کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

مناجات با امام مهدی (عج) در محرم

********************

به بزم ماتم جدّت ، بیا اباصالح

شده محرّم جدّت ، بیا اباصالح

شعار صبح ظهور تو یالثارات است

به زیر پرچم جدّت ، بیا اباصالح

به اشک چشم محبان سیدالشهدا

که ریخت در غم جدّت ، بیا اباصالح

هنوز خون گلوی حسین می جوشد

به حُرمت دَم جدّت ، بیا اباصالح

چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است

به اشک نم نم جدّت ، بیا اباصالح

به لحظه ای که به زانو ، کشان کشان آمد

کنار علقمه ، جدّت ، بیا اباصالح

نوای " انکسر ظهری " اَش به گوش آید

به قامت خم جدّت ، بیا اباصالح

قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا

به ذبح اعظم جدّت ، بیا اباصالح

به جا به جا شدن آیه های یک سوره

به جسم در هم جدّت ، بیا اباصالح

یکی لباس تنش برده و یکی دیگر

ربوده خاتم جدّت ، بیا اباصالح

دعای آخر او در میان گودالی

نموده زَمـزَمه جدّت : بیا اباصالح

محمود مربوبی

***********************

شب تاسوعا

می‌شود هر روز اشکم در عزایت بیشتر

سوختم از روضه ات از های هایَت بیشتر

می‌روم دنبالت اما از حرمهای شما

می‌رود تا کربلایت ردِ پایت بیشتر

از عبادت هم مهمتر این اطاعت کردن است

می‌دهم سر را ولی دل را برایت بیشتر

میزنم بر سینه شاید که شبیهِ تو شوم

می‌نشیند بر کبودی بوسه هایت بیشتر

دستگاهِ لاف بسیار است اما مَرد کو

غیرتم من را نگه دارد به پایت بیشتر

تا که میاُفتی به یاد مَشک و دست و علقمه

باز می گیرد دلت اما صدایت بیشتر

تا که می‌آید رَجزهایِ عمویت بر لبم

می شود سهمِ من از دستِ دعایت بیشتر

تو هم از ایل و تبارت خوش قد و بالا تری

رفته آری بر عمویت شانه هایت بیشتر

شام های قبل شاید،حتماً امشب می‌رسی

می‌رسد از هر شبی عطرِ عبایت بیشتر

حسن لطفی

*************************

 شب تاسوعا

شبیهِ چشمِ شما چـشم‌هایِ تـر دارد

کَسی که خاکِ حسینیه را به سر دارد

تو گریه کردی و شد سُرخ چهره فهمیدم

که وقتِ روضه‌ی تـو اشک هم جگر دارد

خدا به رویِ من و تـو حساب وا کـرده

که گریـه‌ای بکنیم و حـساب بـردارد

هـوای امشبمان فـرق می‌کند انـگار

نشسته مـادری و دست بـر کمـر دارد

حسین روز و شبـم را گرفته می‌دانم

بـرایِ عاشقی‌ام عـقل دردسـر دارد

فقط به تـربتِ اربـاب سجده می‌چسبد

همیشه سجـده‌ی مـا مـزّه‌یِ دگر دارد

مـرا حوالـه نمودند خاکِ پـا ببـرم

هـزار شُکر که ایـن خیمه رُفتگر دارد

میـانِ روضه نشستیم و عـاشقی می‌گفت

بـخوان دعای فـرج را دعـا اثر دارد

کسی که داغِ بـرادر کشیـده می‌دانـد

کــه رویِ قـوَّتِ زانویِ او اثـر دارد

چـقـدر روضه‌ی نـا گفته در گلو داریم

بیا بـه مجلسمان روضه‌یِ عمـو داریـم

حسن لطفی

************************

 شب تاسوعا

خود را مقیم وادی احساس می کنم

دل را خمار بوی گل یاس می کنم

تا نام پاک ساقی لب تشنه می برم

بوی تو را به میکده احساس می کنم

تا وا کنی دگر گرهِ کورِ کارِ من...

خود را دخیل حضرت عباس می کنم

اشکی که داده ای به دو دنیا نمی دهم

کی اعتنا به گوهر و الماس می کنم؟

تا که بیایی از سفر ای باغبان عشق

یاد گل شکسته قد از داس می کنم

امشب برای خواندنِ این روضه های سخت

آقا ببخش این همه وسواس می کنم!

دست بریده بود و علم بود و مشک بود

قد خمیده بود و حرم بود و اشک بود

محسن روشن روان

***********************

شب هفتم محرم

بدونِ تو اُمیدِ ما سراب می شود بیا

تمامِ شهر بر سرم خراب می شود بیا

برای حضرتت بگو که مادرت دعا کند

دعای مادر تو مستجاب می شود بیا

بکش به آتش اشک را تو آه کِش میان ما

که دل کنار گریه ات کباب می شود بیا

اگر کمی محبتت نصیب تشنه ای شود

برای او نَفَس فقط عذاب می شود بیا

به سینه می زنم مگر مدافع حرم شوم

به روی سینه‌های ما حساب می شود بیا

رسید روضه‌ی عطش شنیده‌ام برای تو

که آب خوشگوار هم مذاب می شود بیا

کنار خیمه مانده و فقط خدا خدا کند

حرم اسیر گریه ی رباب می شود بیا

حسن لطفی

********************

نماز، پشت سرِ تو چه عالمی دارد

نظر به چشم تر تو چه عالمی دارد

ز خواب ناز گذر کردن و تماشایِ-

-نیایش سحرِ تو چه عالمی دارد

نشسته ام به هوای نگاه مرحمتت

که بر دلم نظر تو چه عالمی دارد

چه می شود سفری من ملازمت باشم؟

به کربلا سفر تو چه عالمی دارد

میان روضه ی ارباب بی کفن، شور-

-دم پُر از شرر تو چه عالمی دارد

بیا که زینب کبری تو را صدا میزد

سر بریده ی آقا تو را صدا میزد

تو و غریبی و زاری! خدا مرا بکشد

به آن غمی که تو داری خدا مرا بکشد

چرا به گوشه ی صحرا نموده ای منزل؟

مگر که خانه نداری؟ خدا مرا بکشد

برای معصیت بی شمار من... آقا

همیشه اشک تو جاری، خدا مرا بکشد

میان روضه می آیی ولی منِ غافل

ز دیدن تو فراری... خدا مرا بکشد

شنیده ام که کسی با سر برادر گفت:

چرا به نیزه سواری؟ خدا مرا بکشد

کسی ندیده به بزم شراب و تشت طلا

سر بریده ی قاری، خدا مرا بکشد

هنوز سوز صدایی غریب میآید

صدای قاری شیب الخضیب میآید

محسن روشن روان

********************

دوباره دارد سرم هوایت، دلم امیدت، لبم نوایت

من و توسّل به دست هایت، تو و ترحّم به بینوایت

من و نشستن سرِ مسیرت، عزیز نرگس منم اسیرت

اسیر چشمان دلپذیرت، فقیر یک لحظه اعتنایت

غریبی ام را ببین نگارم، به غیر تو همدمی ندارم

عنایتی کن که بیقرارم، بیا و مشکن دل گدایت

چرا نشانه نداری آقا؟ بگو کجا خانه داری آقا؟

فدای همسایه های خوبت، فدای عشّاق بی ریایت

دلم گرفته بهانه ی تو... فدای اشک شبانه ی تو

نیایش عاشقانه ی تو فدای حال خوش دعایت

کدام مسجد نماز داری؟ کدام روضه قدم گذاری؟

به هیأت ما نظر نداری؟ بیا بخوانم دمی برایت

صفای احمد، خلوص مولا، قنوت زینب، قیام زهرا

تبر به دوش تبار طه، ز کعبه کی میرسد صدایت؟

تو قاری غربت حسینی، حقیقت عزّت حسینی

به من بده تربت حسینی، فدای شب های کربلایت

محسن روشن روان

**************************

حسن لطفی

شبیهِ زُلفِ شما روز و حالِ ما شده است

ببین چقدر پریشان خیال ما شده است

خراب بی تو شدیم و نشد که برخیزیم

خراب تر چقدر ماه و سال ما شده است

پرِ پریدنِ ما را دوباره پس بدهید

عجیب شانه ی خالی وَبالِ ما شده است

بیا به خیمه یِ ما با شما نفس بکشیم

بس است اینکه"کجایی"سوال ما شده است

مریض بودم و از چای روضه نوشیدم

که چایِ روضه شرابِ حلالِ ما شده است

فقط برای شفاعت به حال ما کافی است

کتیبه های سیاهی که شال ما شده است

بخوان به سنگ مزارم حسین زنده شوم

حسین راه خدا تا کمالِ ما شده است

خدا کند در این خانه زندگی بکنیم

نه اینکه نام شما قیل و قال ما شده است

گَهی به سمتِ حسین و گَهی به سمتِ حسن

هوایِ این دو حرم رزقِ بالِ ما شده است

*********************

دستی بده تا که بگیرم دست هایت

چشمی بده تا که کنم گریه برایت

دست توسّل دارم و چشم تمنّا_

_ می دوزم امشب بر بلندای عطایت

مثل همیشه دست خالی و غریبم

یعنی نگاهی تازه کن سوی گدایت

خاموشی امروز من از بی غمی نیست

دیشب گریبان پاره کردم... در هوایت

شب های بسیاری غریبانه نمودم

در گوشه ی تنهایی ام آقا صدایت

ای بی پناهی که پناه عالمینی

جا ده دل آواره را زیر عبایت

این گوشه ی دنیا کسی فکر نجات است

با یک نظر دل را ببر تا بی نهایت

اینجا به صبح روشنت ایمان ندارند

کی می نمایی قصد اِعمال ولایت؟

قربان اشک صفحه ی قرآن چشمت

وقت تلاوت کردن تبّت یدایت

ای وارث خون گلوی سر بریده

کی می چکد خون گلویم زیر پایت؟

شور شهادت دارم و شوق وصالت

یابن الشّموس الطّالعه خونم حلالت

محسن روشن روان

***********************

 شب چهارم

من را نگاهِ تو اگر از یاد بُرده بود

چیزی نداشتم همه را باد بُرده بود

دیوانه ی حسینم از آن دم که مادرم

من را کنارِ پنجره فولاد بُرده بود

ما را رضا به کرببُلا بُرد و قبل از آن

ما را حسین صحنِ گوهرشاد بُرده بود

ما را حسین دست گرفته تمامِ عُمر

ما را وَگَرنَه این همه بیداد بُرده بود

از شیر مادرم نه که پیش از تولدم

دل را حسین ، خانه اش آباد بُرده بود

مجلس تمام می شود و مادر تو را

از هوش ، روضه هایِ پُر از داد بُرده بود

***

مدیون زینب است امامت وَگَرنَه غَم

جان از وجودِ حضرتِ سجاد بُرده بود

"زینب فرشته بود و پَرِ خویش وا نکرد...

پَر می گشود اگر همه را باد بُرده بود"

حسن لطفی

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی