کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعارشهادت طفلان حضرت زینب

************************

روزها را با توسل کردنم شب می کنم

دارم از این ناحیه خود را مقرب می کنم

خلق تحویلم نمی گیرند، تحویلم بگیر

تو که تحویلم نمیگیری همش تب می کنم

عقل را از بارگاه عشق بیرون کرده اند

خویش را دارم به دیوانه ملقب می کنم

من که عادت کرده ام شب ها به درس عاشقی

روزها فکر فرار از دست مکتب می کنم

دیشبم از دست رفت و حسرتش را می خورم

گرچه امشب آمدم گریه به دیشب می کنم

گفت کارت چیست گفتم چند سالی می شود

کفش های گریه کن ها را مرتب می کنم

من تمام خلق را یک روز عاشق می کنم

من تمام شهر را از تو لبالب می کنم

هر سحر از پنج تن، گریه تقاضا کرده ام

هر چه را دادند یکجا خرج زینب می کنم

***************************

غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است

میشود قسمت آن که جگرش بیشتر است

قیمت عبد به افتادن در سجاده ست

سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است

خانه ای هست در اینجا که کریم اند همه

سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است

دل ما سوخت در این راه ولی ارزش داشت

هرکه اینگونه نباشد ضررش بیشتر است

بی سبب نیست که آواره ی هر دشت شدیم

هر که عاشق شود اصلاً سفرش بیشتر است

هرگدایی برسد لطف که دارد، اما

به گدایان برادر نظرش بیشتر است

همه گفتند خدیجه ست ولی ما دیدیم

در جمالش که جلال پدرش بیشتر است

وسعت روح بدن را به فنا میگیرد

غیر زینب چه کسی دردسرش بیشتر است

***

قصد کرده است خدا جلوه ی دیگر بکشد

سوره یِ مریمی از سوره یِ کوثر بکشد

بگذارید همین جا به قدش سجده کنم

نگذارید دگر کار به محشر بکشد

دختر این است اگر، فاطمه پس حق دارد

از خداوند فقط مِنَّت دختر بکشد

مادر دَهر نزائید و نخواهد زائید

آنکه را از سر این آینه معجر بکشد

بالِ جبریل به این قُبه تمایل دارد

تا دمشق هست چرا جای دگر پر بکشد؟!

زینب آنقَدر بزرگ است که آماده شده است

یکسره جام بلای همه را سر بکشد

قبل از اینی که خودش جلوه کند آماده ست

عالمی را به تماشایِ برادر بکشد

تاکه افتاد به این کوچه گذارش محتاج

پر شد از لطف کسی کوله  بارش محتاج

جمع کرد آبروی ریخته ای را با لطف

آبرو داد، سر داد و هوارش محتاج

من خودم میبرمش سمت جهنم فردا

صورتی را که نباشد به غبارش محتاج

انبیا هم به نماز شب او محتاجند

خانوم نافله ها هست هزارش محتاج

سر بازار مرا متهم عشق کنید

کس به اندازه ی من نیست به دارش محتاج

دستگیری تمامی عوامل با اوست

عرش هم گر برود هست کنارش محتاج

شانه اش کوه رشیدی است که حتی میشد

شیر سرخ عربستان به وقارش محتاج

تا قیامت به پریشانی مویش سوگند

کربلا هست به الطاف مزارش محتاج

متوسل شده یکدگرند این دو حرم

نشده که نشود یار به یارش محتاج

********************************

دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند

دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند

مقام زینب کبری ببین که این دو پسر

فقط به خاطر مادر امامزاده شدند

تمام آبروی باغبان همین دو گلند

که در حفاظت از باغ استفاده شدند

به دست دایی اگر چه سوار اسب شدند

به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند

کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب

دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند

پیام غربت زینب شدند آن روزی

که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند

اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد

به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند

حلال زاده به دائیش می رود آخر

غریب وار اسیر حرام زاده شدند

*****************************

هجران گرفته دور وبرم را برای چه؟

خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟

وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا

بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟

گر نیستی غریب،مگو پس انا الغریب

صد پاره می کنی جگرم را برای چه ؟

دارد سرت برای چه آماده می شود

پس آفریده اند سرم را برای چه؟

زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند

بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟

من التماس می کنم و تفره می روی

شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟

از مثل تو کریم توقع نداشتم

اصلا گذاشتند کرم را برای چه؟

باشد نمی روند ولی جان من! بگو

آورده ام دو تا پسرم را برای چه؟

***********************************

اگر که درد تو در ناله ام اثر دارد

و گر که از دل من روح تو خبر دارد

مزن به سینه ی من دست رد، نباید دید

برادری به دلش این همه شرر دارد

اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما

ببین میان بساطش دو تا پسر دارد

یکی برای رسیدن به اکبر و قاسم

که شوق و شور پریدن به بال و پر دارد

که دیگری که امید دلش به اذن شماست

که ذره ای غمت از روی سینه بر دارد

و من تعجب از این می کنم، نمی دانم

برادرم به زبان، نه چرا دگر دارد

برای نجمه و لیلا، اگر نیاوردی

همین که نوبت من شد هزار اگر دارد؟

حلالشان شده شیرم که خونشان ریزد

به پای خون خدا پس نگو خطر دارد

***********************************

تا صوت قرآن از لب آنها می آید

کفر تمام نیزه ها بالا می آید

دجال های کوفه درحال فرارند

دارد سپاه زینب کبری می آید

سد سپاه کفر را درهم شکستند

تکبیرهای حضرت سقا می آید

انگار که زخم فدک سر باز کرده

ازهرطرف فریاد یا زهرا می آید

"خون علی گویان عالم را بریزید"

ای دشنه ها، تازه ترین فتوا می آید

آداب جنگ کربلا مثل مدینه است

چون ضربه هاشان سمت پهلوها می آید

ای نیزه داران، نیزه هاتان را مکوبید

روز مبادا،عصرعاشورا می آید

خون گلوشان خاک را بی آبرو کرد

آسیمه سربا طشت خود یحیی می آید

ای تیغ های کند، با تقسیم سرها

چیزی از آنها گیرتان آیا می آید!

این اولین باریست که از پشت خیمه

دارد صدای گریه ی آقا می آید

زینب بیا از خیمه ها بیرون، که تنها

با دیدن تو حال آقا جا می آید

***************************

خوب میدانم اینجا از کسی سر نیستند

چشم در راه محبت های مادر نیستند

سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که

با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند

وقت تزیین کردن عون و محمد با زره

از صمیم قلب خوشحال است ،دختر نیستند

مادری در خیمه اش میداد دلداری به خویش

بچه های من که رعناتر از اکبر نیستند

بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند

هر دو تا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند

تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت:

پیش عباس و حسین ،اینها برادر نیستند

چون رباب و نجمه، نه؛ خاموش ماند وگفت که

با حسین ابن علی آنها که خواهر نیستند

تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت:

بچه های من خدا را شکر ؛دیگر نیستند

********************************

ای سالها کنار من و آشنای من

هستم برای تو ،تو هستی برای من

این سرزمین که قتلگه ما دو تا شده

هم کربلای توست وَ هم کربلای من

مهریه ی عروسی من دیدن تو بود

ای آشنای من همه در لحظه های من

نجمه دو تا پسر ، تو دو تا ؛ ای برادرم

حالا رسیده است زمان دو تای من

بد کرده ام برادر من خواهرت شدم؟

این رسم ها نبود به جای وفای من

تقصیرمن که نیست؛ دلم شور میزند

بگذار لحظه ای تو خودت را به جای من

دل دل نکن اجازه بده جعفرت شوند

دیدی اگر ظهور نکردند به پای من

بگذار آخر عمری نذر من ادا شود

باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود

***************

بهترین بنده ی خدا زینب

هل اتی زینب ، انمّا زینب

ریشه ی صبر انبیا زینب

زینبا زینبا و یا زینب

بانی روضه های غم زینب

تا ابد مبتلای غم زینب

گفت ای مصطفای عاشورا

ای فدای تو زینب کبری

تو علی هستی و منم زهرا

پس فدای تمام پهلوها

سر خواهر فدای این سر تو

همه ی ما فدای اکبر تو

گفت ای شاه ما اجازه بده

حضرت کربلا اجازه بده

جان این بجه ها اجازه بده

جان زهرا بیا اجازه بده

قبل از آنکه سر تو را ببرند

این سر خواهر تو راببرند

من هوای تو را به سر دارم

به هوای تو بال و پر دارم

از غریبی تو خبر دارم

دو پسر نه ، دو تا سپر دارم

زحمتم را بیا به باد مده

اشتیاق مرا به باد مده

در دل خیمه خسته اند این دو

سر راهت نشسته اند این دو

دل به لطف تو بسته اند این دو

با بزرگان نشسته اند این دو

این دو با یار تو بزرگ شدند

با علمدار تو بزرگ شدند

در کرم سائلی به دست آور

زین دو تا حاصلی به دست آور

سپر قابلی به دست آور

تا توانی دلی به دست آور

دل شکستن هنر نمی باشد

نظرت هم اگر نمی باشد

ای فدایت تمامی سرها

سر چه باشد به پای دلبرها

از چه در اشتیاق خواهر ها

تو نظر می کنی به دیگرها

آخرش یا اجازه می گیرم

یا همین کنج خیمه می میرم

ای برادر اشاره ای فرما

ذوقشان را نظاره ای فرما

رد مکن راه چاره ای فرما

لااقل استخاره ای فرما

شاید این بچه های من بروند

شاید این دو به جای من بروند

زار و گریان مکن مرا جانا

ردّ احسان مکن مرا جانا

مو پریشان مکن مرا جانا

باز طوفان مکن مرا جانا

ورنه نیزه به دست می گیرم

جان هر آنچه هست می گیرم

تو اگر مبتلا شوی چه کنم؟

پیش چشمم فدا شوی چه کنم؟

پیش من سر جدا شوی چه کنم؟

کشته ی زیر پا شوی چه کنم؟

وای اگر حنجرت شکسته شود

پیش من پیکرت شکسته شود

************************

تن من را به هوای تو شدن ریخته اند

علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند

جلوه ی واحده را بین دو تن ریخته اند

این حسینی ست که در غالب من ریخته اند

ما دو تا آینه ی روبروی یکدگریم

محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم

ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها

ای به قربان موی خاکی تو معجرها

امر کن تا که بیفتند بپایت سرها

آه، در گریه نبینند تو را خواهرها

از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری

مگر از یاد تو رفته است که زینب داری

حاضرم دست به گیسو بزنم، رد نکنی

خیمه را با مژه جارو بزنم، رد نکنی

حرف از سینه و پهلو بزنم، رد نکنی

شد که یک بار به تو رو بزنم، رد نکنی؟

تن تو گر که بیفتد تن من می افتد

تو اگر جان بدهی گردن من می افتد

دلم آشفته و حیران شدو...حرفی نزدم

نوبت رفتن یاران شدو...حرفی نزدم

اکبرت راهی میدان شدو...حرفی نزدم

در حرم تشنه فراوان شدو...حرفی نزدم

بگذار این پسران نیز به مردی بخورند

این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند

نذر خون جگرت باد،جگر داشتنم

سپرسینه ی تو"سینه سپر"داشتنم

خاک پای پسران تو پسر داشتنم

سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم

سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست

خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست

راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند

به حرم بر روی بال و پر تو برگردند

له شده مثل علی اکبر تو برگردند

...دست خالی اگر از محضر تو برگردند

دستمال پدرم را به سرم می بندم

وسط معرکه چادر ،کمرم می بندم

تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم

تو خریداری و من از تو خریدارترم

من که از نرگس چشمان تو بیمارترم

بخدا از همه غیر از تو جگردار ترم

امتحان کن که ببینی چقدر حساسم

بخداوند قسم شیرتر از عباسم

بگذارم بروی،باز شود حنجرتو؟

یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو

جان انگشت تو افتد پی انگشترتو

می شودجان خودت گفت به من خواهرتو؟

طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد

ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد

********************************

در بساطِ جگرم ناله و آهی دارم

مثل گیسوی تو من روز سیاهی دارم

شرط عاشق شدن اصلاً به جگر داشتن است

من سراپا جگرم ، هر چه بخواهی دارم

عاشقت بودن اگر معصیت است باکی نیست

روز و شب شکر که من کوهِ گناهی دارم

همه یِ چشم امیدم به کریمان باشد

صبح فردا به نگاهِ تو نگاهی دارم

سر من نذرِ گدایانِ علی و زهرا

سر به راه هستم و احوالِ به راهی دارم

نوکری کردنِ این قوم مرا بالا بُرد

با گداییِّ حسین مَنسَب شاهی دارم

به حسین بن علی پشت و پناهم گرم است

ای خدا شکر ، عجب پشت و پناهی دارم

تا نفس هست مرا کرب و بلا مهمان کن

عُمر من میرود و چند صباحی دارم

***************************

ما که مرید میکده و مست باده ایم

عمریست دل به حضرت معشوق داده ایم

قبل از سرشتن گل مان مفتخر شدیم

در کوی عشق نوکر این خانواده ایم

جایی که جبرئیل ز خُدّام این در است

ما هیچ تر ز هیچ و یک عبد ساده ایم

ما تازه با غم تو نگشتیم آشنا

آقا، کنیز زاده ی تو بنده زاده ایم

یا ایهالامیر به یک موی تو قسم

تا زنده ایم پایِ رَهَت ایستاده ایم

با عشق اینکه روزی از اینجا کنی گذر

صورت به زیر مَقدَم پاکت نهاده ایم

در بین روضه دیده ی پر اشک بسته ایم

با یک سلام در حرمت پر گشاده ایم

ما را ز جام گریه لبالب نوشته اند

ما را غلام حضرت زینب نوشته اند

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی