کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها-۱

*************************

بانو سلام می کنم اینجا خوش آمدی

از خاک سمت عالم بالا خوش آمدی

ای تشنه ی بهشت به دریا خوش آمدی

من زینبم به خانه ی مولا خوش آمدی

پیداست در نگات که با نیت آمدی

اینجا به نیت کمک و خدمت آمدی

باغ بهشت باغچه ای در سرای ماست

جای گلیم عرش خدا زیر پای ماست

رزق تمام خلق فقط از دعای ماست

خلق تمام عالم و آدم برای ماست

این خانه ی بهشتی زهرا و حیدر است

اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است

این خانه را به غیر صفا پر نمی کند

دل را به غیر عشق خدا پر نمی کند

سجاده را به غیر دعا پر نمی کند

هر کس که جای فاطمه را پر نمی کند

از بعد مادرم پدر خاک بوتراب

کرده تو را به همسری خویش انتخاب

گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم

ما مثل مادر، اهل زمین را دعا کنیم

با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم

زین پس تو را به واژه ی مادر صدا کنیم

تو آمدی که فاطمه را یاوری کنیم

در حق ما شکسته دلان مادری کنی

قطعا شنیده ای که پر مادرم شکست

شاخه به شاخه برگ و بر مادرم شکست

در کنده شد وبال پر مادرم شکست

از ظلم و کینه ها کمر مادرم شکست

از آن به بعد بود سرش درد می گرفت

می خواست پا شود کمرش درد می گرفت

اما نترس شعله به این در نمیزنند

دیگر به خانه سر زده ها سر نمیزنند

سیلی به روی فاطمه دیگر نمیزنند

هرگز تو را مقابل حیدر نمیزنند

اینجا که آمدی به همه نور عین باش

فکر مرا نکن تو به فکر حسین باش

***

در آن شبی که بار سفر بست مادرم

من را صدا زد و نفسی گفت: دخترم

جان تو و حسین گل سرخ بی سرم

من مانده بودم و غم و درد برادرم

از آن به بعد مادر این سر جدا شدم

کم کم فراهم سفر کربلا شدم

کربلا کربلا کربلا

**

تو آمدی که ماه شب تار ما شوی

مادر برای میر و علمدار ما شوی

حتما به او بگو غم این نور عین را

از داغ مادرم همه دم شور و شین را

غم های مانده بر جگر عالمین را

اسرار عشق و واژه ی ذخرالحسین را

حتما به او بگو که امید برادر است

مشکی به او بده و بگو آب آور است

حتما بگو قضیه ی آن مشک پاره را

حتما بگو قضیه ی آن شیرخواره را

افتادن بدون پر آن سواره را

سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را

****************************

کی مدینه ز یاد خواهد برد
صحن چشمان گریه پوشت را

صبح تا شب کنار خاک بقیع
ناله و شیون و خروشت را

***
چشمهای تو پر شفق می شد
در کنار چهار صورت قبر

مصحف دل ورق ورق می شد
در کنار چهار صورت قبر
***


خوب فهمیده حال و روزت را
آنکه امُ البکا تو را خوانده

مادر اشک ، مادر ناله
پاره های دلت کجا مانده؟
***
آه وقت غروب مادر جان
تو و زینب چه عالمی دارید

یکی از دیگری پریشان تر
حال محزون و درهمی دارید
***
می نشیند عجب غریبانه
ام کلثوم در کنار رباب

می شود روضه خوان مجلستان
روی زرد و نگاه تار رباب
***
یکی از میهمان نوازی شان
یکی از تیر و دشنه می گوید

یکی از هرم آفتاب و عطش
یکی از کام تشنه می گوید
***
پیش چشمان خون گرفته‌ی عشق
از نگاهی کبود می گوید

یعنی از ماجرای بی کسی و
خیمه‌ی بی عمود می گوید
***
حرف سقا که پیش می آمد
گریه های سکینه دیدن داشت

ماجرای شهادت عباس
با لب تشنه اش شنیدن داشت:
***
او به سمت شریعه می رفت و
روح از پیکر حرم می رفت

همه‌ی دلخوشی خون خدا
صاحب بیرق و علم می رفت
***
همه در آستانه‌ی خیمه
چشمها خیره سمت علقمه بود

ناگهان عطر و بوی یاس آمد
به گمانم شمیم فاطمه بود
***
بانگ أدرک أخا در آن لحظه
مثل تیری به قلب بابا خورد

ناله می زد «انکسر ظهری»
قد و بالای آسمان تا خورد
***
رفت سمت فرات اما حیف
بیقرار و خمیده بر می گشت

کوه غم روی شانه هایش بود
با دو دست بریده بر می گشت
***
رفت سقا و خیمه ها دیگر
از غم بی کسی لبالب شد

بی پناهی خودی نشان می داد
اول بی کسی زینب شد
***
همره کاروان به شام آمد
سر او مثل نجم ثاقب بود

ولی از روی نیزه می افتاد
روضه اش أعظم مصائب بود
یوسف رحیمی

**************
من خادمه در خانه شاه ولایم


جارو کش صحن و سرای مرتضایم

من امدم اینجا نه از بهر عزیزی

من آمدم در خانه حیدر کنیزی

خدمتگزار کودکان مه جبینم
من مادر عباسم و ام البنینم
در چشم خود بحری ز خون اشک دارم
من خاطری بد از فرات و مشک دارم
غم نیست گر عباس را در خون کشیدند
یا اینکه با شمشیر دستش را بریدند
چشمش اگر زخمی است این تاوان عشق است
در جنت فردوس او مهمان عشق است
گر جسم او در علقمه شد پاره پاره
شادم که زهرا کرده ماهم را نظاره
تنها غمم اینست او آبی نیاوُرد
با رفتنش امید را از خیمه ها برد
تا هست این دنیا و من زنده هستم
از مادر اصغر بسی شرمنده هستم

***************************

الا مادر به قربون جمالت

رخ چون بدر و ابروی هلالت

شنیدم کام عطشان جان سپردی

گل ام البنین شیرم حلالت

شنیدم دستهایت را بریدند

شنیدم چشم نازت را دریدند

چوطفلان این سخنها را شنیدن

همه از هم خجالت میکشیدند

مسلمانان حسین مادر نداره

غریب است و کسی بر سر نداره

زجور ساربان بی مروت

دگر انگشت و انگشتر نداره

گل احساس را از من مگیرید

شمیم یاس را از من نگیرید

همه دار و ندارم را بگیرید

فقط عباس را از من مگیرید

******************************

ام البنینم و شب دلداری من است
شب زنده دار فاطمه بیداری من است
امشب وصال فاطمه رادرک میکنم
دل بی قرار لحظه ی بیداری من است

بانوی من ! که لیله ی قدر علی تویی
چشم انتظار تو شب بیداری من است
با اینکه جای فاطمه را پر نمی کنم
اشک علی گواه حرم داری من است
طفلان عزیز و من چو کنیز بهشت و این
بالاترین مقام نکوکاری من است
عباس من غلام عزیزان فاطمه است
این ابتدای درس علمداری من است
درس وفا اگر به ابا الفضل داده ام
بیت علی بهشت وفاداری من است
روزی که بار زینبت آمد به دوش من
دیدم که خویش در صدد یاری من است
روحم ز درک خدمت زینب بزرگ شد
این خانه جایگاه فداکاری من است
در کربلا نبودم اگر یاریش کنم
شهر مدینه شاهد غمخواری من است
خاک بقیع را گره با کربلا زدم
اینجا حریم اشک و عزاداری من است
داغ چهار ماه پسر دیدم ولی
داغ حسین شعله بیماری من است
یا لیتنا به یاری کنا معک رسید
تنها دعای تو سبب یاری من است
نذر تو بود هستی و دار ندار من
وقف تو آخرین نفس جاری من است

***************************

من که از نسل دلیر عربم
امّ العبّاسم و امّ الادبم
مادر چهار یل رعنایم
من کنیز حرم زهرایم

آسمان خاک نشین حرمم
عرش در تحت لوای کرمم
معرفت مسئله آموز من است
عاشقی سائل هر روز من است
دل من محو تولّای ولیست
سِمتم خادمی بیت علیست
من سفارش شده ی زهرایم
آبرو یافته از مولایم
وه از ان روز که قابل گشتم
با در بیت مقابل گشتم
آمد آن لحظه چه خوش اقبالم
دختر شاه به استقبالم
قبله ی نور به کاشانه ی من
حرم الله کجا خانه ی من
دست بانوی حرم بوسیدم
خاک پایش به بصر مالیدم
گفتم این بیت حریم لاهوت
من کنیزم به دیار ملکوت
آمدم خادم این در باشم
خادم دختر حیدر باشم
لیک آن روز زغم رنجیدم
وای دل، صحنه ی سختی دیدم
هر دو ریحانه حق تب دارند
بین خانه حسنین بیمارند
گفت زینب به دو چشمانی تر
نذر روزه بنما ای مادر
عرق از صورتشان تا شد جمع
سوختم در غمشان همچون شمع
آنقدر خرج ولایت گشتم
مورد لطف و عنایت گشتم
تا خدا مزد ولایم را داد
که به من گل پسری زیبا داد
صاحب جنة الاحساس شدم
مادر حضرت عباس شدم
در وفا یار بلا فصل شدم
مادر فضل و ابا الفضل شدم
شوری افتاد ز عشقش به دلم
دید از فاطمه بودن خجلم
حق نمود این شرفم نقش جبین
حضرت فاطمه شد ام بنین
گفتم عباس گل ریحانی
به امیرت تو بلا گردانی
نه برادر و نه من مادرشان
من کنیز و تو غلام درشان
روزی اید که به همراه حسین
از مدینه بروی نور دو عین
چون حسینم تو خدایی گردی
عاقبت کرب و بلایی گردی
یک وصیت کنم این لحظه تو را
جان تو جان عزیز زهرا
رفتی و همره تو شادی رفت
از مدینه دگر آزادی رفت
وای زان روز که غمها برگشت
کاروان گل زهرا برگشت
جان هر دل شده بر لب آمد
بی حسین حضرت زینب آمد
گفت با من همه اسرار مگو
ماجرا های تو و بغض گلو
گفت لب تشنه سوی آب شدی
از خجالت به خدا آب شدی
گفت با قدّ کمان جان دادی
من شنیدم نگران جان دادی
تا که مشک و علمت را دیدم
دست پاک تو ز دور بوسیدم
باورم نیست سر زین وسجود
فرق عباس من و ضرب عمد
یاد تو روضه به پا می سازم
تا ابد برپسرم می نازم
نزد زهرا تو وجیه اللّهی
فانی حضرت ثار اللّهی

**************************

ای به سپهر عاطفه بی قرین
ستاره ی مدینه ، ام البنین
قدرتو در جهان نبوده معلوم
قبر تو در جوار چار معصوم
فاطمه دوم مرتضایی
مادر دیگری به مجتبایی
تو کیستی که با غم و زمزمه
پای نهی به خانه فاطمه
تو کیستی که با همه عزیزی
گفته ای آمدم کنم کنیزی
تو دیده ای که خانه ای سوخته
دخترکی چشم به در دوخته
محض دل تازه گلان حزین
نام تو فاطمه ! شد امّ البنین
تا که نگویند حسینش چه شد
مدینه بین الحرمینش چه شد
رهی که از قبر تو تا فاطمه ست
مدینه ، بین الحرمین همه ست
دامن عطر تو گل یاس داشت
جعفر و عبدالله و عباس داشت
تو آسمان و قمرش ابا الفضل
تو مهر مادر ، پسرش ابا الفضل
تو دیده بودی که علی بی عدد
بوسه به دستان ابا الفضل زد
آه نبودی تو که در علقمه
تیر و کمان بود به دست همه !
نمک به زخم جگرت می زدند
تیر به چشم پسرت می زدند
ساقی از دست شد و مست شد
ماه بنی هاشم بی دست شد
هر چه بگویند تو هم مادری
سخت ، غم از سینه خود می بری
فاطمه آمد که تشکر کند
در عوضت دل زغمش پر کند
غصه نیامدست در بند تو
در سفر چهار فرزند تو
آه چرا کرده صدایت بشیر ؟
از چه خبر داشت برایت بشیر ؟
داغ جوانان تو در گفته کرد؟
غم حسین خاطرت آشفته کرد ؟
آه نگویم که حسینت چه شد
فاطمه جان نور دوعینت چه شد

*********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی