کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت حضرت عباس علیه السلام۱۱

***************

باید غزل با یاد رویش پا بگیرد
هر مصرعى با عشق او معنا بگیرد

در محفل شعر قشنگ چشمهایش
هر شاعرى باید بیاید جا بگیرد

شاعر شدن کار من بی دست و پا نیست
باید که دستم را خود زهرا بگیرد

یک گوشه چشم حضرتش کافیست امشب
دست تمام خلق را یکجا بگیرد

مجنون نام حضرتش در عرش اعلا
باید سراغ از خانه ى لیلا بگیرد

ما قطره ی ناچیز در دریای وصفیم
ایکاش دست قطره را دریا بگیرد

ایکاش عزرائیل در حال زیارت
در گوشه ى شش گوشه جان از ما بگیرد

اصغر چرمی

*************************

  نذر چشمان تو کردم ، این دل بی ادعا را

گوشه ی چشمی به من کن ، ای فضیلت را تو مولا

یک غزل نذر دلم کن ، یک تبسم نذر چشمم

تا بگویم من برایت ، یک « غزل – لبخند » زیبا

مثل باران بهاری ، بوی رحمت می دهی تو

با نوازش های نم نم ، می کنی گل را شکوفا

چشم های نازنینت ، خانه ی خورشید و باران

دست های مهربانت ، زادگاه رود و دریا

ساکنان هر دو گیتی ، بر سر کوی تو جمعند

با تمام آفرینش ، آمد و شد داری آقا !

ذکر خیرت هست دائم ، بر زبان آفرینش

قبله ی اهل زمینی ، مقتدای آسمان ها

آبروی آب ها را ، روز عاشورا خریدی

روز عاشورا خریدی ، آبروی آب ها را

مهربان ، با مشک خالی ، کربلا را آب دادی

آب می نوشد ز مشکت ، روح هفتاد و دو دریا

فرصت پرواز خون شد ، آسمان دست هایت

شد ز خون دست هایت ، باغ عاشورا شکوفا

می دهد فردا شهادت ، کربلا با لاله هایش

چون شفق با لهجه ی خون ، عشق را کردی تو معنا

ای ظهور اسم اقدس ، وارث روح مقدس !

کاش می شد می سرودم ، نور معصوم شما را

یک معمای رشیدی ، اسوه ای اسطوره رنگی

کشف اسرار کمالت ، در توانم نیست مولا

رضا اسماعیلی

**************************

  عطری از سمت خدا دل را بهاری می کند

چشمه های نور را در سینه جاری می کند

نور فوق کل نور چهره ی خورشید و ماه

دارد امشب سینه را آیینه کاری می کند

حضرت خورشید امشب ماه کامل دیده است

تا بخندد ماه او لحظه شماری می کند

بر روی این ماه سیما از برای کربلا

حضرت خورشید سرمایه گذاری می کند

تا که در دستان این زیبا پسر گیرد قرار

ذوالفقار از شوق دارد بیقراری می کند

حضرت خورشید خود را در جمال ماه دید

مرتضا شیر خدای دیگری در راه دید

محو روی دلربایش آسمانها و زمین

نیست چون او خلق را از اولین تا آخرین

نیست جای هیچ تردیدی که اندر خلقتش

آفرین باید که گفتا بر علمدارآفرین

گر ترک بردارد امشب کعبه جا دارد ‏بلی

باز حیدر آمده این بار بر ام البنین

گر یداله فوق ایدیهم علی شیر خداست

بر یدالله است او دست خدا در آستین

با جمالش نرخ یوسف از بها افتاده است

او کجا و جلوه ی نور امیر المومنین

به به امشب بر حسین بن علی یار آمده

بر سپاه یوسف زهرا علمدار آمده

خنده را آورده امشب روی لبهای حسین

می شود آرامش امروز و فردای حسین

نور او روشنگر راه حسین بن علیست

اوست در هر عالمی مهتاب شبهای حسین

از بنفسی انت مولا می شود فهمید که

اوست مجنون اوست شیدا اوست لیلای حسین

کربلا عشق است آری کربلا اوج است هان

کربلا را غیر او کس نیست دریای حسین

دیدن روی خدایی ابوالفضل علی

کاشف الکربیست بر روی دلارای حسین

با نگاهی او دو عالم را سلیمان می کند

کافران را با نگاهی جمله سلمان می کند

ناصر شهریاری

************************

علم افراشته قلۀ دنیا عباس

قمرهاشمی عالم بالا عباس

اولین گل پسر ام بنین و حیدر

سومین شیر نر حضرت زهرا عباس

وارث هیبت مولا همۀ عشق حسین

دانش آموز حسن حضرت سقا عباس

صاحب پرچم فرماندهی عاشورا

پارکاب قدم زینب کبری عباس

ای عموی علی اکبر٬پدر تشنۀ مشک

ای لبت آب بقا صاحب دریا عباس

بانفسهای تو هر مرده دلی زنده شود

ای دم تو دم صد حضرت عیسی عباس

با ادب هست هر آنکس به شما منتصب است

روز میلاد تو میلاد خدای ادب است

متولد شدی و ام بنین دلشاد است

روز میلاد تو هر سینه علی آباد است

ساقی کرببلا هستی و با آمدنت

کاسۀ خالی هر دلشده ای پر باده ست

چه کسی گفته حلال است شراب این غلط است

خوردن می فقط از دست شما آزاد است

روز میلاد تو حیدر بخودش گفت علی

بازوان پسرت سخت تر از فولاد است

بوسه زد دست خدا دست تو را آقا یا

بوسه زد برلب شیرین شدهٔ آقا دست؟

نام زیبای تو هر ذائقه را شیرین کرد

عاشق روی تو فرهاد تر از فرهاد است

به علی حیدر کرار شدن می آید

به تو عباس علمدار شدن می آید

عالم از عشق تو بی تاب شود حق دارد

ماه از نور تو بی خواب شود حق دارد

سالی یک دوره اگر درس ادب داشتنت

در تمامی جهان باب شود حق دارد

دری از صحن تو باز است سوی صحن حسین

درِ صحنت اولوالالباب شود حق دارد

باادب هستی و باغیرتی و آقا پس

چون تویی ساقی ارباب شود حق دارد

پسر شیر خدا ای گهر ام بنین

خاک پای تو زرِ ناب شود حق دارد

پدر مشک تویی آب بفرمان تو است

پس ضریح تو پر از آب شود حق دارد

تو جگردارترین زادۀ حیدر هستی

مثل ارباب به زینب تو برادر هستی

تو ابوفاضلی و دلبری ات بی همتاست

تو اباالفضلی و ویرانگری ات بی همتاست

جنگ صفین شد و عالم و آدم دیدند

نحوۀ سرزدن حیدری ات بی همتاست

با غضب کردن تو مالک اشتر ترسید

بعدفهمید که جنگاوری ات بی همتاست

نوجوان بودی و پرچم  به سرِ دوش تو بود

همه دیدند که سرلشگری ات بی همتاست

آفرین ام بنین چه پسری پرورده

به خدا تربیت مادری ات بی همتاست

عبد صالح شدنت بنده اللهم کرد

یااباالفضل خداباوری ات بی همتاست

گرهی بسته ندارد به تو دلبسته شده

خوش بحال دل آنکه به تو وابسته شده

کربلا رفتی و ماه از برت افتاد زمین

اشکها از سر چشم ترت افتاد زمین

به فدای سرو دستت که علی می بوسید

ناگهان بازوی آب آورت افتاد زمین

تیری آمد وسط هلهله ها خورد به مشک

شیشه عمر علی اصغرت افتاد زمین

خبر آمد به سوی اهل حرم وای عمو

بازمین خوردن تو خواهرت افتاد زمین

کاش این قصه غم خاتمه اش اینجا بود

از سر نیزه عزیزم سرت افتاد زمین

در مدینه خبر پرچم سقا پیچید

بی هوا ام بنین مادرت افتاد زمین

ای عموجانِ حرم، باز به من احسان کن

یک شب جمعه مرا کرببلا مهمان کن

مهدی نظری

**************************

 کار دارند عاشقان با شب

بهترین فرصت تمنا شب

مزد امشب نماز فردا شب

من مناجات مى کنم با شب

شب مناجات مى کند با ماه

 

سر ماه است عمامه خورشید

دست ماه است نامه خورشید

تن ماه است جامه خورشید

ماه یعنى ادامه خورشید

مى شود آفتاب شب ها ماه

 

سر و کارم که با سحر افتاد

جگر من به دردسر افتاد

خواب در چشم ها اگر افتاد

بار ما گردن قمر افتاد

همه خوابیده اند الا ماه

 

اشک هاى مرا جگر گفتند

به من از کودکى شرر گفتند

از ابوالفضل بیشتر گفتند

اشتباه است اگر قمر گفتند

تازه یک چشم اوست صدتا ماه

 

تا کنار حسین ما رفتیم

تا که باب الحسین را رفتیم

با ابوالفضل کربلا رفتیم

هر کجا رفت و هر کجا رفتیم

جلو انداخت کار ما را ماه

 

همه در محضرش وضو دارند

از سر کویش آبرو دارند

و توسل به دست او دارند

بعد ازین اهل بیت عمو دارند

چه عمویی -ببین- سراپا ماه

 

چشم هایش همان جلالش باد

ماه قربان آن جمالش باد

صلوات خدا به بالش باد

شیر ام البنین حلالش باد

کیست عباس: کوه، دریا، ماه

 

بیشتر جلوه مى کنى در شب

مى شود با تو دیدنى تر شب

وقت وصل است وقت آخر شب

شب که از راه مى رسد هر شب...

ماه را مى کند تماشا ماه

 

وچه کوچه پى گدا مى گشت

سنگ در دست او طلا مى گشت

سایبان سه ساله ها مى گشت

آنقدر بین کربلا مى گشت

دور زینب به جاى زهرا ماه

 

غیر از ام البنین ندیده کسى

چشم او را نبین، ندیده کسى

ماه را در زمین ندیده کسى

هیچ جا این چنین ندیده کسى...

تشنه لب آفتاب، سقا ماه

 

چشم هایش به خیمه ها افتاد

مشک هم زیر دست و پا افتاد

هیبتش از سر و صدا افتاد

دست هایش جدا جدا افتاد

شد ستاره ستاره حالا ماه

علی اکبر لطیفیان

**********************

  به نفسی انت ای سر تا قدم ایثار و آقایی

جمالت با نگاه یوسف زهرا تماشایی

 

حیا را تا صف محشر حیا از گردش چشمت

خجالت می کشد از ماه زیبای تو زیبایی

 

تمام روزها ای کاش بودی چهارم شعبان

که میکردی تو با خورشید حسنت عالم آرایی

 

گرفته در بغل  ام بنینت دم به دم گوید

که عباس من از روز ولادت هست زهرایی

 

امیرالمومنین نفس نبی بوسیده دستت را

که این دست است روز رزم یک لشکر به تنهایی

 

تو ای سر تا قدم غیرت چه کردی در دل دریا

که بر لبهای خشکت چشم غیرت گشته دریایی

 

به جز تو ای علی خصلت ندارد هیچ فرمانده

مقام پاسداری و علمداری و سقایی

 

تو آن ماه دل افروزی که در جمع بنی هاشم

به دنبال سرت خورشید کرده راه پیمایی

 

توهم باب المراد عالمی هم اشجع الناسی

تو عباسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی

 

به نفسی انت ای دست علی در آستین تو

شجاعت سجده آورد است بر خاک زمین تو

 

کی ام من تا فدایی تو گردم ای که در وصفت

به نفسی انت فرموده امام راستین تو

 

از آن رو سجده می بالد به خود تا دامن محشر

که نقشش مانده ای روح عبادت بر جبین تو

 

سزد بر خود ببالد تا قیامت ظهر عاشورا

به یاد دست و تیغ و حمله فتح المبین تو

 

امیرالمومنین دست خداوند است و می بیند

که جای بوسه اش مانده به دست نازنین تو

 

امامت پیش رو خیزد ادب پشت سرت آید

شرافت در یسار تو شجاعت در یمین تو

 

تو آن عبد خداوندی که در دامان گهواره

تولای حسین بن علی بوده است دین تو

 

اگر اذن شهادت می گرفتی از امام خود

به دشت کربلا خون می گذشت از صدر زین تو

 

درود تشنگی بر لب سلام آب بر خاکت

که گردد تا قیامت بحر دور تربت پاکت

 

سلام الله بر دستی که با آن در صف محشر

شفاعت می کند از شیعیان صدیقه اطهر

 

اگر زهرای مرضیه تو را فرزند خود خوانده

یقین دارم به فرزندی قبولت کرده پیغمبر

 

سزد جبریل هنگام نبردت ظهر عاشور

برآرد از جگر پیوسته فریاد هوالحیدر

 

تو داری از از امیرالمومنین ارث شجاعت را

تو بردی از همان اول ادب را ارث از مادر

 

تو و بابت امیرالمومنین هستید دو ساقی

تو سقای بیابان بلا او ساقی کوثر

 

بر غیر از تو که سر نشناختی از آب موج خون

که یک لحظه به راه دوست داده دست و چشم و سر

 

بسا عاشق شنیدم در همه دوران عمر خود

خدا داند ندیدم عاشقی را از تو عاشق تر

 

گرفتی چون علم بر دوش خود انگار می دیدم

امیرالمومنین آورده رو در قلعه خیبر

 

ندیده دیده تاریخ جز روز نبرد تو

که از یک تن گریزد در صف پیکار یک لشگر

 

چگونه حمله آوردی که دشمن شد ثناگویت

سلام «میثم» بی دست و پا بر دست و بازویت

 

غلامرضا سازگار

*********************

 آلاله نو دمیده چیدن دارد

آواز فرشتگان شنیدن دارد

میلاد حسین است و ابوالفضل و علی

یک ماه و دو افتاب دیدن دارد

*******************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی