کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار مناجات ماه رمضان - 6
**************

مهرابی

ای که همیشه گوش دهی بر دعای من
دل می دهی به نغمه یا ربنای من
فهمیده ام که با همه عالم غریبه ام
فهمیده ام دگر که تویی آشنای من
تو رب عالمی و من عبد گناه کار
می آید از تو حرف زدن بر کجای من؟!
در روزگار معصیت آخرالزمان
شکرت خدا به کوی تو باز است پای من
این گونه ام مبین که گرفتار غفلتم
من دوست دارمت به خدا ای خدای من
از هیچ کس به جز تو ندارم من انتظار
بر دست های توست فقط چشم های من
تنها بلا که نیست فقط سیل و زلزله
فقدان یاد توست که باشد بلای من
کاری نکرده ام به تو نزدیک تر شوم
دارد تمام می شود این ماه وای من!
دارد که جمع می شود این سفره ات ولی
تازه ببین که باز شده اشتهای من
یک ذره دست و پا زدنم را نگاه کن
ای کشتی نجات من و ناخدای من
یک عمر بنده تو نبودم عجیب نیست
پیشت اگر که رنگ ندارد حنای من


***************************


ای وای من ز هول حساب و کتاب قبر


ای وای من ز شدت بیم و عذاب قبر


غم خوردگان حسرت دنیای روی خاک


آری جداست از همه غم ها حساب قبر


دل های سرکشان همه در لرزه آورد


هول قیامتیِّ سؤال و جواب قبر


صدها سخن اگر رود این جا گزاف نیست


از ضیق و ظلمت لحد و پیچ و تاب قبر


با مست خواب نفس، بگو خوش بخواب چون


گردد نصیب چشم و دلت خاک و خواب قبر


ما را ز سوی خویش مخاطب کند همی


کو گوش دل که باز شود بر خطاب قبر


دیگر اسیر بند شیاطین نمی شود


افتد اگر به جان کسی اضطراب قبر


با این همه به حصن حصین علی درآ


عشق علی ست مانع خوف و عتاب قبر


مائیم و دست های توسّل به محضرت


ای نور جاودانگی، ای آفتاب قبر


*************************


رمی


ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم


واسه قبولی دعام بازم پیش تو رو زدم


من می دونم چه کاره ام، من می دونم که روسیام


امّا خودت گفتی اگه حاجت دارم پیشت بیام


حاجت اوّلم اینه: خدا آقامو برسون


دیگه بسه خسته شدم از دوری صاحب زمون


یعنی بدا دل ندارن؟ مگه آقا برا خوباس؟


توی همین آدم بدا، حسابِ عاشقا جداس


آره درسته آخدا، عاشق گُنا نمی کنه


اما آقام مهربونه، منو رها نمی کنه


با اینکه من گنهکارم، می دونه که دوسش دارم


آقای من خوب می دونه کسی رو جز اون ندارم


بدونِ یار مهربون، زندگیمون حروم می شه


می دونم آخرش میاد، غصه هامون تموم می شه


حاجت دوّمم چیه؟ منو ببر به کربلا


یا که براتمو بده، بازم برم امام رضا


شب های جمعه همیشه زودی دلم پر می گیره


با ذکر یا کرب و بلا زندگی از سر می گیره


یاد اباالفضل می کنه، کنار نهر علقمه


یاد همون سرداری که گرفته بوی فاطمه


یاد خیام بی عمو، اشک چشای بچه ها


که نا امیدن و می گن: عمو بیا عمو بیا


بارون می باره از چشام به یاد عمّه ای غریب


به یاد اون خانمی که به لب داره أمَّن یجیب


می گه الهی بمیرم حسین من یار نداره


می مُردم و نمی دیدم که اون علمدار نداره


می گذره و میاد همون لحظه که بین دشمنا


تنها می شه برادرش، ای وای سرش می شه جدا


میاد میون گودی و می بوسه رگ های داداش


تا سَرُو بالا می کنه، به نیزه می افته نگاش


آقام غریب رو نیزه ها آیه ی قرآن می خونه


یه شب میاد با دخترش می شینه کنج ویرونه


دختر می گه بابا دلم تنگ شده بود برا نگات


بابا می گه که دخترم: فدای لرزش صدات


دخترمی گه بابا ببین به زخم دل نمک زدن


رو نیزه ها خودت دیدی چطور منو کتک زدن


می گه بابا ببین شدم شبیه زهرا مادرت


تو این شبا خیلی زیاد زحمت دادم به خواهرت


دامنِ من آتیش گرفت، موی سرم سفید شده


خواب می دیدم دیشب که باز یه فاطمه شهید شده


خدا به آبروی اون شهید دشت کربلا


به حق شاه تشنه لب، حاجتامونو کن روا


تو یاری کن رهبرمون، شفا بده مریضامون


سایبونِ رحمتتو خودت نگهدار برامون


بازم ببخش گناهمو، به حق آسمونیات


تا به ابد من می مونم، اسیرِ مهربونیات


************************


علیپور


از بس که غافلم ز حساب و کتاب خود


در حیرتم به حشر چه سازم جواب خود


مادر ز مهر سرزنش طفل می کند


از من مگیر وقت خطایم، عتاب خود


هر چند روسیاه ولی بنده ی توام


ای مهربان، جدا مکن از من حساب خود


غفلت ز مرگ، فرصت جبران، ز من گرفت


طی شد تمام زندگی ام در سراب خود


من ناله از عذاب جهنم نمی کنم


دریافتم به دوری از تو عذاب خود


مسکین در احترام کریم است، هر که هست


خورشید می کشد همه را در حجاب خود


ما حَّدِ خود ز گریۀ مستانه می خوریم


مست این چنین کسی نشود از شراب خود


محشر به غیر نام علی سر نمی دهم


وقتی ندا رسد که بخوانم کتاب خود


پرسیدم از تو – توبۀ من هم قبول هست؟


نام حسین آمد و دیدم جواب خود


************************


گفته بودند بهشت اش به بها خواهد داد
و نه بی پرسش و بی چون و چرا خواهد داد
در پی فرصت و دنبال بهانه ست خدا
رحمت واسعه را روز جزا خواهد داد
میزبان آمده است گر قدمی بر داریم
فرصت توبه در این ماه به ما خواهد داد
در سحرهای مناجات و نماز شب ها
لذت گریه و توفیق دعا خواهد داد
سر این سفره ببینید که در نیمه ی ماه
برگ سبزی به تمام فقرا خواهد داد
لطف بسیار نموده است که با دست حسن
خرج یک سال خودش را به گدا خواهد داد
و گذر نامه ی سرخی که مسافر بشویم
در شب قدر شبیه شهدا خواهد داد
به ازای عطش و گرمی ماه رمضان
آی مردم به خدا کرببلا خواهد داد


*************************


باز هم وقت مناجات و دعا آمده است
فرصت زمزمه‌ی نام خدا آمده است
شب قدر است و همه جن و ملک می‌دانند
نوبت دلخوشی هرچه گدا آمده است
هرکسی همره دل وعده‌ی نجوا دارد
به در خانه‌ی ارباب صفا آمده است
در کنار همه‌ی اهل دعا بنشینیم
لحظه‌ی زمزمه‌ی خواسته‌ها آمده است
ای خوش آن محفل انسی که در آن درک کنیم
حضرت فاطمه با خواهش ما آمده است


******************************


شب جمعه رسیده ای خدایا


کمیل است وندای حزن مولا


نگار من  خطا کرم خطا من


تو مولا را جفا کردم جفا من


عبادتهای من رنگ و  ریا داشت


عملکردم همه بوی هوا داشت


نه دست پاک دارم بر دعایت


نه اشک پاک تا ریزم برایت


به درگاه توهستم من شرمسار


نگه کن  برگدایت ای غفار


عطاهای قدیمت بوده بسیار


طبیب هستی منم بیمار بیمار


درون خانه ات امیدوارم


شوم لایق  چو حر آخر کارم


ببخشا ای خدای حی سبحان


پشیمانم پشیمانم پشیمان


به درگاه توشیعه هر شب و روز


بگریه تا شود شمع شب افروز


************************


احسان محسنی فر


از نسیم سحری روح به جانم دادند


چشمی از خون جگر اشک فشانم دادند


تا شدم هم نفس محفل رندان سحر
لذت زمزمه و آه و فغانم دادند

باورم نیست که با این همه عصیان و قصور
ره به مهمانی ماه رمضانم دادند

بهترین وقت ملاقات خدایی است نماز
فیض دیدار به هنگام اذانم دادند

نام آقا نمک سفره ی افطار من است
کرم حضرت یار است که نانم دادند

هر چقدر دور شدم باز عطایم کردند
توبه بشکستم و هر بار زمانم دادند

ناسپاسی به سر نعمت حق باعث شد
که حواله به سرای دگرانم دادند

مانده بودم که کجا درد دل ابراز کنم
به کرم خانه ی ارباب مکانم دادند

به خدا آرزویی ندارم هیچ دیگر
حرم کرب و بلا را که نشانم دادند

دلم از روز ازل هست گرفتار حسین
به غلامی درش نام و نشانم دادند

در همان روز که هر کس ز کسی بگریزد
از تولای علی برگ امانم دادند

بخداوند قسم شور حسین می گیرم
روز محشر اگرم اذن بیانم دادند
***********************


مناجات


فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی


بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه


از ما توسل از تو لطف و دست گیری


آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه


 


ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی


مثل همیشه باز هم ستار بودی


چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد


ممنون از اینکه باز با ما یار بودی


 


با این گناهانی که من انجام دادم


باور نمیکردم که دستم را بگیری


تو آنقدر لطف و کرامت پیشه ای که


روزی هزاران بار توبه می پذیری


 


جامانده بودم تو مرا اینجا رساندی


من خواب بودم تو مرا بیدار کردی


وقت سحرهای مناجاتت نبودم


آن شب به جای من تو استغفار کردی


 


آن قدر خوبی ِ مرا گفتی به مَردم


آن قدر که حتی خودم هم باورم شد


آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار


این مهربانی های تو دردسرم شد


 


هر چند از دست خودم دلگیرم اما


احساس دلتنگی در این شب ها نکردم


سوگند بر سجاده ی خانم رقیه


من مهربان تر از خودت پیدا نکردم


****************************
زنم دست تأسف روی دستم


که رفت سرمایه ی هستی ز دستم


جوانی را ز کف دادم شدم پیر


ز بار معصیت ، گشتم زمین گیر


خداوندا تو آگاهی ز حالم


که از شرمندگی این سان بنالم


به دست خود ، سیه پرونده دارم


سرخجلت به زیر افکنده دارم


سر خوان تو یک عمری نشستم


نمک خوردم نمکدان را شکستم



*************************


گرچه بار گنهم بُرده به تبعید مرا


باز با روی سیه یار پسندید مرا


با روی باز چنان بُرد در آغوش خودش


اصلا انگار گنه کار نمی دید مرا


چرخ ها را زده ام آمده ام خانه ی تو


خودمانی ، کسی جز تو نفهمید مرا


بس که از بوی بد معصیتم بیزارند


یکی از لطف خود احوال ، نپرسید مرا


نام رحمن و رحیم تو به من جرات داد


حال ، دست خودتان هست نبخشید مرا


صاحب سفره کریم است که در وقت سحر


بنشاند بغلِ مرجع تقلید ، مرا


حُکم کردند بگوئید سر سفره ، علی


یعنی ار ناحیه ی او بپسندید مرا


ساده آنست که بر سینه زدن سنگ علی


تا به سنگ محک یار بسنجید مرا


حتم دارم که خدا محض گُل روی حسین


می برد کرببلا تا شب عید مرا


آخر ماه عوض اینکه بگوئید برو


پای شش گوشه ی ارباب ببندید مرا


هر حسینی که بروی لب من می آید


از دل عرش کُند فاطمه تمجید مرا


****************************


ذکر تو تا می رسد ، اذکار یادم می رود


می سپارم دل به تو ، دلدار یادم می رود


بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ هست بس


آنقدر شادم که استغفار ، یادم می رود


چون که از مُستَشهَدین بَینَ یَدیکُم کرده اند


مرگ و قیل و قال آن انگار یادم می رود


می خورد صدها گره بر کار من در طول روز


گریه های نیمه شب هر بار یادم می رود


خوف دارم از رجائی که مرا دور از تو کرد


در عذابم ، قهر تو بسیار یادم می رود


خنده ی بین گناه آخر مرا زد بر زمین


آتشم وقتی زقوم النار یادم می رود


بس که از داغ حسین آتش گرفته جان من


تا سلامش می دهم افطار یادم می رود


*************************


امان از غربت قبر و قیامت


فغان از وحشت قبر و قیامت


اگر ارباب من دستم نگیرد


ندارم طاقت قبر و قیامت


اجل در ره عمل کوته چه دارم


به غیر از حسرت قبر و قیامت


گنه کاری چو من فرمانبرِ نفس


چه داند حرمت قبر و قیامت


من از تنهاییِ خود خوف دارم


امان از ظلمت قبر و قیامت


اگر مولای من دستم بگیرد


چه خوف از محنت قبر و قیامت


غم و درد و بلا را می شناسم


که باشد زینت قبر و قیامت


پس از مرگم به زیر سایۀ یار


بگیرم هیئت قبر و قیامت


برای گریه بر سلطان عطشان


عطا کن مهلت قبر و قیامت


بهشت کربلا را کن نصیبم


که بینم جنت قبر و قیامت


رضای توست نصب العین عاشق


ندارد نیّت قبر و قیامت


ز دنیا می روم با دست خالی


امان از حسرت قبر و قیامت


ندارم خُلق و خوی اهل بیتی


ندارم فرصت قبر و قیامت


فقط با مومنین قرآن بگوید


سخن از بهجت قبر و قیامت


بمیرم تا ببینم روی حیدر


جمالش لذت قبر و قیامت


اگر" اَلْفَقرُ فخری " شد شعارم


توّلا مکنت قبر و قیامت


بجز لطف شفیعان دو عالم


چه باشد نصرت قبر و قیامت


به دنیا هیچ اقبالی ندارم


که دارم دولت قبر و قیامت


تمام لذت دنیای فانی


فدای عزّت قبر و قیامت


غلام آل زهرایم بگردان


شهید راه مولایم بگردان


محمود ژولیده


****************************


مناجات با پروردگار


صفا تویی ، تو ماه من ، به درگهت گدا منم


سخا زتوست شاه من، گدای بی سخا منم


شهم تویی ، مهم تویی ، خدای درگهم تویی


همان که زد توسلی به شاه سر جدا منم


دلم تویی ، گِلم تویی ، تمام حاصلم تویی


و آنکه شب به شب کند خدا خدا خدا منم


نهان توئی ، عیان توئی ، ز سائلانتان منم


و آنکه با تمام خود ، به تو کند جفا منم


تو پیچ و تاب موی عشق ، به دست تو سبوی عشق


و آنکه با دو صد نوا ، تو را کند صدا منم


تو ابر مهر و رحمتی ، تو مظهر شفقتی


و سائلی که تا ابد کند تو را دعا منم


جعفر ابوالفتحی


************************


جواد حیدری


چرا ز من بریده ای بنده ی پر خطای من؟


چرا صدا  نمی زنی خدای من خدای من؟


مگر ز من چه دیده ای مگر بدی کشیده ای؟


چرا صفا نمی کنی به ذکر دلربای من؟


خدای مهربان منم کریم و میزبان منم


عاشق میهمان منم بیا بیا گدای من


اگر چه کرده ای خطا تباه کرده ای عطا


بیا بیا دوباره ای بنده ی بی وفای من


بیا بیا به نیمه شب بزن تو زانوی ادب


بخوان شکسته دل مرا تا بچشی صفای من


به معصیت زدی چو دست، دل حبیب ما شکست


بیا بیا گنه مکن به یاد او برای من


ای تو که شکسته ای مریض و زار و خسته ای


مرا بخوان تو در سحر، سحر بود شفای من


تو شیعه ی علی بُدی، چرا سیه چهره شدی؟


مرو به جای دیگری سرت بنه به پای من


شود دل تو صیقلی فقط به ذکر یا علی


ذکر علی علی بود برای تو دوای من


به عشق مرتضی بگو لعنت حق به خصم او


که شد به کوچه روبرو به مظهر وفای من


دعای توست مستجاب سحر دهم تو را جواب


به عشق روی بوتراب رسد تو را ندای من


بیا بیا تو مرد باش عاشق رنج و درد باش


ز غصه چهره زرد باش تا که شوی فدای من


*******************************


تا که مقیم درگه جانان شود کسی


یک لحظه کافی است پشیمان شود کسی


وقتی که بخشش و کرمت بی نهایت است


دیگر چه جای آن که هراسان شود کسی


آید شبی و توشۀ یک عمر را برد


وقتی که بر سرای تو مهمان شود کسی


مشتاق تر ز تو به مناجات بنده نیست


تا چه رسد برای تو گریان شود کسی


با این همه کرم که ز دست تو دیده ام


راضی نمی شوی که پریشان شود کسی


ای کاش دلبرم به دعایم زند صدا


تا خوب در حضور تو عنوان شود کسی


وقتی حسین کَشتی سلم و نجات ماست


کی در هراس وحشت طوفان شود کسی


*************************


عمری گنه کـردم، نیـاوردی به رویم


نگــذاشتی حتــی بـریــزد آبــرویم


چشمی بده کـز خجلت عفوت بگریم


اشکـی بـده تـا نامـۀ خـود را بشـویم


از بس که توبـه کردم و توبه شکستم


دارم خجـالت تـا که بـاز العفـو گویم


این اشک خجلت را که می‌ریزد ز چشمم


کـردم بهانـه تـا رضـایت را بجــویم


من از تو رو گرداندم از غفلت، ولـی تو


در بـاز کـردی از ره رحمت بـه رویم


ای وای از آن روزی که عمرم بر سر آید


فریاد از آن‌ دم کـه اجـل آید به سویم


با این همه جرم و گنه از تو عجب نیست


لطفی کنی تا مرگ را چون گل ببویم


لب بستم از خجلت ولی «العفو العفو»


پیـوسته برمی‌خیزد از هـر تـار مـویم


امشب به جای آن کـه روگردانی از من


بگشای چشمی از ره رحمت به سویم


تو در پی آنی کـه «میثم» را ببخشی


مـن آرزو دارم تــو بــاشی آرزویـم


***************************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی