کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام - 20

****************************

شکر خدا که اهل دعا لطف می کنند

فرقی نمی کند، همه جا، لطف می کنند

اینجا اگر یکی دو درم را طلب کنیم

پر می کنند کیسه ی ما، لطف می کنند

تنها بفکر آبروی سایل اند پس

بی منت و بدون صدا لطف می کنند

هرگز کسی ز درگهشان ناامید نیست

وقتی بجای نقره، طلا لطف می کنند

اینها که هیچ اهل تعلق نبوده اند

فرقی نمی کند که چه را لطف می کنند


ما ریزه خوار خوان کریمانه ی توییم
شکر خدا گدای در خانه ی توییم


 


ما از نگاه ساده ی تو مست می کنیم


با قطره ای ز باده ی تو مست می کنیم


عطر شراب پر شده در آسمان شهر


اندر مسیر جاده ی تو مست می کنیم


گرچه حرم به حکم حرامی، حرام شد


با گنبد نواده ی تو مست می کنیم


تقدیر ماست دست تو و خانواده ات


همواره با اراده ی تو مست می کنیم


میخانه بسته نیست اگر صاحبش تویی


تا با لب گشاده ی تو مست میکنیم


شکر خدا که باده ی بسیار می خوریم
افطار را ز لعل لب یار می خوریم


 


هرجا که عرصه تنگ شد اقدام کرده ای


فتنه گران طایفه را رام کرده ای


روز جمل تو یک تنه لشکر شدی و بعد


روز سپاه تفرقه را شام کرده ای


اصلا تخصص تو شکست نفاق هاست


با حرف نه که با عمل اعلام کرده ای


صلح ات کم از حماسه کربوبلا نداشت


با این حساب در عمل ایهام کرده ای


گویا خلیل هستی و داری تبر به دست


تا ضربه را حواله ی اصنام کرده ای


طوفان شده،قلب سپاه ریا زدی


از ناقه ی نفاق بپا کرده، پا زدی


 


خوی ات شبیه فاطمه روی ات چو مصطفی


اول پسر ز نسل بطولی و مرتضی


نامت گشایش همه ی مشکلات ماست


حاجات ما بنام حسن می شود روا


با این همه کرامت و دست خدایی ات


باید بگویم “اشهد ان الحسن…” تو را


از بخشش و عطای تو ما را همین بس است


یک رشته، نخ به ما بده از گوشه ی عبا


دولتسرای شیعه در خانه ی شماست


فیض عظیم در کف پیمانه ی شماست


 


تو برکت مضاعف ماه عبادتی


چارم نفر ز آل عبا و طهارتی


وصف تو نیست، کار ادیبان سخنوران


آنسو تر از حدود کلام و عبارتی


حاجت رواست هر که در خانه تو زد


تنهاترین تجسم لفظ کرامتی


اینجا که احتیاج به عرض نیاز نیست


سایل گرفته حاجت خود با اشارتی


آخر برای قبر تو گنبد بنا کنیم


عالم به دست مرحمتت آشنا کنیم
قاسم احمدی


 ****************************


بر طالع من حک شده دیوانه بودن
با عقل و جمع عاقلان بیگانه بودن
قسمت نشد که پای تو آتش بگیرم
توفیق میخواهد مگر پروانه بودن ؟؟


لقمه دهانم میگذاری و می ارزد


تا به ابد کلب در این خانه بودن
حالا که تو مال منی معنا ندارد
دنبال مال و شهرت و کاشانه بودن
من یا کریمی گرم ذکر یا کریم ام
سیرم از این در بند آب و دانه بودن
اصلا معطل کن مرا که دلنشین است
چشم انتظار روزی ماهانه بودن


امشب به یمن مقدم خود ای نگارم
اصلا مرا گردن بزن ، حرفی ندارم


 


تو آمدی معنا ببخشی لفظ یل را
صید خودت کردی غزال من غزل را
تو مغز بادام رسول الله هستی
تو آمدی رونق دهی ضرب المثل را
گرم طوافت دیده ام ماه مدینه !
خورشید را زهره و ناهید و زحل را
تفسیر کن تا قسمتی شام ابد را
تعریف کن سربسته هم صبح ازل را
من باورم این است که در امر خلقت
تو مشورت دادی خدای لم یزل را
ای حیدر ثانی به تیغ تو سپردند
نابودی فتنه گر جنگ جمل را
هرکه به تو ایمان ندارد در حضورش
باید بخوانم آیه ی “بَل هُم اَضَل “را
تا پای تو یک روز خونم را بریزند
دارم به لب “الموت احلی من عسل” را


یک شهر مشتاق رهایی داری اقا
قطعا که یک دنیا فدایی داری اقا


 


از خواب غفلت شهر را بیدار کردی


وقتی مسیر عشق را هموار کردی
من روزه را با یا حسن افطار کردم
با مقدمت این ماه را پربار کردی
با سفره ای که در مدینه پهن کردی
امثال حاتم را دگر بیکار کردی
نان شبت را به گدای شهر دادی
مانند زهرا مادرت رفتار کردی
دار و ندار زندگی ات را سه دفعه
با شوق در راه خدا ایثار کردی
تو مرتضای دومی در زهد و تقوا
هر روز را با نان جو افطار کردی
در را که به روی فقیرانت نبستی
با روی باز از سائل ات دیدار کردی
جیب مرا پر کردی از درهم نه یکبار
این لطف را در حق من تکرار کردی


از این همه الطاف تو ممنونم آقا
من آبرویم را به تو مدیونم آقا


 


با هر نگاه از آجر ما نان بسازی
در کوچه ی خود خیمه الاحسان بسازی
آن قدر میبخشی که با دست کریمت
از سائل درمانده یک سلطان بسازی
تو کعبه ی لطفی اگر خلوت بمانی
با دست پر مهرخودت مهمان بسازی
کافی ست که از خانه پا بیرون گذاری
از خاک کوچه لؤلؤ و مرجان بسازی
دور از تصور نیست آقاجان شبی هم
از من فؤاد و دعبل و عمان بسازی
ترفند تو این است که ساکت بمانی
تا با هنرمندی خود جریان بسازی
تا مهربانی را بیاموزی به عالم
با طعنه و دشنام این و آن بسازی
کم مانده که با یک نگاه فوق العاده
از مرد شامی میثم و سلمان بسازی


سلمان که “منّا”شد رها از هرچه “من”شد
یک پنجم از عمر را عبدالحسن شد


 


ای آسمانی رزق امروز زمینی
مثل علی دست خدا در آستینی
عباس ،علی اکبر ، محـمد ،عون ،قاسم
الحق و الانصاف لشگر افرینی
هرکه ذلیل ات خوانده بی شک خود ذلیل است
مولا عزیزی و مُعِزُّ المُؤمِنینی
من که زبانم بند آمد ازشکوهت
حرفی بزن با من به لحن دلنشینی
من که خبر دارم دو دفعه صبح و مغرب
نزد جزامی های شهرت مینشینی
من به تو رو می آورم فردای محشر
تو بهترین مصداقی از حبل المتینی
یکبار از نزد تو ناراضی نرفتم
از بسکه اقا مهربان و نکته بینی


عبد تو هستم بیم فردایی ندارم
من که به خوبی تو آقایی ندارم


 


از تو نوشتن از تو گفتن کار من نیست
بدبخت هرکس که برایت سینه زن نیست
صبر و سکوت و صلح ات آقا مصلحت بود
ورنه شبیه تو کسی که صف شکن نیست
باید زره بر تن کنی وقت نمازت
این دشمن بزدل حریف تن به تن نیست
قافیه ام تکراری است اما می ارزد
اصلا کسی به خوبی آقای من نیست
أین الحسن “سر میدهد خاک یمن هم
این ناله های آتشین که از قرن نیست
با نام تو روحانی اینجا جلوه کردند
هرکس که نامش شد حسن حتما حسن نیست


بشکن تمام قفل ها را ناز شصتت
داری کلید باب جنت را به دستت


 


علیرضا خاکساری


****************************


ای روی گلعذار تو یاد آور بهشت
وی یک کرشمه در رخ تو دلبر بهشت


ای جلوه ای ز طلعت زیبای تو قمر
وی ماهتاب و شمس درخشان فر بهشت
ای زینت سما و سمک، لوح و والقلم
ای گوشوار عرش حق و گوهر بهشت


ای معنی کرم،کرم حق، کریم دین
ای شاه عشق وعاشقی ای سرور بهشت


ای صد هزار یوسف مصری به سجده ات
سر خیل گلرخان تویی ای مهتر بهشت


من ساکنم به کنج شبستان بخششت
ای جایگاهِ جود تو در بستر بهشت


امشب منم گدا وتویی منشا کرم
بنشسته ام ز بهر گدایی درِ بهشت


چون مرغکی شکسته پر و زخمی ام حسن
بال و پرم بده ز پر شهپر بهشت


امشب شب ولادت و من مست و سر خوشم
گویا که ساکنم به برِ داور بهشت


حسین رضایی


****************************


در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را


ای آینه ی حُسن خدا، یوسف مصری
با آمدنت تخته کُند زود دکان را


 


بازار سرِ زلف تو از بسکه شلوغ است!
انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را


وصف مژه ها وخَم ابروت مرا کشت!
زحمت نده صیاد دگر تیر و کمان را


با تکه کلافی به وصالِ تو رسیدم
زهرا به حسابم زده این سود کلان را


تا سفره ی احسانِ کرم خانه تان هست
سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را


زرتشت مسلمان شده ی چشم خمارت
انداختی از چشم همه دیر مغان را


ما بهتر از این روضه، بهشتی نشناسیم
بهتر که بچسبیم همین نقد جهان را


با طشت نگو،کوچه ی غم خونجگرت کرد
ترسم که به زینب برساند جریان را


وحید قاسمی


 ****************************


 


تا نقاب از چهره ی زهراییش رد می شود
لاجرم خورشید در کارش مردد می شود


هر کجا ساکن شود او خشت خشتش قبله است
گر حسن مقصود باشد خانه مقصد می شود


 


در شجاعت،در نجابت،در کرامت ذات او
اجتماع حیدر و زهرا و احمد می شود


کوری چشمان کفار حسود یثربی
بعد از او دنیا پر از نسل  محـمد می شود


چون یداللهی که شد آیینه حق در زمین
روی او ایزد نمای “دست ایزد” می شود


حُسن همراه حسن شد عزتش شدت گرفت
ضرب شد حرفی اگر در خود مشدّد می شود


هر که آمد دست پر برگشت بی چون و چرا
شایدِ سائل درِ این خانه باید می شود


گر گدا کاهل بود” آقا پی او می رود
احتمال نا امیدی گدا رد می شود


در توازن نیست باهم کوه و کاه، اینجا ولی
بارها ثابت شده آقا بخواهد می شود


می رسد روزی که پیمانکار صحن مجتبی
آستان قدس شاهنشاه مشهد می شود


علی اکبر نازک کار


****************************


 


سائلی که حلقه ی در را به وقتش می زند


دست صاحبخانه روزی سر به بختش می زند


ای گدا، بر حاتم این در سلیمان رو زده


نوح هم این آستان را بارها جارو زده


ای که محتاجی، بیا خوان طلب را پهن کن


خاک پای شاه شو، بال ادب را پهن کن


تا رسیدی پای در، لاترفعوا أصواتکم


در بزن، آرامتر، لاترفعوا أصواتکم


صبر کن آقا خودش در را به رویت وا کند


ابر رحمت، قطره ات را از کرم دریا کند


صاحب این خانه فضل الله یوءتی من یشاست


او کریم آل طاها، او حسن، او مجتباست


کیست این ماهی که بر او آسمان تعظیم کرد


ثروتش را با فقیران بارها تقسیم کرد


کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است


در دلیری و شجاعت، حیدر ابن حیدر است


او که در جنگ جمل با تیغ ابرو آمده


روبرویش ناقه ی فتنه به زانو آمده


در مقام صبر او اندیشه حیران مانده است


از نظر بر حلم او احساس نالان مانده است


قامت ایوب از صبر حسن خم می شود


صلح او با غربت و تدبیر توأم می شود


روز محشر خود گواه محکم این مدعاست


مذهب شیعه، همانا درک صلح مجتباست


این امام مهربان از جنس نور و روشنی است


سینه اش، مثل حسین بن علی بوسیدنی است


سینه ای که مخزن اسرار مادر بوده و


شاهد آن کوچه و آزار مادر بوده و


کوچه ها، احساس او را هی به آتش می کشند


این مدینه، کوچه هایش آخر او را می کشند


کوچه ای تنگ و دلی سنگ و نگاه فاطمه


کشته او را خاطرات قتلگاه فاطمه


 


امیر عظیمی


 ****************************


باید که غزل هم ثمری داشته باشد


بر حال خرابم اثری داشته باشد


با شعر فقط عرض ادب می کند این دل


بد نیست گدا هم هنری داشته باشد


ای کاش که آقای کریمان دو عالم


بر نوکر خود هم نظری داشته باشد


هرآنکه مشرف به بقیع می شود امشب


از غربت او چشم تری داشته باشد


حتی نگذارند که بر قبر غریبش


صحن و حرم مختصری داشته باشد...


 


محسن زعفرانیه


 ****************************


با چشم کریم تو، نشان داد کرم را


زیبایى حُسن همه ى لوح و قلم را


در وسعت باران کرامات تو پیداست


کرسى و فلک، دست تو دادند دلم را


در ماه خدا، مهر رخت جلوه گر آمد


تا اینکه نشاندى به دل خاک ،قدم را


عطر ملکوتى بقیع است که پیچید


مدهوش کند تا که عرب یا که عجم را


تا ابر محبت به دل عاطفه گرم است


از ما بپذیر ،اصل کرم ؛این همه کم را


اى کاش براى تو سحرگاه همین ماه


با صاحب آدینه، بسازیم حرم را


 


محـمد مهدی عبدالهی


 ****************************


 


سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری


نکند آمده ای قصد نبوت داری؟


بی سبب نیست که بر سجده می افتی هرشب


به روی شانه ی خود بار امامت داری


دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا


قمر چارمی و نور هدایت داری


عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست


ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟


قبل از آنی که بخواهیم به ما بخشیدی


صد برابر ز کریمان تو کرامت داری


حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار


سالیانیست به این سروری عادت داری


سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن!


همه ماندند، چه لطفی به گدایت داری!


سور میلاد تو سی شب همه مان مهمانیم


چقدر پیش خدا ارزش و عزت داری


وجناتت سکناتت حرکاتت علوی


سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری


تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین


در همه فوت و فن رزم مهارت داری


با سرِ نیزه ی صلحت به دل کفر زدی


سپرِ صبر، و شمشیر سیاست داری


ترس محشر به دلم راه ندارد آقا


چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری


 


داود رحیمی


****************************


 


خوشا به حال گدایی که ریزخوار شماست


خوشا به حال غلامی که پیش کار شماست


 


خوشا به حال جذامی که هم غذات شده


نشسته بر سر سفره ودر کنار شماست


 


قرار شد همگی بنده ی شما باشیم


که بندگیِ خدا تحت انحصار شماست


 


بدون شک که حریم تو خانه ی وحی است


و جبرئیل امین هم سرایدار شماست


 


بگیر جان مرا هر زمان که میخواهی


که مرگ و زندگی من در اختیار شماست


***


شب تولد تو با شبی برابر نیست


برای سائل از این شب ، شبی که بهتر نیست


 


سریع تر نوه اش را کنیزهای حرم


بیاورید که دل در دل پیمبر نیست


 


کجاست آن زن بی چشم و رو نگاه کند


که نسل احمد مکی تبار ابتر نیست


 


شفیع ما حسنین اند چون که پیش خدا


کسی عزیز تر از این دوتا برادر نیست


 


نشسته ایم درِ خانه ی حسن و حسین


شدیم ما همه ی دیوانه ی حسن و حسین


 


به جز حسن چه کسی اینقدر شبیه خداست


شمایل حسن از هر نظر شبیه خداست


 


فرشتگان مقرب به یکدگر گویند


نگاه کن چقدر این پسر شبیه خداست


 


علی و فاطمه آیینه ی خدا هستند


طبیعی است حسن هم اگر شبیه خداست


 


درست مثل هم اند این چهارده معصوم


رخ تمام چارده نفر شبیه خداست


***


همیشه از همه دور و برش اذیت شد


هم از غریبه ، هم از لشگرش اذیت شد


 


غریبه ها که به جای خود ، این امام غریب


چقدر از طرف همسرش اذیت شد


 


از آن وقایع کوچه به هیچ کس چیزی


نگفت و تا نفس آخرش اذیت شد


 


چقدر قلب  غرورش شکست در کوچه


چقدر پیش روی مادرش اذیت شد


 


؟؟؟


 ****************************


آسمان میخواهم و حس خوش پرواز را


بال و پر میخواهم و دستی کبوتر ساز را


همسفر میخواهم و یک فرصت آغاز را


تا خدای نیمه ی این ماه ، راهی باز را


 


جلوه ای امشب زمین را عرش اعلی میکند


راه دنیا را به سمت آسمان وا میکند


 


حُسن هر چیزی دلیل آفرینَش میشود


مثل انگشتر که معمولا نگینش میشود


حُسن مسجد واعظ منبر نشینش میشود


آنچه در این ماه حُسن بی قرینش میشود


 


نیمه ی ماه است و لطف روز میلاد کریم


آی سائل ها خدا امشب به ما داده کریم


 


نه فقط جبریل دارد میزند بر کوس نور


بلکه میکوبد مسیح از شوق بر ناقوس نور


حاصل پیوند اقیانوس و اقیانوس نور


میشود نوری که بر پایش زند گل بوسه ، نور


 


معنی نور علی نور است این خورشید عشق


کز رخش در بیت زهرا و علی تابیده عشق


 


عشق پیغمبر عزیز فاطمه جان علی ست


او که خود میراث دارِ ، خان احسان علی ست


خنده هایش جلوه ی لب های خندان علی ست


هرکه امشب آمده افطار مهمان علی ست


 


سور دارد  میدهد مولا تمام شهر را


با نمک های تو شیرین کرده کام شهر را


 


میرسی و چشمه چشمه جود جاری میکنی


فصل های سائلانت را بهاری میکنی


تو خدا را نیز در این ماه یاری میکنی


چون که مهمانی او را سفره داری میکنی


 


ای دعای هر نمازت یا علی و یا عظیم


خوش به حال اهل بیتی که تو را دارد کریم


 


چشم های مهربانت عشق را فریاد کرد


چون دل چندین جذامی را شدیداً شاد کرد


در ازای شاخه ای گل یک کنیز آزاد کرد


هر زمانی ذهنم از لطفت به آن سگ یاد کرد


 


با خودم گفتم مرا هم آسمانی میکند


با کسی مانند من هم مهربانی میکند


 


آن سلامی که پس از تو در زیارت لازم است


یک سلامی نذر عبدالله و نذر قاسم است


با ولای تو یقین دارم که دینم سالم است


بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است


 


ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست


در صراط مستقیمت هیچ کس گمراه نیست


 


آخر شعرم رسید و باز نیت میکنم


چشم را میبندم و قصد زیارت میکنم


میرسم پیشت ولی احساس غربت میکنم


با کبوتر های خاکی تو صحبت میکنم


 


در خیال این خاک را با صحن ها پر میکنم


بر مزار تو ضریحی ر تصور میکنم


 


 ****************************


 


اگرچه عاشق ناقابل شماست دلم


بیا به خانه ی خود منزل شماست دلم


اگر که شیعه شدم از دل شماست دلم


که از اضافه ی آب و گل شماست دلم


 


من آفریده شدم تو دل مرا ببری


طفیل هستی عشق اند آدمی و پری


 


تو آمدی رمضان سفره ی ضیافت شد


شب تولد تو تازه ماه رؤیت شد


همین که در دو جهان کار تو کرامت شد


خیال من دگر از روز حشر راحت شد


 


به شکر آنکه برای خدا حسن شده ای


چهار رکعت یومیه های من شده ای


 


همیشه پشت در خانه ی تو مهمان است


بیا ز خانه که در کوچه راه بندان است


هر آن کسی که گدایت نشد پشیمان است


الا که گوشه ای از سفره ی تو ایران است


 


چه میشد اگر قبر تو در ایران بود


شب ولادت تو صحن تو چراغان بود


 


سه بار زندگی ات را به این و آن دادی


جذامی آمده و روی خوش نشان دادی


به آنکه گفت به تو ناسزا  امان دادی


گرسنه بود و به او قرص های نان دادی


 


هزار سفره اگر هم فراهم آورده


کرم کنار کریمی تو کم آورده


 


ازل ندیده دگر تا ابد همانندت


غزل چه هست به جز بندهای دربندت


جمل شکسته شده فتنه اش ز ترفندت


عسل شده ست چه شیرین ز کام فرزندت


 


برای روز مبادا دوتا پسر داری


دوتا پسر که نه یک جفت شیر نر داری


 


سفید نیست که سرخ است پرچم صلحت


و نیست صحبت سازش در عالم صلحت


نبود تیغ برنده تر از دم صلحت


بپاست کرب و بلا از محرم صلحت


 


سکوت تو ثمرش میشود قیام حسین


شما امام حسن هستی و امام حسین


 


تو اعتبار  زمین ، افتخار زهرایی


قرار فاطمه ای ، بیقرار زهرایی


توئی که تا به ابد رازدار زهرایی


میان کوچه فقط تو کنار زهرایی


دوباره حرف تو شد نام مادرت بردم


مرا ببخش اگر خاطر تو آزردم


**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی