کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت حضرت امام علی علیه السلام

**************

شهادت امام - محمد سهرابی

 

دل که عاشق شود شرر دارد

آتش از حال ما خبر دارد

 

عاشقی قصه ای است دیرینه

که دو صد لیکن و اگر دارد

 

هر که مست است مثل انگور است

چون که او هم لباس تر دارد

 

ما که رندیم و باده نوش چه غم

گر کسی جا نماز بردارد

 

آن که حال مرا نمی داند

چه نصیب از دل و جگر دارد

 

نکشم پا ز آستانه دوست

سائلش ز آن که تاج سر دارد

 

لب من در ترّنم یادش

ذکر او هر شب و سحر دارد

 

عَجَز الواصفون عَن صفتک

ما عَرفناک حقّ معرفتک

 

السلام ای حقیقت ایمان

ای رسول زمین امام زمان

 

یا علی ای حدوث را ممکن

یا علی ای وقوع را امکان

 

با تو هر لحظه می شود صادر

بر خلایق ز مهدی ات فرمان

 

لب لعل تو چشمه احیا

چشم پاک تو چشمه حیوان

 

موی تو لیلة المبیت من است

کاش جای دلم شوم قربان

 

تویی آن شیر کز دم تیغت

دشمن و دوست می شود نهان

 

دشمن از ترس می رود به خفا

دوست بهر نظر شود پنهان

 

جای باران سر از هوا ریزد

ذو الفقارت اگر دهد جولان

 

شیعیان را به جای خون باشد

حبّ زوج بتول در شریان

 

ما همه در صفیم بذلی کن

که قبول خدا شود قربان

 

ماه میلاد توست ماه رجب

گاه میعاد توست در رمضان

 

پای بوس تو ماه ذی القعده

دست بوست محرّم و شعبان

 

می سزد گر محبّ تو ز شعف

دف به کف در نجف کند طغیان

 

همه انبیا به وسع وجود

چیده اند از درخت تو ایمان

 

مصطفی نیز در میان همه

شرح داماد کرده در قرآن

 

ای که در یک شب از کرامت خویش

در چهل خانه بوده ای مهمان

 

جای دارد که از نزول شما

هر پدر صد پسر کند قربان

 

سخت گیری مکن به سائل خویش

رد مکن این شکسته را آسان

 

هست روز جزا و وقت حساب

حبّ تو در صحیفه ام عنوان

 

بی تو جنت جهیم پر آتش

با تو دوزخ بهشت بی پایان

 

ای که از کعبه گشته ای ظاهر

شد در این کار نکته ای پنهان

 

ضلع تسبیح را شکستی تو

ز آن که تسبیح بر تو شد تبیان

 

بطن سبحان ربّی الاعلی

هست تقدیس زاده عمران

 

می کشم نعره از جگر شب و روز

تا نصیم شود ز حق غفران

 

عجز الواصفون عن صفتک

ما عرفناک حقّ معرفتک

 

یا علی ای امیر هر میقات

یا علی ای ظهیر فُلک نجات

 

این محال است که شوی موصوف

ز آن که تو برتری ز حدّ صفات

 

در مثل رشحه غمت دجله

در بزرگی ترنّم تو فرات

 

دوستانت کلیددار بهشت

عاشقان تو رشته دار حیات

 

جای دارد که منکران تو را

جا ببخشند در جهان ممات

 

ای کریم مدینه و مکّه

ای جوان مرد کوفه در خیرات

 

یک ابوذر کفایت است که ما

بر کرامات تو کنیم اثبات

 

ای که دادی به دست سلمانت

جلوه طور را به پیر برات

 

مالک اشتر تو را باید

خواند مجموعه همه ملکات

 

کوی آشفتگان تو مشعر

صف دلدادگان تو عرفات

 

همه مردم تو را به حکم بنون

جمله زن ها تو را به حکم بنات

 

هر یکی از نوادگان تو را

می توان خواند حاکم عرصات

 

همسر توست شیشه ای نازک

خاندان تو در مثل مشکات

 

تویی آن روزه دار تابستان

در زمستان تویی امیر صلات

 

در تصرف به ما ز ما اولی

صاحب مال ما ز خمس و زکات

 

بر تو از ما ز خالق تو درود

بر تو از ما ز فاطمه صلوات

 

گر درختان قلم شوند همه

آب ها گر همه شوند دوات

 

می سزد گر نویسم این جمله

تا قیامت به قامت صفحات

 

عجز الواصفون عن صفتک

ما عرفناک حق معرفتک

 

یا علی ای سرادق توحید

ای امیر فرشته در تجرید

 

یکی از طائفان تو افلاک

یکی از حائران تو خورشید

 

ما که مُردیم از جدایی تو

پس مکن این فراق را تمدید

 

یا علی ای قدیم تر ز قدیم

یا علی ای جدید تر ز جدید

 

تویی آن آفتاب لم یزلی

که به خود از وجود خود تابید

 

غیر تو هیج کس وجود نداشت

چشم تو وا شد و علی را دید

 

نخل ها را به آب دیده بند

تا که از غصه رو کنند به عید

 

خانه جان من ز بت پر شد

ای تبردار فتح کعبه رسید

 

با تو هر کس که در جدل افتاد

گردن خود نهاد زیر حدید

 

از پدر  می رسد پسر را فیض

از تو  دارد حسین نام شهید

 

می رسد از محیط بر گوشم

که همه گفته اند بی تردید

 

عجز الواصفون عن صفتک

ما عرفناک حق معرفتک

 

جگر اهل درد خرّم باد

دل اهل مراد بی غم باد

 

ماه فضل است و عارفان جمع اند

تا ابد جمعتان منظم باد

 

فخر حوّا از کعبه بیرون شد

باز روشن دو چشم آدم باد

 

پدر کعبه کعبه را بشکافت

پر بکا دیدگان زمزم باد

 

هر کجا طفل شیر خواری هست

آب خوردن بر او مقدم باد

 

کربلا خشک شد بهر حسین

چشم اهلش همیشه پر نم باد

 

قهر کرده فرات از اصغر

دست عباس سوی پرچم باد

 

روی دست پدر پسر جان داد

همه ماه ها محرّم باد

 

عجز الواصفون عن صفتک

ما عرفناک حق معرفتک

****************************

چشمهایش پر از تبسم بود

چشم نه آسمان هفتم بود

 

آسمان نه، شکوه این خلقت

در طلوع نگاه او گم بود

 

جبرئیل نگاه او هر شب

با خداوند در تکلم بود

 

تا سحر گونه های نمناکش

روی سجاده در تیمم بود

 

واژه هایم حکایت مردی ست

که دلش بیقرار مردم بود

 

نان جو خورد و سفره‌ی دستش

وقت اطعام دشت گندم بود

 

پدر مهربان این عالم

ریزه خوارش هزارها حاتم

 

چشمهایی پر از سحر دارد

آسمان آسمان سفر دارد

 

در کنار خرابه ها هر شب

مشت خاکی به زیر سر دارد

 

نان و خرما به روی دوشش تا

باری از دوش خلق بردارد

 

در دیارش غریب بی معناست

او ز حال همه خبر دارد

 

دیده‌ی روشنش گواهی داد

که به دلخسته ها نظر دارد

 

نگران سعادت خلق است

که چنین چشمهای تر دارد

 

از همه از تمام خسته دلان

قلبی اما شکسته تر دارد

 

گوشه‌ی‌ خلوت غریبستان

در نگاهش غمی اگر دارد

 

خاطرات قدیمی شهریست

داغ هایی که بر جگر دارد

 

با غم و اشک و آه همراه است

آه سی سال همدمش چاه است

 

اشک، آب وضوی مولا بود

خون دل در سبوی مولا بود

 

خار در چشم های دلخونش

استخوان در گلوی مولا بود

 

لاله های کنار نخلستان

شرحی از گفتگوی مولا بود

 

ماجراهای چادری خاکی

رازهای مگوی مولا بود

 

همه‌ی صحنه های آن کوچه

روز و شب رو بروی مولا بود

 

خسته بود از دیار دلتنگی

پر زدن آرزوی مولا بود

 

یک جهان اشک و آه و شیون داشت

حضرت عشق، شوق رفتن داشت

 

شب آخر شب اجابت شد

شب پایان رنج و غربت شد

 

از غم بی کسی سی ساله

آخر از اشک و آه راحت شد

 

کشته‌ی کوچه های دلتنگی

عاقبت قسمتش شهادت شد

 

سجده‌ی تیغ تا دل ابرو

نکند آسمان دو قسمت شد

 

دل محراب غرق در خون و

روضه خوان چشمهای حضرت شد

 

پرده افتاد و صحنه ها یک یک

در نگاه ترش روایت شد

 

پرده افتاد و در همین کوفه

ناگهان عرصه‌ی قیامت شد

 

تیغ فتنه دوباره غوغا کرد

کربلا کربلا مصیبت شد

 

بر سر نیزه ها سر ارباب

قسمت زینبش اسارت شد

 

پیش چشمان غیرت اللّهی

به عزیز خدا جسارت شد

 

از شرف هم مضایقه کردند

هر چه بود و نبود غارت شد

 

طمع جاه و مال و منصب بود

غربت عشق بی نهایت شد

 

حب دنیا چه کرد با امت

که چنین غافل از ولایت شد

 

روضه‌ی غفلت بشر جاری ست

ماهِمان در غروب بی یاری ست

یوسف رحیمی

**************

نظرات  (۱)

۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۷ علی رحمانی پور
ممنون
پاسخ:
سلام 
قبول باشه / التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی