کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

میلاد حضرت امام رضا علیه السلام

******************

هوای دولتِ مشرق سفیر ِباران شد
و چترهای دل ما سریر ِباران شد

کویر سر به هوایِ به آسمان محتاج
دچار مرحمت سر به زیر باران شد

قناتِ مرده ی ما را دوباره احیا کرد
و دشت های ترک خورده ، سیر باران شد

و چشم ها همه در مسیر او خیسند
شگفت بدرقه ای در مسیر باران شد

چه رنگ ها که به هم دستِ بیعت آوردند
کمانی از برکات غدیر باران شد

ترانه های بهاری دل مرا برده ست
صدای سوت قطاری، دل مرا برده ست

مسافرم به دیاری ببند بار مرا
به عزم دیدن یاری ببند بار مرا

سفر، شروع فراق است باخبر هستم
اگرچه دوست نداری؛ ببند بار مرا

بیان قِصه دراز است اندکی بنشین
بگویمت به چه کاری ببند بار مرا؟

مرا هوای گلی در سر است، می بینی
برای منصب خاری ببند بار مرا

ببین درون دلم شوق و بیقراری را
به قصد کسب قراری ببند بار مرا

تمام راه، من و جاده حرف ها زده ایم
غریب گرچه ولی، سربه آشنا زده ایم

پس از سلام، جواب سلام لازم نیست؟
برای زخمی راه، التیام لازم نیست؟

رسیدنم به تو واجب ترین نیازم بود
وگرنه باقی درخواست هام، لازم نیست

برای حاجی احرام بسته ی حرمت
دگر زیارت بیت الحرام لازم نیست

کبوترانه، هوای تو را به پر دارم
برای کفتر جلدت که دام لازم نیست

اگرچه زشت و سیاهم، ولی مگر آقا
در این عمارت شاهی، غلام لازم نیست!؟

اگرچه ساکن اینجام، خانه ام آنجاست
کبوتری شده ام کاشیانه ام آنجاست

چه بارگاه قشنگی چه مرقدی داری
عجب مناره و صحن و چه گنبدی داری

که گفته است غریبی میان ما وقتی
همیشه دور و برت رفت و آمدی داری

جناب گل پسر هفتم از قبیله ی یاس
شمیم روح نواز محمدی داری

به آبروی تو شرمنده آبرو مندست
رئوف هستی و الطاف بی حدی داری

میان این همه خوبان که دورتان جمعند
خودم که معترفم نوکر بدی داری

و عاشقانه ضریحی پر از غزل دارد
ضریح نیست که کندویی از عسل دارد

سپاس آنکه به دنیا ابا الجوادم داد
سپس گدا شدن خانه زاد یادم داد

ورودم از در باب الجواد واسطه ایست
همیشه کم طلبیدم خودش زیادم داد

به من چه شاعرم اصلا خودش که میدانست
نه دعبلم نه فرزدق نه با سوادم، داد

جهان سراغ ندارد رئوف تر از او
هنوز کاسه ی دستم نشان ندادم داد

در آسمان همه بر نوکریش مفتخرند
فدای آنکه چنین حُسن انتخابم داد

کشید دست مرا ثامن الحجج رفتم
فقیر بودم و مشهد برای حج رفتم

مصطفی صابر خراسانی

************************

باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام

با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام

به سلیمان برسد از طرف مور سلام

کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها

باز از دوریت افتاده به کارم گره ها

ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم

پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم

برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم

زود ما را برسانید به مشهد به حرم

مست از آنیم که از باده به خُم آمده ایم

ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست

پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست

پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست

بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

پیچش قافله ی ما که به سوی نور است

رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است

چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟

صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است

طرف پنجره فولاد هیاهو شده است

باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد

دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن

به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن

کار من هست فقط گرمی بازار شدن

گر چه در باور من نیست خریدار شدن

یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟

من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم

تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی

کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی

مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی

لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی

قول دادی به همه پس به خدا می آیی

هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی

مجید تال
**********************
آقا صدایم کن که برگردم به سویت
همراه کفترها نشینم روبه‌رویت
شاید برایم زائری گندم بپاشد
گیرم شفا از گندم تسبیح گویت
آقا صدایم کن که خود را کنج صحن‌ات
یک بار دیگر گم کنم در گفتگویت
دستی گذارم عاشقانه روی سینه
در یک سلام ساده پاکوبان به بویت
آقا سلام! اینجا من و دلتنگی و تو
نور نگاهی! آبروی آبرویت
آقا تمام شهر یعنی مرقد تو
آقا رهایی یعنی افتادن به خویت
آقا تمام آسمان‌ها بسته قندیل
از دیدن خورشید لبخند نکویت
آقا بگو یک جرعه سقاخانه‌ات را
قسمت کنند این خسته را در آرزویت
آقا بگو با او کسی همدم نباشد
وقتی که باشد در حرم گرم وضویت
آقا بگو تنهایی‌اش بسیار باشد
تازه شود آهوی سرگردان کویت
ای کاش می‌شد بار دیگر… جان مولا!
ایوان طلا… کنج حرم… جان عمویت!
نقاره‌ها آهنگ سرمستی بگیرند
تا جان بگیرد این دل در جستجویت
در ازدحام جمعیت باران بگیرم
لمس ضریح، آیات قرآن، بند مویت،
پرواز، درد دل، سرود اشک، آغوش
مهمانی لطف خدا… راز مگویت

مصطفی کارگر
**********************
معمار می شوی و بنای تو می شوم

مانند یک ضریح برای تو می شوم

قلب مرا به پای ضریح ات گره بزن

بیمارم و دخیل شفای تو می شوم

بالم به بام هیچ کسی پر نمی دهد

تا یا کریم صحن و سرای تو می شوم

حتی کنار کعبه تو را می دهم نشان

قبله توئی و قبله نمای تو می شوم

میلت اگر کشید ضمانت کنی مرا

آهوی با وفای وفای تو می شوم

روزی اگر بناست فدای کسی شوم

سوگند می خورم که فدای تو می شوم

ناراحتم خدای نکرده ولم کنی

من تازه دارم از فقرای تو می شوم

شب های قبر منتظرم ایها الرئوف

بیهوده نیست اینکه گدای تو می شوم

دست مرا برای گدایی نوشته اند

رزق مرا امام رضایی نوشته اند

علی اکبر لطیفیان
**********************
من با تو زندگی نکنم پیر می شوم

بی تو من از جوانی خود سیر می شوم

من در شعاع پرتو شمس الشموسی ات

بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم

آیینه کاری حرمت ذره پروری است

من در رواق چشم تو تکثیر می شوم

در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را

اینجاست آنکه لایق تکبیر می شوم

من در شمار سلسله راویان شدم

چون با حدیث سلسله زنجیر می شوم

من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند

دارم به پای خویش سرازیر می شوم

یک شب نشد که بیگنه آیم زیارتت

اما دوباره پیش تو تقدیر می شوم

وقتی که آه میکشم از پرده ی نیاز

بی پرده با تو صاحب تصویر می شوم

بیچاره من که نیست قلمدانم از طلا

هر چند با نگاه تو اکسیر می شوم

نقاره خانه ات ز کجا آب می خورد

کز بانگ آن چو سیل سرازیر می شوم

آن نامه ام که از سر تعجیل و اضطراب

بر بال کفتران تو تحریر می شوم

این رنگ طوسی از دل سرخم نمی رود

گرچه دورنگ،دور ز تزویر می شوم

برداشت سیل گریه بساط زیارتم

نم نم دوباره قابل تعمیر می شوم

حوض حیاط تو بدهد مرده را حیات

من نیز با تو عیسی تاثیر می شوم

وقت ورود در حرم تو هوایی ام

وقت خروج تازه زمین گیر می شوم

بادا شلوغ دور و برت کعبه ی عزیز

من حاجی توام که به تقصیر می شوم

یک روز اگر که زینت دیوار تو شوم

آیینه را گذاشته شمشیر می شوم

محمد سهرابی
**********************
از آسمان شبت یک ستاره می خواهم

برای درد دلم راه چاره می خواهم

میان خمره ی چشمت شراب نوشیدم

از آن شراب نداری؟…دوباره می خواهم

سر دو ابروی تو این دلم مردد شد

برای این دو دلی استخاره می خواهم

اگر که گوشه کنار دل شما جا هست

فقط کمی زدلت را اجاره می خواهم

ببین که بار گناهم خمیده ام کرده

برای آدمیت یک اشاره می خواهم

میان راه زیارت مرا بکش آقا

به خاطرت سفر نیمه کاره می خواهم

دوباره قصه ی این ماجرای تکراری

دوباره قصه ی شاه و گدای تکراری

به لطف مظهر غربت دلم کجا رفته؟

کنار پنجره فولاد٬خسته وا رفته

دلم به شوق زیارت هزار تکٌه شده

به صحن های حریمت جدا جدا رفته

کنار پنجره فولاد و موج بیماران

و یاد طفل مریضی که در کما رفته

و این دلی که به شوق زیارت ارباب

از این مسیر خدایی به کربلا رفته

شب زیارتی انگار مثل “ابن شبیب

دلم شبیه سری روی نیزه ها رفته

دوباره روضه ی “الشمر”…خنجر کهنه

که روضه خواندن ما به امام رضا رفته

عبدالحسین مخلص آبادی
**********************
بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد

دلبری هست به هر حال به پا برخیزد

لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است

هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد

آهِ در سینه ی عشاق به هم مرتبطند

وقت نقاره زدن ناله ی ما برخیزد

جرأتش نیست کسی حرف جهنم بزند

گر پیِ کارِ گنهکار ز جا برخیزد

زائر آن است که در کوی تو اُتراق کند

آن که در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟

تا به دستِ کرم تو به نوایی نرسد

از سرِ راه محال است گدا برخیزد

بر سر خاکم اگر آهوی تو گریه کند

از تمام جگرم بانگ رضا برخیزد

حرمت زودتر از کعبه مرا حاجی کرد

حج ما آخر ذی القعده به پا برخیزد

علی اکبر لطیفیان
**********************
خاک حرم رسید، دوا نیز داده شد

آب حرم رسید، شفا نیز داده شد

ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم

ما جلوه خواستیم، خدا نیز داده شد

اصلاً بهانه هاست که ما را می آورد

با دادن بهانه، بها نیز داده شد

هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود

در این حرم نخواسته ها نیز داده شد

از بس کریم بود که درهم خرید و رفت

در ازدحام، حاجت ما نیز داده شد

اصلاً به خواهش کم ما اکتفا نکرد

ما سنگ خواستیم، طلا نیز داده شد

گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد

گفتم حسین، امام رضا نیز داده شد

می خواستم به مشهد تو راهی ام کنند

دیدم برات کرببلا نیز داده شد
علی اکبر لطیفیان
**********************
دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است

از نماز شب توسل بر کریمان بهتر است

دل ولو کوچک، به لطف تو بزرگی می کند

یک ده آباد از صد شهر ویران بهتر است

حرف ما آن است که آهوی نیشابور گفت

گاه مدیونت شدن از دادنِ جان بهتر است

سایه ای که بر سرم افتاد، عزت پخش کرد

سایه ی گلدسته از تاج سلیمان بهتر است

دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف کنی

تعارف اهل کَرم از خوردن نان بهتر است

یک کمی بنشین کنار ما، پذیرائی بس است

میزبان که می نشیند حال مهمان بهتر است

صبح محشر هر کسی دنبال یاری می دود

یار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است
علی اکبر لطیفیان
**********************
هر چند که ما را نوشتند از گداها

اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها

ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم

ماها کجا و نوکری دلرباها؟!

ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد

اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟!

ماها که هیچ … این خوب ها در انتظارند

کی می رسد روز وصال آشناها؟!

از دوریش بدجور حال ما خراب است

رونق گرفته باز هم دارالشفاها

من که بدم پس دیدنش روزی من نیست

ای خوش به حال خوب ها … حاجت رواها

باشد درست … آقای ما خیلی کریم است

امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟

طبق احادیث رسیده … ناظر ماست

بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها

از بس که بر اعمال بد اصرار داریم

رنگی ندارد پیش او دیگر حناها!

یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست

نامی که باشد از تبار کیمیاها

محمد فردوسی
**********************

نظرات  (۱)

عالی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی