کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت عباس علیه السلام۱۲

***************

 عشق، امشب خودنمایی می کند

تا سحر فرمانروایی می کند

آمده میلاد ماهی بی نظیر

می رسد فرزند دلبند امیر

ای مسلمانان گل حیدر رسید

کودکی مانند پیغمبر رسید

عطر وبوی یاس، دنیا آمده

حضرت عباس دنیا آمده

آمده عمری المداری کند

لشکر اسلام را یاری کند

دین خود را برجهان اثبات کن

مجلس مارا پر از صلوات کن

این گل زیبا، ابوالفضل علیست

خوش قدو بالا ابوالفضل علیست

جلوۀ ماه بنی هاشم نکوست

اوبرای اهل ایمان آبروست

با مرام وبا کمال وبا ادب

خدمت مولای عالم روز وشب

حضرت عباس، ماه عالمین

ای که بستی عهد وپیمان با حسین

 *********************

 وجه علی گشته میان قاب ،تصویر

در قوس ابرویش شده محراب تصویر

دارد تقابل می کند با ماه رویش

مهتاب می گیرد از این مهتاب ، تصویر

لبهای حیدر خوشه می چیند ز دستش

وه  که چه زیباتر شد از این باب ، تصویر

ناگاه چشمانم بهم خورد و دلم رفت

بر گشت اینجا بعد پیچ و تاب ، تصویر

در انعکاس موج افتاده است انگار

از چهره ای زیبا میان آب ، تصویر

دیده یقینا در قنوت دست هایش

از خشکی لبها ، حرم ، ارباب ، تصویر

میمیرم آن لحظه که در ذهنم شود باز

بانگ برادر جان مرا دریاب ، تصویر

 حسین واعظی

*********************

خـنده هایـت طـلوع امـید است

ابروانت غروب خورشید است
بـین دست تـو کهکشـان ها و

زیر پایـت بهشت جاوید است
ماه شهر مدینه کم نور است

صورت تو به ماه تابیده است
سـجده کـردی بـه دامن مـادر

سجده های تواصل توحید است
بـازی ِ کودکـی  ِ تـو خـلـق

زحل ومشتری و ناهید است
روز محشر به توشه ی نوکر

گوشه چشم تو مهر تائید است
نا امیدی گرفته ایم ، بخند

خنده هایت طلوع امید است

 مجتبی خرسندی

*********************

ظرف خالی دوباره پر شده است

آسمان از ستاره پر شده است

هر دو چشم ستاره بارانم

از شعف از نظاره پر شده است

همه ی شهر گوششان امشب

از اذان مناره پر شده است

برگ برگ تمام دفترم از

غزل و چهار باره پر شده است

یادت افتاده ام که این گونه

شعرم از استعاره پر شده است

نوبت شعر خوانی من شد

سالن جشنواره پر شده است

من به نامت شروع خواهم کرد

به مقامت خضوع خواهم کرد

 

به گدایی همین که چیره شدیم

به شب آسمان که خیره شدیم

ناگهان نوری از خدا آمد

ساکن گوشه ی جزیره شدیم

همه از دوری قمر بوده

اگر اینگونه تار و تیره شدیم

لطف زهرا به ما رسیده که ما

نوکر ساقی عشیره شدیم

نذر بی دستی ابوالفضلش

بسته ی دست دستگیره شدیم

نفسی یا اگر حیاتی هست

از دم توست التفاتی هست

 

آسمان زیر دست دستانت

ماه و خورشید هر دو مهمانت

نه فقط شیعه ، ارمنی هم شد

شامل سفره های احسانت

هر کسی میخورد گره کارش

به تو رو میزند - به قربانت

چقدر کشته مرده داری تو

آذری ها چقدر میخوانت

وقت رزمت پر از حماسه و شور

به به از این خروش و طوفانت

گیسویت را به روی شانه بریز

که شوم باز هم پریشانت

در امان نیست دشمنت هرگز

از تو و تیغ تیز بُرّانت

عجبی نیست از دلاوری ات

همه ی دشت گشته حیرانت

به مصاف تو هر که می آید

میزند جار ز ترس پیکانت

پدر مشک ، صاحب دریا

السلام علیک یا سقا

 

حس خوب پریدن پرها

آسمان همه کبوتر ها

اوج فهمیدن من و مایی

ای تو بالاتر از فراتر ها

ای قیامت شکوهی از قدت

باعث رویش صنوبر ها

حاجت پشت هر در بسته

ای کلید تمامی درها

گره کور مادرم با توست

ای مجیب تمام مضطر ها

بانی سفره های نان و پنیر

آش نذری دست مادر ها

از تبار دلاوران عرب

از نژاد امیر خیبر ها

پسر ذوالفقار صفین و -

پدر رزم مالکْ اشترها

تیغ تو تا نیامده بخشید

خاتمه بر تمامی شرها

 

معنی لا فتایی یا عباس

دومین مرتضایی یا عباس

شاعر: محــمد حسن بیات لو

 ************************

 گلایه کرد به کرات آفتاب از آب

شکستگی سر آب شد جواب از آب

مسلّم است گل‌آلود می‌شود ذهنش

چرا که آمده ابن ابوتراب از آب

گشود برقع خود را و بعد با دستش

گرفت در وسط علقمه نقاب از آب

برای آنکه ببوسد لبان خشکش را

فرات بست به دست عمو طناب از آب

بدون آنکه بنوشیم مست علقمه‌ایم

درست کرده اباالفضل ما شراب از آب

پس از تو آه تعجب نمی‌کنم هرگز

در این دیار بگیرند اگر گلاب از آب

به جای آنکه فرات از لبت ثواب برد

تو با نخوردن خود برده‌ای ثواب از آب

نداد لب چو به عباس بعد از آن خورشید

هنوز ظهر که شد می‌کشد حساب از آب

کتاب دست اباالفضل باز شد در رود

چه شد که بسته درآمد همان کتاب از آب

پس از پسر، همه عمر وقت نوشیدن

گرفت حضرت ام‌البنین حجاب از آب

چه قدر زود به زانو در آمدی با مشک

درست مثل بنایی که شد خراب از آب

و اوج فاجعه این است چون سه شعبه پرید

تکان نخورد ز پرتاب تیر آب از آب

حسین گریه‌کنان می‌کند خضاب از خون

به خنده حرمله هم می‌کند خضاب از آب

پس از گلوی علی‌اش که شد سه شعبه به تیر

کسی ندید بگیرد وضو رباب از آب

مهدی رحیمی

***********************

شهسوار عشق چون آهنگ میدان می کند

خاطر جمعی چو موی خود پریشان می کند

اشک خونین می چکد از دیده بر دامان صبر

هر زمان یاد از جوانان و  عزیزان می کند

بشنو از خیل فداکارش که یک عباس او

عقل را در کشو ر جان مات و  حیران می کرد

گاه دست خویش را در راه قرآن می دهد

گاه وجان خویش را تسلیم جانان می کند

موج زن شط و دلش خون و لبش پیش فرات

از عطش خون بر دل لعل بدخشان می کند

آب می خواهد خدایش آب کوثر می دهد

دست می خواهد خدایش باغ رضوان می دهد

از برای خاطر بی دستی اش دست خدا

هر کجا هر مشکلی داریم آسان می کند

ای طبیب دردمندان دردمندم دردمند

درد می دانی چه با ما دردمندان می کند

خلق می دانند در دارالشفای قرب دوست

دردها را  بیشتر عباس درمان می کند

ما همه زار و نزاریم و توئی باب مراد

خانه ی امید ما را اشک ویران می کند

می کند بنیاد هستی موج طوفان خیز اشک

سیل اگر پی در پی آید آب طغیان می کند

گر کسی(( حداد ))، از شهری بپرسد وصف شعر

بیشتر تعریف از اشعار کاشان می کند

**********************

محمود ژولیده

دریای دُر از دلِ صدف می آید

تبریکِ سه نور ، با شعف می آید

خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند

عطرِ صلوات از نجف می آید

***

شعبان مَه با صفای خاتم باشد

میلاد سه آزادۀ عالم باشد

نذر قدم حسین و عباس و علی

ذکر صلواتِ ما دمادم باشد

*****************
حسن لطفی

جمعمان جمع که تا نقش خیالی بزنیم

کوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم

پای حافظ مِی ای از شعر زلالی بزنیم

جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم

شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

بگذارید از این فاصله بویی بکشیم

درِ خُم را بگشاییم و سبویی بکشیم

تیغ ابروی کجش را به گلویی بکشیم

صد و سی و سه نفس نعره ی هویی بکشیم

از دلِ ما چه به جا مانده؟ که غارت کرده

پسر سوم زهراست قیامت کرده

ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند

سال ها دل سرِ این طایفه می گردانند

بال در بال فرشته غزلی می خوانند

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

آمده تا ز علی تیغ دو دَم را گیرد

قد برافرازد و بر دوش علم را گیرد

جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را

در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را

محشری کن که ببینند دل آرایی را

برده ای ارث از این سلسله آقایی را

حق بده مات شود چشم، تماشا داری

هر چه خوبان همه دارند تو یک جا داری

***********************
 رضا جعفری

تو از عشیره نوری ز ایل مهتابی

که هر کجا بروی خاضعانه می تابی

لجام وحشی امواج رام دست تواند

تو از طوایف پیغمبران گردابی

بدون اذن تو خاک آب هم نخواهد خورد

تو پیر معنوی باد و خاکی و آبی

به علقمه که تو با بال پر زدی گفتم

تو از قبیله تصویرهای بی قابی

نمی دهم به تو تصویر مشک، می ترسم

دوباره راه بیفتی ز بس سبک خوابی

حسین روی تو خم شد به سجده و افتاد

از آن زمان همه گفتند مُهر محرابی

************************

حسن کردی

ای ماه هاشمی سر و جانم فدای تو

شیواترین ترانۀ عمرم برای تو

عشق از حضور چشم تو تکثیر میشود

جاریست عطر عشق و غزل در هوای تو

نامت حواس شعر مرا پرت میکند

اینجا من و قلم دل من کربلای تو

آقا دخیل بسته نگاهم به دستهات

من مؤمنم به معجزۀ دست های تو

تو عبد صالحی و سلام نماز ما

عرض ارادتیست نثار صفای تو

دریا هنوز چشم به راهت نشسته است

شرمنده اند آب و عطش از وفای تو

انگار واژه های من آتش گرفته اند

با یاد هرم لعل لبت از حیای تو

********************
ایمان کریمی

جبرییل آمده خبر داده

به همه مژده سحر داده

خبر از فیض مستمر داده

نغمه ای عاشقانه سر داده

که خدا رزق بیشتر داده

نخل ام البنین ثمر داده

نسل عشق است و پا به پای ادب

مادرش میشود خدای ادب

روشنی بخش کوچه های ادب

پسر کعبه نا خدای ادب

ماه شب های عشق آمده است

پاسدار دمشق آمده است

هر کسی بوسه از لبش می چید

در نگاهش حسین را میدید

بغل شاه لافتی که رسید

دست و بازوش را علی بوسید

مادرش گفت او فدای حسین

پسرم نذر بچه های حسین

عبد صالح شد و خدایی شد

بسکه مشغول دلربایی شد

روی خورشید از او طلایی شد

سبک جنگش که مجتبایی شد

با حسن گشت و عاقبت یل شد

کسب بازار عشق مختل شد

خطبه ای خوانده در سفر با عشق

از کلامش رسیده ام تا عشق

پای وعظش نشسته حالا عشق

عشق هم داد میزند ... یا عشق

باب نه , نه , نه ,  بیت حاجاتی

تو  مفاتیحی از مناجاتی

بیکرانی شبیه دریایی

خوش قد و قامتی و بالایی

قبله گاه هزار لیلایی

در نمازت عجیب شیدایی

درس غیرت به آب میدادی

آب را پیچ و تاب میدادی

جرعه جرعه حیات می ریزد

یک نظر ... کاینات می ریزد

پای مشکت فرات می ریزد

از نگاهت صفات می ریزد

باد و باران مسخرت هستند

جمله سرباز لشگرت هستند

روز آخر رسیده ، بیماری

حال عشق و تب سفر داری

توی خیمه نگاه تر داری

می روی تا که مشک برداری

جای دستت دو بال میخواهی

رخصت اتصال میخواهی

در تن تو برو بیا شده بود

جای شمشیر و نیزه ها شده بود

دشمن تو چه بی حیا شده بود

قصد اصلیش خیمه ها شده بود

فصل عشق و جنون سرازیر است

از نگاه تو خون سرازیر است

********************

امیر عظیمی

دریا بیا و موج بزن بر دل کویر

ما را ببر به خدمت آن زاده ی امیر

ما را ببر به علقمه آن قبله گاه آب

امشب جواز نوکریَم را از او بگیر

با او بگو که بچه یِ آهو زِ ترس گرگ

با حال زار آمده است در پناه شیر

دست شماست، هرچه که خواهی به او بکن

یا که بگو بمان به بَرَم، یا بگو بمیر

امشب بیا چو دانه همه بارور شویم

از لطف شمس، زائر روی قمر شویم

امشب دوباره شهر پُر از یار می شود

یعقوب زاده راهیِ بازار می شود

اُمُّ البنین به لطفِ کنیزی اهل بیت

از حضرت امیر پسردار می شود

تعبیر خواب اُمّ بنین است این پسر

دامان او سپید و قمربار می شود

امشب دو چشم ماهِ بنی هاشمِ علی

از صورت حسین خبردار می شود

از آسمان عشق، گل یاس می رسد

ماه منیر، حضرت عباس می رسد

می آید آن کسی که بود دلبر حسین

تاجی پر افتخار به روی سر حسین

او آن کسی بود که به وقت شهادتش

فرمود«یا بُنَیَّ» به او مادر حسین

او آمده است تا که نماید چو مادرش

تا وقت مرگ، نوکری خواهر حسین

ذُخرُالحسین آمده تا روز کارزار

در لشگر خدا بشود حیدر حسین

یکتاترین برادر نایاب آمده

پشت و پناه حضرت ارباب آمده

او چشم باز کرد و جهان مست چشم او

هر هفت سرزمین جنان مست چشم او

اینکه به دست های پسر بوسه می زند

بابای اوست گریه کنان، مست چشم او

تنها علی که نه، به خدای علی قسم

چشم امام های زمان مست چشم او

امروز مست ساغر چشمش پدر شده

فردا لبان تیر و سنان مست چشم او

در پیش قامتش همگی پست می شوند

از چشم های او همه سرمست می شوند

دست خدا کشید چونقش جمال تو

گفت آفرین به کار خودم، بر کمال تو

از معنی خدای احد، "نام" مال من

هرچه که ماند مابقی اش جمله مال تو

تو عبد صالح منی و من میان خلق

ای یاور حسین ندارم مثال تو

در کربلا دو دست خودت را به من بده

تا که خودِ خودم بشوم هر دو بال تو

ای خوبتر زِ هر چه به گیتی شده است خوب

از صورت حسین تویی کاشف الکروب

ای درد مند مردِ به هر درد آشنا

باب الحوائجیّ و به یاران کرم نما

شأنت بلند مرتبه، هر چند روی نی

ماییم خاک پای تو، هر چند زیر پا

امشب دو بال لطف خودت را تکان بده

بالی بزن بزن و در این آسمان درآ

ای ساقی حسین، بیا ابر شو ببار

حُبُّ الحُسین در دل همچون کویر ما

سرچشمه ی امید وَ ای آرزوی آب

مانده هنوز چشم به راه شما رباب

 ******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی