کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر حرمهای امامان بقیع علیهم السلام - 7

************************

نام تو را انگار با چشم تر آورده
این روضه خوان که باز حرف مادر آورده

قبر تو را گم کرد ؛ خیلی سخت پیدا کرد
وقتی که خاک از خاک قدری سر در آورده

شرمنده ی چشم کبوتر چاهی ات میشد
این دست خالی آمد اما او پر آورده


بغضی که در اشک کبوتر چاهی ات مانده
یک عمر انگاری دمارش را در آورده


درد دلت را باز هم آشوب می فهمد
تنهایی ات را خاک قبرت خوب می فهمد


دور و بر تو ریخته آوار تنهایی
همسایه ی دیوار به دیوار تنهایی


مثل تو با همسایه هایت نیست در عالم
این چهار تا قبر است تا معیار تنهایی


امروز چندین بار میثم را خبر کردی
وقتی که داری در کنارت دار تنهایی


دائم برای غصه هایت اشک می ریزد
خاکستر در ؛ کوچه یا مسمار تنهایی


بعد از گذشت سالها روی جگر داری
زخمی که از آن کوچه و مسمار و در داری


علی رضوانی


 ***********************


هر چند که این مقبره ویران شده انگار
با این همه چون ملک سلیمان شده انگار


هر چند که می خواست نماند اثر از تو
زوار بقیع تو دو چندان شده انگار


 


گفتیم پس از غصه ی تخریب بقیعت
بهتر ، حرم فاطمه پنهان شده انگار


با بودن پیغمبر و این چار فرشته
از چند جهت قبله فراوان شده انگار


در ذهن خودم سمت بقیع تو نشستم
دیدم حرم و گنبد و ایوان شده انگار


گویا اثری نیست از آن پنجره ی غم
مثل حرم شاه خراسان شده انگار


یک دسته عزادار از آن دور می آید
ذکر دم این دسته حسن جان شده انگار


دیگر خبری نیست از آن مفتی ملعون
دربان شما یوسف کنعان شده انگار


دیدم عوض انهمه سنگ و عوض خاک
دیوار و در از لوء لوء و مرجان شده انگار


گفتم در و دیوار گمانم که .. ببخشید
این شاعر آشفته پریشان شده انگار


بگذار نفس تازه کند مادر زینب
سیلی به رخ فاطمه آسان شده انگار


باید برود کرببلا دل شب جمعه
با آمدن فاطمه طوفان شده انگار


ده اسب میآیند به سرعت سوی گودال
تازند بر آن پیکر عریان شده انگار


چشمان پر از خون حسین از سر نیزه
خیره به سوی جمع یتیمان شده انگار


باید که بمیریم به پای سرت ارباب
وقتی به اسیری برود خواهرت ارباب


سید حجت بحرالعلومی


***********************


مینویسم کمی از لحنِ گرفتارِ بقیع
کمی از حالِ خودم ، ساحتِ خونبارِ بقیع
زائری خسته و سَرگشته و بیمارِ بقیع
میگذارد سَرِ خود را ، سَرِ دیوارِ بقیع


 


لَعنتُ اللّه به اولادِ ابوسفیان ها
شِمرها ، حرمله ها ، در همه ی دوران ها


خواست آرام بگیرد دلِ بارانیِ او
رنگِ اِحرام بگیرد دلِ بارانیِ او
زِ لبش کام بگیرد دلِ بارانیِ او
ختمِ انعام بگیرد دلِ بارانیِ او


چوبِ نامرد رسید و به سَرَش خورد ولی
دست کوتاه نکرد از کَرَمِ خوانِ علی


باز هم رو به بقیع ، گریه کنان… بی تابی
دست بَر سینه ، دو تا چَشم ، پُر از بی خوابی
نه حَرَم ، گنبد و گلدسته ، نه حوضِ آبی
قبرِ اولادِ علی بود و شبی مهتابی


اشک میریخت ، به لب ذِکرِ ”حسن جانی” داشت
خاطراتی زِ سَفَرهای خراسانی داشت


ناگهان مرغِ دلش راهیِ مشهد شد و بعد
از دَرِ “شیخِ طبرسی”ِ حَرَم رَد شد و بعد
سخت ، مشغولِ «أَأَدْخُلْ به محـمد؟» شد و بعد
اشک ، بینِ حَرَم و چَشمِ تَرَش سَد شد و بعد


السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرم
سال ها در پِیِ این بارگهت دَر به دَرَم


اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میکرد
وسطِ گریه ی خود ، طرحِ معمّا میکرد
زیرِ لب “آمدم ای شاه” که نجوا میکرد
دلش آرام شد و خوب تماشا میکرد


چه حریمی و عجب صحن و سرایی آقا
تو مُلَقّب به غَریبُ الغُرَبایی آقا…؟


نوبتِ جامعه شد ، لحظه ی دیدار رسید
وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید
راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید
باز هم زائرِ آلوده ی هر بار رسید


بینِ این جامعه ی گرم ، دلش پَرپَر شد
بُرد نامِ حسن و… باز دو چشمش تَر شد


داشت اطرافِ حَرَم ، مرثیه خوانی میکرد
اشک ها از دلِ او خانه تکانی میکرد
وسطِ گریه کمی یادِ جوانی میکرد
پیشِ اربابِ خودش چربْ زبانی میکرد


دست دَر پنجره انداخت ، که آرام شود
مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود


آه… از خواب پرید و جگرش تیر کشید
چند تا صورتِ قبری که به تصویر کشید
فکر او دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید
خواب هایش همه انگار به تعبیر کشید


زیرِ لب گفت: «حسن جان به خداوند قسم،
میشوی صاحبِ یک گنبدِ زیبا و حَرَم


پوریا باقری


 ***********************


دیگر نمی‌شود به دلیل، اعتماد کرد
آری، دلیل، غصه‌ی کم را زیاد کرد


دلتتنگی‌ام به درد هیاهو نمی‌خورَد
دل، بی‌دلیل، از شب میخانه یاد کرد


چون بابِ طبعِ او شده بودیم در ازل
ما را مرید حضرت باب‌المراد کرد


چشمش به آب داد شب قدر را و بعد
آه مرا به دور حرم، گردباد کرد


هرچند چشم شور و حسودِ سقیفه باز
بازار عشق بازی ما را کساد کرد


آقا کریم و دلبر و مهمان‌نواز بود
پشت در بقیع، دلِ خسته شاد کرد


گفتم برای بیعت با عشق آمدم
جود حسن(ع) به دست گدا اعتماد کرد


آری طلب نکرده مرا اشک تازه داد
اینگونه‌ام غریق به آب مراد کرد


مردم! وضو به خونِ دل چاکمان کنید
در زیر پای حسن (ع)خاکمان کنید….


احمد بابایی


***********************


بوی غم بوی عزا دارد بقیع
غربتی بی انتها دارد بقیع
اشک زهرا روی خاکش ریخته
روز و شب حال بکا دارد بقیع


بس حکایت از زمان غربت و
ناله های مرتضی دارد بقیع
در میان سینه ی سوزان خود
گنج پنهان سال ها دارد بقیع
باز بی شمع و چراغ و زائر است
مردمانی بی وفا دارد بقیع
بوده اینجا هیئت ام البنین
روضه خوان کربلا دارد بقیع
بغض می بارد به هر جا پا نهی
آستانی غم فزا دارد بقیع
هر که برگشته از آن وادی غم
گفته بس نا گفته ها دارد بقیع
خواب می دیدم که قد آسمان
گنبدی رنگ طلا دارد بقیع
خواب می دیدم که صحن و بارگاه
مثل صحنین رضا دارد بقیع
کربلا خاکش شفا گر می دهد
تربت پاکش شفا دارد بقیع
آن قدر هم بی کس و بی یار نیست
زائری نام آشنا دارد بقیع
روز تخریب ضریح و گنبدش
مهدی صاحب عزا دارد بقیع
تا همیشه یاد مادر باشد و
خاک بر روی عبا دارد بقیع
انتقام فاطمه خواهد گرفت
آخر ای دنیا ، خدا دارد بقیع


رضا رسول زاده


 ***********************


شبیه این زمین درآسمانها آسمانی نیست
ندارد وسعتی اما به وسع او جهانی نیست
بجای گنبد و گلدسته کفترها نما دارند
نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست


کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند
نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست
به اجبار عده ای باب الکرم را روی ما بستند
به در مانده نگاه میزبان و میهمانی نیست
مدینه شهر پیغمبر بگو تو لااقل با ما
چرا روی سرخورشیدها پس سایبانی نیست؟
نه سینه زن نه یک دسته نه حتی یک حسینیه
همه آماده اشکند اما روضه خوانی نیست
به یاد چادرخاکی بقیع امروز خاکی شد
وحالا زائرش جز مادری قامت کمانی نیست
همان مادر که آمد کوچه و باقد خم برگشت
بلایی برسرش آمد که آثارش نهانی نیست
چنان سیلی برویش حوریه زمین افتاد
صدازد که حسن درزانویم دیگر توانی نیست


سید پوریا هاشمی


 ***********************


بنا نبود که این خاک بی بنا باشد


بنا نبود حسین از حسن جدا باشد


برای اینکه حسن بی حرم نماند پس


چه عیب دارد اگر کربلا دو تا باشد


 میان صحن حسین علی چه غوغایی ست


چرا کنار حسن گریه بی صدا باشد


چه میشود که ببینم ضریح قاسم هم


 درست زیر قدمهای مجتبی باشد


بعید نیست که روزی گمان کنی از دور


بقیع را نکند کوهی از طلا باشد


برای شاه کرم یک حرم کم است نوشت


مزار پاک حسن قلب شیعه ها باشد


مزار خاکی او خلوت و حسن راضی ست


که زائر حرمش سهم کربلا باشد


حسن دو تیر شد و سوی کربلا آمد


نخواست لحظه ای از قافله جدا باشد


زره نبود به اندازه تن قاسم


حسین گفت که بگذار با عبا باشد


عمو دوید به میدان جنگ تا نکند


خدا نکرده گلش زیر دست و پا باشد


گذشت ساعتی و دست کوچکی افتاد


پسر شبیه پدر نیز با وفا باشد


عمو بلند شو نگذار دست عبدالله


به زیر چکمه ی این مرد بی حیا باشد


 امیر  حسین آکار


 ************************


 نه ضریحی ، نه رواقی و نه سقاخانه ای


چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه ای


 


زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی


کفتری پیدا نخواهد کرد آب و دانه ای


 


بغض ها خالی نخواهد شد مگر با اشک ها


کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه ای


 


چشم‌ها پیمانه‌ی اشکند در این سرزمین


هرکه زائر می‌شود پر می‌کند پیمانه ای


 


روضه خواندن، گریه کردن، فاتحه ممنوع شد


پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه ای


 


روز و شب گرم طواف قبله های خاکی‌اند


با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه ای


 


کافران مامور اجرای امور دین شدند


کعبه باز افتاده در دست بت بیگانه ای


 


غیر ویرانی چه دارد؟ هرکجا افتاده است


سایه‌ی عالم نماها بر سر میخانه ای؟


 


عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور


گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه ای


مجتبی خرسندی


***********************


میکشد پر دلم برای بقیع
همه جان و تنم فدای بقیع


چشمم افتاد سمت تقویم و
هشت شوال و کربلای بقیع


 


چهار قبر امام من اینجاست
قبر زهراست در کجای بقیع؟


.مشهد و کربلا سیه پوشند
هشت شوال در عزای بقیع


می رسد عاقبت زمانی که
دست بر سینه ابتدای بقیع


صورتم را به خاک بگذارم
خیزم از جا در انتهای بقیع


کوچه، کودک، کشیده، کشتن یاس
همگی هست روضه های بقیع


صد هزاران مَلَک هزاران سال
گریه کردند پا به پای بقیع


مادر و چادری که شد خاکی
مقتدا شد به قبرهای بقیع


ماجرای هجوم و سقط جنین
سالها روضه شد برای بقیع


توتیای دو چشم جبرائیل
بی گمان خاکِ جای، جای بقیع


کربلا در بقیع ، امِّ بنین
مرثیه خوانِ عصر های بقیع


ما همه خاک پای زهراییم
همه هستیم بچه های بقیع


منتقم آید و کند احداث
مرقد و گنبد طلای بقیع


جان عالم فدای کرببلا
پدر و مادرم فدای بقیع


غربت شیعه”میرسد برگوش
صبح تا شام از نوای بقیع


کربلای مرا دهد آخر
کرمِ دست مجتبای بقیع


تا قیامت اگر که بنْویسیم
روضه در شرح ماجرای بقیع


گوشه ای هم ادا نخواهد شد
در بیان غم و بلای بقیع


آب ریخته اگر که جمع شود
باز کی شود شفای بقیع


خونبهای خدا حسین است و
خون هر شیعه خونبهای بقیع


از ازل ریزه خوار این خاکیم
دل ما تا ابد گدای بقیع


به هرآنکس که عاشق زهراست
کربلا میدهد خداى بقیع


مادر قد کمان مرثیه کرد
قدکمان قامت رسای بقیع


مُنتقم ، إنتقم بإذن الله
همه شب میشود دعای بقیع


سروده مشترک امیر علوی،صمد علیزاده
محسن تهرانی، وحید دکامین


 ***********************


ما فقیریم فقط با فقرا میسازیم
برسد از تو اگر درد و بلا میسازیم


کم اگر هست ولی لطف حسینی حسنی ست
سالیانی ست که با نان شما میسازیم


هفت پشتم همگی نوکر دربار تو اند
نسل در نسل برای تو گدا میسازیم..


کاش در صحن بقیع تو حیاطی بزنیم
عاقبت ما حرمت را بخدا میسازیم


یک ضریح عجمی هدیه ی ما بر حسن است
مثل شش گوشه ی شاهه کربلا میسازیم


کوری چشم حسودان تو حتی آقا
کفش داری تو را نیز طلا میسازیم


عاقبت ساخت و ساز حرمت با عجم است
کارگر میشوم و صحن تو را میسازیم


نذر کردیم همه؛ گنبد زیبای تو را
مثل گنبد غریب الغربا میسازیم


حامـد جـولا زاده


 ***********************


باید ز کرامتت عیان بنویسند
این جمله بروی آسمان بنویسند
آقا حرمی برایتان می سازیم
در بین عجایب جهان بنویسند!
محـمد قاسم رحیمی

***********************

علی

بقیع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی