآگاه آخرش ختمِ به ایوان می شود


گر کسی غیر مسلمان یک سفر آید به طوس


با نگاه ویژهء سلطان مسلمان می شود


این تمام باور و این اعتقاد شیعه است


با نگاه خاصه اش برکت فراوان می شود


فخر دارد آب سقا خانه اش بر سلسبیل


مست سقا خانه اش لبهای باران می شود


مستی این آب را در خود شرابش هم ندید


این رواق و صحن را جنت به خوابش هم ندید


گر بخواهد با اشاره خاک را دُر می کند


عشق او هر لحظه در قلبم تبلور می کند


او رئوف اهل بیت است و چنان جدش حسین


با نگاهی عالمی را در دمی حر می کند


قسمتم مشهد نگردد گر که سالی چند بار


قلب من در سینه احساس تأثر می کند


هیچ صاحب خانه ای  چون صاحب این خانه نیست


گر گدا کاهل بود خود کاسه را پر می کند


فخر کردن هم خدایی فخر کردنهای ماست


هر که اربابش رضا باشد تفاخر می کند


مادری دیدم که طفلش را رضا داده شفا


پای ایوان دارد از آقا تشکر می کند


مشتری دارد حریمش از جنان هم بیشتر


نان جنت را حریم طوس آجر می کند


هوش از سر می برد از بس که جنات الرضا


جنت الاعلی هم احساس تحیر می کند


مدح ما حتی نمی از آب اقیانوس نیست


هیچ جائی در جهان کرببلا و طوس نیست


 مهدی مقیمی


***********************


دوباره روی لبم ذکر یا رضا دارم


به سر دوباره هوای بهشت را دارم


گدایی از ازل انگار بوده در خونم


همیشه چشم به دست کریم ها دارم


هر آنچه هست همینجاست در حریم رضا


مقام و سعی و صفا ، مشعر و منا دارم


حرم نگو که شفا خانه است، اما من


مریضِ عشقم و کِی حاجت شفا دارم ؟


هوای پنجره فولاد لازم است اینجا


اگر هوای سفر سمتِ کربلا دارم


نقاره خانه اش آرام می کند دل را


عجیب نیست که عادت به این صدا دارم


رضاست چشمۀ هر فیض و هر چه الطافیست


به این نتیجه رسیدم که او مرا کافیست


اگر چه معتقدم آدم بدی شده ام


چنان کسی که دلش را هدف زدی شده ام


برای عرض ارادت ولو به قدر سلام


به آستان تو فرد مقیدی شده ام


خدا گواست ز فیض دعای خیر شما


حسینی و علویّ و محـمدی شده ام


تمام فخر من این است ای امام رئوف


به پیش تو به گدایی زبانزدی شده ام


اگر که نوکر دلخواهتان نبودم من


بگو که حداقل چند درصدی شده ام


در این زمانه که حاجی شدن کمی سخت است


به سنت فقرای تو مشهدی شده ام


علیّ سوم زهراست ضامن آهو


 بر آن جمال علی گونه اش بگو یاهو


به مدح و شعر سرایی علاقه ای دارم


به شعرهای ولایی علاقه ای دارم


کنار درب ورودی دو دست بر سینه


سلام بر تو خدایی علاقه ای دارم


من از قدیم برای ورود در حرمت


 به بست شیخ بهایی علاقه ای دارم


در این حریم که لیوان و آب بسیار است


به کاسه های طلایی علاقه ای دارم


خجالتم نمی آید که اعتراف کنم


در این حرم به گدایی علاقه ای دارم


به واژه واژهء تک بیت شعر معروفی


که حج ما فقرایی علاقه ای دارم


نصیب ما بنما ای که سر به سر نوری


شبی دعای کمیلی به صحن جمهوری


چه حلقه ها که زدم یا رضا تو را بر در


ز روز کودکی ام بودم عاشقت آخر


شفا گرفت مریضی به پشت پنجره ات


نقاره خانه نوایی گرفت و شد محشر


نبود در حرمت جای سوزن انداز و


دل هوائی من هم برای تو زد پر


جلوی پنجره فولاد و پشت جمعیّت


مودبانه به سویت سلام داد پدر


کمی ز پارچۀ سبز رنگی از حرمِ


تو زد به دور مچ دست من گره مادر


برای خاطر تو جایزه معین کرد


اگر که من صلوات تو را کنم از بر


خرید ، مادر ، سوغات ، زعفران و نبات


به حوض و پنجره فولاد و گنبدت صلوات


بیا که چشمۀ جوشان سلسبیل اینجاست


بیا که کوثر و زمزم ، فرات و نیل اینجاست


بیا که آیۀ بردا سلام نازل شد


بیا برای توسل بیا خلیل اینجاست


بیا که جای نزول تمام رحمت ها


بهشت واسعۀ خالق جلیل اینجاست


ز بس حریم قشنگ رضا صفا دارد


شبانه روز، پاتوق جبرئیل اینجاست


بیا که در حرم او کرم فراوان است


که جایگاه ملائک به این دلیل اینجاست


طبیب هست ، اگر عاشقیّ و تب داری


بیا که هرچه مریضی شده دخیل اینجاست


شب تولد او گرم تر ز هر سال است


نقاره خانه اش این روزها چه فعال است


نگاه لطف انیس النفوس ما را بس


بهشت حضرت شمس الشموس ما را بس


گدای قانعی ام من همین که اذن دهی


بیا و خاک حرم را ببوس ما را بس


به روی فرش نشستن به ما نمی آید


به روی خاک حریمت جلوس ما را بس


دعای ماست فقط عاقبت به خیر شدن


دعای خیر تو در این خصوص ما را بس


عروس کشور ایران حریم زیبایت


بهشت ماست حرم ، این عروس ما را بس


به میزبانی و با خرج هیأت آقا


یکی دو شب سفری سمت طوس ما را بس


سخن بس است که تا صبح ، حرف ها داریم


خلاصه شکر خدا که امام رضا داریم

مهدی مقیمی

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی