کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-۱۷
************************

اگر بال و پرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

و گر جان و سرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید

شراب کوثرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر آب بقا ریزند بی حیدر نمی نوشم

و گر چشم ترم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر سلمان شوم بی مهر زهرا نامسلمانم

خلوص بوذرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر چون نخل خشکی باشم و از روضه ی رضوان

همه برگ و برم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر در روضه ی رضوان هزاران حوری و غلمان

دمادم ساغرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر با آن همه فیض منی در ماه ذیحجّه

وقوف مشعرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر با دست جبریل امین پروانه ی جنّت

به صبح محشرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر از کلّ سادات ملک بر قلّه ی گردون

مقام برترم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر بر مسند شاهی به بام عرش بنشینم

هزاران کشورم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر از کثرت اشگ سحر در خلوت شب ها

دو دریا گوهرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر دائم بمیرم وز نفس های مسیحایی

روان بر پیکرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر با جام خضر از چشمه ی آب بقا، هر دم

حیات دیگرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

کی ام من «میثمم» عمری گدای کوی زهرایم

و گر صد افسرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

************************

عباس همتی

مدوز چشم به دست بخیل مردم شهر

ذلیل می شوی آخر ذلیل مردم شهر

مخواه اینکه به دست تو تکه نان بدهند

فقط بگو به تو آن خانه را نشان بدهند

که سفره اش ز قناعت شکیل و رنگین است

دو لقمه نان پر از مهر سهم مسکین است

دو لقمه نان جو اما حلال و بی منت

برو به سمت مرادت خدا دهد برکت

قدم قدم تویی و کوچه ی بنی هاشم

به سمت کلبه ی درویشی ابوالقاسم

نگاه می کنی از دو سمت آن خانه

مرددی نکند هست این همان خانه

سیاهی در خانه تو را به شک انداخت

گمان کنم که نگاه تو خانه را نشناخت

قدم قدم پر حسرت رسیدی و رفتی

نگاه کردی و آهی کشیدی و رفتی

گرسنه آمده بودی و سیر برگشتی

تو هم شبیه یتیم و اسیر برگشتی

*******************

امیر حسین شفیعی

مادر یازده امام، سلام

برتو هرروز،صبح و شام سلام

همسر مرتضی درود درود

دختر مصطفی سلام سلام

بهترین مادری و همسر هم!

برتو ای بهترین کلام، سلام

تو به حیدر دهی سلام و به تو

می دهد مسجد الحرام سلام

بر سر خادمان درگاهت

سایه ات باد مستدام، سلام!

هرکجا که گره به کارم خورد

به شما می دهم مدام سلام

همچنین بین قبر و برزخ هم!

بین محشر در ازدحام، سلام

بنده ی حیدرم خدا را شکر

با تو پیدا کنم دوام، سلام

خاندانم همه غلام و کنیز

از من کمترین غلام سلام

ما نفهمیده ایم معنی را

می دهیمت فقط به نام، سلام

شب قدری و سوره ی کوثر

نسلت از نور و دشمنت ابتر

**********************

********************

من کیم جان جهان ممدوحه ی جان آفرینم

مادر توحید بانوی سماوات وزمینم

شمع جمع پنج تن همسنگر حبل المتینم

وجه رب العالمین، جان ولایت ، رکن دینم

کوثر وتطهیر وقدرو هل اتی ویا وسینم

من کیم زهرای اطهر دخت ختم المرسلینم

کشتی توحید را سُکان منم لنگر منم من

خواجه ی لولاک را دختر منم مادر منم من

چارده معصوم را گردون منم محور منم من

مؤمنون من، قدر من، طاها منم کوثر منم من

گوهر عینُ الحیاتم، اختر حقُ الیقینم

من کیم زهرا ی اطهر دخت ختم المرسلینم

نخل سرسبز ولایت، اعتدال از من گرفته

صبر وایثار وفداکاری، کمال از من گرفته

مریم عذرا بدان پاکی مدال از من گرفته

خانه ی شیر خدا مجد وجلال از من گرفته

خشت، خشتِ آن شده محوِ دعای دلنشینم

من کیم زهرا ی اطهر دخت ختم المرسلینم

من کیم امُ الولا امُ النبی امُ الکتابم

من کیم صومم صلاتم عصمتم نورم حجابم

من کیم بیت امیرالمؤمنین را آفتابم

اولین شخصیت عالم کند مادر خطابم

برترین مولای خلقت خوانده یار وهمنشینم

من کیم زهرا ی اطهر دخت ختم المرسلینم

مادری دارم که ذات حق فرستاده سلامش

شوهری دارم که پیغمبر بود محو مقامش

دختری دارم که نور وحی، خیزد از کلامش

فضه ای دارم که گیرد مام عیسی احترامش

شیعه ای دارم که خود یارش به روز واپسینم

من کیم زهرای اطهر دخت ختم المرسلینم

دست خالق آفرینش را زنورم آفریده

مصطفی بوی بهشت از سینه ی  پاکم شنیده

مرتضی روی خدارا دررُخم پیوسته دیده

آفتاب از خاک پای فضه ام گل بوسه چیده

آسمانِ یازده ‌، خورشید بی مثل وقرینم

من کیم زهرای اطهر دخت ختم المرسلینم

دامنی دارم که ثارالله را میپَرورانَد

مصحفی دارم که مانند کتابُ الله مانَد

حجره ای دارم که حتی کعبه آن را کعبه خوانَد

منطقی دارم که فریاد علی را میرسانَد

این من واین مسجد واین خطبه های آتشینم

من کیم زهرا ی اطهر دخت ختم المرسلینم

هردوبخشیدیم با اخلاص وصدق وپاکی دل

من گلوبند و علی انگشتر خودرا به سائل

اِنَما وهَل اتی درشاءن ما گردیده نازل

من ،امیرالمؤمنین، هردو اولوُالاَمریم کامل

آری آری اوست زهرا، من امیرالمؤمنینم

من کیم زهرا ی اطهر دخت ختم المرسلینم

کیستم من نور قرآن، نه ، بگو قرآن نورم

فاطمه ممدوحه ی تورات وانجیل وزبورم

میرود برعرش اعلی نور عصمت ازتنورم

درزمین گویند انسان، درسما خوانند حورم

نه ازاینم، نه ازآنم، بلکه فوق آن واینم

من کیم زهرای اطهر دخت ختم المرسلینم

آسمان محو من است ومحو اولادم هماره

میدرخشد درزمین ذُریه ام همچون ستاره

چشم پاکان رابُود برروی اولادم نظاره

گرچه پنهان است قدرم بیشتراز یک هزاره

زنده تر،پاینده تر،ازآسمان واززمینم

من کیم زهرای اطهر دخت ختم المرسلینم

من به روی خلق در،ازنور داور بازکردم

من به خنده عُقده از قلب پیمبر بازکردم

من طناب خصم را ازدست حیدر بازکردم

من به امر رهبرم برقاتلم درباز کردم

من تن تنها طرفدار امام مرسلینم

من کیم زهرای اطهر دخت ختم المرسلینم

لاله ای بودم که دائم بود نیش خار بامن

کَس نمیداند چه کرده شعله های نار بامن

من نمیگویم چه شد بین درودیوار بامن

محسنم داند چه کرده ضربه ی مسمار بامن

نخل میثم گشته فریاد دل اندوهگینم

من کیم زهرای اطهر دخت ختم المرسلینم

************************

زهرا بهانه ایست که عالم بنا شود

او آمده  که  مادر  آیینه ها  شود

او آفریده  گشت  که  یک  چند  مدتی

نور خدا به روی زمین جابه جا شود

او آفریده شد که در این روز های سخت

زهرا شود علی شود و مصطفی شود

او مادر تمامی دل های حیدری ست

باید که کفو فاطمه شیر خدا شود

هر کس مگر که مادر معصوم می شود

او آمده که مادر کرببلا  شود

**********************

ای آن که هست بال ملک فرش راه تو

هفت آسمان تجلی تو، جلوه گاه تو

تو کوثر رسول خدایی که از ازل

شد آیه های روشن قرآن گواه تو

ای آفتاب عصمت و شرم و عفاف و حُجب

نور حیا و شرم بود در نگاه تو

شب تا به صبح سیر الی الله کرده ای

مهر و مهند شاهد شام و پگاه تو

با ذکر نام پاک تو شب تا سحر رود

دست نیاز خلق به سوی اله تو

فردا به رستخیز چه خاکی به سر کند

امروز هر سری که نشد خاک راه تو

برخاست ناله از دل کروبیان عرش

افتاد تا به خاک، گُل بی گناه تو

افکنده است بر دل ما سایه های غم

ابری که گشت هالۀ رخسار ماه تو

فخرم همین بس است اگر تو به مرتضی

گوئی «وفائی» است غلام سیاه تو

سید هاشم وفایی

********************

دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد

سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد

و آن همه عظمت را کمی به نور کشید

و نور را به تجسم کشید و انشا کرد

سپس و اَشرَقتِ الاَرضُ و السَّماء نوشت

و بر زمین و زمان آیه آیه املا کرد

و بسته شد همه چشم های ما وقتی

که نور آینه در آینه تجلا کرد

زلال آبی خود را به روی آینه ریخت

تمام مهر خودش را به اسم دریا کرد

باسم نورٌ علی نور ،این الهه نور

فرشته ای شد و بال اراده را وا کرد

سپس به سمت خدایش پرید و زهرا شد

خدا تجلی خود را به نام زهرا کرد

بگیر دست گدا را به حق ساداتی

به حق فاطمه یا فاطر السمواتی

سلام مادر آئینه های خورشیدی

سلام مادر این بچه های توحیدی

چگونه سجده گذاریم روز مادر را

که مهر مادریت را به شیعه بخشیدی

اگر نگاه تو افتاده سمت ما حتماً

تو برق شوق علی را به چشممان دیدی

سبد سبد دل ما را به دست سبز خودت

از آسمان شجرهای طیبه چیدی

از آن به بعد اگر چه مزار تو مخفی ست

ولی به جز دل ما هیچ جا نگنجیدی

از آن به بعد شعاع ولایتت با ماست

از آن به بعد علی در علی درخشیدی

اگر که کشور ما ایمن است از فتنه

برای این که شب راحتی نخوابیدی

به دست های قنوتت دخیل می بندیم

و چشمه های بلا را به بیل می بندیم

همیشه نان جو سفره ات تبسم داشت

و از صفای همین سادگی تکلم داشت

ولی ملائکه ها هم همیشه می دیدند

که سائل در این خانه نان گندم داشت

به روی دست قنوتت چه پرورش دادی

که این همه کف پایت گل تورم داشت

همین که روی گرفتی ز مرد نابینا

چقدر درس نجابت برای مردم داشت

چهل یهود مسلمان چادر تو شدند

ببین چه معجزه هایی لباس خانم داشت

همین که خون خدا در رگ تو می جوشید

حسین حسین به روی لبت ترنم داشت

برای حق فدک ایستادی ای بانو

اگر چه پهلوی یاست کمی تالم داشت

بگو که داغ گذارند روی دست عقیل

که باز زنده شود قصه عدالت ایل

به اسم فاطمه هر واژه موشکافی شد

و با وجود تو شعر خدا قوافی شد

تمام خلقت عالم ورق ورق بودند

تو آمدی و کتاب خدا صحافی شد

تو آمدی و نماز هزار پیغمبر

برای آمدنت مثل یک تجافی شد

تو آمدی و هزاران رسول می گفتند

رسالت همه انبیاء تلافی شد

تو آمدی و علی داشت دور تو می گشت

و این طواف در عالم عجب طوافی شد

محبت تو برای ملاک خوب و بدی

به روی دست خدا مثل ظرف صافی شد

به رنگ سبز پیمبر بگیر دست مرا

به رسم عاطفه مادر بگیر دست مرا

و انبیای الهی که بی بدیل شدند

برای درک شب قدر تو گسیل شدند

به هم کلامی تو عده ای کلیم شدند

کنار سفره تو عده ای خلیل شدند

و عده ای به نگاهت عزیز مصر شدند

پیمبران بزرگی از این قبیل شدند

و عده ای که به بال قنوت تو خوردند

به یک دعای تو یک باره جبرئیل شدند

فرشته های خدا هم یکی یکی بانو

به رشته های نخ چادرت دخیل شدند

کمی محبت تو به سنگ ها زده شد

که سنگ ها همگی گوهری اصیل شدند

بیا و چشمه ما را کمی زلالی کن

مرا غبار قدوم همین اهالی کن

نشسته ام که به دست آورم نگاهت را

به آسمان بزنم تا غبار راهت را

ز رو سیاهی من شب به شرم می افتد

سپید کن شب تاریک رو سیاهت را

چقدر گریه برایم نموده ای مادر

بمیرم این که نبینم من اشک و آهت را

کدام روضه بخوانیم و باز گریه کنیم

کدام روضه محبوب و دل بخواهت را

چقدر غیرت خورشیدیت شکست آن روز

که ریسمان زده بودند دست ماهت را

میان کوچه تو را می زدند ای مادر

بمیرم این که علی دید قتلگاهت را

همان کسی که در آن کوچه ها جسارت کرد

به کربلا کفن پاره پاره غارت کرد

 رحمان نوازنی

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی