کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

مرثیه شب عاشورا

  • ۸۲۷ نمایش
  • مرثیه  شب عاشورا

    *******************

    می شود روشنی خیمه بمانی تا صبح
    مونسم باشی و شب را برسانی تا صبح
    می شود رَحم کنی حرفِ جدایی نزنی
    تا پیِ چاره مـرا سر نَـدَوانی تا صبح
    منتت دارم و می خواهم اگر راهی هست
    مَحضِ این خاطرِ آشُفته بمانی تا صبح
    چه به روزِ تو می آرند خدا می داند
    زنده نگذاردم این دل نگرانی تا صبح
    روبـرویِ تو اگـر گریه اَمـانم بدهد
    بر نـدارم نِگَه از رویِ تو آنی تا صبح
    دهـنِ خشک و لـبِ پُر تَرَکَت نگذارد
    دلِ رنجـورِ مرا تـاب و توانی تا صبح
    بُغض پـا پیچِ گلویم شـده و می ترسم
    کار دستم دهد این سوز نهانی تا صبح
    هول کردم به زمین خوردم و می خواهی
    خاک از چادر زینب بتکانی تا صبح
    بنشین سیر نگاهت کنم ای یوسفِ عشق
    لحظه ها می رود و نیست زمانی تا صبح
    می شود فـاتحۀ پـوشیـه و روسریِ
    خواهرِ خونجگر از پیش بخوانی تا صبح
    چشمِ بارانیتان می دهد امشب خبرم
    از بَلایی که قرار است بیاید به سرم
    وای بر حالِ دلِ خواهرِ تو فردا عصر
    می خورد چنگ به بال و پرِ تو فردا عصر
    آسمان را ز عطش دود فقط خواهی دید
    رَمقی نیست به چشمِ ترِ تو فردا عصر
    سرِ شش ماهۀ تو می شود آویز به پوست
    ارباً ارباست علی اکبرِ تو فردا عصر
    می بَرد لشکری از نیزه حوالیِ حرم
    تکه تـکه تـنِ آب آورِ تـو فردا عصر
    تک و تنها وسطِ دشت و بیابان چه کند؟
    دامنش سوخت اگر دخترِ تو فردا عصر
    چنگِ یک مُشت سنان در طمعِ گیسویت
    می زند پَرسه به دور و بَرِ تو فردا عصر
    هر قدر نیزه و شمشیر و تبر جمع کنند
    بیـشتر کشف شود پیـکرِ تـو فردا عصر
    چکمه ای سرخ می افتد به رویِ سینۀ تو
    خنجری کُنـد رویِ حنجرِ تو فردا عصر
    سخت دعـواست سرِ جایـزۀ بیشتری
    بـیـنِ گودال بـرایِ سـرِ تو فردا عصر
    آخرین خواهشم این است دعا کن برسم
    زودتـر از نـفـسِ آخـر تـو فردا عصر
    علیرضا شریف
    **************************

    کشتی مرا با روضه ها بس کن حسینم

    اصلأ نگو از کربلا، بس کن حسینم

    از خنجر و حنجر نگو طاقت ندارم

    نیزه کجا و سر کجا؟بس کن حسینم

    بوسه زده بر سینه ات جدّم پیمبر

    باورم ندارم سینه،پا،بس کن حسینم

    حجب و حیای مادر و ناموس حقم

    زینب میان گرگها؟بس کن حسینم

    این خارها را از کف صحرا نَکَن نه

    پای سه ساله،خارها،بس کن حسینم

    تو که نباشی زندگیّ من محال است

    سر؟نیزه و تشت طلا، بس کن حسینم

    شلّاق خوردن پای تو عیبی ندارد

    اما جدایی از شما؟بس کن حسینم

    حسین ایمانی

    ************************

    مرثیه  شب عاشورا

    همه اهل حرم دوروبَرت جمع شدند

    مسلم و عون و حبیب و پسرت جمع شدند

    با ندایِ ساقی و سر لشکرت جمع شدند

    اهلِ پرواز همه زیر پَرَت جمع شدند

    چون شنیدند دلِ زینب کبری خون است

    همه گفتند که خون دادنِ ما قانون است

    این یکی گفت که جانها به فدای سرِ تو

    آن یکی گفت شهادت حسرتِ نوکرِ تو

    شد سِپَر سینه عون و علیِّ اکبرِ تو

    شد قرارِ دلِ زینب حرفِ لشکرِ تو

    کمی آرام شدم مرا به هم ریخته ای

    روضه ها خواندنی و خون بر جگرم ریخته ای

    حرفی از قاسم و مَرکب بزنی می میرم

    چه علی اکبری وّ عجب تَنی… می میرم

    نگو ازدستِ بُریده سخنی می میرم

    من ببینم چکمه رویِ بدنی می میرم

    دست و پا که میزنی صبر کند زینب … نَه

    زنده باشم بدنَت زیرِسُمِ مَرکب … نَه

    خنجرِ کینه و حلقومِ تو و پَسِ سَرَت

    بر رویِ نیزه رَوَد رأسِ تو پیشِ خواهرت

    پنجه در گیسویِ تو پیشِ چشمِ مادرت

    زنده زنده می بُرد سرِ تو را از پیکرت

    پایِ نیزه می خورم سیلی و شلّاق … خدا

    ندبه خوان می شوم و هستم علمدارِ ولا

    حسین ایمانی

    ***********************

    مرثیه  شب عاشورا

    شبِ آخر، شبِ شور و شعور است

    شبِ پیوند با معنای نور است

    شبِ آخر، شبِ ذکر و مناجات

    شبِ سرخِ طهورِابنِ طهور است

    شبِ هیهات منَّا الذّلّه آمد

    شبِ افشاگریِ ظلم و زور است

    گذر ازعالمِ خاک است و آنگاه:

    وصالِ عالمِ پاکِ حضور است

    کتابِ واژگانِ اهلِ حکمت

    زبانِ عارفانِ پر ز شور است

    نشانِ عشقبازی با خداوند

    به پهنای پر و بالِ طیور است

    گهِ تفسیر بر آیاتِ قرآن

    به شرحِ دستِ عبّاسِ غیور است

    الهی بر غمِ زینب بمیرم

    عجب رنجی به بانوی صبور است

    بداند، هرکه مجنونِ حسین است

    که امشب، نوبتِ اهلِ تنور است

    بجوئید از شهیدان، رمزِ شب را

    حسینِ فاطمه رمزِعبور است

    به دور از مکتبِ نابِ ولایت

    ز خطّ سرخِ عاشورا به دور است

    ولایت پیشِگان این نکته دانند

    ولی را کِی شناسد آن که کور است؟

    حمید ! از ندبه خوانان خواهشی کن

    بگوید هرکسی نزدیک و دور است:

    شفای سینۀ عبّاس و زینب:

    شفای سینۀ مولا، ظهور است.

    حمیدرضا کسرایی

    ************************

    کنون که برق نگاه تو در نگاه من است
    زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است
    به من مگو که بسازم ز درد دوری تو
    پس از تو حالت من لحظه‌لحظه سوختن است
    من از شکایت تو از زمانه دانستم
    که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است
    نمی‌شود که بسوی مدینه برگردیم؟!
    دل غریب من اینجا هوایی وطن است
    سپرده کهنه لباسی برای تو مادر
    چقدر کرده سفارش: «حسین بی‌کفن است»
    چقدر نیزه برای تن تو ساخته‌اند
    چقدر مرکب‌شان بیقرار تاختن است
    چقدر چشم جسارت به خیمه می‌افتد
    هراس من همه از «سایه‌سر» نداشتن است
    مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پرواست
    مرا رها مکن اینجا که شمر بددهن است
    احسان محسنی فر
    ******************************

    بغلم کن که دل آرام کند خواهر تو
    بوسه این بار بگیرم عوض مادر تو
    سر من را تو در آغوش بگیر آهسته
    ناز کم کن که دگر پیر شده خواهر تو
    با دو دستی که تو را جامه به تن پوشاندم
    می‌کنم رخت اسیری به تن دختر تو
    به خدا طاقت این غصّه ندارد زینب
    ساربان دست کُنَد پیش من انگشتر تو
    با چه وضعی به روی دست بگیرم جسمت
    بسکه پاشیده ز هم عضوِ تن و پیکر تو
    احسان محسنی فر

    ***********************

    امشب شب تجدید پیمان با حسین است
    این آخرین شام امام عالمین است
    امشب حسین از کوفیان مهلت گرفته
    از یک یکِ یاران خود بیعت گرفته
    دلهای مشتاق شهادت بی قرارند
    عشاق حق سر در گریبان ناله دارند
    هرکس که فردا با خدا دارد ملاقات
    مشغول تسبیح است و قرآن و مناجات
    دردانه جا بر زانوی بابا بگیرد
    بارانِ‌اشک از گونه مولا بگیرد
    گاهی ز صحرا خارها را می زداید
    گاهی نظر بر زیور دختر نماید
    زینب سرِ‌شب تا سحر در اضطراب است
    هم فکر هجر یار ، هم قحطی آب است
    صحبت سرِ بی سر شدن تنها نباشد
    آه از دمی که معجر زنها نباشد
    امشب غم دل گفتن و پاسخ شنیدن
    فردا اسیری رفتن و سیلی چشیدن
    وقتی سپاه و خیمه بی عباس گردند
    آماج سیلی غنچه های یاس گردند
    امشب حسین تسکین دهد بر قلب خواهر
    فردا میان قتلگه در خون شناور
    امشب حسین با خواهرش در سوز و آه است
    فردا به زیر سم اسبان سپاه است
    حاج محمود ژولیده
    ***************************

    امشب شب راز و نیاز عاشقان است
    فردا سر فرزند زهرا، بر سنان است
    امشب حسین است و شهادت آرزویش
    فردا بریزد بر زمین خون گلویش
    امشب سکینه رنگ از رویش پریده
    فردا زند بوسه به رگ‌های بریده
    امشب حریم فاطمه، عبّاس دارد
    فردا سکینه سر به صحرا می‌گذارد
    امشب شود تقدیم دین هست ابوالفضل
    فردا جدا گردد ز تن دست ابوالفضل
    امشب علی‌اکبر به سجده سر گذارد
    فردا به دشت کربلا جان می‌سپارد
    امشب به اکبر می‌کند، بابا نظاره
    فردا شود جسم شریفش پاره پاره
    امشب حرم یک تشنۀ ششماهه دارد
    فردا سر دست پدر جان می‌سپارد
    امشب کند در خیمه‌ها، قاسم عبادت
    فردا رود تنها به میدان شهادت
    امشب دعا خواند لب عطشان زینب
    فردا شود نقش زمین قرآن زینب
    امشب کند در خیمه زینب بی‌قراری
    فردا کند در مقتل خون سوگواری
    امشب پیمبر اشک ریزد از دو عینش
    فردا بشوید صورت از خون حسینش
    ما را بوَد در سینه، فریاد خمینی
    این است خطّ سرخ یاران حسینی
    امشب، به خیمه، کودکی ماتم بگیرد
    فردا، به زیر بوتۀ خاری بمیرد
    غلامرضا سازگار

    *********************

    علی

    عاشورا

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی