کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام۲۲

*****************

روزی که بال میزدم اما پری نبود

روزی که حلقه میزدم اما دری نبود

 

روزی که باده عربده میزد حریف کو

حل میشدم درون مِی و ساغری نبود

 

روزی که در میان تمامی عقل ها

مستانه نعره میزدم و حنجری نبود

 

روزی که عشق بود و خداوند عشق را

غیر از حسین آینه ی دیگری نبود

 

دیدم حسین گرم طوافی عجیب بود

بر دلبری که هم قدمش محشری نبود

 

میخواستم که دل بسپارم نیافتم

میخواستم که سر بدوانم سری نبود

 

آنروز حکم حضرت حق حیدری شدیم

ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم

 

باید شنید از دو لبت یا حسین را

باید که دید روی لبت یا حسین را

 

از آن شبی که خنده زدی در میان مهد

هر شب علی علی شده لالا حسین را

 

با هیچ چیز عالم عوض نه نمیکند

ارباب ما شنیدن بابا حسین را

 

هر پنج وعده تا که اذان تو میرسد

مبهوت میکند همه حتی حسین را

 

این سان که خیره خیره تو را میکند نگاه

باید که دید وقتی تماشا حسین را

 

وقتی به روی دامن زینب نشسته ای

گویا گرفته حضرت زهرا حسین را

 

باغ بهشت را گرو باده داده ایم

دیوانگان حضرت ارباب زاده ایم

 

وقتی که باز میکنی از رخ نقاب را

بیچاره میکنی ز پی ات آفتاب را

 

انگشت بر لب اند تمامی قاب ها

داری ز بس که چهره ی ختمی مآب را

 

جبریل هم گمان کنم اینجا مردد است

آورده در حضور تو امّ الکتاب را

 

شکر خدا برای گره های کور ما

آورده ای هزار دم مستجاب را

 

چشم پدر ز شوق و شعف برق میزند

وقتی سلام میکنی عالیجناب را

 

زینب برای عرض ادب سجده میکند

تا دست میکشی سر و یال عقاب را

 

تو حیدری که آمده تکرار میشوی

وقت نبرد تیغ علمدار میشوی

 

در خاک میروند تمام سوارها

با دیدن تو ای نفس ذوالفقارها

 

حتی هنوز بین دلیران زبانزد است

یک صحنه از حضور تو در تار و مارها

 

تو میزدی به سینه ی لشگر ولی چه سود

یک تن نبود دور و برت از فرار ها

 

تیغ تو چرخ میزند و چرخ میزند

صدها هزار دست و سر نابکارها

 

از ناز ضرب شصت تو بد مست میشود

شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها

 

از ناز ضرب شصت تو تکبیر میکشد

عباس، وقت دیدن این کارزارها

 

نامت حماسه ای ست که پیدا نمیشود

هر یوسفی که یوسف لیلا نمیشود

حسن لطفی

 *************************

ماه شعبان یا طلوع ماه لیلا آمده؟

یا حسین دیگری بر آل طاها آمده؟

یا بوَد ماه رجب میلاد مسعود علی

یا محــمد در مه شعبان به دنیا آمده؟

پای تا سر حسن در حسن است و سر تا پا جمال

یا که می‌بینم حسن با روی زیبا آمده؟

آمنـه بـار دگر حسن محــمد را ببین

روی دست امّ‌لیلا روی احمد را ببین

****

این پسر سرتا قدم جان است در چشم حسین

یک بهشت روح و ریحان است در چشم حسین

ابرویش تصویر بسم‌الله الرحمان الرحیم

صورتش سی جزو قرآن است در چشم حسین

هل اتی و عادیات و فجر و واللیل و نبأ

شمس و قدر و نور و فرقان است در چشم حسین

همسر شمس الضحی ماه تمام آورده است

یا دوبـاره حضرت زهرا امام آورده است

****

طلعت او مشعل «انّا هدیناه السبیل»

نه، بگو آیینه حسن خداوند جلیل

بس‌که این مولود از سر تا قدم پیغمبر است

نی عجب گر از برایش وحی آرد جبرییل

یوسفی بر روی دست یوسف زهرا بوَد

یا که اسماعیل دیگر بر سر دست خلیل

بـر قـد و بــالا و روی نـازنینش آفـرین

هم به صورت، هم به صورت‌آفرینش آفرین

****

ای نجوم شهر! ماه انجمن را بنگرید

در بهشت وحی، باغ یاسمن را بنگرید

چشم دل بگشوده و گیرید جان بر روی دست

تا به یک صورت جمال پنج تن را بنگرید

بر فراز شانۀ ریحانۀ ختم رسل

یک امیرالمؤمنین بت‌شکن را بنگرید

باغبان وحی امشب یاس گیرد روی دست

باید این دردانه را عباس گیرد روی دست

****

این پسر بهتر ز خوبان تمام عالم است

هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

این کلیم‌الله نه این خود کلام کبریاست

این مسیحا نیست، اما صد مسیحا را دم است

این ولی‌الله فرزند ولی کبریاست

این زمینی ماه یا خورشید عرش اعظم است

آن چـه اعجـاز انبیـا آرنـد آرد این پسر

هر چه خوبان جهان دارند دارد این پسر

نور خیزد از جبین و وحی ریزد از دمش

عالم ار گویند در وصفش سخن آید کمش

مجتبا و زینب کبرا و عباس و حسین

چون کلام‌الله می‌بوسند یک‌یک هر دمش

شک ندارم چشم حق بین امیرالمؤمنین

ذوالفقار دیگری بیند در ابروی خمش

امّ‌‌لیـلا روی ایــن شبـه پیمبــر را ببــوس

شکر این نعمت که داری دست حیدر را ببوس

****

ای عیان در قامتت قدر و جلال اهل‌بیت

در وجود حضرتت پیدا کمال اهل‌بیت

یک بشر پا تا به سر، سر تا به پا خیرالبشر

یک جوان و این همه حسن و جمال اهل‌بیت

سرو قدش نخل امید عزیز فاطمه

ماه رویش آفتاب بی‌زوال اهل‌بیت

هر چه دارند انبیا و اوصیا و اولیا

در وجـود نـازنینت آفریده کبریا

****

ای سلام از ذات پاک ذوالجلالت روز و شب

هم عجم مبهوت و حیران جمالت، هم عرب

خلق کرده در وجودت ذات پاک ذوالجلال

هم شجاعت هم فصاحت هم ملاحت هم ادب

چون به میدان شهادت آمدی دیدم درست

یک رسول‌الله در بین هزاران بولهب

هر که چشم افکند بر ماه رخت مبهوت شد

گفت پیغمبـر نهــاده رونی در جنـگ احد

****

یاد دارم دو علی هم در احد هم کربلا

یکه و تنها به پیش تیر و شمشیر بلا

آن فداییِ محــمد این فدایی حسین

آن نوَد زخمش به تن، این زخمش از سر تا به پا

آن علی را بخیه‌ها بر زخم‌های تن زدند

این علی را روی هر زخمش رسیدی زخم‌‌ها

او ز بـرق تیغ صحرای احد را تاب داد

این زبانش بر دهان خشک بابا آب داد

****

حیف جای گل به تن گل‌زخم‌هایت چیده شد

پیکرت مانند تسبیحی ز هم پاشیده شد

با نگاه چشم گریان پدر در موج خون

روی هر زخمت هزاران زخم دیگر دیده شد

فرقت از شمشیر دشمن چون دل بابا شکافت

جسم پاکت از هجوم تیرها پوشیده شد

سرخـی روی پـدر از چهـرۀ گلگـون توست

میوه‌های نخل «میثم» قطره‌های خون توست

غلامرضا سازگار

************************

باید برای طور کلیمی درست کرد

سجاده ای گرفت و حریمی درست کرد

باید برای مقدمی از بال جبرئیل

یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد

باید در ازدحام گدا و کمی جا

جائی برای مرد کریمی درست کرد

باید قسم به نور دو عین حسین داد

تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد

باید دل حسین هوای نبی کند

شاید دوباره خُلق عظیمی درست کرد

مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم

اکبر اگر نبود من آقا نداشتم

یک فرصتی کنار بزن این نقاب را

بیچاره کن به صبحدمی آفتاب را

امشب خودی نشان بده تا سجده ات کنم

از من مگیر فرصت این انتخاب را

نور جبین نیمه شب در تهجّدت

در هم شکست کوکبه ی ماهتاب را

آباد باد خانه ات ای زلف پر گره!

من از تو دارم این دل خانه خراب را

دستار را ببند و کنارم قدم بزن

شاید کمی نظاره کنم بوتراب را

***

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوری که داشتی

هر شب نصیب سفره شهر مدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

ای سر به زیر و از همگان سربلندتر

عین تواضع است غروری که داشتی

خُلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود

در کوچه های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده!

یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟

مردی رسیده تا که پر از دلبرش کنند

مانند خاک آمده تا که زَرش کنند

دینی نداشت اصل و نسب نیز هم نداشت

آخر چگونه در بزند باورش کنند

او خواب دیده بود مسلمان شده همین

او آمده مدینه مسلمان ترش کنند

در خانه حسین اگر اکبری نبود

امکان نداشت زائر پیغمبرش کنند

پیغمبر و زیارت او را بهانه کرد

تا که اسیر زلف علی اکبرش کنند

آن عده ای خوش اند که حیران تو شدند

مُسلم اگر شدند مسلمان تو شدند

چشمان تو همین که نهان می شود علی

عمّه برای تو نگران می شود علی

تو رفته ای و زائر رویت شدن فقط

با دیدن امام زمان می شود علی

دنیای ما اگر به جمال تو رو کند

هر روز سال روز جوان می شود علی

بی اختیار یاد صدای تو می کنم

هر لحظه ای که وقت اذان می شود علی

روزی سه بار پشت بلندای ماذنه

آقائی تو اشهد ما می شود علی

ما کیستیم تازه مسلمان حنجرت

الله اکبر از تو، از الله اکبرت

هنگام رو به رو شدنِ کارزار شد

کار تمام لشگریان با تو زار شد

وقتی رکاب رزم تو آماده می شود

باید برای مقدم تو خاکسار شد

نامت علی ست، شان تو شمشیر ساده نیست

باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

حیدر شدی و ضجّه لشگر بلند شد

این چه مصیبتی ست که کوفه دچار شد

از میمنه گرفتی و تا پشت میسره

یک لشگری قدم به قدم تار و مار شد

فرزند لافتی که به جز این نمی شود

شاگرد مجتبی که به جز این نمی شود

چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری ست

روی سپید و خال سیاهت پیمبری ست

گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو

لحظه به لحظه گاه به گاهت پیمبری ست

ابروی تو کشنده و زلفت کشنده تر

جانم فدای تو که سپاهت پیمبری ست

باید دوید پشت سر ردّ پای تو

یعنی تویی همیشه که راهت پیمبری ست

نامت علی ست جلوه رویت محــمدی ست

نامت علی ست طرز نگاهت پیمبری ست

تو صاحب جلال علی و پیمبری

آئینه جمال علی و پیمبری

ای آفتاب روشن شب های کربلا

پیغمبر دوباره صحرای کربلا

ای از تمام آدمیان برگزیده تر

نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد

گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

آب فرات و علقمه و گنبد حسین

یا تل زینبیّه و هر جای کربلا...

...هر چند دیدنی ست ولی دیدنی تر است

پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک تر به محضر آقاست جای تو

پایین پایی و همه پایین پای تو

حالا که می روی جگرم را نگاه کن

این چشم های محتضرم را نگاه کن

در این لباس ها چقدر دیدنی شدی

زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو

افتادگی بال و پرم را نگاه کن

باور نمی کنی که علی پیرتر شدم

پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

اصلاً بیا به جای تمنّای جرعه ای

شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

بعد از تو فصل فصل دلم بی بهار شد

بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

علی اکبر لطیفیان

**********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی