کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر حرمهای امامان بقیع علیهم السلام - 8

***********************

پرده ی اول
***

امشب از طبع شاعرانه ی من
باز هم چهار پاره می جوشد
قلمم باز غیرتی شده و
خون دفتر دوباره میجوشد

به گمانم که سر رسید عزاست
عطر غم بر مشام می آید
واژه ها هم مودب اند اینجا
شعر با احترام می آید

حرف دارم برای تک تک تان
حرفی از اوج مرثیه به خصوص
ولی اول بیا سری بزنیم
به حریم قشنگ شمس شموس

چقدر صحن های تو در تو
چقدر حجره و رواق اینجاست
همه جا غرق بارش نور است
چقدر خوشه چلچراغ اینجاست

کار خورشید میکند اینجا
گنبدی که شد از طلا زرین
عهده دار غبار روبی شد
از دو گلدسته جبرِءیل امین

هفته ای هفت مرتبه زائر
خواهد آمد برای پابوسی
ظهر از سوی بست پایین و
نیمه شب از ورودی طوسی

طعم انگور دارد این بقعه
از دو صد باغ سرتر است آری
بوسه بر این ضریح عطرآگین
روز و شب مستی اور است آری

باز مثل همیشه بند آمد
با تماشای این ضریح، زبان
در طواف حرم به چشمم خورد
طرح نقش و نگار فرشچیان

بر فراز مناره ها بالاست
با طلوعی اگر اذان غمش
دم مغرب دوباره غوغاییست
در نماز جماعت حرمش

این حرم سفره خانه ای دارد
شربتش میکند تو را سرمست
دست خالی که بر نمیگردی
رو بزن، هرچه که بخواهی هست

به  چه مهمانسرای رنگینی
در صف انتظار  پیر و جوان
میبرد هوش از سرت بوی
قرمه سبزی و قیمه بادمجان

سنگ فرش حرم شهادت داد
میرسد تا فرشته از هر سو
ذره ای گرد و خاک اگر باشد
با مژه میزند فقط جارو

نه یکی نه دوتا بیا و ببین
صحن در صحن شد شفا آباد
قدس و رضوان و جامع رضوی
کوثر و انقلاب و گوهرشاد

تا حوالی گنبدش بروی
می نشیند به شانه ات پرها
نیمه شب ها به گوش می آید
بق بقو بق بقوی کفترها

از بزرگان شهر دیدم که
طالب کفش داری اش شده است
به تنش کرده جامه ی خدمت
خادم افتخاری اش شده است

خودمانیم بارگاه کسی
این چنین جلوتی ندیده به خود
حاضرم باز هم قسم بخورم
این حرم خلوتی ندیده به خود
*********
پرده ی دوم
***
بگذرم حال هشتم شوال
آمد از راه و باز غم دارم
در مراثی ما چه سری هست؟
من به دنبال کشف اسرارم

با خودت فکرکن کمی حالا
بده پاسخ به این سوال عجیب
که چرا هرکه آمد اینجا گفت
السلام علیک امام غریب

به گمانم غریب آقایی ست
که ندارد برای خود حرمی
یا که حتی کنار تربت او
نگذارند لا اقل علمی

حرمی را سراغ دارم که
قبله گاه تمام افلاک است
ولی این را فقط بگویم که
چشم تا کار میکند خاک است

به گمانم که این بهشت خدا
محرم کوچه های باریک است
نه چراغی نه شمع و فانوسی
مثل شبهای تار تاریک است

تا که قدری مشایعت بکند
در حرم دست مهربانی نیست
پشت دیوار مینشینی و
بر سرت هیچ سایبانی نیست

من نه تنها شنیده ام دیدم
به همه زایران خبر بدهید
غربت این است در کنار بقیع
حق ندارید ناله سر بدهید

جای عطر گلاب قمصر و عود
بوی انواع کینه می آید
نگرانم از این جهت آخر
چه به روز مدینه می آید

نه بساطی برای لطمه زنی
نه دوخط روضه در شب آخر
نه وداعی به رسم سینه زنان
نه دو رکعت نماز بالا سر

چه کنم سوت و کور مانده بقیع
بی سبب نیست سینه غم بار است
به گمانم ز رونق افتاده
آه ...چشم انتظار زوار است
*********
پرده ی سوم
***
گرچه خود داغ دار این دردم
ولی از روضه ام غرض این نیست
بار دیگر بیا تامل کن
از نگاه تو بدتر از این چیست ؟

غیراز این است غصه ی من و تو
غصه ی طفل بی پلاکی هست؟
هرچه باشد بقیع پابرجاست
لااقل چهارقبر خاکی هست

ولی از روزهای دور و دراز
سهم دریای دل تلاطم شد
باز هم زخم کهنه سر وا کرد
از چه رو قبر مادرم گم شد !!؟؟

می برم کوچه ی بنی هاشم
با دو خط شعر مرثیه همه را
ذوالفقار علی قلم بزند
قصه ی نبش قبر فاطمه را


علیرضا خاکساری


***********************


دل ما هست غصّه دارِ بقیع
چشم ما هست گریه زارِ بقیع


ما مدینه نرفته یک عُمْر است
بیقراریم ؛ بیقرارِ بقیع


 


بالهامان شکسته ؛آه ؛چطور ؟
پر بگیریم تا کنارِ بقیع


کاش می شد که سرگذاشت شبی
پای آن چار تا مزارِ بقیع


گرچه دور زمین ولی در اصل
ماه گشته است در مدارِ بقیع


گرچه خاکی ست ؛ شک ندارم عرش
از ازل بوده خاکسارِ بقیع


خوشبحال کسی که صورت او
متبرّک شد از غُبارِ بقیع


بهتر از آفتاب صبحدم است
نزد ما سایه ی حصارِ بقیع


مثل بخت همیشه تیره ی ما
نیل گون است روزگارِ بقیع


حجّه بن الحسن ؛ حضورت را
لمس کردیم در جوارِ بقیع
مثل پائیز سرد و بی رنگ است
تا ظهور شما ؛ بهارِ بقیع


هشتِ شوّال نه تمامی سال
داغداریم داغدارِ بقیع


روز محشر سُرور خواهد داشت
هرکسی بود سوگوارِ بقیع


ارث از اون قبر بی نشون بُرده
این همه غربتی که داره بقیع


محـمد قاسمــی


 ***********************


ترکیب بند تخریب بقیع
 ***


ماه و خورشید گریه کرده به تو
چشم ناهید گریه کرده به تو
حال آشفته، وضع زارت را
هر کسی دید گریه کرده به تو
دور این قبرهای خاک آلود
هر که چرخید گریه کرده به تو
چشم هر کس که رو به رویت شد
سخت بارید گریه کرده به تو
زایری که برای کفتر ها
دانه پاشید گریه کرده به تو
سالیانی ست دل ما خون است
مثل وضعت نزار و محزون است



چشم ما تر شده برای بقیع
گوش ما پُر شد از صدای بقیع
به پریشانی ات پریشان شد
زلف آشفته در هوای بقیع
چار گنبد طلا بنا کردیم
در دل خویش ما بجای بقیع
هر چه گُل هست نذر قبر حسن
هر چه دل هست هم فدای بقیع
عالمی بر حسین گریان است
دیده ی او به کربلای بقیع
روز تخریب قبرهای حرم
روضه ی فاطمه زده به سرم



اگر امروز دل کباب شده
از غمش دیده ای پُرآب شده
از همان کوچه ی بنی هاشم
قلب شیعه پُر التهاب شده
ظلم و جور و ستم به آل علی
بین اهل مدینه باب شده
در و دیوار خانه ای یک روز
بر سر مادری خراب شده
سهم چشمان طفل ها گریه
سهم دست علی طناب شده
گله دارد ز زندگانی خود
مادری اول جوانی خود



نانجیبان خیره سر کشتند
دین فروشان بد نظر کشتند
بی خدایان، به قصد قرب خدا
عصمت اللّٰه، پشت در کشتند
همسری را به جرم حُبّ علی
وسط هجمه ی شرر کشتند
آیه آمد (باَی ذَنبِ قُتِل)
مادری را که با پسر کشتند
نا خَلَف نا خلیفه وقتی شد
کلّ دین را به این نظر کشتند
آن که بر زخم ما نمک پاشید
نسل سادات محسنی را چید
علیرضا وفایی
***********************


تخریب بقیع


 زیر ایوان نجف حال و هوایی داشتم


در هوای شاه دین الحق صفایی داشتم


گرم صحبت با علی بودم که قلبم پر کشید


سینه آشفته را یک جذبه دلبر کشید


چشم ها را بسته پر ها باز کردم تا خدا


مست مست مست بودم تا رسیدم کربلا


گوییا که سر کشیدم من شراب ناب را


سیر کردم تا ضریح حضرت ارباب را


دل توجه محضر فرمانده بی دست کرد


آمدم تا علقمه ساقی مرا سرمست کرد


سینه ام این بار با شور و صفا پرواز کرد


از کنار علقمه تا سامرا پرواز کرد


تازه فهمیدم که این وادی منای شیعه است


بارگاه سامرا غربت سرای شیعه است


دل خراب از غربت پنهان این آبادی است


باز مهمان عطاهای امام هادی است


ای وجودی که هماره شیعیان را دلبری


بارها دادم سلامت یا امام عسکری


هی توسل کرد تا که شور و شینی شد دلم


باز هم پرواز کرد و کاظمینی شد دلم


حرف هایی باز با موسی بن جعفر داشتم


با جواد بن الرضا حالات بهتر داشتم


عرض حاجت کرد قلبم محضر باب المراد


ناگهان دل پرکشید آمد دم باب الجواد


صحن جامع، انعکاس نور، گنبد یا رضا


باورم شد آمدم تا شهر مشهد یا رضا


عشق را در خاک قلبم کاشت ایوان طلا


به عجب حال و هوایی داشت ایوان طلا


قلب من این بار درس عشق را آغاز کرد


در کنار کفترانت ناگهان پرواز کرد


بر لبانم ناگهان گل کرد ذکر یا شفیع


تا رسیدم من به قبرستان خاکی بقیع


نه ضریحی داشت نه صحنی رواقی گنبدی


زائرش هم باد بود و خاک یا حتی سکوت ممتدی


غربت این خاک بدجوری زمین گیرم نمود


یک دقیقه دیدنش از زندگی سیرم نمود


باز با حال نزارم رو به سنگ قبر ها


ایستادم روی پا در انتهای صبر ها


یک سلام ناب دادم محضر صبر خدا


سائل دست کریمت آمده یا مجتبی


صد سلام من به تو ای نور حق روی زمین


ای علی دومین عشق، زین العابدین


آری اینجا شهر پیغمبر وَ من هم زائرم


هر چه دارم یک به یک مدیون قال الباقرم


ای ششم گوهر زبانم باز نزدت ناطق است


دین ناب احمدی مدیون قال الصادق است


چار گوهر بی حرم مانده دلم اتش گرفت


از شرار آن تمام حاصلم آتش گرفت


بارگاهی در خور صاحب کرم خواهیم ساخت


می رسد روزی که اینجا هم حرم خواهیم ساخت


گر چه آتش خورد قلبم سینه را ناکام کرد


گنبد خضرای پیغمبر مرا آرام کرد


بی وفا فرزندتان هستم تو ای بابا مدد


می دهم حالا سلامت یا ابالزهرا مدد


نام زهرا بردم و داغی برایم تازه شد


زخم های روی قلبم باز بی اندازه شد


در دلم مانده است حالا حسرتی با واهمه


کی زیارت میکنم قبر تو را یا فاطمه

حسین صیامی

 ***********************

علی

بقیع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی