کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه۲۲

*******************

آماده می شوم غزلی را بنا کنم

در شور عشق، قافیه ای دست و پا کنم

باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار

باید که پیر میکده ها را صدا کنم

میخانه ای برای دلم جور کرده ام

تا رازِ سرخوشیِّ خودم بَر مَلا کنم

رازی که گفتنش همه را مست می کند

وقتش شده بگویم و خود را رها کنم

پس اهل میکده! همه سر تا به پای، گوش

تا خوب حقِّ مطلب خود را ادا کنم

از راه آمده قمرِ آخرالزَّمان

یعنی امام عصر، همان حیدرالزَّمان

از راه آمده ست رسانَد پیام عشق

از راه آمده ست که باشد امام عشق

یاایهاالعزیزِ دو دنیای من، سلام

گفتم سلام و اوست علیک السلام عشق

وقتش رسیده سوی کلامم خودت شوی

چون حرف با شما شده حُسن ختام عشق

هرکس که پای بزم شما بود، زنده ماند

ای عشق بادوام، تویی با دوام عشق

تا زنده ام گدای سرِ سفره ی توﺃم

آری، امیرعشق تویی، من غلام عشق

اَلحَق که شاه هستی و ارباب زاده ای

تو یوسفی ترین پسر خانواده ای

صاف و زلال، آینه ی ناب آسمان

تابیده است در شب مهتاب آسمان

تابیده است حضرت ماه چهارده

بر صفحه ی دوازده قاب آسمان

این نور با ﺗﻸﻟﺆِ صاحب زمانی اش

آرامشی است بر دل بی تاب آسمان

جبریل با ترانه ی عشق محــمدی

گوید خوش آمدید به ارباب آسمان

امشب برای عرض ارادت به مَقدَمش

نیکو نوشته اند روی باب آسمان

حق، نقشه ی عدو صفتان را بر آب کرد

تا  حضرت امام مهدی انقلاب کرد

ای چشم من به راه تو، ﺃدرِک ﺃسیرُکَ

آدینه در پناه تو، ﺃدرِک ﺃسیرُکَ

ای واژه ی جمال خدا جلوه گر شود

در قاب روی ماه تو، ﺃدرِک ﺃسیرُکَ

صبح ظهور تو فرج عاشقان توست

خورشید من پگاه تو، ﺃدرِک ﺃسیرُکَ

این قلب تیره، روشن و شفّاف می شود

با گوشه ی نگاه تو، ﺃدرِک ﺃسیرُکَ

از دوری تو ثانیه هایم تباه شد

من عبد روسیاه تو، ﺃدرِک ﺃسیرُکَ

((دارد زمان آمدنت دیر می شود))

تقصیر ماست این همه ﺗﺄخیر می شود

ای آخرین بهانه ی دنیا ظهور کن

ای آشنای غربت فردا ظهور کن

باید که چند روضه بخوانم برای تو

ای چشم تو خلاصه ی دریا ظهور کن

می خوانم از حوادثِ آن کوچه های تنگ

آقا قسم به پهلوی زهرا ظهور کن

آقا به جان دخترکی بی پناه که

افتاده بود زیرِ لگدها ظهور کن

آتش، خیام، سیلی و غارت، چه گویمت؟

آقا به داغِ زینب کبرا ظهور کن

قرآن به روی نیزه و تفسیرها به خاک

آقا بیا به حقِّ بدن های چاک چاک

حمید رمی

*************************

بر آمدنت جهان تفأل زده است

خورشید دوباره بر زمین پل زده است

برخیز و بیا که در قدومت، حتّی

پاییز به گیسوی خودش گل زده است

***

صادق جعفری

مشهورترین دعای ما یا مهدیست

فرمانده و مقتدای ما یا مهدیست

اینجا همگی به نام او می‌گذرند

اسم شب کوچه‌های ما یا مهدیست

***

غلام رضا فاتحی

یک منتقم از طواف حج می آید

با اسب، و ذوالفقار کج می آید

آمین  خدا  برای  اللهم

عجل ولیک الفرج می آید

***

مهدی صفی یاری

از عـصـر قـدیم با تو عهدی دارم

وز نام شما به کام شهدی دارم

ایــام ولادتــت امـــام حـــاضـــر

بـر لب شب و روز ذکر مهدی(عج)دارم

***

عمری است که در سوز غم فاطمه هستی

دلسوخته ی عمر کم فاطمه هستی

من مطمئنم روز ظهورت اول

در فکر بنای حرم فاطمه هستی

***

پروانه عزیزی فرد

شمیم شال سبزت این حوالی ست

کنار هفته های احتمالی ست

تمامش کن بیا آقای ندبه

غروب جمعه ها جای تو خالی است

***

روح الله گایینی

زهجر تو شدم حیران ونالان

شبیه مرغ پر بسته به زندان

ندارم طاقت هجران ودوری

شده پر چوب خط جمعه هامان

***

روح الله گایینی

دلم در سینه مالامال درد است

ز هجر روی تو دلگیر و سرد است

تمام جمعه ها یابن الحسن گوست

دلم در انتظار رادمرد است

***

صادق جعفری

نکردی آشکارا خلوتت را

دوباره من غریبم قربتت را

خدا امروز هم در دفتر عشق

موجه کرد گویا غیبتت را

***

سیدحبیب نظاری

شروع قصه با برگشتن تو

کجا ما وکجا برگشتن تو؟

ولی نه،مانده از چشم انتظاری

فقط یک ندبه تا برگشتن تو

***

به مهر این و آن عادت ندارم

به حرف دیگران عادت ندارم

به سایه سار امنی در شب زخم

به غیر جمکران عادت ندارم

***

تمام عمر بی لبخند؟... سخت است

به لبخند خودت سوگند، سخت است

برای دیدنت تا جمعه ی بعد

تحمل می کنم هر چند، سخت است

***

تو که درد آشنای اهل دردی

تو که دست کسی را رد نکردی

بگو حالا که دلهامان شکسته ست

دلت می آید آیا بر نگردی؟

***

دل ما شد کویر تفته؟ برگرد

خدا را! ای بهار رفته برگرد

تمام جمعه ها را صبر کردیم

اقلا جمعه ی این هفته برگرد

***

شکفتن، آرزو، لبخند، جمعه

جهان را گرچه آکندند، جمعه

گذشت و باز هم باران نبارید

تحمل تا به کی، تا چند جمعه؟

***

دلی سبز و تناور داشت گلدان

نگاهی خیره بر در داشت گلدان

دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد

نباریدی ترک برداشت گ ل د ا ن

***

دلم می خواست باران بیشتر بود

حضور تو، حضوری مستمر بود

میان جمله ی «آن مرد آمد»

برای تو ضمیری مستتر بود

***

دلم هر چند بی نام و نشان است

دچار گریه های بی امان است

دلم دلتنگ باران است امشب

سرش بر شانه های جمکران است

***

دوباره دیر شد، باران نبارید

دلم تبخیر شد، باران نبارید

به چشم آسمان ها خیره ماندم

نگاهم پیر شد، باران نبارید

***

خلیل ذکاوت

بیا باران براى ما بیاور

بهاران را به این صحرا بیاور

عطش داریم، تا کى قطره قطره؟

بیا و با خودت دریا بیاور

***

از این بن بست تنگ من منى ها

ببر ما را به دشت روشنى ها

به قرآن، بى تو احساسى غریبیم

در این دنیاى آدم آهنى ها

***

عبدالرحیم سعیدی راد

چرا شب مانده و فردا نمی شه؟

گره از کار دنیا وا نمیشه

زمین و آسمونو گشتم؛ اما

کسی چون یوسف زهرا(س) نمی شه!

***

سحر شد یار بی‌ همتا نیامد

یگانه‌ منجی‌ دل ها نیامد

نهاد آدینه‌ را موعود دیدار

هزار آدینه‌ رفت‌ امّا نیامد

***

تو را امواج دریا می شناسند

تو را شن های صحرا می شناسند

تو را ای منجی دل های عالم

تمام کهکشان ها می شناسند

مهدی صفی یاری

**********************

کشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است

بحر طویل نیمه شعبان

کشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است که برعرشه ی آن  بانوی مُلک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است، بود منتظر مقدم او بُشر سلیمان که به عنوان کنیزش بخرد، تا ببرد  بر ولی قادر منّان، حسن عسکری آن یازدهم اختر تابان ولایت، به کف بُشر یکی نامه از آن شمس هدایت ،که ز اسرار خدا داشت حکایت، نگه دخت یشوعا چو بر آن نامه بیفتاد، قرار از کف خود داد و ببوسید و روی چشم نهاد و گـُل لبخند به لب گفت که: این نامه ی یاراست، خطش را خبر از وصل نگاراست، سپس گفت که ای بُشر مپندار کنیزم که زده فاطمه گل بوسه به پیشانی و خوانده است عزیزم، شرفم بس که عروس علی و فاطمه ام، داده خداوند به من این شرف و قدر و بها را.

من از نسل یشوعا که همان دختر شاهنشه رومم، چه بسا ماه وشانی که ز عزت همه بودند کنیزم، چه بسا سرو قدانی که به محفل همه بودند غلامم، دو پسر عم که مرا شیفته بودند و ز من خواستگاری بنمودند، کشیشان همه انجیل گشودند، یکی را به سر تخت نشاندند، گـُل و لاله فشاندند که دامادِ نگون بخت به کام اجل خویش نگون شد، ز سر تخت، شب آمد، به سر دست و قضا چشم مرا بست که در عالم رویا نگه اُفتاد مرا بر رخ زیبا پسری، نخل شرف را ثمری، صُنع خدا را اثری، دیده به ماه رخ زیباش گشودم، ز کفم رفت همه بود و نبودم، که ندا داد رسول مدنی احمد خاتم که: اَلا عیـــــــــــسی مریم، چه شود دخت یشوعای تو را بر پسرم عقد ببندم، لب جان بخش گشودند، یکی خطبه سرودند و مرا عقد نمودند بر آن شمس ولایت، که عیان دیدم از آن طلعت نورانی او روی خدا را.

چه مبارک شبی بود و چه فرخنده شبی بود، ولی حیف که بیدارشدم، سخت گرفتارشدم، شب همه شب در تب و در تاب شدم، شمع صفت آب شدم، تا که شبی فاطمه آمد ز ره لطف به خوابم، نگهی کرد به چشمان پر آبم، به ادب بوسه به دستش زدم و روی قدم هاش فتادم، ز فراق رخ جانان به شکایت دو لب خویش گشودم که: به دادم برس ای عصمت دادار ودودم، غم دوری یگانه پسرت کشت مرا، فاطمه فرمود: چگونه پسرم پیش تو آید، به تو این بخت نشاید، مگر آیین نصاری بگذاری و به اسلام روی بیاری سر تسلیم و رضارا.

من در آن عالم رویا لب جان بخش گشودم، به خدا و به رسول به علی بود درودم، چو شهادت به لب آوردم و اقرار نمودم، گـُل لبخند به گلزار رخ فاطمه دیدم، که گشود از کرم آغوش و مرا در بغل خویش گرفت و به رُخم بوسه زد وگفت: از امشب تو عروس منی ای پاکیزه سرشتم، گل باغ بهشتم، به تو تبریک که هرشب پسرم پیش تو آید، من از امشب همه شب لاله ز باغ رخ او چیدم و در خواب ورا دیدم، تا داد مرا وعده ی دیدار، که در سلک کنیزان ببرم روی به بیت الحرم یار، خوشا حال تو ای بُشـر، که مامور شدی از طرف حجت دادار، بر این کار، منم همسر آن نور دل احمد مختار، کز آن سید ابرار، بیارم به جهان منتقم خون شهدا را.

چارده شب چو گذشت از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود، بگو نخل ولا را ثمری بود، بگو بحر کرامت گوهری داشت، بگوشمس ولایت قمری داشت، بگو نرگس زهرا پسری داشت، بگو مصلح کلِ بشری داشت، جهان دادگری داشت، خبر زآمدن حجت ثانی عشری داشت که شد دیده ی نرگس، دل شب باز ز رویا به دو صد ناز، وضو ساخت و اِستاد سحرگه به نمازشب و آیات خدایش به لب افتاد، به تاب و تب و از درد گـُل انداخت عذارش، ز کف افتاد قرارش، صلوات مـَلک از اوج فـَلک گشت نثارش، به رُخش جلوه ی بدر و به لبش سوره ی قدر و نفسش کرد معطـر همه امواج فضا را.

ناگهان دید حکیمه که شده حجره پر از شوق و شعف وشور، روان گشت حضور قمر برج ولایت، حسن عسکری آن مـــــــــــــــهر فروزان هدایت، به ادب گفت که: ای جان دو عالم به فدایت، شده در پرتو انوار نهان نرجس پاکیزه لقایت، گل لبخند حسن باز شد و گفت که: ای عمه پاکیزه سرشتم، گـُل خوشبوی بهشتم، به ادب رو به سوی حجره ی نرگس، گل زهرا ثمرم، همسر نیکو سِیَرم، سرزده قرص قمرم، یافت ولادت پسرم، آمده نور بصرم، رفت حکیمه به سوی حجره نرجس، نگه افکند به خورشید رخ حجت سرمد، گـُل نورسته ی احمد، مه اثنی عشر آل محــمد، لب جان بخش گشوده، سخن از وحی سروده، به لبش نام خداوند و رسول و علی و حضرت زهرا و حسین و حسن و باز علی باز محــمد پس از آن جعفر و موسی و رضا گفت، محــمد و علی گفت، سپس نام ز خود بُرد، ندا داد به هرنسل و زمان اهل ولا را.

ندا داد منم مهدی موعود، منم حجت معبود، منم مصلح عالم، منم منجی عالم، منم وارث پیغمبر خاتم، منم حجت سرمد، منم عبد موید، منم حیدر و احمد، منم نجل محــمد، منم آن منتقم خون خدا، طالب خون شهدا، زاده مصباح هدی، صاحب عمامه ی پیغمبر و تیغ علی و چادر زهرا، جگر پاک حسن، جامه ی خونین حسین، دست ابالفضل علمدار، منم وارث پیشانی بشکسته ی زینب، شود آن روز که از پرده ی غیبت به در آیم به سوی کعبه بیایم، برسد بر همه خلق ندایم که :من ای منتظران، مهدی موعود شمایم، پس از آن ره به سوی شهر مدینه بگشایم، حرم فاطمه را بر همه عالم بنمایم، کنم آغاز از آن جا سفر کرب و بلا را.

گل احمد، گل زهرا، گل نرگس، گل امیدحسن، یوسف زهرا، ولی الله معظم، دُر دریای کرامت، ز خداوند و رسولان و امامان و همه منتظران باد سلامت، همه مشتاق پیامت، همگان منتظر صبح قیامت، تو شه ارض و سمایی، تو فقط منتقم خون خدایی، تو امید دل مایی، حجرالاسود و هجـر و حرم و زمزم و مسعی و صفا، مروه همه چشم به راهت، همه مشتاق نگاهت، چه شود تا که ببندی به حرم قامت و نغمه ی قد و قامتت آید، عیسی مریم که به تو روی نیاز آرد و پشت سر تو باز نماز آرد و فریاد "انا المهدی ات" از خلق بـَرد هوش، جهان جمله شود گوش، اَلا کوه فِراقت به سر دوش، شود تا که کنم شهد وصال از دو لبت نوش؟ دعا کن که دعاها به اجابت برسد بهر ظهورت، تو بیایی، تو بیایی، گره از کار فروبسته ی عالم بگشایی، تو بیایی، تو بیایی، که دل از عالم و آدم برُبایی، تو بیایی که کنی زنده ز نو دین رسول دو سرا را.

به خدا ای پسر فاطمه تنها نه حرم منتظر توست، عرب تا به عجم منتظر توست، به خون پسر فاطمه سوگند که بر گنبد زرین حسین ابن علی سید الاحرار، عَلـَم منتظر توست، نه اسلام که ابناء بشر منتظر توست، زمان منتظر توست، جهان منتظر توست، نبی منتظر توست، علی منتظر توست، بیا فاطمه بیش از همگان منتظر توست، حسین و حسن و هفتاد دو تن منتظر توست، خدا را خدا را، که آن گنبد ویران شده و قبر پدر منتظر توست، بیا ای شرف شمس رسالت، به خداوند قسم دیر شده صبح وصالت، همه چشم اند چو "میثم" که بیایی ببینند به مرآت رُخَت آیینه ی پنج تن آل عبا را.

غلامرضا سازگار

*********************

من کیم قلب وجودم من کیم جان جهانم

من کیم نور عیانم من کیم سر نهانم

من کیم کهف حصینم من کیم مهد امانم

من کیم مولای خلقت در زمین و آسمانم

من کیم فرمان روای ملک حی لامکانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

من کیم من آسمانی مصلح خلق زمینم

من کیم من دست تقدیر خدا در آستینم

من کیم من وارث پیغمبر و قرآن و دینم

من کیم سر تا قدم مولا امیرالمؤمنینم

من کیم من آخرین تیر الهی در کمانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

من کیم من آفتاب یازده خورشید نورم

من کیم من مصحفم تورات و انجیل و زبورم

من کیم من مظهر عفو خداوند غفورم

من کیم من آن کلیم هستم که عالم گشته طورم

من یگانه مصلح عالم امام انس و جانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

ماه شعبان خنده زن بر آفتاب منظر من

بوسه گاه جده ام زهرا جبین مادر من

سیزده معصوم را روح و روان در پیکرم من

جان به قرآن می دهد لعل لب جان پرور من

نقش جاء الحق به بازویم شهادت بر زبانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

بیشتر از آنکه کامم تر شود از شیر مادر

داشتم بر آسمان معراج چون جدم پیمبر

بر لبم گردید جاری آیة قرآن چو حیدر

بر همه مستضعفین دادم نوید فتح را سر

با گل لبخند بابا بوسه میزد بر دهانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

من به چشم شیعیانم جلوة الله و نورم

من میان دوستانم ، گرچه پندارند دورم

ملک هستی بهر مواجی بود از شوق و شورم

دوستان آماده نزدیک است ایام ظهورم

می رسد دیگر به پایان انتظار شیعیانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

گرچه چون یوسف به چاه غیبت کبری اسیرم

هرکجا باشم به کل عالم خلقت امیرم

غیبتم را هست سری نزد دادار قدیرم

تا در اقطاع زمین با دوستانم انس گیرم

گه به سهله گه به کوفه گه به قم گه جمکرانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

من همان خون خدا هستم که در جوش و خروشم

بانگ هل من ناصر جدم بود دائم به گوشم

پرچم سرخ حسین ابن علی باشد به دوشم

پر شود از عدل این عالم به عزم سخت کوشم

چون پیمبر گله ی صحرای هستی را شبانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

انبیا و اولیا هستند یک سرلشکر من

عیسی و مریم نماز آرد به جا پشت سر من

آیة فتحًا مبینا نقش بر انگشتر من

حکم حکم من زمین و آسمان فرمان بر من

پایگاهم کوفه پا بر قلة هفت آسمانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

جامه ی ختم رسل پوشیده بر قد رسایم

ذوالفقار مرتضی در پنجه ی مشکل گشایم

چارده خورشید پیدا در جمال دل ربایم

می رسد از کعبه بر گوش همه عالم صدایم

جمع می گردند در یک لحظه گردم دوستانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

می رسد روزی که با عدلم اروپا را بگیرم

وز پی احیای قرآن کل دنیا را بگیرم

پنجة قهر افکنم حلقوم اعدا را بگیرم

داد حیدر ، داد محسن ، داد زهرا را بگیرم

داد ثاراللهیان را از یزیدیان ستانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

منتظر باشند مهدیون به امید وصالم

ی رسد روزی که گیرم پرده از ماه جمالم

من امید مصطفی من آرزوی قلب آلم

من شما را آبرویم ، عزتم ، قدرم ، جلالم

من به میثم شهد وصل خویشتن را می چشانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

غلامرضا سازگار

**************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی