کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

به مناسبت زیارت مخصوص حضرت رضا علیه السلام

***************

با دل خویش گفتم اگر بیقراری

یا اگر حالِ پرواز تا طوس داری

لحظه ای هم مکن شک و تردید ، آری

دیده واکن ببین تا حرم رهسپاری

سر به دیوار باب الجوادش گذاری

تا دهد راه ، سلطان ، به کویش گدا را

گاه اگر دل کشد پر به سوی خراسان

این همان جذبۀ اوست از شهر رضوان

زائرِ خویش را او صدا کرده هر آن

هم خودش زائرش را دهد جان ز جانان

هم به دادش رسد لحظۀ دادنِ جان

تا دهد پاسخ هر سلام شما را

هیچ فرقی ندارد جنان با حریمش

کو دخیلی که افتد به دست کریمش

دیده را شستشو کن به خوان نعیمش

لحظه ای گفتگو می سزد در صمیمش

چون رئوفیست جزو صفات قدیمش

زود راضی کن امشب ز دستت رضا را

نیست بهتر از اینجا در عالم ، خدایی

نیست بِینِ گدایان و سلطان جدایی

چیست کار بزرگان در اینجا ، گدایی

ما چه کردیم در راه این آشنایی

بی نوا   با نوا می شود با  نوایی

همنوایی چه خوب است این بی نوا را

چون شدی همدم و همنشین با دلِ او

می شود آدم و عالمی با تو همسو

گفتن یا رضا نیست جز ، ذکر یا هو

آنکه شد ضامن اُشتر و کَلب و آهو

خود ز غربت فتاد عاقبت روی زانو

می کشید از سرِ دوش بر سر عبا را

ظلم و بیداد بار دگر بر ملا شد

کوچه انگار باز از جفا کربلا شد

زهرِ انگور اینبار جام بلا شد

روح زهرا دوباره به غم مبتلا شد

این بجای بقیع است گنبد طلا شد

در حریم رضا یاد کن مجتبا را

یار ، اینبار دل خسته تر از همیشه

راز ، اینبار سر بسته تر از همیشه

ناله ، اینبار پیوسته تر از همیشه

گریه ، اینبار آهسته تر از همیشه

حجره ، اینبار در بسته تر از همیشه

پس قسم می دهد بر جوادش خدا را

گرچه آقا ز سوز جگر ناله دارد

از مصیبات جدّش دلی واله دارد

کِی ز تیر و سنان گِردِ خود هاله دارد

کِی به دور تَنَش رقصِ رجّاله دارد

کِی یتیم سه ساله و نُه ساله دارد

آنکه یک عمر گریَد غم عمّه ها را

گفت : یاران غریبم ببینید امّا

گرچه بی جان ، جوادم مرا دید امّا

گرچه این جسم بر خویش پیچید امّا

گرچه از تشنگی کام ، خشکید امّا

گرچه گودال را دیده گریید امّا

من سفارش کنم گریۀ کربلا را

من سفارش کننده به اِبنُ الشَّبیبم

روضۀ کربلا هست تنها حبیبم

گریه تنهاست بر جدِّ شَیبُ الخضیبم

من که عمری است گریان خَدُّ التَّریبم

هست تنها دعای دلِ بی شکیبم

مهدی آید بگیرد همه حقّ ما را

محمود ژولیده

*****************************

ای دیده ها به سوی تو یا صاحب الزمان
از غصّة فراق تو الغوث الامان
حالا که دشمن از غم ما شاد می شود
وقت است تا به شیعه کنی روی خود عیان
از کعبه باز ، آی و ز رخ پرده را بگیر
اَحباب را به یاریِ دینِ خدا بخوان
هرگز نبوده رسم تو راندن ز کوی خود
هرگز نبوده رسم تو تنبیه دوستان
دست مرا ز دست عطایت جدا مکن
تا روز حشر سایة بالا سرم بمان
تیر نگاه می زنی و صید می کنی
ای گیسویت کمند ، و ای ابرویت کمان
آلوده ای چو من ، که شود نوکر شما
آقاییِ ترا به همه می دهد نشان
ما که ندیده عاشق روی شما شدیم
این هم کرامتی است از آن چهرة نهان
آیا مرا بحال خودم واگذاری اَم
گیرم غلام کوی تو بَد داده امتحان
عمری است این گدا سرِ کویت نشسته است
سائل به همنشینی تو هست ، خوش گمان
گاهی که خسته بر سر من ، دست می کِشی
پرواز می دهی دل و جان را به بی کران
گاهی مدینه می بری و گاه کربلا
قربان غصّه های تو یا صاحب الزمان

محمود ژولیده

*************************

ای جلوۀ جلال خدا یا اباالحسن
وی مظهر جمال خدا یا اباالحسن
چون فاطمه تو بضعۀ خیر البشر شدی
دیدار تو وصال خدا یا اباالحسن
ای هشتمین امیر ولا حضرت رئوف
آقا بگیر دست مرا حضرت رئوف
تا زیر سایۀ حرم حضرت توئیم
ما سر سپردۀ کرم حضرت توئیم
از بسکه لطف جاریِ سلطانی اَت رسد
ما سائلان محترم حضرت توئیم
دار الضیافه ات نه فقط در جوار توست
عالم ضیافت است و جنان سفره دار توست
باللَه زیارت تو مرا مشهد الحسین
آری شهادت تو همان اَشهد الحسین
کن روزی ام که از در باب الجواد تو
از مشهد الرضا بروم مشهد الحسین
ما ریزه خوار خوان نعیم ولایتیم
زنده به زیر پرچم سبز هدایتیم
دل ها نشسته اند سر راهت ای رضا
داریم اشتیاق رخ ماهت ای رضا
گفتی حدیث سلسله را در دیار ما
ایران سراسر است قدمگاهت ای رضا
ما عشق را ز نور صدایت شناختیم
توحید را به یُمن ولایت شناختیم
تو آمدی که کشور ما حیدری شود
خاک شلمچه تا همه جا کوثری شود
آنروز قصۀ شهدا را رقم زدی
تا امتی فدای تو و رهبری شود
شکر خدا که کوفه نشد این دیار نور
تو ماندی و قوام گرفت انفجار نور
شکر خدا که مردم ما کربلایی اند
اهل وفا و عاطفه و آشنایی اند
شکر خدا که آب نبستند بر شما
این خود نشانه ای است که امت ولایی اند
افسوس اهل جورِ زمانه خبر شدند
غافل خواص و ، اهل ستم معتبر شدند
آری حساب مردم ما از عدو جداست
ایران هنوز از "بنی عباس" در نواست
وقتی تو را ولایتِ عهدی سپرد خصم
دانست اهل فهم که این حیله و  جفاست
اما شما ز پا ننشستید ای امام
بر خلق ، راه رشد نبستید ای امام
دین از مناظرات تو آن روز پا گرفت
از علم و معرفت همه دل ها صفا گرفت
با هجرتِ تو عالم آل پیمبر است
اسلام در تمام ممالک بقا گرفت
اما چه زود ، قبلۀ ما را عدو ربود
گرم طواف ،کعبۀ ما را عدو ربود
گویی وفا به عهد تو آقا حرام شد
دور از خواص ، زهر جفایت بکام شد
خورشیدِ عمرِ زادۀ زهرا غروب کرد
یعنی که افتخار حضورت تمام شد
بسکه ز داغ مادر خود بوده ای حزین
در کوچه مثل حضرت او خورده ای زمین
پنجاه بار ، زانوی لرزان تو خمید
آن قامتِ چو سروِ خرامانِ تو خمید
انگار میلِ حجرۀ در بسته داشتی
آمد جواد و بر سرِ دامان تو خمید
شکر خدا که داغ جوانت ندیده ای
در خون و خاک سرو روانت ندیده ای
پرپر نشد جوان تو پیش نگاه تو
خنده نکرد ، دشمن تو بر سپاه تو
مثل حسین ، گیسوی خونین ندیده ای
خواهر نشد ، مقابل لشگر پناه تو
اشک پدر برای پسر دیدنی تر است
نعش پسر کنار پدر دیدنی تر است

محمود ژولیده

****************************

دلم برای تو پر می کشد امام غریب

غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب

زیارت تو که فوق همه زیارت هاست

دل مرا به سفر می کشد امام غریب

نگاه حسرت زائر به دیده منت

ز خاک پات اثر می کشد امام غریب

غبار جلوه نورانی قدمگاهت

چه سرمه ای به بصر می کشد امام غریب

چه نعمتی است که شوق زیارت حرمت

مرا به دیده تر می کشد امام غریب

چه با صفاست که آغوش مهربانی تو

مرا همیشه به بر می کشد امام غریب

فدای خوی رئوف تو ای گل زهرا

که دست مهر به سر می کشد امام غریب

چه باغبان نجیبی که با نوازش خود

ز خار خسته ثمر می کشد امام غریب

همین که خسته ز باب الجواد می آیم

شب دلم به سحر می کشد امام غریب

لبم ز بوسه خاک قدوم بی بهره است

که نقش بوسه  به در می کشد امام غریب

دل رمیده شبیه کبوتری خسته

ز صحن قدس تو پر می کشد امام غریب

تو آن رئوف تر از مادر و پدرهایی

که ناز را به نظر می کشد امام غریب

نگاه تشنه گواهی دهد که کار آخر

ز جام عشق تو سر می کشد امام غریب

فدای سینه سوزان زهر خورده تو

که سخت آه جگر می کشد امام غریب

محمود ژولیده

******************************

اگر که روی براین بارگاه آوردم
دوباره برحرم تو پناه آوردم
تهی است گرچه دودستم ،ولی به همراهم
دوکاسه اشک ودلی غرق آه آوردم
نفس کشیدن دراین حریم تسبیح است
زفیض لطف تو روبراله آوردم
نبسته ای توبرویم درحرم ،امّا
مرا ببخش که بار گناه آوردم
چگونه شرم نریزد زچشم خونبارم
زمن تو گل طلبیدی، گیاه آوردم
دخیل گریه به خاک حریم تو بستم
به بی پناهی خود من گواه آوردم
طبیب دل نگه تو شفای حال من است
اگر حضور تو حال تباه آوردم
سیاه نامۀ مارا سفید کن از لطف
که نامۀ عملم راسیاه آوردم
رهی دراز و بسی سخت پیش رو دارم
ولا و مهر تو را زاد راه آوردم
بپاس اینکه شفاعت کنی «وفائی» را
ببین که ملتمسانه نگاه آوردم

 سید هاشم وفایی

**********************

 آمد از راه و کشیده است عبا را به سرش
وای از سینۀ سوزان و دل شعله ورش
همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود
آب کرد آتش آن زهر ز پا تا به سرش
حجره اش بسکه غم انگیز و ملال آور بود
گرد غم بود که می ریخت ز دیوار و درش
گاه در زیر لبش ذکر خدا می گوید
گاه سوی در حجره ست خدایا نظرش
هم جواد آمده بالین رضا هم زهرا
هم پسر سوخته هم مادر خونین جگرش
پیش مادر نبود طاقت برخاستنش
زیر بار غم و اندوه خمیده کمرش
پسرش دست به سر دارد و  مادر به  کمر
او نظر می کند و خون رود از چشم ترش
دست ظلمی که زده بر رخ زهرا سیلی
پاره کرده ست کنون رشتۀ عمر پسرش
ای «وفائی» ز فلک پیک شهادت آمد
گشت تا گلشن سرسبز جنان همسفرش

 سید هاشم وفایی

*************************

ای آن که حریم تو گلستان بهشت است
این باغ پراز لاله و ریحان بهشت است
از باد خزان گر اثری نیست در این مُلک
گلزار تو باغی ز گلستان بهشت است
آئینه در آئینه پر از نور خدائی است
گنجینۀ اسرار فراوان بهشت است
صحن حرم توست تجلی گه توحید
ایوان پر از نور تو، ایوان بهشت است
بر روضۀ مینوی تو افتاده نگاهش
خورشید اگر واله و حیران بهشت است
تا آن که نصیبی برد از خدمت این باغ
شوق حرمت بر سر رضوان بهشت است
آهو نه همین گشت پناهنده به لطفت
آهوی حریمت ز غزالان بهشت است
قهر تو بود نامۀ سربستۀ دوزخ
مهر تو کلید در بُستان بهشت است
هرکس که نهد سر به غبار حرم تو
پیداست که آسوده به دامان بهشت است
آنقدر رئوفی تو که از حُسن مرامت
هرکس شده مهمان تو، مهمان بهشت است
در صحن و سرای حرمت دیدۀ گریان
پیش نظرم غنچۀ خندان بهشت است
در این حرم قدس«وفائی» همۀ عمر
مهمان کرم خانۀ الوان بهشت است

 سید هاشم وفایی

*************************

 این جا ره امید کسی سد نمی شود
کس نا امید از حرمت رد نمی شود
این جا دعا به مرز اجابت رسیده است
راه دعای اهل دعا سد نمی شود
مهمان این حریم بهشتی، بهشتی است
حال کسی که با تو بود بد نمی شود
بین همه ز رأفت تو صحبت است وکس
مانند تو به مهر زبانزد نمی شود
ای انعکاس مهر چنان تو کسی دگر
آئینه دار خُلق محمدّ نمی شود
حسرت بَرد کسی که به چندین بهار عمر
بهر زیارت تو مقیّد نمی شود
هرکس رسیده است به جائی ز لطف توست
بی التفات تو که مؤید نمی شود
بی بهره از ولایت تو روز رستخیز
مستوجب عنایت ایزد نمی شود
بسیار رفته است «وفائی» سفر ولی
جائی دگر به خوبی مشهد نمی شود
 سید هاشم وفایی

****************************

همیشه من به درخانه تومحتاجم
به خاکبوسی کاشانه تو محتاجم
هرآن که سائل این درشود امیر من است
به سائلان درخانه تو محتاجم
کبوترانه به تو خو گرفته ام یک عمر
به التفات تو دانه تو محتاجم
اگرچه شهد محبت چشیده ام ازتو
هنوز برلب پیمانه تو محتاجم
تهی است دستم ومسکین آستان توام
به یک نگاه کریمانه تو محتاجم
ولای توست گذرنامه بهشت اما
به روز حشر به پروانه تو محتاجم
گره فتاده دوباره به کار جان و دلم
به لطف گوهر یکدانه تو محتاجم
شدآشنای درخانه ات«وفائی» وگفت
کجا به مردم بیگانه تو محتاجم

 سید هاشم وفایی

****************************

دل دراین گلشن فردوس صفا می گیرد
گرچه بی ارزش وقدراست بها می گیرد
گرکه هرغنچه دلی باز شود، بالبخند
عطرگلزار تو ازدست صبا می گیرد
آن که درعشق توای دوست فنا شداینجا
زکف مرحمتت آب بفا می گیرد
کار ساز همگان است نگاه کرمت
حاجت خودزشما شاه وگدا می گیرد
آشنا با کرم توست گدای حرمت
رچه خواهد ز تو بی چون وچرا می گیرد
هرکه یکبار شود زائرعارف به شما
درسه جا هدیه زالطاف شما می گیرد
نکند باز ازاین پنجره قفل دل را
پشت این پنجره هرکس که شفا می گیرد
هر زمان یاد غریبی تو می افتد دل
می زند ناله زداغ تو، عزا می گیرد
گرکه پای فتاده است «وفائی» زگناه
دست او را همه جا لطف شما می گیرد

**************************

به آستان تو با اشک دیده آمده ام
چو اشک شوق بسویت دویده آمده ام
اگر چه قابل این گلشن بهشتی نیست
ولی زچشم، گُل اشک چیده آمده ام
به شوق این که پناهم دهی دراین گلزار
کبوترانه چنین پر کشیده آمده ام
توئی امید من وقبله مراد همه
همیشه سوی تو با این عقیده آمده ام
مرا ز کوثرمهرت نمی کنی محروم
هماره طعم محبّت چشیده آمده ام
اگرچه زرد شده چهره من از حسرت
به محضر تو ، به رنگ پریده آمده ام
گره زدم به ضریح تو رشته دل را
امید خود ز همه کس بریده آمده ام
اگرچه نامه سیاهم ولی به صد امید
به سوی نور بسوی سپیده آمده ام
برای کسب سعادت چنان«وفائی» باز
دراین بهشت که حق آفریده آمده ام
 سید هاشم وفایی

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی