کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر حرمهای امامان بقیع علیهم السلام - 5

************************

محـمد علی بیابانی

افسوس تو را خراب کردند


ما را ز خجالت آب کردند


سهم سر ما سایه ی درد و


سهم تو هم آفتاب کردند


***


خوشحال ز نور تو نبودند


دنبال ظهور تو نبودند


وقتی که تو را خراب کردند


در فکر غرور تو نبودند


************************
محسن ناصحی


آنقدر خسته ام ، قدمم پا نمی دهد


گاهی مسیر از من عابر کلافه است


وقتی پیاده راهی این جاده می شوم


حتی برای من چمدان هم اضافه است


سنگینی سفر به بلندای جاده هاست


امّا سفر به سادگی یک اشاره است


کافی است رو به قبله سرت را تکان دهی


بال خیال وا کنی و نیمه های شب


پشت دری که بسته خودت را نشان دهی


اصلاً به شرطه ی دم در اعتنا نکن!


حس می کنم که پنجره رو به روی من


دارد به عمق خاطره ها باز می شود


بی آنکه شرطه ترس به جانم بیاورد


تاریخ عقده های من آغاز می شود


من ، جائیم که زهر دل کوزه را شکست


آنجائیم که مادر این چفیه سرخ ها


با شرطه های فتنه گر و ظالم آمده است


با اینکه نقطه نقطه بدن تیرخورده ، باز


تابوت روی دوش بنی هاشم آمده است


دارم برای قبر حسن شمع می برم!!


این درد از مدینه مرا برد کربلا


از کربلا کنار امامی مرا به شام


پر می کشم به بوی سَم از شام تا بقیع


جایی که دیر می رسم و زهر را امام...


از این بلا پناه به سجّاده می برم..


اینجا کمی به حال خودم فکر می کنم


جایی که فتنه دست فشرده است در گلوم


راهِ نجات از خفگی شیعه بودن است


رو می کنم به مدرسه باقرالعلوم


آب و هوا عوض نکنم دیر می شود!


شب مانده است و هرچه که هی سعی می کنم


از لابلای پنجره ها تو نمی روم


هر قدر هم که راه مرا سد کنند ، باز


تا صبح می نشینم و از رو نمی روم


حتی شده تمام تنم شمع می شود!!


می گریم و به کوچه میایم ، هنوز هم


این کوچه جای آمد و رفت و شتابهاست


تاریخ از زمان علی باز مانده است


ما دست بسته ایم اگر ، از طنابهاست!


لعنت به شرطه ای که سبب ساز فتنه شد..


اینبار هم به آخر تشییع می رسم


تابوت روی شانه اهل تشیّع است


شاید به یاد مادر بی قبر این امام


این گوشه از بقیع چنین کم توقع است


بی گنبد و رواق ، حرم دیدنی تر است...


************************
سید پوریا هاشمی


پر زدم سمت شما بال و پرم خاکی شد


پیش رو ، دور برم پشت سرم خاکی شد


آمدم گریه کنم ناله غربت بزنم


دهن نوحه گر و پلک ترم خاکی شد


سر شب آمدم اما به سیاهی خوردم


غُصه قبر تو خوردم سحرم خاکی شد


یادم افتاد که نسل تو همه با حرمند


حرف تو آمد و دیدم که حرم خاکی شد


زحمت شمع و چراغ است در اینجا با ماه


چون که تابید به قبرت قمرم خاکی شد


پدرم خواست که تادستی به ضریحت بکشد


آه افسوس که دست پدرم خاکی شد


غصه زندگی ات غصه تشییع تنت


پای غمهای تو خون جگرم خاکی شد


آنقدر سنگ ازین غربت تو زاری زد


سنگ قبر حسن آقای کرم خاکی شد


قصدم این بود شوم سایه ی قبرت آقا


من درختی شدم و برگ و برم خاکی شد


گفتم از غربت تو غربت اصلی جا ماند


روضه خوانی تو کردم اثرم خاکی شد


روضه صورت حوریه و دست ابلیس


کودکی گفت جهان در نظرم خاکی شد


بی حیا آمد و سد کرد ره زهرا را


مادری گفت حسن آه پرم خاکی شد


اثر واقعه کوچه خمیدن ها بود


من خمیده شده اما کمرم خاکی شد


حرمت فاطمه با سیلی و با طعنه شکست


مادرم از نفس افتاد روی خاک نشست


 ***********************
مهدی نظری


کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل


کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل


کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن


کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل


کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد


کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل


کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع


زائران را خوب می شد که نرانی لااقل


کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب


پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل


کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین


قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل


کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم


کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم


آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد


خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد


مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست


ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد


کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم


اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد


گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود


چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد


چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود


قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد


هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود


دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود


صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست


روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست


چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است


در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست


می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت


در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست


چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند


چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست


در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو


بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست


از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع


تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست


مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت


گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت


حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است


حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است


ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو


در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است


در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده


در کجایت رد پای اشک های حیدر است


گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است


کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است


گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب


کربلا آرامگاه لاله های پرپر است


گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند


کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است


من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه


در عوض کرببلا قبر علی اصغر است


در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع


یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع


************************
سید مجتبی ربیع نتاج


می بینمش که وسعت آنجا جهانی است


خــاکی که ذره ذره آن آســمانی است


امروز در حصار غریبی نشـسته است


می بینمش که عزّت آن جاودانی است


گر فرشیان به منزلـتـش پـی نـبرده اند


درعـرش حـق، مسابقه ی قـدردانی است


خاکی که جای جای وجودش گهر نشـان


وآن قبر بی نشان که برایم نشانی است


آن کـفـتران، مجـسمه قـلب های ماست


در بـسـته اید،چاره ما دل پرانی است


از سایبان، ببین که خبر نیـست ،آفتـاب


خود شرم کن به قامت این قبرها متاب


سعی است تا برای تو دل با صفا کنم


امشــب برای غربــت آنــجا دعــا کنم


از اشک های خویش در اثناء زندگی


سهمی برای حضرت زهرا جدا کنم


آنگاه با دلی که پر از خون و صبرشد


رو بر امام خود، حسن مجــتبی کنم


من میهمان به سفره سجّاد می شوم


چون لب گشوده ،درد دلـی با خـدا کنم


دریای علم باقر و صادق چو جاری است


این گونـه درد ظلمت و جهــلم دوا کـنم


گنجینه های نور در اینــجا نهـــان شده


خاکیــست کز حضور شما آسمان شده


گر گـنـبـد ائــمّه، طـلای مــنـوّر است


در چشم ما، مزار شما خاک آن ،زر است


صحن و سرای و مرقدتان خاک شد چه باک


این قـلب ها ضـریـح قـبــور مـطهـّر است


امروزتان غریب ، و فردایـتـان عزیز


آری به لطف حضرت حق این مقدّر است


ذکر سلام هـا، که فـرو مانده در گـلـو


فــــردا نـثـــار ،هَــــمرَهِ الله اکـبر است


می بینمت بقیــع،کـه در فصل نوبـهار


در مـوج بـاد پرچم سبـزت شناور است


ای صحن پر ز خاک،دمی،یار می رسد


ای بارگــاه اربــعـه معــمـار مــی رسـد


گر دستــها شکسـته و پــاها قـلـم شــود


روزی رسد بقیع، تمامش حرم شود


بر چار قبر عشق ضریحی چنان کشیم


تا یـادگـار مــهـر به دسـت عجم شود


گِّـــرد مـزار مادر عبّـــاس هـم که پُــر


از کاسه های آب و،کنارش علم شود


گلدسته ها به پاس تو ای مادر علی


روزی هـــزار بار برای تو خم شود


دیوار های آن اگر از خشت جان شود


از خیل عاشقان شماها چه کم شود؟


بر جلوه ات بقیــع ،بـِدان حــد نمی زنیم


حرف از تـفـاوتِ تو، و مشهد نمی زنیم


بگذار تا خدا که ولیّــش نشان دهد


عِـطر ظـهور را به مشــام جهــان دهد


بـگـذار تا زمــانـه زمـام امـــور را


با حکم حق به دست امام زمان دهد


بگذار تا که زلزله ی عــشـق عاقبت


قـــلـبِ تــمـام آدمــیــان را تــکـان دهد


بگذار تا خدا که بدن های عـهـدیان


در قـبـرها اجازه ی رجعت، و جان دهد


خاکی تر از مزار، یقین قبر مادراست


بگــذار تـا پسـر خبـر از بی نشان دهد


آنروز می رسد به خدا این عجیب نیست


دیگر تبار شیــعه در عالم غریـب نیست


امروز اگر به مصلحتی وُسعمان کم است


فردا جناب یار که اذنش فراهم است


خاکت طلا شود چو رسد صاحب الزمان


آن روز،روز فخر تو بر کلّ عالم است


ای غایب از دو دیده ،به ما گوش جـان بده


تا بشنویم از تو که : "سرباز من کم است"


سـربـاز آن کسیــست رَوَد در دل تـــنور


صلح است امر تـوست ،و یا چون محرم است


ای قلب ها به سوی خدا بال و پر زنـید


حرف از نگین اشرف اولاد خاتم است


ما منتظر نشسته و شمشیر می کشیم


چون آمدی به شوق تو تکبیر می کشیم


************************
غلامرضا سازگار


صحنه ای بس جان فزا و دل نشین دارد بقیع


رنگ و بو از لاله های باغ دین دارد بقیع


گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتاب


سایه از بال و پر روح الامین دارد بقیع


زآسمان وحی دارد در بغل خورشیدها


گر چه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع


تا چراغش قبر بی شمع و چراغ مجتباست


روشنی در دیده ی اهل یقین دارد بقیع


خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تل خاک


از غبار قبر زین العابدین  دارد بقیع


تا توسل بر مزار حضرت باقر  برند


یک جهان دل در یسار و در یمین دارد بقیع


صادق  آل محـمد  خفته در آن خاک پاک


راستی فیض از امام راستین دارد بقیع


لاله ی عباّسی از دامان پاکش سرزند


خُرّمی از تربت امّ البنین دارد بقیع


قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جان


فیض ها از پیکر آن نازنین دارد بقیع


خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسد


گوهری چون مادر حبل المتین دارد بقیع


پیکری گم گشته در اشک امیرالمومنین


لاله ای از رحمة للعالمین  دارد بقیع


بر مشام (میثم) آید بوی قبر فاطمه


سینه ای خوش بو تر از خلد برین دارد بقیع


************************
محمود ژولیده


سینه ها سرشار از اندوه و رنج و ابتلاست


بازهم ایام ،ایام غم و درد و بلاست


صحبت از بشکستنِ حرمت ز آل فاطمه است


سالروز گریه بر مظلومی آل عباست


مانده چون ویرانه ای ، صحن و شبستان بقیع


با وجودیکه همه ذرّاتِ خاکش کیمیاست


خاکی و خاکستری امّا به سرخی می زند


روبروی گنبد خضراء رنگِ کربلاست


در دل خاک بقیع گلهای پرپر رنگ رنگ


رنگ سبزِ غربتش امّا شبیه مجتباست


کامها تشنه، جگر ها پاره پاره ،ای دریغ


سینه ها سوراخ از درد و غم خیر النساست


آخر اینجا مادری هم قبرِ مخفی ساخته


مادری پهلو شکسته، چهره نیلی، قرنهاست


آسمان افتاده اینجا بر سر خاک بقیع


عرش هم سر در گریبان امامان هداست


گرچه دینِ ما از این ویرانه ها آباد شد


قصة هتکِ حَرَمها گوئیا پُر ماجراست


شأنِ بیتُ الله را هم ، بر نمی تابد یهود


زینبیّه جای خود ، قبر رقیه در جفاست


آری ای عباس جان ، هیئت سپاهِ زینب است


غم مخور ، شیعه مهیّای هزاران نینواست


شیعیان!دستی سلاح و دست دیگر بر دعا


دست باید داد با آنکه به این غم آشناست


عترت و قرآن و دین ، سر در گریبانِ هَمَند


سیزده سجّاده ،آمین گویِ یک ،دستِ دعاست


گاه گریانِ مدینه ،گاه گریانِ بقیع


گاه داغ کربلا دارد ، غمش صبح و مساست


روزیِ سرتاسر عالم به یمن یک امام


لیک خود آوارة شهر و دیار و کوچه هاست


عالم اسلام ،در دریای غمها غوطه ور


شیعه نالان از همه غمهای آل مصطفاست


نالة یا منتقم وقتِ سحر آید بگوش


با قسم بر عمّۀ ،سادات دل حاجت رواست


************************
محـمد صادق میر صالحیان


باز هم قسمتش خداحافظ ، شاعر است و همیشه غم دارد


دفتر شعر های آیینیش چند بیتی وداع کم دارد


با خودش فکر میکند : شاید چشم من کور این همه صحن است


حتما از ازدحام سینه زن است که هوای بقیع دم دارد


با خودش فکر می کند شاید شرطه ها خادمان این حرم اند


پس چرا این مبلغ دم در کینه نسبت به مادرم دارد؟


هر چهار آسمان کنار هم اند زائر خاکی مزار هم اند


دارد از پا مرا می اندازد خاکهایی که بوی سم دارد


دفترش ته کشید و کم آورد جز دو سطری که آخرش مانده


قصد دارد وداع بنویسد با گلویی که از ورم دارد...


باز هم لحظه وداع رسید ، یک قدم رفت و یک قدم برگشت


می رود شاعر است و تصویری از چراغانی حرم دارد


************************
سید هاشم وفایی


در حریم نبوی داد زدن ممنوع است


گریه و زاری و فریاد زدن ممنوع است


پیش این قوم که از گریۀ ما می ترسند


خواندن ادعیه و داد زدن ممنوع است


در بر طایفه ای که همه دور از نورند


حرفی از ظلمت و بیداد زدن ممنوع است


بین این قوم که آتش به گل و غنچه زدند


ناله بر مادر و اولاد زدن ممنوع است


قتل اولاد علی را همه جایز دانند


تیغ بر گردن جلاد زدن ممنوع است


بنویسید براین طایفۀ اهل جحیم


حرف فردوس به میعاد زدن ممنوع است


************************

علی

بقیع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی