کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت امام رضا علیه السلام- 25

***********************

سید هاشم وفائی

اگرچه دیدن بیت خدا صفا دارد

مدینه بیشتر از هرکجا صفا دارد


به کوچه کوچۀ او عطر وحی پاشیدند


عبورکردن از این کوچه ها صفا دارد


دوباره بوی شکفتن رسیده و گفتند


حریم گلشن سبز ولا صفا دارد


خدا به نجمه عطا کرد نجم ثاقب را


فضای نُه فلک از این عطا صفا دارد


خبردهید که آمد رئوف اهل البیت


زمین به یُمن قدوم رضا صفا دارد


جمال روشن شمس الشموس دیدنی است


جهان ز جلوۀ شمس الضحا صفا دارد


از این وجود مقّدس ببین  پس از یک قرن


هنوز این حرم دل گشا صفا دارد


بیا به سیر گلستان روضة الجنه


که این بهشت امید و وفا صفا دارد


فضای این حرم قدس غرق توحید است


نفس کشیدن در این فضا صفا دارد


تفاوتی نکند جای جای این گلزار


رواق و مسجد و صحن و سرا صفا دارد


زلال زمزم اشک مجاور و زائر


به شور و حال رضا یا رضا صفا دارد


در این حریم دل زائران حضرت او


میان خلوت و اشک و دعا صفا دارد


هزار عقده ز دل باز می شود این جا


زبس که این حرم باصفا صفا دارد


حریم اوست حرمخانۀ خداوندی


چنان که دیدن عرش علا صفا دارد


زتشنگان حریمش بپُرس می گویند


چقدر دیدن آب بقا صفا دارد


اگرچه گنبد فیروزه فام او زیباست


نظر به گنبد زرد طلا صفا دارد


غبار درگه این آستان شفاخیز است


بهار رحمت دارالشفا صفا دارد


جبین گذار دمی بر سر قدمگاهش


ببین که دیدن آن جای پا صفا دارد


هنوز مکتب علم و فضیلت و تقوا


ز نور عالم آل عبا صفا دارد


گرفته شوکت و فّر از ولایتش دل ها


اگر که خانۀ دل های ما صفا دارد


دمی که او به شفاعت به حشر برخیزد


خدا گواست که یوم الجزا صفا دارد


شکوفه بار شده طبعم از توّلایش


مگو که شعر «وفائی»چرا صفا دارد


***********************


عاشقان تشنه ی دیدار سحر میمانند
عاشقان ارزش این واقعه را میدانند


عاشقان روزی خود وقت سحر میگیرند
و ز احوال هم اینگونه خبر میگیرند
عاشقان آینه ی پر ترک  هم هستند
عاشقان بر دل بشکسته چه محرم هستند


عاشقان محضر معشوقه ذلیلند فقط
و به درگاه همین خانه دخیلند فقط


در نبود آب این باغ چه راحت می مرد
اگر این خانه نبود این همه حاجت می مرد


باز هم نوکر پر درد سرت آمده است
پدر کشور مایی ، پسرت آمده است


آمدم در بزنم چشم به در دوخته ام
و کمی کار کنم با جگر سوخته ام


آمدم محضر سلطان به کسی رو نزدم
من به غیر از وسط صحن تو زانو نزدم


مادرم گفت سلامت برسانم آقا
مادرم گفت بیایم و بمانم آقا


مادرم گفت بگویم که مرا راه دهی
مادرم گفت به من اشک دهی آه دهی


رد نکن دست مرا نوکری ام در خطر است
و دعاهای پدر مادری ام در خطر است


به کسی ربط ندارد که گدایت هستم
که دل سوخته ام را به ضریحت بستم


به کسی ربط ندارد که گنهکارم من
که فقط چشم به دستان شما دارم من


به کسی ربط ندارد که پناهم هستی
که خریدار همین روی سیاهم هستی


به کسی ربط ندارد ؛ تو امامم هستی
دست این بی سر و پا را به نگاهت بستی


پای  پرونده ام امضای تو را میخواهد
و دل سوخته دیدار رضا میخواهد


میخرد سوخته دل سوخته دل را بهتر
و دلت سوخت اگر  میخرد آقا بهتر


ای که از عرش خدا پرچمتان بالاتر
من ندیدم بخدا از تو کسی آقاتر


ای که حاجات مرا پای ضریحت بستی
اربعین زود می آید ، سر قولت هستی؟


حرمت عرش معلاست حلالت باشد
حرمت قبله ی دنیاست حلالت باشد


وسط صحن شما یاد بقیع افتادم
اگر آهو شده ام ، بوده حسن صیادم


من اگر در به درم در پی دام حسنم
من مسلمان شده ی دست امام حسنم


مدتی هست که یک عالمه حسرت دارم
مدتی هست که من میل زیارت دارم


من بمیرم که نبینم حرمت را خاکی
پرچم و شال عزا و علمت را خاکی


میشود این حرم آرامش زهرا آخر
خودمان زائرتان میشویم آقا آخر


آرزوهای محال و شدنی را عشق است
وسط صحن حسن سینه زنی را عشق است


آخرش حسرت این دل که به سر می آید
مادری خسته به دیدار پسر می آید


مادری خسته ؛ چرا خسته ولی می آید؟
به گمانم که به دنبال علی می آید


مادری دست به دیوار نباشد هرگز
مادری خسته و بیمار نباشد هرگز


نفسم با نفس قافیه ها ریخت به هم
مادری خورد زمین و همه جا ریخت به هم


حسین رویت


 ***********************


باید برای از تو سرودن وضو گرفت
یک گوشه ای نشست و به لب ذکر هو گرفت


با پای دل مسافر صحن عتیق شد
آنجا ز دست ساقی کوثر سبو گرفت


ایوان طلا و پنجره فولاد و گنبد است
عکسی که قاب چشم من از روبرو گرفت


چشمم که از فراق تو بی نور گشته بود
وقتی که بر ضریح تو افتاد سو گرفت


دادم سلام و از تو جوابی رسیده است
دل لذتی عجیب از این گفتگو گرفت


باز این گدای خسته و بی آبروی شهر
از برکت زیارت تو آبرو گرفت


دل از کنار پنجره ها پا نمی شود
مثل کبوتری که به بام تو خو گرفت


شمس الشموس عالم امکان جمال توست
خورشید تا جمال تو را دید ، رو گرفت


وقتی که گفته ای ” وانا من شروطها
باید هزار نکته از آن ، مو به مو گرفت


از هرچه بگذرم سخن دوست خوشتر است
شعرم به سمت کرب و بلا سمت و سو گرفت


یا ایها الرئوف دلم را جلا بده
عید آمده ست تذکره ی کربلا بده


محمود مربوبی


***********************


تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما


در مسیر طوس آهوی بیابانیم ما


پشت سقاخانه ات دنبال درمانیم ما


سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما


زیر دین گنبد شاه خراسانیم ما


 


دست ما خالی که باشد زود بالا می رود


پای مجنون بشکند هم سوی لیلا می رود


غالبا “لن” که بیاید صحبت از “لا” می رود


لا اله ما اگر دنبال الا میرود


علتش این است که باتو مسلمانیم ما


 


نیست مارا پیش دریا منت جو هیچوقت


با طبیبان نیست مارا میل دارو هیچ وقت


غیر مشهد دست ما جایی نزد رو هیچوقت


گر میسر نیست مارا قرب آهو هیچوقت


تا دم محشر همان کلب نگهبانیم ما


 


دلخوشی ماست لانه کنج ایوان داشتن


نوکری در گوشه میخانه تا جان داشتن


وقت حاجت داشتن شاه خراسان داشتن


از کریمان خواستن یعنی دوچندان داشتن


شکرلله رعیت دربار سلطانیم ما


 


ما کبوترها دم گنبد مقرب می شویم


بال ما دور تو که پر زد مقرب میشویم


هرکجا نام تو می آید مقرب میشویم


در زیارت های قم مشهد مقرب میشویم


با همین آواره بودن عبد جانانیم ما


 


خاک پایت معجزات کبریایی درس داد


به دو صد زرگر فنون کیمیایی درس داد


سوزن خیاط زر شد پارسایی درس داد


پیر پالان دوز به شیخ بهایی درس داد


کیمیا این بارگاه است و نمی دانیم ما


 


می نوازد گاه گاهی هم سلیمان مور را


وا مکن از خانه ات این وصله ناجور را


شاد کن سلمانی بی تاب نیشابور را


قول دادی پر کنی تنهاییم در گور را


زیر خاک آقا بدون تو پریشانیم ما


 


سجده هایم یا رضا و ربنایم یارضا


می زنم هرشب صدایت کن صدایم یارضا


می شود آمین دعایت با دعایم یارضا


دیر شد آقا چه شد پس کربلایم یارضا


ناخوش خوش احوالیم آقا دیده گریانیم ما


 


سردر این خانه ها با ما و پرچم باخودت


دسته سینه زنی با ما ولی دم با خودت


روزی اشک تمام نوکران هم باخودت


واقعاً دلواپسیم آقا محرم باخودت


از عزاداران آن آقای عطشانیم ما



رفته رفته ناله مظلوم دارد میرسد


مادری با کودکی معصوم دارد میرسد


آه آه خواهری مهموم دارد میرسد


خنجر کندی روی حلقوم دارد میرسد


از غم انگشترش پاره گریبانیم ما



چکمه ای آمد کنار پیکرش یابن شبیب


روی تل می زد به صورت خواهرش یابن شبیب


جای او شمر آمده بالاسرش یابن شبیب


آه آه از ضربه های آخرش یابن شبیب


انتهای روضه را زنده نمی مانیم ما


 


محـمد جواد پرچمی


***********************


سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران


قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان


درست بعد علی و پس از محـمد و زهرا
به روی سینه تو حک شدست سوره انسان


نه دعبل و نه فرزدق نه محتشم و نه مقبل
کسی نداشت بدون نگاه لطف تو دیوان


میان این همه هد هد که گوشه گوشه ی صحن است
برای عرض ارادت کجا نشسته سلیمان


فرشته های خدا بعد کربلا شب جمعه
به محضر تو شرفیاب میشوند رضا جان


پر است کل جهان از کمال لطف نگاهت
که با نگاه تو دیگر کسی نمانده پریشان


نم محبت تو جاری است بر روی گونه
که گاه میگذرد رود از میان بیابان


علی رضوانی


 ***********************


ای زلالِ همزبانی پنجره فولاد تو
هر دل ویران مقیم آن رضا آباد تو

من صفای عشق را در بارگاهت دیده ام
این همه حاجت تماماً، لشگر تعداد تو

شوق آن دارم که دیگر دل نیاید نزد من
از همان ساعت که در مشهد شده آزاد تو

دل کبوتر می شود با بودن ایوان طلا
چون به پرواز است دائم گردِ گوهرشاد تو

اُنسِ ما با مرقدت از یک نشانی می رسد
ساحتِ بابُ الجوادت بهترین میعاد تو

گفته ای چندین مکان بر داد زائر می رسی
دلخوشم بر عهد ناب و بر چنین امداد تو

چشم سر را بسته ام با چشم دیگر آمدم
زائرت با پای دل آمد شبِ میلاد تو

هر گِره را فتح بابی در حرم باید بدید
"
یارضا" باشد کلید درب استمداد تو

گنبد زردت، سیاهی را ز دل ها می برد
هرکه گوید "یارضا" زهرا جوابش می دهد


 علی احمدیان-جنت


***********************


کمتر از آهوان دلی دارم
سوی دست تو سائلی دارم
از صفای تو حاصلی دارم
شوق دیدار کاملی دارم
سمتِ مشهد بَرم ارادت را
قسمتم می کند زیارت را
ــــــــــ
بهترین آب و دانه در حرم ست
برکتِ خانه ی تو محترم ست
بی تو عبدِ خدا شدن چه غم ست
اعتبارم همین دوقطره نم ست
چشم گریان سوی شما دارم
قیمت از مشهدالرضا دارم
ــــــــــ
قَدَمت چون به کشورم وا شد
این زمین از تو عرشِ اعلا شد
هرکه روی تو دید شیدا شد
چشم تو حضرتِ مَسیحا شد
گوشه ی چشم تو دوا دارد
سرطانی ز تو شفا دارد
ــــــــــ
درب بابُ الجواد، هر سحرش
می دهد بر گدایتان گوهرش
آنکه افتاد بر شما گذرش
می شود این گذار او سپرش
پیش کوه گناه، افتادم
حضرتِ شَه برس به فریادم
ــــــــــ
پَرِ قُنداقه ات پَرِ طاووس
شوقِ ایرانیان تویی شه طوس
ساعت هشت و لحظه ی پابوس
یک سلامی دهم به شمسِ شموس:
اَلسَّلامُ عَلَیک یا سُلطان
جلوه ای از جلالتت، رضوان
ــــــــــ
بستِ طوسی، بسیطِ فیض دَمَت
می چکد سوی صحن کهنه نمت
صحنِ آزادی و تَبِ کَرَمت
در سَرَم شوقِ بوسه ی حرمت
شورِ چاووش خوانی ات دارم
با همین کار، عافیت دارم
ــــــــــ
خاکِ مشهد بهشت جاوید است
هر حیاطش یَمی ز توحید است
محوِ اُنسِ من و تو، خورشید است
خواهشِ زائرِ تو اُمید است
می دهی بی حساب زائر را
رحمتت ذوق داده شاعر را
ــــــــــ
گریه ها به کربلا بردی
روضه را سوی سر جدا بردی
چشمِ دل چون به خیمه ها بردی
ناله را روی نیزه ها بردی
نیزه داران حرامی پَست اند
سر عباس را به نِی بستند

علی احمدیان- جنت

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی