کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها-7

**************

من کنیز آسمانی اله العالمینم
بانویی یکتا پرستم همدل اهل یقینم
خلقتم از صلب های پاک یک یک منتقل شد
تاج دارم در سیادت پاکدامان و متینم
بانویی هستم که جبریلش سلام آرد ز بالا
من مخاطب از خدا با خطبه ی روح الامینم
اولین درد آشنای آستان هل اتایم
اولین بانوی اسلامم سعادت را نگینم
محرم اسرار بعثت راز دار بیت وحی ام
همسر آزاده ی درگاه ختم المرسلینم
هستی ام نذر نبوت، ثروتم وقف رسالت
یاور پیغمبر اعظم امین مؤمنینم
کیستم من، در مقام سختی و رنج و مشقت
آن که در شعب ابی طالب حماسه آفرینم
درس دادم بانوان را درس از زهرا گرفتم
مادرم، اما به شاگردی دختر بی قرینم
گوهر عصمت ز اعماق صدف باید برآید
من همان دریای نورم چشمه سار یاسمینم
مادر زهرا که داند کیست غیر از خالق او
آفرین بر آفریننده که زهرا آفرینم
در مقامم بس، که ام الفاطمه هستم به عالم
ام زهرا، جده ی آن یازده نور مبینم
همسر من حامل وحی الهی بود اما
حامل عصمت منم در بطن پاک و عنبرینم
بانویی هستم که چون ایمان خود اظهار کردم
دیدم از هر سو قرین موج طعن مشرکینم
چون ولایت را پذیرفتم کمالم بیشتر شد
مفتخر از شان بیعت با امیرالمؤمنینم
شاد بودم در جوار رحمت نور پیمبر
لیک اوج درد و رنجم شد به شام واپسینم
از پیمبر چون شنیدم قصه ی سیلی و کوچه
خود به خود پژمردم و مردم به پای نازنینم
پیش مرگ دخترم هستم که می افتد به بستر
صید داغ سهمگینم کشته ی سقط جنینم
از بهشت آمد برایم این کفن اما خدایا
بی کفن ماند حسینم، از حسینم شرمگینم

 

محمود ژولیده
************************

سـلام عالـم خلـقت! سـلام داور مـن!
به روح پاک بنـات و بنین و شوهـر من
منـم صحیفـۀ تاریـخ عمـر ختـم رسل
که غرق بوسـۀ پیغمبر است کوثـر مـن
وجـود مـن ز ازل تشنـۀ محمّـد بــود
که شد شراب وصالش نصیب ساغر من
امیــن وحـــی الهــی ســلام آورده
به سـوی مـن ز خداوندگـار اکبـر من
سلام من به محمّد سلام من به علی
سلام هر دو به جـان و تـن مطهـر من
به وصف منزلتم نـزد مصطفی این بس
که روح بین دو پهلوی اوست دختر من
زهی به بخت بلندم که عقل کل فرمود
خدیجه مونس من بود و یار و یاور من
درسـت «امّ‌ابیهــا» اگـر شـود تفسیـر
یقین کنید که این دختر است مادر من
بـرای یـاری منجـی خلـق عالـم بـود
هماره کوچه و صحرا و دشت، سنگر من
ز چـارسو سپـر جـان مصطفـی گشتم
چه غم اگر شکند سنگ دشمنان سر من
به گـرد روی محمّد چـو گرد گردیـدم
که شد غبار ره او بـه چهـره زیـور من
همیـن نـه جامـۀ پیغمبرم کفن گردید
به دست رحمت او دفن گشت پیکر من
از این مقام چه برتر؟ علی است دامادم
علی که هست زعیم و امام و رهبر من
اگـر چـه آمـده پامـال، حـرمت حرمم
فرشته بوسه گذارد به خـاک مقبـر من
زمیـن مکـه بــود شـرح پایـداری‌هـا
حجـاز پـر ز نفس‌هـای روح‌پـرور من
من آن نکو‌ صدف پاک ‌عصمتم که بود
تمـام هستـی پروردگـار، گوهــر مـن
در آسمـان نبـوّت کنــار ختـم رسـل
فراتر است ز خورشید و مـاه، اختر من
شبی که روی نهادم به سوی خانۀ بخت
پـر از ملائکـه گردیـد فرش معبر من
ز آفتـاب دمــد بـوی لالـه و ریحـان
اگر به حشر فتد سایه‌ای ز معجـر من
عجیب نیست که با این جلال، جبرائیل
هـزار مرتبـه زانـو زنــد بـرابـر مــن
به بیت ختم رسل مـادر بتـول شـدن
شرافتی است که هرگـز نبود باور من
نشان بوسۀ من روی صورت زهرا
نشان بوسۀ زهـرا بـود بـه منظـر من
فروغ فاطمـه از پـای تـا سـرم تابیـد
شبی که عطر محمّد گرفت بستر من
دهنـد دست به دست خـدای عـزّوجلّ
اگـر ملائکـه کوبنـد حلقـه بـر در من
ادب کنند و دو زانو، همـه جلوس کنند
زنـان دیگـر ختم رسـل به محضر من
سرشک چشم رسول خدا چو باران ریخت
بـه جـای لالـه سـر تـربت معطـر من
فراتـر است ز عـرش وسیع‌تر ز سپهـر
به چشم اهـل نظـر، خانـۀ محقـر من
هزار حیف که با ارتحال من به بهشت
غریب گشت محمّد، یگانـه همسر من
بهشت من نه بهشت است بلکه آنجا بود
که می‌نشست محمّد ز مهـر در بر من
ز قول نافـذ ختم رسل بگـو “میثم!”
خدیجـه آمــده صدیقــۀ مکـرر مـن

 

غلامرضا سازگار
***************************

سرلوحۀ ایمان و امان است خدیجه
سرمشق ره حق طلبان است خدیجه
بانوی حرم خانۀ وحی نبوی اوست
در چشم نبی گوهر جان است خدیجه
گنجینه پُر گوهر تقوا و شرافت
آئینۀ توحید نشان است خدیجه
سرچشمۀ فضل و کرم و بخشش و احسان
بر جملۀ ایثارگران است خدیجه
سرسبزترین سرو سرافراز فضیلت
در فصل بهاران و خزان است خدیجه
در گلشن ارزندۀ توحید پرستی
چون کوثر جوشنده روان است خدیجه
گر فاطمه اش بانوی زن های بهشتی ست
نور دل گل های جنان است خدیجه
پیداست شب آخر عمرش، ز نگاهش
بر فاطمۀ خود نگران است خدیجه
در حسرت بی مادریِ فاطمۀ خویش
آزرده دل و اشک فشان است خدیجه
آمد کفن از سوی خداوند برایش
محبوب خداوند جهان است خدیجه
قدرش به خدا هیچ نیاید ز«وفائی»
زیرا که فراتر ز بیان است خدیجه

 

سیدهاشم وفایی
 *********************

سید حمیدرضا برقعى

 

دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم

آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم

 

سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم

نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم

 

بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم

دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم

 

با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست

با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم

 

ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها

باور من نمی شود، همنفس خدا شدم

 

سفرهء دل برای من، باز کن آیه ای بخوان

حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم

 

قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد

پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم

 

پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم

تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم

 

من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل

مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم

 

لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل

پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم

 

 ****************************

محمود ژولیده

 

مصطفی ممدوح، مداحش خداست

لیک مداح خدیجه مصطفاست

 

آنکه دامادش علی مرتضاست

دختر او حضرت خیرالنساست

 

نسل او نسل حسین و مجتباست

مادر خوب همه آل عباست

 

مادری پر منقبت پر افتخار

آنکه عزت پیش پایش ریخته

 

مال و مکنت در سرایش ریخته

عشق را در دل خدایش ریخته

 

حب احمد را سزایش ریخته

گنج عصمت را بجایش ریخته

 

کل هستی را بپایش ریخته

هست این بانو کنیز کردگار

 

نام  ام المؤمنین زیبنده اش

هر کسی شیعه است باشد بنده اش

 

میسزد عالم شود رزمنده اش

هست زهرا جلوۀ تابنده اش

 

کرده خُلقش تا ابد پاینده اش

قدِّ عالم خیر در پرونده اش

 

درس عزت داد و درس اقتدار

مادر اسلام، ام الهانیه است

 

فخر مریم، ساره، هاجر، آسیه است

دختری دارد که نامش راضیه است

 

صابره، صدیقه، زهرا، مرضیه است

فاطمه، محبوبه، حورا، انسیه است

 

مادر حوریه هم خود حوریه است

هیچکس چون او ندارد اعتبار

 

با تمام اعتبارش ای دریغ

از زنان روزگارش ای دریغ

 

وز دهان روزه دارش ای دریغ

با همه صبر و  قرارش ای دریغ

 

در زمان احتضارش ای دریغ

سالها حصر و حصارش ای دریغ

 

روز  آخر شد بکامش روزگار

جبرئیل آمد، پیامش آنی است

 

این سلام حضرت سبحانی است

میزبانا  لحظۀ مهمانی است

 

از بهشتت این کفن ارزانی است

رحلتت آغاز روضه خوانی است

 

روضه هایت کربلا را بانی است

ای دو چشمت بر حسینت اشکبار

 

تو کفن داری حسینت بی کفن

خار و خاشاک بیابانش وطن

 

بی سر و بی لشگر و عریان بدن

طعمۀ صیاد و پاره پاره  تن

 

عترتش بسته به زنجیر و رسن

خیزران بر لعل و دندان و دهن

 

کربلا و کوفه و شام و شکار

میشود افشای این اسرار وای

 

زینب و سنگ و سر بازار وای

عصمت و بی شرمی اغیار وای

 

چشمهای خیرۀ خمار وای

تیرهای بدتر از مسمار وای

 

یاد زهرا و در و دیوار وای

مرهم اینهاست تیغ ذوالفقار

 

 ***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی