کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام ۶

*******************

می‌ خواهم امشب بگویم، شعری برای نگاهت

یک سوره رحمت بخوانم، از مصحف روی ماهت

می ‌خواهم امشب بگردم، دور کرامات چشمت

احرام عرفان ببندم، با زائران نگاهت

می ‌خواهم امشب خدا را، در عرش چشمت ببینم

ای کهکشان هدایت ! در پرتو مهر و ماهت

پشت دلم را شکسته ، تشریف داغ غیورت

چشم یتیمم نشسته ، در کوچه ی غم به راهت

ای عصمت سبز و روشن ! تزویر شب پرپرت کرد

آیینه‌ها را سرودی، این است تنها گناهت

لرزید ارکان هستی ، وقت نزول غم تو

ترسم بگیرد جهان را ، یک روز طوفان آهت

ای هادی نسل آدم ، ای وارث اسم اعظم !

منظور هستی تو هستی ، آیات قرآن گواهت

«هل من...» بگو تا به عشقت ، لبیک غیرت بگویم

مولای من ! کو حسینت ؟ کو کربلا و سپاهت ؟

من عاشقی بی ‌پناهم ، شبگرد گم کرده راهم

مِهر دَهُم، هادی عشق ! کو آفتاب پناهت ؟

با لهجه ی شرقی غم، امشب تو را گریه کردم

مولای من ! این « غزل ـ غم » تقدیم داغ نگاهت

رضا اسماعیلی

******************

کسی کـه بندۀ خاص خدای یکتا بود

وجـود اطهر او در هجوم غـم ها بـود

هماره ذکر خداوند بـر لبش گل کـرد

همیشه گلشن محـراب از او مصفا بـود

ز دشمنان که بر او عرصه تنگ میکردند

ولی اعظم حق را چـه بیم و پروا بـود

قدم به برکه شیران اگرچه او بگذاشت

وحوش را سر بوسه به خاک آن پا بـود

اگرچو جّد غریبش علی به خانه نشست

بـه یاد غُربت درد آشنای بابا بـود

اگرچه ریخت شبانه به خانه اش دشمن

نداشت بیم ز خصم و به یاد زهرا بـود

ز زهر دشمن ظالم، ز پا فتاد کسی

که پاره های دل او پُر از خدایا بـود

دریغ ودردکه گلچین زکینه پرپرکرد

گلی که زینت گلزار سبز طاها بود

امام عسکری از ماتمش سیه پوشید

غبار غم ز سرا پای او هویدا بود

شبی که شمع وجودش خموش شد ،دیدند

فضای سامره تاریک و غرق غوغا بـود

زخاک سامره اش نور بر فلک تابد

که او تجّلی آئینه های تقوا بـود

ز ماتمش نه همین سینۀ «وفائی» سوخت

که داغ او به دل لاله های صحرا بود

سید هاشم وفائی

***********************

بر سرم سایه ی ایوان طلایی دارم

گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم

از سر سفره ی او نان و نوایی دارم

سامرایی ام عادت به گدایی دارم

سامرا کرب و بلایی به نظر می آید

این دو شش گوشه به دنیا چقدر می آید

 

ردّ پایش همه جا قبله نما میسازد

یک خط از جامعه اش جامعه را میسازد

خادم خانه اش از خاک طلا میسازد

کرمش نیز به شدت به گدا میسازد

بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است

نوه ی ارشد آقای خراسان شده است

 

ذوالفقار تو به هر معرکه گفتار تو است

مثل آن حرز جوادی که نگهدار تو است

چه کسی با چه امیدی پِی آزار تو است

نفس فاطمه و دست علی  یار تو است

گوشه ی چشم تو کافی است اشارت بکند

دشمنت که عددی نیست جسارت بکند

 

شیعیان تا به ابد بر سر پیمان هستند

تو اگر امر کنی گوش به فرمان هستند

صف به صف لشگرت از مردم ایران هستند

که به فرماندهی شاه خراسان هستند

سخت سیلی زده بر بی ادبی ، با ادبش

هرکه لبیک علی النقی آید به لبش

 

ناله ها از دل بیچاره کنم کافی نیست

خویش را از غمت آواره کنم کافی نیست

گریه بر داغ تو همواره کنم کافی نیست

پیرهن در غم تو پاره کنم کافی نیست

سال ها هم نفس حجره ی صبرت شده ای

کنج زندانی و همسایه ی قبرت شده ای

مجید آقاجانی

**************************

هرچند بی تو غصه هست و نیست شادی

از یادت اما با صفاتر نیست یادی

شادی وصلی هست حتما بعد از این که

در سینه ام درد فراقت را نهادی

 

آقا به یاد صبح موعودت می افتم

با جلوه ی خورشید از هر بامدادی

گستاخی این چند خط درد دلم را

بگذار روی جهل ، روی بی سوادی

 

هر بار که می خوانمت من حتم دارم

که حرف این آلوده را هم گوش دادی

نام تو را می خوانم و می دانم آقا

هست از سر من این سعادت هم زیادی

 

تو مهربانی ، تو کریمی ، تو جوادی

باب الحوائج هستی و باب المرادی

ما میهمان خانه ات هستیم امشب

ای مرثیه خوان مصیبت های هادی

********************

یا علی النقی...

دهمین جلوه از تجلی نور

دهمین آیه از کتاب ظهور

دهمین حسن نور بی پایان

دهمین شرح کامل قرآن

دهمین آیینه ز نور مبین

دهمین مصحف از یقین یقین

دهمین سر بسط انزلنا

دهمین شان درک ارسلنا

آفرینش به نام عزت اوست

نقی آیینه ای به شهرت اوست

وه چه نامی چه حسن تصویری

چه شکوهی چه شان تاثیری

نقی یعنی امامت هادی

نقی یعنی رسالت هادی

نقی یعنی امیر یکتایی

نقی یعنی در اوج زیبایی

نام نیکوی او چه عنوانی ست

آن که سر فصل فصل حیرانی ست

هادی است او که مظهری نیکوست

کنیه ی سوم ابوالحسن اوست

معهم را کتاب و میزان اوست

انهم را ولی سبحان اوست

حکمتی را که ذات حق فرمود

در یزکیهم آیت او بود

مومنان در قرایت ذاتش

محو و مبهوت و خاشع و ماتش

چه امامی عجب دعایی داشت

چه مدیحی عجب ثنایی داشت

شان او از کمال معرفت است

معنی او محال معرفت است

جبرییل زیارت نور است

آن حرایی که سر مسطور است

هادی موضع رسالت اوست

سید صاحب ولایت اوست

او که انوار کبریا دارد

جنت دل به سامرا دارد

دعوت حسن دعوت الحسنی ست

رتبه اش فوق جنت الاعلی ست

حافظ سر و سر حکمت اوست

معدن جود و نص رحمت اوست

قادت قادت الهدات است او

سید سادت الولات است او

حجت است و صراط  و  برهان  است

او  ولی خدای سبحان است

اصطفاکم بعلمه ی همه اوست

ارتضاکم بغیبه ی همه اوست

وحی وحی است و ترجمانش اوست

آیه او، جلوه او، بیانش اوست

بی نهایت ترین نهایت عشق

رهنمای ره سعادت عشق

دل شوریده گان اسیر اوست

سرخوش از نغمه ی نفیر اوست

حضرت هادی المضلین است

قبله گاه دل مصلین است

حضرت سایبان رحمت هاست

بی کران را کران عزت هاست

هادی است و امام بی همتاست

هادی است و یگانه ی یکتاست

طره ی اصفهانی

*************************

السلام علیک یا مولا

عالمی را غریبیت کشته

ای غریب غروب سامرا

عالمی را غریبیت کشته

 

گرچه بی آبرویم آقا جان

هر چه باشم ولی گدای توام

دیدن مرقدت چه حالی داشت

از همان روز در هوای توام

 

آشنای غریب دلتنگی

ای امام عزیز دل خسته

دست های گره گشای تو را

غل و زنجیر ظالمان بسته

 

از دعای قنوت نیمه شبت

همگان استفاده می بردند

نیمه شب بود و کوچه ها تاریک

که تو را هم پیاده می بردند

 

قصّه ی کوچه های باریکی

می شود پیش چشمتان تکرار

آهِ مظلوم و اشکِ غربت تو

سامرا شد مدینه باز این بار

 

چقَدَر خون دل که از دست

بی وفا مردم زمان خوردی

پسر مرتضی و بزم شراب

عجب ارثی از عمّه ات بردی

 

لااقل خوبی اش در این بوده

حرفی از خیزران نبود آقا

حرفی از یک سر بریده نبود

خواهری نیمه جان نبود آقا ...

وحید محــمدی

*******************

یا هادی آل محــمد...

وقتی خدا وجود تو را چون خدا کشید
ما را برای دور تو بودن گدا کشید
تا اینکه این زمین به نظر جلوه گر شود
از جنس نور با قلمش سامرا کشید
هرچه که دور توست یقینا گران بهاست
حتی غبار صحن تو را از طلا کشید
این جامعه ز جامعه ی تو کبیر شد
باید که خط به دورِ به غیر از شما کشید
رحمت کند خدا پدرم را که از قدیم
دست مرا گرفت و به سمت شما کشید
شش گوشه دار ها همه مثل هم اند پس
باید برای تو کفن از بوریا کشید
خوردی زمین فدای تو یا ایهاالعزیز
تا یک حرام زاده عبای تو را کشید
این غربت تو مضحکه ی این و آن شده
حرفی نزن که دشمن تو بد دهان شده
حرفی نزن که با تو مدارا نمی شود
این پاره ی جگر که مداوا نمی شود
"
گریه نکن بهانه بدست کسی نده"
یک مرد بین این همه پیدا نمی شود
رنگ تنت عوض شده و آب رفته ای
یک نصف روز...آن قد و بالا...نمی شود!
اینگونه روی خاک دگر دست و پا نزن
راه گلوی تو به خدا وا نمی شود
پاشو ببین حسن چقدر گریه می کند
از روی قبر خاکی تو پا نمی شود
امّا خدا رو شکر که در این میانه ها
دیگر سر عبای تو دعوا نمی شود
گرچه تمام عمر تو دور از وطن شدی
اما خدا رو شکر که آقا کفن شدی
باران نیزه نیزه به جان شما نبود
بر سینه ات که داغ جوان شما نبود
راحت نفس زدی دم آخر قبول کن
سر نیزه ای میان دهان شما نبود
تیر سه شعبه ای که نیامد به سینه ات
مانند حرمله که زمان شما نبود
بزم شراب رفتی و امّا خدا رو شکر
همراهتان که دخترکان شما نبود
بزم شراب برده فروشی عزیز شد
در این میانه حرف خرید کنیز شد

یاسین قاسمی

********************

ای که از ظرف لبت شهد و شکر می ریزد
از بر پلک تو صد شمس و قمر می ریزد
آنقدر راه بلد هستی و عاشق داری
که ز هر آجر دیوار تو در می ریزد
گوشه ی چشم تو که جای خودش را دارد
دارد از گوشه ی نعلین تو زر می ریزد
تو فقط لطف کن و از سر قبرم‌ بگذر
صد مسیحا ز دمت وقت گذر می ریزد
تو که هستی که اگر حضرت جبریل امین
اوج گیرد به سماوات تو پر میریزد
تا خود صبح ز طوبا ز تو می پرسیدم
گفت از یمن دم توست ثمر میریزد
شهره به شهر شعوری و شعارت عشق است
می زدن از لب آن چشم خمارت عشق است
***
شب دراز است اگر ماه رخت ، مه باشد
راه کوتاه اگر نور تو در ره باشد
عاشق آن نیست که در سجده ، منیت دارد
عاشق آنست که از رتبه ات آگه باشد
آنزمانی که ز تو شعر ، شرف می گیرد
بهتر آنست که در قافیه به به باشد
ولی الله ، جهان بین یدت گردویی است
قد ذهن بشر از درک تو کوته باشد
خب طبیعی است اگر بلبل عاشق کارش
روی هر شاخه گل مهر تو ، چه چه باشد
پادشاه است بگو تاج به سر بگذارد
بر سر سائل اگر دست شهنشه باشد
می روم تاج شهادت به سرم بگذارم
تاج را تا به قیامت به سرم بگذارم
***
سر مستور خدایی و روایت شده ای
هادی نوری و با نور، هدایت شده ای
علم کلی و پر از حلم و درایت شده ای
دهمین پادشه تخت ولایت شده ای
اوج گیرنده تر از بال نهایت شده ای
تو به اندازه ی ده جمله روایت شده ای
موسی طور چرا باز به خود می پیچی؟
باز از سامریان غرق شکایت شده ای
زهر دادند تو را ، از ته دل آه نکش
آه، بازیچه ی دستان جنایت شده ای
اشک گشتی و چو باران صفا باریدی
در دل اهل بکا ، گریه ، سرایت شده ای
سامرا هست ، به کعبه چه نیازی دارم
تا خدا هست ، به کعبه چه نیازی دارم
جعفر ابوالفتحی

**********************

عالم نشست در غم معصوم دیگری

در روضه های غربت محروم دیگری

پا بر زمین کشیدن مسموم دیگری

ملعون دیگری پی مظلوم دیگری

بر سر نشست حال و هوای زیارتش

پر میزنم به سامره پابوس حضرتش


تنهاترین غریب زمانه چه خسته ای

در کاروان سرای گداها نشسته ای

آقا چقدر پیر شدی و شکسته ای

هرشب بیاد مادر خود چشم بسته ای

در سامرا چه میکنی ای ساکن بهشت

حیف از شما کنار حرامیِ بد سرشت


قلبم شکست حرمتتان را عدو شکست

بردند تا شبانه تو را مردمان پست

با طعنه می تعارفتان کرد مرد مست

اینها تمام زیر سر شام و کوفه است

ملعون توان درک شما را نداشته

حیوان هم از محبتتان بهره داشته


حیدر شدی دوباره به کوچه کشاندنت

بودند خود سوار و پیاده دواندنت

با لحن بد و طعنه و دشنام خواندنت

در مجلس شراب مکرر نشاندنت

آقا تو مرد بودی و طاقت نداشتی

هشتاد و چار زن که به دورت نداشتی


هرچند زخم خوردی و آزار دیده ای

اما بگو سه ساله ی تبدار دیده ای؟

سیلی و تازیانه ی اغیار دیده ای؟

ناموس خویش را سر بازار دیده ای؟

سنگی نشست ناخن پایت شکسته شد

راه نفس به سینه تان سخت بسته شد

با پای زخم خورده عجب کار مشکل است

دنبال نیزه ی سر دلدار مشکل است

دیدن زدیده ای که شده تار مشکل است

لکنت زبان گرفتن و گفتار مشکل است

از شام گفتم و به دلم این حواله شد

وقتی گریز روضه ام ازیک سه ساله شد


دختر سه ساله ای که شبیه ستاره بود

قدی نداشت،زخم تنش بی شماره بود

درد سرش به زیر سر گوشواره بود

طفلک حجاب روی سرش پاره پاره بود

بر روی خاک یاد عمو بدر می کشد

از زخم های زجر و سنان زجر میکشد

علی اکبر نازک کار

*************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی