کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار مناجات ماه رمضان - 8
**************

آمد خبر که من خبری دست و پا کنم


برقلب مرده ام شرری دست و پا کنم


ماه خدا عیان شد و درمانده مانده ام


در چشم کور یک قمری دست و پا کنم


سوز و فضای عطر مناجات رو به راه


مستولی است تا جگری دست و پا کنم


آوای ربنا و ابوحمزه می رسد


باید که دیدگان تری دست و پا کنم


حال و هوای عالم و آدم عوض شده


باید که در دلم؛ اثری دست و پا کنم


باید از این دیار جنایت فرار کرد


باید که مقصد سفری دست و پا کنم


دل بردن از خدا که طریق عوام شد


بیچاره گشته ام هنری دست و پا کنم


قامت خمیدگان گنه راست گشته اند


کو دغدغه که من کمری دست و پا کنم


ماهش رسید و کام دلم تلخ می شود


باید که زودتر شکری دست و پا کنم


مردم خلیل خالق خود گشته اند و من


در قصه گشته ام پسری دست و پا کنم


چشم رفیق می نگرم، غبطه می خورم


یک اشک سیر در سحری دست و پا کنم


از پیش چشم صاحب خود دور گشته ام


کو فرصتی که من نظری دست و پا کنم


درهای آسمان همه باز است؛ می پرند


وقتش رسیده بال و پری دست و پا کنم


چشم همه به سوی دری بین آسمان


من خیره مانده ام که دری دست و پا کنم


باب الحسین مانده فقط، شکر ای خدا


پیغام او رسیده سری دست و پا کنم


*************************


شنیدم که صاحب ماه رمضونی، مهربون


این بهونه رو دادی که بکشونی ، مهربون


شنیدم به بندهات خیلی زیاد نظر داری


برا بندهات همه، دل می سوزونی، مهربون


شنیدم که گفته ای هر کی بیاد درخونم


روز محشر تو اونو نمی سوزونی، مهربون


تو تموم بندهات از همه روسیاترم


اومدم توبه کنم خوبه بدونی ، مهربون


شنیدم هرکی تو دنیا بر حسین گریه کنه


به دو عالم تو براش برگ امونی ،مهربون


از درخونت اگه فرار کنم کجا برم


وای اگه ما بدا رو بیرون برونی، مهربون


بیا یک بار دیگه تو می خونت راهم بده


دوست دارم طعم نگاتو بچشونی،مهربون


**************************


عاشقان ماه خدا باز آمد


باب رحمت همه سو باز آمد


ماه توبه مه ئغفران مه نور


مه شوق و مه عشق و مه شور


ماه از خویش جدا گردیدن


ماه و اصل به خدا گردیدن


ماه قدری که بود قدرش گم


ماه میلاد امام دوم


ماه مهمانی حی ازلی


ماه سرمستی عشاق علی


ماه تسبیح سرودن بر لب


ماه بیدار دلان در دل شب


ماه از اشک درون را شستن


خویش گم کرده خدا را جستن


ماه سر تا به قدم ذکر شدن


روشن از روشنی فکر شدن


به چه خوش گفت رسول منّان


جمعه آخر ماه شعبان


که مه حق به شما رو آورد


رحمت و فیض زهر سو آورد


به چه ماهی که برای امت


رحمت و مغفرت است و برکت


کرد با منطق شیرین تشریح


که نفس هاست در این مه تسبیح


صومتان هست سعادت این ماه


نومتان نیز عبادت این ماه


تشنه و گرسنه گشتید اگر


یاد آرید ز روز محشر


ای پیمغبر که به وصفت لولاک


آمده از طرف ایزد پاک


امتت گاه عطش کل یوم


خواصه در گرمی روز مه صوم


اشک بر چهره فشاند ز دوعین


لیک یاد لب عطشان حسین


از که هنگام ملاقات خدا


با لب تشنه سرش گشت جدا


او که جبرئیل سرشگ افشانده


داستان عطشش را خوانده


او که در خواهش یک جرعه آب


خصم با سنگ ورا داد جواب


او که طفلش زعطش پر میزد


چنگ بر دامن مادر میزد


چون بریدند سر از پیکر او


گشت از خیمه برون دختر او


دور گردید زخیل زنها


گشت گم در دل صحرا تنها


ظالمی یافت و را سرگردان


گفت هستی زچه در آه و فغان


گفت ای شیخ تو خود ساز بیان


خوانده ای هیچ به عمرت قرآن


گفت خواندم چه بسا قرآن را


بارها ختم نمودم آن را


گفت این آیه تو را خورده به چشم


با یتیمان نستیزید به خشم


من یتیمم که در این صحرایم


دختر فاطمه زهرایم


اشکم از خون جگر آغشتید


پدرم را لب عطشان کشتند


گفت از من چه تمنا داری


کین چنین شیون و غوغا داری


گفت روزم شده مانند شبم


کز عطش آمده جانم به لبم


داد آن سنک دل آخر به شتاب


آن جگر سوخته را جامی آب


آب بگرفت ولی با آن حال


رفت با گریه به سوی گودال


ریخت از دیده بسی خون جگر


گفت با دیده گریان به پدر


کای پدر بهر تو آب آوردم


بلکه از دیده گلاب آوردم


تو که صد چاک به خاک افتادی


با لب تشنه چرا جان دادی


نبود تاب شنفتن «میثم»


لب فرو بند زگفتن «میثم»


**********************


رسید مژده که سر زد هلال ماه صیام


مه دعا و نیایش مه درود و سلام


دهید مژده تمام گناه کاران را


که حکم عفو شده از سوی خدا اعلام


مه نماز و مه روزه ماه استغفار


مهی که پر بود از لطف خاص و رحمت عام


مباد ماه خدا برتو بگذرد ای دوست


که بهر خود ندهی کار مثبتی انجام


شقی ست آنکه خداوندگار حیّ غفور


ورا نبخشد وگردد مه صیام تمام


چه صبح ها که نفس ها در آن بود تسبیح


چه لحظه ها که بود خواب آن رکوع و قیام


به هوش باش که تقوی نکوترین عمل است


کلام ختم رسل باشد این خجسته پیام


خوشا کسی که ز افتادگان بگیرد دست


خوشا کسی که به کار خدا کند اقدام


حلال باد وصال خدا بر آن بنده


که بگذرد زخطا و حذر کند ز حرام


بکوش بهر نماز و دعا چه روز و چه شب


بخوان کتاب خداوند را چه صبح و چه شام


از آن شراب که ساقی آن خداوند است


بگیر در عطش روزه و بریز به کام


به یاد تشنگی روز حشر اشک بریز


برای تشنه لب کربلا بسوز مدام


به یاد حنجر خشکیدة امام حسین


بنوش آب و بگو با سرشک دیده سلام


اگر گرسنه شدی یاد کن ز طفل حسین


که بی غذا دل شب خفت در خرابة شام


اگر که دختر نه سالة تو روزه گرفت


دم غروب که از دست می دهد آرام


بسوز و اشک برآن کودک گرسنه بریز


که جای نان به سرش سنگ ریخت از لب بام


اگر تلاوت قرآن دلت ربود از دست


به قدر و کوثر و یاسین و زخرف و انعام


بریز اشک بر آن لب که شد زچوب کبود


بیار یاد ز بزم شراب و رأس امام


سلام باد برآن سر که شد به نیزه بلند


گهی به نخل و گهی در تنور کرد مقام


برای یوسف زهرا بلند گریه کنید


که از گلوی بریده به شیعه داده پیام


چو آب سرد بنوشید یاد من باشید


که تشنه کام مرا کشت خصم خون آشام


بزن ز سوز جگر ناله آنچنان "میثم"


که سوز و شور محرم دهی به ماه صیام


****************************


روزه‌داران مؤمنین آماده من ماه خدایم


ماه روزه، ماه قرآن، ماه تسبیح و دعایم


ماه حق، ماه نبی، ماه علی مرتضایم


ماه خیل انبیاء و اتقیا و اوصیایم


تا رساند بر همه عالم پیامم را محمد


خوانده از آغاز شهر الله نامم را محمد


من گرامی ماه عفو و رحمت پروردگارم


روزه‌داران الهی را همه باغ و بهارم


باشد از شعبان امیرالمؤمنین چشم انتظارم


در دل شب انس‌ها با حضرت صدیقه دارم


تا سحر گه بی قرار چشم گریان حسینم


هر شب و هر روز محو صوت قرآن حسینم


دامن سجاده گردد بزم اُنس یار با من


چشم مشتاقان بوَد تا صبحدم بیدار با من


نور بخشد شمع جمع محفل دادار با من


انس می‌گیرند مردان خدا بسیار با من


از نسیم آید سرود نغمۀ روح الامینم


همدم اشک و مناجات امیرالمؤمنینم


لحظه‌ها تسبیح و، خوابِ روزه‌دارانم عبادت


روزهایم روزهای صدق و اخلاص و ارادت


یوسف زهرا حسن در نیمه‌ام یابد ولادت


وز قدوم مادر زهرا مرا باشد سعادت


روزه‌داران را دهـم از سـاغر قـرآن حلاوت


ای خوشا آنکس که در من می‌کند قرآن تلاوت


ای خوشا آنکس که قدر لیلةالقدرم بداند


ای خوشا آنکس که اشک و معرفت در من فشاند


ای خوشا آنکس که شب‌ها تا سحر بیدار ماند


در دل شب افتتاح و جوشن و بوحمزه خواند


من همان ظرف عنایات خداوند کریمم


روح می‌بخشد دعای یا علیُّ یا عظیمم


وای بر آنکس که در من حق نیامرزد گناهش


یا نگردد شسته از اشک شبی روی سیاهش


آنچنان باشد که حق محروم سازد از نگاهش


در مه رحمت بوَد آغوش شیطان، جایگاهش


توشه‌ای با خود نیارد تا خدا از او پذیرد


می‌سزد از غصه در عید صیام من بمیرد


خوش به حال آنکه در من دامن دلبر بگیرد


در عروج خویشتن از زهد و تقوا پر بگیرد


در دل شب‌های قدرم نیز قرآن سر بگیرد


روی در محراب کوفه، دامن حیدر بگیرد


ای خوش آنکو پرکند از اشک چشم نازنین را


تـا بشویـد فرق خـونین امیـرالمـؤمنین را


ای خوش آنکو در معاصی، احترام از من بگیرد


با دهان روزه‌اش هر روز، کام از من بگیرد


دامن وصل خدا را در صیام از من بگیرد


در عبادت رفعت و شأن و مقام از من بگیرد


من همانا سفرۀ مهمانی ذات خدایم


با تمام انبیاء از صبح خلقت آشنایم


میثم از هر لحظۀ من فیض‌ها گردد نصیبت


روزه، دارو، ذکر، درمان، ذات حق گردد طبیبت


هست دامان تو هر شب دامن وصل حبیبت


هر نفس باشد دعای یـا حبیب یـا مجیبت


دوستت دارد خدا، گر تو خدا را دوست داری


صرف کن اوقات خود در روزه و شب‌ زنده‌داری


*************************


رمضان آمده از ره که من انشاءالله


با خداوند شوم هم‌سخن انشاءالله


رمضان آمده از راه که شب تا به سحر


شویم از ذکر الهی دهن انشاءالله


رمضان آمده تا روزه بگیریم همه


پاک سازیم دل و جان و تن انشاءالله


رمضان آمده تا شمع صفت آب شویم


نور بخشیم به هر انجمن انشاءالله


رمضان آمده تا بال و پری باز کنیم


پا بـرآریـم ز دام دل و پرواز کنیم


رمضان آمده تا سوی خدا پر بزنیم


وقت آن است که با دست دعا در بزنیم


رمضان آمده تا در پی آمرزش خویش


دست بر دامن اولاد پیمبر بزنیم


رمضان آمده تا بهر تقرب به خدا


اشک ریزیم و در خانه ی حیدر بزنیم


رمضان آمده کز خواندن قرآن مجید


خود به آیینه ی دل صیقل دیگر بزنیم


رمضان آمده تـا اشک فشانیم همه


جمع گردیم و ابوحمزه بخوانیم همه


رمضان ماه خدای احد ذوالمنن است


رمضان ماه سراپای خدایی‌شدن است


رمضان سفره ی مهمانی مخصوص خداست


سر این سفره ‌ببین جای‌ تو و جای‌ من است


رمضان ماه مناجات و دعا و قرآن


ماه زهرا و علی، ماه حسین و حسن است


ماه اشک و مه شوق و مه سوز و مه شور


ماه توبه مه آمرزش هر مرد و زن است


رمضان آمده تا جمع کند یاران را


می‌خرد لطف خدا ناز گنه‌کاران را


به سر دوش اگر کوه خطا را داریم


ناله و اشک و مناجات و دعا را داریم


دست خالی به سوی دوست نیاریم نیاز


فرق بشکافته ی شیر خدا را داریم


عوض اشک به رخ،خون دل ما جاری است


به جگر زخم امام شهدا را داریم


چادر خاکی زهراست شفیع همگان


فاطمه شافعه ی روز جزا را داریم


ذات معبود بر آن است که بخشد همه را


تا کنـد شـاد از ایـن کـار دل فاطمه را


روز آغاز که پرونده ی ما را دیدند


شک نداریم که ما را به علی بخشیدند


خوش به احوال کسانی که در این ماه عزیز


با دعا بهر تقرب به خدا کوشیدند


خوش به احوال کسانی که به هنگام عطش


باده ی معرفت از دست خدا نوشیدند


چشم از غیر خداوند تعالی بستند


هر چه دیدند، ندیدند خدا را دیدند


میثم از غیر خدا دیده اگر بربندی


هر کجا باشی بر روی خدا می‌خندی


**************


مناجات با پروردگار


**************


من بندگی نکردم، تا بنده ام بخوانی
تو کی بدین کرامت، از خود مرا برانی

بار گنه به دوشم، لا تقنطوا به گوشم
عفوت نمی گذارد، در دوزخم کشانی


 


این نامه ی سیاهم، این اشک صبحگاهم
من حال خویش گفتم، تو کار خویش دانی

تو برتری که سوزی، در آتش جحیمم
من کمترم که گویم، از آتشم رهانی

مولای من ، من از تو، غیر از تو را نخواهم
تو نیز رحمتی کن، کز من مرا ستانی

پا در دو سوی گورم، دردا که از تو دورم
شاید تو از کرامت، خود را به من رسانی

عفو از کرامت توست، قهر از عدالت توست
هم عفو از تو آید، هم قهر می توانی

از بس کریم هستی، با من قرار بستی
من اشک خود فشانم، تو خشم خود نشانی


در عین رو سیاهی، خواهم از تو الهی
هم من تو را بخوانم، هم تو مرا بخوانی

میثم به در گه حق، باشد دو ارمغانت
شعری که می سرایی، اشکی که می فشانی
غلامرضا سازگار


**********************


توبه از جرم وخطا،حال سحر می خواهد
     
خلوت نیمه ی شب اشک بصر می خواهد
      
     
وادی طور همین هیئت هر هفته ی ماست
     
دیدن نور خدا اهل نظر می خواهد
      
     
سختی گردنه ی عشق زمینت نزند
     
راه پر پیچ وخمش مرد سفر می خواهد
      
     
صرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم
     
محرم راز شدن دیده ی تر می خواهد
      
     
جهت بخشش هر سینه زنی حضرت حق
     
محشر از مادر سادات نظر می خواهد
      
     
عمل زینب کبری به همه ثابت کرد
     
سر شکستن ز غم دوست جگر می خواهد
      
     
سر عباس به نی پند ظریفی دارد
     
غیر خورشید،سماوات قمر می خواهد


وحید قاسمی


****************************
یــــادت دلیل گریه‌ی پـــنـــهــانـی من است


نامـــت انـیـس این دل زنــــدانــی من است


نـــــیمه شب آمــدم که نــبــیــنــــی رخ مرا


بـــــار‌ گــنــاه عـــلـــت پـــنـــهانی من است


از خود بریده‌ام به تــو نــزدیــک تـــر شوم


این لحظه‌ها که خلوت روحــــانی من است


در خــلــوتــم همــیــشـه کـلـنـجـار مـی‌روم


می‌گویم این چه وضع مسلمانی من است؟!


کـــاری بــکـن کـه رو نـزم بر کـسـی بــیا...


چـیــزی بــده کــه رزق سـلیمانی من است


از ســفــره‌ی تــو مـی‌خورم و سیر می‌شوم


شـکـرت از این که نـعـمتت ارزانی من است


یـک جلـوه‌ات بر این دل تــــاریک و سنگی‌ام


پـایـان خـواب‌هـای زمـسـتـانـی من اســـت


امــشــب کـه داد مـی‌زنـم الـعـفـو ای خدا!


لـحـظـه بـه لـحـظـه رحمت بارانی من است


گــــــرم گــنــاه بــــــوده‌ام و دیـــــر آمــــدم


عـــصــیـــان دلــیـل غیبت طولانی من است


تـا کـه نـبــخــشی‌ام من از این جا نمی‌روم


ایـــن گــریــه برگ سبز پشیمانی من است


دارد بــســاط سفـــره‌ی تـــو جمع می‌شـود


غــم مــی‌خــورم که آخر مهمـانی من اسـت


محمد حسن بیات لو


****************************


خود را به خواب می زنی ای بنده تا به کی


هی توبه پشت ِ توبه، سرافکنده تا به کی


دنیا وفا نکرده ، وفا هم نمی کند


با زرق و برقش از غم دل، کم نمی کند


از حوض ِ نور،کی به رخت آب می زنی


کی دست رد به سینه ی این خواب می زنی


ای بنده جز برای خدا بنده گی نکن


کج می روی،لجاجت و یک دنده گی نکن


بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمی زند


غیر از خدای ِ خود به کسی رو نمی زند


عقلت مگر به شاید و باید نمی رسد


بارِ کجت به منزل و مقصد نمی رسد


تیشه نزن به ریشه ی خود بنده ی خدا


بیراهه می روی، نشو شرمنده ی خدا


جای غم ِ بهشت، غم ِ پول می خوری


بیچاره ای که مثل پدر گول می خوری


بیهوده هی برای دلت کیسه دوختی


باغ بهشت را به جو ِ ری فروختی


ای ورشکسته،بیش تر از این ضرر نده


لحظه به لحظه عمر خودت را هدر نده


شبهای قدر فرصت خوبیست؛ گریه کن


آیا زمان توبه ی تو نیست گریه کن


شبهای قدر فرصت خوبیست؛ توبه کن


غیر از تو و خدا که کسی نیست توبه کن


شبهای قدر ناله بزن بی معطلی


دستم به دامنت، مددی مرتضی علی


شبهای قدر اشک تو را کوثری کند


زهرا برای شیعه ی خود مادری کند


جا مانده ای ز قافله، هیهات، گریه کن


امشب برای عمه ی سادات گریه کن


شاید خدا به حال ِ خرابت نظاره کرد


پرونده ی سیاه تو را پاره پاره کرد


مانند سوزِ صبح ِ مه آلود می رسد


وقتی نمانده است، اجل زود می رسد


باید بری ! به فکرِ حساب و کتاب باش


فکر فشارِ قبر و سئوال و جواب باش


شبهای قبر، تیره تر از کرده های توست


مهتاب روشنش سفر کربلای توست


بی نور عشق، قبر تو دلگیر می شود


امشب بگیر تذکره را ، دیر می شود


ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگیر


امشب به گریه دامن ارباب را بگیر


وحید قاسمی


***********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی