کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار مناجات ماه رمضان - 10
**************

بر گوش دل از پیک خداوند، پیام است


هنگام قیام است قیام است قیام است


غافل شدن از دوست حرام است حرام است


شعبان اگر از دست شده، ماه صیام است


ظلمت ز میان رفته؛ مه رحمت و نور است


عالم همه جا بر همگان وادی طور است


****


خیزید که این ماه خداوند تعالی‌ست


خیزید که انوار الهی متجلاست


عالم همه‌جا بزم وصال است وصال است


در دست خدا ساغر لبریز تولّاست


پیوسته ندا بر همه ی خلق رساند


تا جرعه‌ای از آن به خلایق بچشاند


****


هرچند که خواب است در این ماه، عبادت


بیدار بمانید پی کسبِ سعادت


تا زنده شود در دلتان باز، ارادت


این ماه الهی‌ست؛ نبی داده شهادت


از خواب، گریزان شده بیدار بمانید


در محضر محبوب، «ابوحمزه» بخوانید


****


آید ز خداوند تعالی خبر این ماه


کز چار طرف نور بوَد جلوه‌گر، این ماه


غفلت ز خداوند، حرام است در این ماه


گردیده به ما هدیه، دعای سحر این ماه


نوشید شراب از خم جوشان محبت


تا انس بگیرید به قرآن و به عترت


****


دارند محبّان خدا انجمن این ماه


با هر نفسش روح ببخشد به تن این ماه


تبریک بگویید به هر مرد و زن این ماه


پروانه شده دور جمال حسن این ماه


خوانید همه سوره ی فرقان و تبارک


گویید که میلاد حسن باد مبارک


از گلشن توحید، گل تازه بچینید


آیات خدا را به شب قدر ببینید


مانند علی بر سر سجاده ی طاعت


بیدار بمانید که بیدار نشینید


ذکر علی و آل، هم‌آهنگ بگیرید


از خون سر و روی علی رنگ بگیرید


****


رو سوی خدا کرده ز شیطان بگریزید


با نفس به هر خلوت و جلوت بستیزید


هرگاه که گردد ز عطش حنجرتان خشک


با یاد حسین‌بن‌علی اشک بریزید


آن کشته که خون گلویش خون خدا شد


سر از بدنش با دو لب تشنه جدا شد


****


وقتی که نشینید سر سفره ی افطار


سوزید همه در غم آن طفل عزادار


آن طفل که جان داد به ویرانه گرسنه


آن طفل که در سلسله گردید گرفتار


آن طفل که قوتش همه شب خون جگر بود


بر روی دو دستش سر خونین پدر بود


****


وقتی به دهان دانه ی خرما بگذارید


بر آل پیمبر همگی اشک ببارید


آرید همه روی به دروازه ی کوفه


از کوفی و ظلم و ستمش یاد بیارید


کوفی که ز سر تا به قدم بود تملق


خرما به عزیزان خدا داد تصدق


****


فریاد! که در کوفه و در شام چه کردند


با عترت پیغمبر اسلام چه کردند


با عترت قرآن و نوامیس الهی


یا فاطمه! در گردش ایام چه کردند


باید که بسوزیم و بسوزد همه عالم


ریزد همه شب خون دل از دیده ی «میثم»


*****************************


روزه‌داران مه خدایم من


با شما یار آشنایم من


ماه تسبیح و ذکر و صوم و صلات


ماه توبه، مه دعایم من


ماه وصل خدای منانم


ماه وحی و نزول قرآنم


ماه پیدایش جمالم من


ماه دیدار ذوالجلالم من


ماه هر لحظه با خدا بودن


ماه فضل و مه کمالم من


من که فیض حضور آوردم


نور در شهر نور آوردم


روزه‌داران همه قیام کنید


تا به ماه خدا سلام کنید


ماه شب‌زنده ‌داری آمده است


از مه روزه احترام کنید


عاشقانی که قدر من دانند


همه ماه مبارکم خوانند


ماه نور است کسب نور کنید


نفس خود از گناه دور کنید


با خدنگ اطاعت و تقوا


چشم شیطانِ نفس، کور کنید


روح تقوا به تن مبارک‌تان


لیلةالقدر من مبارک‌تان


من سراپا بهشت یارانم


بر شما خوشتر از بهارانم


نور چشم همه خداجویان


مژدۀ وصل روزه‌دارانم


همچو گل ریخته ز دامن من


سحر و افتتاح و جوشن من


من تجلای ذوالمنن دارم


از کتاب خدا سخن دارم


صلوات خدا نثارم باد


که به دامان خود حسن دارم


من که پا تا سرم تمام حسن


هستی‌ام هست از امام حسن


سرخوش آنان که اهل‌ایمان‌اند


دوست را لحظه‌لحظه می‌خوانند


روزها روزه‌اند و شب همگان


قدر شب‌های قدر می‌دانند


دل شب دامن سحر گیرند


همه قرآن به روی سر گیرند


من که پیوسته در تب و تابم


من که دریای گوهر نابم


صبحگاهان به کوفه می‌جوشد


خون پاک علی ز محرابم


من که چون کوه نور مشتعلم


تا صف حشر از علی خجلم


روزه‌داران چو تشنه گردیدید


در دل از تشنگی شرر دیدید


طفل معصوم‌تان چو روزه گرفت


در غروبش گرسنه گر، دیدید


خون دل جاری از دو عین کنید


گریه بر کودک حسین کنید


اشک خونین روان ز دیده کنید


یاد از آن دختر شهیده کنید


در غم کودک خرابه‌نشین


گریه بر آن سر بریده کنید


گریه فیض بهارتان بادا


اشک «میثم» نثارتان بادا


************************


آمدم تا که مناجات کنم


رو به این قبله حاجات کنم


آمدم تا که بگویم سخنی


با تو مولا که مدد کار منی


آمدم تا که خدایی گردم


آمدم با تو بگویم دردم


آمدم خواهش رحمت بکنم


طلب لطف و عنایت بکنم


آمدم تا که رضایت جویم


لوحه معصیتم را شویم


معصیت خانه خرابم کرده


از در عشق جوابم کرده


معصیت بر دل من رنگ زده


نقش رسوایی و هم ننگ زده


وای اگر پرده بیفتد به کنار


همه گردند ز عبرت بیدار


آبرو دار منی یا رباه


تو فقط یار منی یا رباه


مهربان تر ز تو نادیده دلم


مهربان از کرم تو خجلم


من که شرمنده لطفت هستم


باز سوی تو بود این دستم


دست امید به سویت دارم


حاجت لطف نکویت دارم


بگذر از جرم و خطایم یا رب


تا که من سوی تو آیم یا رب


*********************


الهی گواهی که شرمنده ام


به پیش تو یا رب سرافکنده ام


ولی هر چه هستم تو را بنده ام


گدایم گدای تو، بخشنده ام


برون آید از سینه ام ای خدا


گدایم الهی گدایم گدا


به حق حبیبت که باشد رسول


به جان عزیزش که باشد بتول


الهی دعای مرا کن قبول


که درمانده هستم من دل ملول


الهی الهی الهی اله


تو هستی به حال دل من گواه


به فرق علی آن شه لافتی


به سوز دل حضرت مجتبی


به رخسار نیلی خیر النسا


ببخشا خطایم ز راه عطا


به سوی تو دارم دو دست نیاز


تو دستم بگیر امشب ای بی نیاز


به آن آیت حق از این زین نگون


به کشتی بشکسته در اوج خون


که زخم تن او شد از حد فزون


سرشک غم از دیده آید برون


به یاد قیامت ز ترس عذاب


به چشمم حرام است مِن بعد خواب


به حق شهیدان پناهم بده


به جان عزیزان تو راهم بده


امانی به قلب سیاهم بده


به آه اسیران تو آهم بده


الهی که هستی نگهدار من


گواهی الهی به اسرار من


من از سوز دل ناله ها می کنم


چو مرغ سحرگه نوا می کنم


تو را در دل شب صدا می کنم


تو خواهی اگر، جان فدا می کنم


ز سوز دل این حلقه بر در زنم


چو پروانه گرد رخت پر زنم


الهی و یا ربی یا سیدی


ندیدی از این بنده ات جز بدی


خدایا به سوی تو دارم یدی


مکن نا امیدم تو که سرمدی


ببخشا گناهم ز بخشندگی


که شرمنده باشم از این بندگی


هر آن کس که خواهد به آواز دل


چو آرام دل نیمه شب راز دل


بسوزد بگوید به دم ساز دل


که دم ساز دل می کشد ناز دل


خوش آن کس که معبودش اندر دل است


به هر جا رود زینت محفل است


*********************


باز امشب لیله القدر خداست


ذکر یارب یارب و ورد و دعاست


گاه استغفارو دل لرزیدن است


گاه توبه گاه امرزیدن است


گاه عجز و التماس و هم نیاز


رو به درگاه کریم چاه ساز


گاه جوشن خوانی شب تا سحر


بارش باران اشک از چشم تر


پس به وقت ابتهال و اشک و اه


یاد کن از این فقیر پر گناه


***********************


یارب گناهکارم و آلوده دامنم


تو چاره ساز که از همه بیچاره ترم


مایوس از عنایت و لطف تو نیستم


با این همه گناه که باشد به گردنم


صدبار توبه کرده و توبه شکسته ام


این بار توبه کردم از این توبه کردنم


شیطان هماره دشمن من و تو همیشه دوست


من دوست را نهاده به دنبال دشمنم


بگذشت عمر برزخ من میشود شروع


از لحظه ای که روح جدا گردد از تنم


ای مرگ مهلتی که در این تنگنای وقت


دست دعا به دامن ال عبا زنم


خواهی اگر گناه من را به رخم کشی


بهتر که خویش را به جهنم بیفکنم


کرده گناه و توبه شکستم هراز بار


یکدم نشد که سر عوض توبه بشکنم


دریا حریف نیست که پاکم کند دگر


باید شود به خون جگر پاک دامنم


بهمن همیشه بوده به عفوت امیدوار


کی با چنین امید شود ناز مسکنم


************************


ای خدا من لایق لطف و عطایت نیستم


آگهم من بنده خوبی برایت نیستم


هر سحر از فعل روز خود خجالت می کشم


خوب می دانی که منظور رضایت نیستم


در مسیر نفس خود عمریست درجا می زنم


ظلمت محضم گمان اهل هدایت نیستم


دوری از غفلت مرا سرگرم دنیا کرده است


من دگر دلداده دین و ولایت نیستم


واجبات خویش را کردم شهید مستحب


جز گناه و دردسر چیزی برایت نیستم


چشم بر دست تو دارم ور نه فعالم گواست


شامل عفوت نبودم  آشنایت نیستم


حرمت مهمانی ات را قول و فعل من شکست


ای خدا من زینت مهمان سرایت نیستم


گرچه بیمار گناهم با علی در می زنم


بی علی هرگز خریدار لقایت نیستم


کاروان رفت و غبارش هم نصیب ما نشد


عاقبت راضی ز دستم حضرت زهرا نشد


****************************


امسال هم چیدی بساط میهمانی


بال و پرم دادی که گردم آسمانی


منت نهادی در به رویم باز کردی


آغوش بگشودی برای هم زبانی


در هر ضیافت خانه ای که پا نهادم


مانند تو پیدا نکردم میزبانی


از من چه دیدی دعوتم کردی دوباره


باور نمی کردم مرا قابل بدانی


هرگز به روی من نیاوردی که بودم


گفتی همین که آمدی از دوستانی


با یک نگاه کبریایی می توانی


از چهره ام عرض ندامت را بخوانی


نادانی ام شد عذر بدتر از گناهم


آگاه بودم خرج عصیان شد جوانی


تو خواستی تا من نمک گیرت بمانم


تو عهد کردی که برای من بمانی


باعفو خود باید مرا در بر بگیری


آخر کریمی تو،خدایی،مهربانی


من در جوار رحمتت یعنی حسینم


مانند تو باشد حسینت جاودانی


با بردن نام قشنگ حضرت عشق


روزی افطارم بود صاحب زمانی


تا مظهر فیاض "یا رازق" سه ساله است


دیگر چرا غصه برای لقمه نانی


یارب به موی خاک آلود رقیه


حاشا اگر از درگهت ما را برانی


**********************


نیست از من بنده ای گستاخ تر


نیست از انبان من سوراخ تر


هر چه گندم کاشتم آفت گرفت


هر چه توشه داشتم آفت گرفت


گنج پیدا کردم اما دزد برد


نَفس ما را خدمت بی مزد برد


بی ثباتیها نمودم در عمل


پا فشاریها نمودم در دغل


رشوه ها دادم گنهکاری کنم


زین معاصی مردم آزاری کنم


ناصحان گفتند لیکن کر شدم


خوبها گفتند و من بدتر شدم


بنده ای که دور از معبود شد


امتحانها داده و مردود شد


معصیت پا داد نفسم شوق کرد


نَفس دُم جنباند و چشمم ذوق کرد


روید از هر ناله ام زنجیر ها


از بُن هر توبه ام تزویرها


شد میسر لغو در نطق آمدم


ذکر تو گفتم راه خود زدم


لیک با این که به گرداب گناه


دست اندازم به هر برگ و گیاه


هرچه گشتم ای خداوند وَدود


مهربانتر از تو در عالم نبود


الهی العفو


***********************


من عاجزم بیا و کمک کن به بینوا


این ماه را برای من امضا کن ای خدا


در ماه پر شکوه کریمانه خودت


من را ببخش بعد ببر سمت کربلا


امیرفرخنده


**********************


ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر


مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر


از من تمام عمر گنه دیدی و گنه


شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر


از بس که تو ندیده گرفتی گناه من


بر معصیت نموده ام اصرار یا مجیر


دیگر بیا مرا ز حریمت جدا مکن


ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر


مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر


از من تمام عمر گنه دیدی و گنه


شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر


از بس که تو ندیده گرفتی گناه من


بر معصیت نموده ام اصرار یا مجیر


دیگر بیا مرا ز حریمت جدا مکن


ناز مرا کشیده ای هر بار یا مجیر


می ترسم از قیامت و از دوری حسین


برگ امان به من بده از نار  یا مجیر


دستِ خودم که نیست، لبم تشنه می شود


هستم به یاد تشنگی یار یا مجیر


تا کربلای حضرت ارباب پر کشم


با یک سلام لحظۀ افطار یا مجیر


خواهم که بی حجاب تماشا کنم تو را


در تحت قبۀ حرم  یار یا مجیر


آیا شود فدای علی اکبرم کنی


پایین پای حضرت دلدار یا مجیر


امشب جواب سوز و نوای مرا بده


دیگر برات کرب و بلای مرا بده


قاسم نعمتی


******************


محمدحسین رحیمیان


وقت خوش دعا شده ، دست مرا بگیر


درهای خیر وا شده دست مرا بگیر


کرده جواب هر کس و ناکس مرا خدا


این درد بی دوا شده ، دست مرا بگیر


این التماس هام به جایی نمی رسد


بی رنگ این حنا شده ، دست مرا بگیر


مثل قدیم از تو خجالت نمی کشم


این بنده بی حیا شده ، دست مرا بگیر


قربانی گناه شد اخلاص سابقم


قلبم پر از ریا شده ، دست مرا بگیر


بی آبرویی ام علنی شد، نشانه اش


دوری کربلا شده ، دست مرا بگیر


جان همان که با لب تشنه دم غروب


سر از تنش جدا شده ، دست مرا بگیر


************************


سال ها فکر من این است که تو الزاماً


از دعای چه کسی این همه خوبی با من


لحظه به لحظه ، دقیقه به دقیقه ، هر آن


لطف بی حد تو شد شامل من ، اما من


جرم کردم عوضش فضل تو را می‌ طلبم


نرخ تعیین کنم اینجا وسط دعوا من


کاش آنگونه که رود از وسط دشت گذشت


بگذری از من و آلودگی این دامن


گر بنا هست نبخشی و معطل بکنی


این همه عبد گنهکار ! چرا تنها من ؟!


همنشینان گنه کار من از اول ماه


همگی دوست خوب تو شدند ، الّا من


مهر العفو خودت را بزن امشب بلکه


صبح محشر نشوم معطل یک امضا من


سفر قبر چه نزدیک شده پس باید


کوله و بار مهیا کنم از اینجا من


در همه عمر فقط دغدغه ام این بوده


خوب تر جلوه کنم در نظر زهرا من


اگر امروز ، مرا خرج حسینش نکنی


چه جوابی بدهم پیش علی فردا من ؟!


هر حسینی که به لب‌ های من آمد دیدم


خیلی از فاصله‌ ها کم شده از تو تا من


روضه ی کرببلا خوانده شد و از این فیض


دل به امید تو بستند همه ، حتّی من


خواهری گوشه‌ ی گودال صدا کرد حسین


چه کنم بی تو عزیزم وسط صحرا من


حسین قربانچه


****************************


حسین قربانچه


لطف بى حدّ کریمان قابل توضیح نیست


رغبتِ آنان به مهمان قابل توضیح نیست


با لباسى مندرس در میهمانىِ خدا


همنشینى پیش سلطان قابل توضیح نیست


وقتى از هر قطره دریاى ندامت مى چکد


گریه ى عبد پشیمان قابل توضیح نیست


با هزاران توبه و لطف خداى مهربان


کج روى در عهد و پیمان قابل توضیح نیست


معصیت هایی که کردم را تو میدانى و من


گفتنش بر این و بر آن قابل توضیح نیست


سینه ى غرق گناهم از دعا سودى نبرد


رویش گل در بیابان قابل توضیح نیست


در جوابِ عطر و بویى که زده زهرا به شهر


بى حیایى هاى تهران قابل توضیح نیست


آرزو ها حبس کرده بنده را با این حساب


نور در پایینِ زندان قابل توضیح نیست


من ضمانت نامه از مشهد برات آورده ام


لطفِ آقاى خراسان قابل توضیح نیست


این که خاکم شد نجف به هیچ کس مربوط نیست


پاکىِ سگ در نمکدان قابل توضیح نیست


صبح قرآن خواندم و در فکر این رفتم که واى


کربلا ، سرنیزه ، قرآن قابل توضیح نیست


روضه اش این سوی میدان گریه های زینب و


روضه اش آن سوی میدان قابل توضیح نیست


هرکه با هرچه به دستش داشت او را زجر داد


قتلِ صبرِ صیدِ بى جان قابل توضیح نیست


بانویی که بود عنانِ مَرکبش دستِ حسین


رفتنش با نیزه داران قابل توضیح نیست

*************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی