کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام۲

*******************

حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند
ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفا کند
سرشک غربتش روان نوا زند زنای جان
نهان ز چشم دشمنان، بدوستان دعا کند
به پیکرش نشانه ها، یه سینه اش ترانه ها
که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند
به دست ها سلاسلش، زغصه سوخت حاصلش
چه می شود که قاتلش زفاطمه حیا کند
فتاده در ملالها، به عشق شور و حال ها
در آن سیاه چالها، خدا خدا خدا کند
فتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا
بپرس مرغ کشته را، کی از قفس رها کند؟
بخاک بی کسی سرش ، کسی نبود در برش
کجاست تا که دخترش، اقامه عزا کند
اثر نمانده از تنش، دلا برو به دیدنش
بگو عدو زگردنش، غل ستم جد کند
به هر دلی ست ماتمش، شکسته کوه را غمش
عجب مدار «میثمش»، قیامت ار بپا کند

**************************

آیا که شود باز ببینم وطنم را

آرام کنم سینۀ پر از محنم را

دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم

با مادر غمدیده بگویم سخنم را

از سوز عطش تار شده راه نگاهم

آخر چه کنم؟ لرزش دست و بدنم را

آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی

سخت است تماشا کنم اشک حسنم را

آن روز که در گوشۀ ویرانه نشستم

لرزاند، غم عمۀ سادات تنم را

من کشتۀ بی حرمتیِ بزم شرابم

با آن که نبسته لب چوبی دهنم را

آن روز که آمد به میان حرف کنیزی

سخت است که تفسیر نمایم سخنم را

ناموس خدا، خیره سری، چشم حرامی

سربسته گذارید بلای کهنم را

در این دم آخر به خدا یاد حسینم

زیر سرم آماده نهادم کفنم را

تشییع تن سالم من کار ندارد

غارت ننموده است کسی پیرهنم را
قاسم نعمتی

**************************

گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى
دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هادى
نداشت طوطى جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشناى حضرت هادى
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى
مقربان الهى فرشتگان بهشتى
کشند منت لطف و عطاى حضرت هادى
ز دست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سراى حضرت هادى
درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هواى حضرت هادى
اگر به سامره‏ ام اوفتد گذر، سرو جان را
کنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى
دلم که درد گناهش به احتضار کشانده
پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى
مرا چه قدر که گردم گداى خاک نشینش
که هست خازن جنت گداى حضرت هادى
دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى
به خاک عطر بهشتى پراکند، اگر آید
نسیمى از طرف سامراى حضرت هادى
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد
به لحظه‏ اى که کنم جان فداى حضرت هادى
به تیرگى نبرى روى و راه خود نکنى گم
هدایت است به ظل لواى حضرت هادى
بخوان زیارت پر فیض جامعه که برى پى
به ارزش سخن دلرباى حضرت هادى
مرا رضایت ابن الرضا خوش است که دانم
بود رضاى خدا در رضای حضرت هادى

هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکّل

که بود در پی جور و جفای حضرت هادی

به زور خواند به بزم شراب حجّت حق را

نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی

گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن

چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی

چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش

گرفت شعله زسر تا به پای حضرت هادی

نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی

جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی

چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش

که گشته فاطمه صاحب عزای حضرت هادی

غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدّش

زمین سامره شد کربلای حضرت هادی

سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را

که شد خموش صدای دعای حضرت هادی

شراره سر کشد از بیت بیت تو (میثم)

توئی زبان غم و دردهای حضرت هادی

غلامرضا سازگار

**************************

آن دشمنی که بر جگرم نقش غم کشید

جان از تنم به حربۀ زهرِ ستم کشید

ابنُ الرضایم و ز رضا ارث برده ام

زهر جفا مرا به همان پیچ و خم کشید

در احتضارم و بدنم درد می کند

این سَمّ جان شکار ، توان از دلم کشید

وقتی که دید، تشنگی ام قاتل من است

جان را اَجل ز سینۀ من لاجَرم کشید

عمرم شبیه مادر پهلو شکسته شد

نخل جوانی ام ثمر از عمرِ کم کشید

جز زهر کینه مایۀ آرامشم نشد

دریا ز موج خسته شد و چشمه نَم کشید

طاغوت، با سلالۀ زهرا چه ها نکرد

ما را برون ز خانه چو یک متّهم کشید

بالا گرفت کار جسارت به اهل بیت

کارم به سوی بزم شراب و ستم کشید

من وارث بلای خرابه نشینی ام

سوز دلم دوباره به درد و اَلَم کشید

ای کربلا! چو شاهدِ ویرانی ات شدم

گویی که ابن سعد سنان بر تنم کشید

بهتر که قبر مادر ما مخفیانه ماند

ورنه کدام حرمله دست از حرم کشید

این ظلم ها هدایت ما را عوض نکرد

شکر خدا، ولایت ما تا عجم کشید

نام علی و فاطمه جاوید مانده است

دشمن خیال کرد بر آنان قلم کشید

ما روی دوش، پرچم عصمت کشیده ایم

دردا، عدو علیه عدالت علَم کشید

دنیا که خود به خود، قفسِ جانِ خسته بود

تبعید هم به گوشه ای از مَردمَم کشید

از آفتاب زندگی ام بهره کم گرفت

شرمنده ام که سختی از آن اُمتم کشید

افطار کردم و جگرم پاره پاره شد

جدّم رسید و وقت سحر در برم کشید

در آخرین نفس، پسرم چون بغل گشود

بُغضش گرفت و پارچه ای بر سرم کشید

محمود ژولیده

**********************

بالاتر از این هاست لوایی که تو داری

خورشید دمیده ز عبایی که تو داری

از بنده نوازی و عطایی که تو داری

آقای جهان است گدایی که تو داری

ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی

محبوب شده از کرمت شغل گدایی

***

چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند

مهر تو به دل های مصفا بنشیند

هر کس به دلش مهر تو آقا بنشیند

مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند

لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم

آن روز دعا کرده که امروز چنینیم

***

تو آینه داری و کلام تو گهر بار

در وصف تو ماندند…چه گفتار و چه اشعار

حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار

بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار

در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد

با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

***

بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست

ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست

چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست

در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست

العبدُ و ما فی یده کان لمولاه

از برکت خورشید کند جلوه گری ماه

***

تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است

اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است

تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است

جای ولی الله کجا بزم شراب است؟!

یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد

یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد

***

گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت

از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت

لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت

خون از لب شه، روح ز جان اُسرا رفت

شد مجلس اغیار همان بزم خرابه

وقتی که سر افتاد به دامان ربابه

سید علی رکن الدین

 *******************

نام تو را در دفتر خاتم نوشتند

هادی نسل حضرت آدم نوشتند

ما راه و رسم نوکری را برگزیدیم

چون که شما را رهبر عالم نوشتند

یک قطره از مدح تو را که ثبت کردند

دیدند بالاتر ز صدها، یم نوشتند

هر کس که از نام شما یک بار دم زد

نام ورا مداح عیسی دم نوشتند

جزو ارادتمندهای روضۀ تو

شکر خدا که نام ما را هم نوشتند

خوشبخت آن هایند که مست تو هستند

بدبخت آن هایی که از تو کم نوشتند

از داغ مظلومیتت آقای عالم

چشمان ما را چشمۀ زمزم نوشتند

نام تو را پروردگارت گفته هادی

چون در کرامت مثل بابایت جوادی

***

قطعاً مسیحا هم به فرمان تو باشد

پای کلاس درس عرفان تو باشد

ذکر دعای جامعه زیباست اما

زیباترش اینکه در ایوان تو باشد

پای دعای جامعه می خواهم آقا

ابواب ایمان وا به دامان تو باشد

با یک نگاهت صاحب ملک زمین است

آن کس که یک لحظه پریشان تو باشد

وقتی محالّ معرفت الله هستی

باید همه عالم سر خوان تو باشد

حتی مسیحی ها ارادت بر تو دارند

این هم ز الطاف فراوان تو باشد

آقا سلاطین جهان را بنده کردی

با یک نگاهت بردگان را زنده کردی

مهدی نظری

**************************

آسمان را آهِ جان سوزت ز پا انداخته

مادرت را باز در هول و وَلا انداخته

کاری از دست طبیبان بر نمی آید غریب

در کنار بستر تو مرگ جا انداخته

پوستی بر استخوان داری به زهرا رفته ای

خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته

رفته رفته حجره ات گودال سرخی می شود

زهر، لب های تو را از ربنا انداخته

تشنگی بی رحم تر از نیزۀ زیر گلوست

تارهای صوتی ات را از صدا انداخته

جام می شرمندۀ اندوه چشمانت شده

ماجرا را گردن شام بلا انداخته

شام گفتم، خیزران آمد به یادم “وای وای

گریه ها را یاد طشتی از طلا انداخته

وحید قاسمی

**************************

تنها امام سامره تنها چه می کنی؟

در کاروان سرای گداها چه می کنی؟

دارم برای رنگِ تنت گریه می کنم

پایِ نفس نفس زدنت گریه می کنم

باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟

یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟

باور کنیم شأن تو را رَد نکرده است؟

این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟

گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند

روی سرِ تو از در و دیوار ریختند

مردِ خدا و این همه تحقیر وایِ من

بزم شراب و آیه ی تطهیر وایِ من

هرچند بین ره بدنت را کشید و بُرد

دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد

باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد

دست کسی مزاحم پیراهنت نشد

این سینه ات مکان نشست کسی نشد

دیگر سر تو دست به دست کسی نشد

علی اکبر لطیفیان

**************************

طلوع صبح می پرد دو پلک من برای تو

دلم عجیب می کند هوای تو، هوای تو …

و بعد از آن دو چشم من پر از خیال می شود

و چکه چکه می کند به راه آشنای تو

اگر چه تا به حال من ندیده ام رخ تو را

ولی چه ساده می رسد به گوش من صدای تو

فضای خانه ی دلم پر از گلاب می شود

همین که گریه می کنم دوباره پا به پای تو

چه شاعرانه می شود اگر شبی دو چشم من

نگاه خود بیفکند به چشم دلربای تو

سوال بی جواب من پر از نیاز و خواهش است

شود که بوسه ای زنم به خاک سامرای تو؟!

عجیب غصه ای شده نبودنت میان ما

عجیب قصه ای شده دوباره ماجرای تو

محــمدرضا طاهری

**************************

ای هدایت راه خود را یافته در کوی تو

وی چراغ عقل روشن از فروغ روی تو

هادیان خلق را خطّ طریقت سوی تو

جنّت اهل ولا هم خُلق تو هم خوی تو

ای محــمد را وصی ای ربّ اعلا را ولی

هادی امّت ،دهم مولای ما چارم علی

***

پیکر توحید را روح مطهّر کیست؟ تو

شمع جمع محفل آل پیمبر کیست؟ تو

راهیان نور را هادی و رهبر کیست؟ تو

دُرّ نه دریا و دریای دو گوهر کیست؟ تو

آفتاب سامره چشم و چراغ مرتضی

جدّ پاک مهدی و نجل جواد ابن الرّضا

***

نام نیکویت علی خُلقت علی خُویت علی

صدق و اخلاصت علی آیینه ی رویت علی

وجه نیکو، چشم و ابرو، دست و بازویت علی

ای ثنا خوانت محــمد ای ثناگویت علی

سوّمین ابن الرّضا باب امام عسکری

کرده در چشم هدایت طلعتت روشنگری

***

شهریاران جهان خاک سرِ کوی تواند

خوب رویان دو عالم عاشق روی تواند

اختران آسمانی قطره ی جوی تواند

عرشیان و فرشیان با هم ثناگوی تواند

آیه های وحی در خال و خط رخسار توست

حرف حرف «جامعه» از لعل گوهر بار توست

***

جامعه موجی ست از دریای عرفان شما

جامعه نوری ست از لب های خندان شما

جامعه بحری ست از انوار قرآن شما

جامعه برقی ست از خورشید تابان شما

جامعه ما را سوی عترت هدایت می کند

روح را مست می ناب ولایت می کند

***

تو علیِّ چارم و ابن الرّضای دوّمی

تو چراغ انجمن هایی و ماه انجمی

تو جمال حیِّ سبحانی به چشم مردمی

تو جواد ابن رضا نجل امام هشتمی

نجل وجه الله را در خط و خالت یافتم

چارده خورشید در ماه جمالت یافتم

***

دادها ماندند و چون دود از میان بیداد رفت

هر چه در عالم جز آثار شما از یاد رفت

شوکت عبّاسیان با نامشان بر باد رفت

هر چه در عالم جز آثار شما از یاد رفت

ایّها الهادی النّقی راه هدایت راه توست

آنچه باقی مانده قول نَحنُ وجه الله توست

***

گر چه قلب پاکت از زخم زبان آزرده اند

گر چه روز و شب بلاها بر سرت آورده اند

گر چه در حقّ تو ای مولا ستمها کرده اند

گر چه با اجبار در بزم شرابت برده اند

شعر نابت خصم را در اضطراب انداخته

نقش دشمن را در آن محفل به آب انداخته

***

شعر نابی را که خواندی سر بسر هشدار بود

بر سر آن بی خبر فریاد آتش بار بود

هر کلامت یک نهیب از داور قهّار بود

شعر نه، بر جان آن جانی، شرارِ نار بود

آن ستمگر را زگفتار تو حالی داد دست

کرد اظهار ندامت جام را در هم شکست

***

ایّها الهادی النّقی یابن النُّجوم الزّهره

اختر برج شرف یابن البدورِ الباهره

جدِّ پاک مهدی و نجل بتول طاهره

پر زند مرغ دلم هر شب به سوی سامره

هر که بودم هر که هستم ، هست و بودم خاک توست

سینه ی من سامره، قلبم حریم پاک توست

***

ای تمام آفرینش یکدم از عمر کمت

زنده جان پیکر توحید از فیض دمت

شمع جمع عالمی، پروانه جان عالمت

آبروی صورت خورشید خاک مقدمت

ای ولیِّ حقّ! تو سرمست ولایت کن مرا

هادی عالم به سوی خود هدایت کن مرا

***

کیستم من خاک زوّار امام هادیم

هر که هستم عبد دربار امام هادیم

بوته ی خاری به گلزار امام هادیم

سائلی بر گرد دیوار امام هادیم

روز اوّل ساکن این بوستانم کرده اند

از کرامت «میثم » این خاندانم کرده اند

غلامرضا سازگار

**************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی