کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت امام رضا علیه السلام

******************

هر کس دهان به مدح شما باز می کند
عیسی مسیح گشته و اعجاز می کند

آن کس که یک سحر شده مهمان خانه ات
هنگام رفتن به جنان ناز می کند

مرغ دلم به شوق زیارت شبانه روز
تا گنبد طلای تو پرواز می کند

علامه قدر فهم خودش در کلاس درس
شرحی برای وصف تو آغاز می کند

سطری ز مدح تو به کتب جا نمی شود
اصلا مناقب تو که املا نمی شود

هر کس که زیر پای بلند شما نشست
شانه به شانه ی همه ی انبیا نشست

یک لحظه با نفس زدن در حریم تو
یک عمر زائر تو کنار خدا نشست

با نسخه ی تو تا به قیامت سلامت است
هر لاعلاج چون که به دارالشفا نشست

دورش کنند زآتش دوزخ ملائکه
آنکس که در جوار امام رضا نشست

هر مدعی عشق که عاشق نمی شود
هر کس به خادمی تو لایق نمی شود

هر کس که از غلامی تو رو سفید داشت
وقت ورود در حرمت شاکلید داشت

حاتم اگر که شهره میان کریم هاست
بر سفره ی کرامت و جودت امید داشت

هر روز سال بود اگر دور سفره ات
هر مستمند دم به دم عیدی سعید داشت

عیسی برای طی مسیرش به آسمان
بی شک به یاری تو نیازی شدید داشت

گر زائری بریده دل از غیر می کند
با سیره ی سلوکی تو سیر می کند

جبریل محضر تو پرش می خورد زمین
پلک ز اشک گشته ترش می کند زمین

موسی به پای هیبت والای تو رضا
در طور عصا به کف جگرش می خورد زمین

قربانی قدوم تو تا در منا شود
دارد خلیل هم پسرش می خورد زمین

عیسی به معجزات تو ایمان چو آورد
اعجازهای با اثرش می خورد زمین

آیینه ی تمام جمال محمدی
تنها تویی که عالم آل محمدی

از حبس سرد فاصله آزاد می شوم
وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم

دانه بریز سوی تو آیم به جان و دل
تنها اسیر دام تو صیاد می شوم

از من خراب تر نبود زائری رضا
اما به یک نگاه تو آباد می شوم

وقتی علی عالی اعلای من تویی
من نیز در رکاب تو مقداد می شوم

نزد تو می رسیم ز دارالولایه ات
جایی نمی رویم بجز زیر سایه ات

آقا قسم به لطف و کرامات بی حدت
آقا قسم به زلف سیاه مجعدت

آقا قسم به خسته دلانی که مانده اند
در آرزوی دیدن یک بار مرقدت

ای کاش می پرید شبیه کبوتران
دلهای ما همیشه به اطراف گنبدت

تنها نه ما به شوق حرم ضعف می کنیم
حتی بهشت هم شده مجنون مشهدت

بر سر در حریم دل من نوشته اند
خاک مرا ز خاک خراسان سرشته اند

وقتی که نور شمس جمالت طلوع کرد
پروردگار خلقت ما را شروع کرد

کعبه ز بارگاه شما ناز می برد
از شوق تو دلم سوی کعبه رکوع کرد

علم تو فیض برده ز دریای علم حق
هر عالمی رسید حضورت خشوع کرد

کوه احد شنید چو هم نام حیدری
یک یا علی کشید و به پایت خضوع کرد
**
ما با ولایت تو به خورشید می رسیم
بر او ج بی نهایت توحید می رسیم

ما با محبت تو که گنجی بود به دل
آنجا که جبرئیل نمی دید می رسیم

ما با عنایت تو به احیای امرتان
بر آن کمال ناب که گفتید می رسیم

ما افتخار با تو فقط کسب می کنیم
آری به هر کجا که بخواهید می رسیم

ما بی رضایت تو خدایی نمی شویم
بی اذن تو که کرب و بلایی نمی شویم

تنها به تخت و تاج شما التماس ماست
آقا به آستان تو حمد و سپاس ماست

وقتی دلم برای حرم تنگ می شود
یک یا امام رضاست که رمز تماس ماست

جای محبتت صدف سینه ی من است
این از درایت دل گوهر شناس ماست

گرم است پشت کشور ما به حریم تو
محکم به رافت تو نظام و اساس ماست

ای آبروی کشور ایران ابالحسن
دستم بگیر حضرت سلطان ابالحسن

شکر خدا که جسم تو در زیر پا نرفت
شکر خدا که راس تو بر نیزه ها نرفت

نا محرمی ندید دگر خواهر تو را
همراه با سر تو به شام بلا نرفت

دست کسی نخورد به گیسوی همسرت
دیگر چنین ستم که به آل عبا نرفت

حداقل برای تو پیراهنی که ماند
در زیر خاک جسم تو با بوریا نرفت

گفتی به هر مصیبت و غم فابک للحسین
گفتی به پاست تا که علم فابک للحسین
رضا رسول زاده
*********************
 دیشب پر ِ من کبوتر بامت شد
آهوی بیابانی من رامت شد
حالا دلِ من پیمبر نامت شد
از معجزه ی درخت بادامت شد
امروز اگر مریض درمان توام

تو آینه میشوی زلالم بکنی
با طرز نگات خوش به حالم بکنی
یا فکری به حال خشکسالم بکنی
یا فکری به حال پرّ و بالم بکنی
من منتظر ِ نماز باران توام

هرچند بَدَم اگر که بهتر نشدم
پیش کرم تو شاه گداتر نشدم
در بارگهت اگرچه نوکر نشدم
هرچند که آهو و کبوتر نشدم
گر پا بدهی سگِ نگهبان توام

هرچند به این سو و به آن سو نزدم
هرچند به این کو و به آن کو نزدم
پیش تو به آفتاب هم رو نزدم
در صحن تو من اگرچه جارو نزدم
مشغول غلامی غلامان توام

در سجده به پای تو هزاران آدم
جاروکش صحن تو هزاران مریم
محتاج دعای تو هزاران خاتم
ای شاه گدای تو هزاران حاتم
من نیز یکی از این هزاران توام

علی اکبر لطیفیان
********************** 
از لطف التماس ِ صداهایِ آهوان
بی گریه هم گرفت دعاهایِ آهوان

آهو زیاد محضر معشوق میرود
پس وصلمان کنید به پاهایِ آهوان

یک عده ای شدند گدا کلبِ کهف را
ما نیز میشویم گداهایِ آهوان

نانم حرام میل کبوتر شدن کنم
وقتی که هست حال و هواهایِ آهوان

صورت گذاشتن به کفِ پات واجب است
آن هم در آستانِ خداهای آهوان

صیاد نیز پایِ تو را بوسه میزند
با ذکر یا امام رضاهایِ آهوان

آهو شدیم پس کرمت را نشان بده
مثل همیشه آن حرمت را نشان بده

ما زلف داده ایم پریشان شود همین
دل داده ایم دستِ تو حیران شود همین

آئینه ی مرا سحری تکّه تکّه کن
باشد که خرج گوشه ی ایوان شود همین

دردِ مرا علاج مکن با طبابتت
با خاکِ زیر پای تو درمان شود همین

حالا که هم غذای غلامان خانه ایم
خوب است آدمی ز غلامان شود همین

آنکه به مهربانی ات ایمان نیاورد
در ازدحام حشر پشیمان شود همین

لطف تورا به خاطر این آفریده اند
که آتش ِ خلیل، گلستان شود همین

کلِّ زمین بناست اگر کشوری شود
بهتر که پایتخت خراسان شود همین

از جلوه ات کنار بزن این نقاب را
تا آفتاب پاره گریبان شود همین

سلمانی ات نیامده ظرفش طلا شود
این جا نشسته است که سلمان شود همین

حالا که محمل تو رسیده ست شهر طوس
حرفی بزن که شهر مسلمان شود همین

این بندگیِ ما به قنوتِ تو کامل است
توحیدِ ما به شرط و شروطِ تو کامل است

جز تو نمیشویم گرفتار هیچکس
هرگز نمیشویم هوادار هیچکس

از آن زمان که با حرمت آشنا شدیم
اصلاً نرفته ایم به دربار هیچکس

اینجا به زائرانِ تو فیضی که میرسد
آن را نمیدهند به زوّار هیچکس

نانِ کسی به غیر تو من را حلال نیست
خود را نمیکنم بدهکار هیچکس

حالا که تو امام ِ رئوفِ جهان شدی
دیگر نمیشویم گنهکار هیچکس

جز تو کسی سه بار عیادت نمیکند
در پاسخ زیارتِ یکبار هیچکس

شبهای قدر غیر تماشایِ رویِ تو
دل خوش نمیکنیم به دیدار هیچکس

فردا بگیر دستِ مرا ایّهالرئوف
یا ایّهالامام رضا ایّهالرئوف

هرچند ناتوان شدی اما ز پا نیفت
ای هشتمین عزیز ، عزیز ِ خدا نیفت

میترسم آنکه دست بریزد به پهلویت
باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نیفت

کوچه به آلِ فاطمه خیری نداشته
دیوار را بگیر و در این کوچه ها نیفت

مردم میان شهر تماشات میکنند
این بار را به خاطر زهرا بیا نیفت

دامان هیچکس به سرت سر نمیزند
حالا که نیست خواهر تو پس ز پا نیفت

تکّه حصیر ِ خویش از این حجره جمع کن
اما به یاد نیمه شبِ بوریا نیفت

ای وای اگر به کرب و بلا بوریا نبود
راهی برای دفن شه کربلا نبود

علی اکبر لطیفیان
********************* 
مسافرم که به دل شوق یک حرم دارم
هوائیم که هوای تو در سرم دارم

همیشه عکس تو را از زمان کودکیم
ضریح دیده و در قاب باورم دارم

عنایتیست که در عشق هشت می گیرم
قبول فاطمه ام گرچه نمره کم دارم

میان صحن و سرایت بهشت می بینم
میان صحن و سرایت قدم قدم دارم …

کنار حضرت جبرئیل راه می روم و
نگاه خیس به آن سفره ی کرم دارم

به جرعه ای ز شراب حرم خرابم کن
که من همیشه غلام تو و علدارم

دلم گره به ضریح تو خورده محکم کن
بساط کرب و بلای مرا فراهم کن

دلیل معجزه ی کار صد مسیحا تو
تمامی برکاتهای کشور ما تو

کویر هستم و در آرزوی بارانم
ببار ابر کرم ای همیشه دریا تو

همیشه خاک قدمهای تو شدن با من
همیشه با نظری زر نمودنش با تو

مرا بیا و چو آهوی خود ضمانت کن
امام عشقی و مأوای بینواها تو

به لقمه ی کمی از سفره اکتفا کردم
کنار سفره ی مهمان پذیرت اما تو …

غذای حضرتیت را به دست من دادی
ادامه ی برکاتهای دوش مولا تو

ادامه ی برکاتهای کیسه های علی
به دست توست نظر کن به این گدای علی

نشسته ام که بگریم به خشکسال خودم
به خشکسال خود از چشمه ی زلال خودم

تمام روشنی چشمهام مال شما
تلاطم دل دور از نگات مال خودم

بکش به بال و پرم دست خود که
تا ببرم هزار حور و ملک را به زیر بال خودم

تو ایستاده ای آقا کنار آهویی
کشیدم عکس تو را باز در خیال خودم

غریبه هستم و حالا پناه آوردم
اگر پناه منی تو خوشا به حال خودم

محرمی شده ام کربلای ایرانی
گرفتم اشک غمت را به دستمال خودم

کنار پنجره فولاد گریه ها دارم
هوائیه حرمم میل کربلا دارم
مسعود اصلانی
**************

اشعار ولادت حضرت رضا(ع) - 8

 

ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست
آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست

شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم
شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست

در پای درس مکتب او پا گرفته ایم
لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست

با او طهارت نسبی کسب کرده ایم
یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست

سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم
شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست

ما شیعه ایم و در همه عالم زبانزدیم
حلقه به گوش عالِم آل محمدیم

آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم
وقتی دخیل پنجره فولاد می شوم

شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم

احساس می کنم ز دو عالم بریده ام
وقتی مقیم صحن گهر شاد می شوم

با تو خرابه ی دل من قصر می شود
با گنج مهربانی ات آباد می شوم

آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!
ورنه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم

هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا،او نمی شود

تو هشتمین ستاره ای از بی بدیل ها
یعنی تویی ز ایل و تبار اصیل ها

از بس کرامت تو به عالم زبانزد است
عیسی رسیده تا که بندد دخیل ها!

هرگز کسی ز درگه تو ناامید نیست
لطفت هماره ضامن ابن السَّبیل ها

یک جرعه آب خوردن از آن کاسه ی طلا
خوشتر بُوَد ز طعم خوش سلسبیل ها!

در انتظار مهر رئوفانه ی توأم
وقتی که می رسند نوای رحیل ها

در انتظار دیدن رویت سه جا منم
یعنی دخیل رشته ی حبّ شما منم

سوی تو آمدیم که درمانمان کنی
با یک نگاه بی سر و سامانمان کنی

یا ایّها الرئوف!امید همه به توست
داریم امید این که مسلمانمان کنی

یک گوشه ی نگاه تو مس را طلا کند
بر ما کمی بتاب که سلمانمان کنی

ما رعیتیم و ریزه خور سفره ی شما
خوشحال می شویم که مهمانمان کنی

امشب تو را به جان جوادت دهم قسم
تا راهی حریم خراسانمان کنی

احساس می کنم که حریم تو کربلاست
هر کس که زائر تو شود زائر خداست
محمد فردوسی
**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی