کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت حضرت امام علی علیه السلام

**************

احمد علوی

مَردمِ کوچه‌های خواب‌آلود، چشم بیدار را نفهمیدند

مرد شب‌گریه‌های نخلستان، مرد پیکار را نفهمیدند

 

وصله‌های لباس و پاپوش‌اش، و یتیمان مست آغوش‌اش

راز آن کیسه‌های بر دوش‌اش، در شب تار را نفهمیدند

 

مردمِ دل‌بریده از بعثت، که فقط فکر آب و نان بودند

مثل اشراف عهد دقیانوس، قصه غار را نفهمیدند

 

با تبر باغ را درو کردند، حالی از باغبان نپرسیدند

خم به ابروی‌شان نیاوردند، در و دیوار را نفهمیدند

 

نیمه‌شب بود و سایه‌ها آرام، کوچه را خیس اشک می‌کردند

گفت مولا که زود برگردیم، تا غم یار را نفهمیدند

 

لات‌هایی که عبدود بودند، ابتدا با هبل بلی گفتند

بعد از آن هم که یاعلی گفتند، «أین عمّار» را نفهمیدند

 

آخر قصه‌اش بهاری بود، سوره انفطار جاری بود

عالمان قرائت و تفسیر، شوق دیدار را نفهمیدند

 

کودکانی که باخبر بودند، از همه روزه‌دارتر بودند

بس که لب‌تشنه سحر بودند، وقت افطار را نفهمیدند...

احمد علوی

******************************

نوزدهم ماه رمضان - حسن علی پور

 

گفتم بیا که با من دل خسته سر کنی

حقش نبود دختر خود خونجگر کنی

 

شرمنده ام ، زطرز پذیرایی ام مکن

افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی

 

اصرار من به ماندن تو فایده نداشت

تو می روی که قصد نماز سحر کنی

 

اینقدر با نگاه خودت آتشم مزن

قصد تو چیست ؟ اینکه مرا شعله ور کنی

 

ابرو شکسته زائر پهلو شکسته ای

دیدار با شهیده ی دیوار و در کنی

 

بعد از تو کوفه حرمت ما را نگه نداشت

از اهل خویش بلکه تو دفع خطر کنی

حسن علیپور

******************************

نوزدهم ماه رمضان - علی اکبر لطیفیان

 

از چه مهمان محاسن پیر من بابای من

هرکجا که حرف هجران است با من می زنی

یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان می کنم

بعد عمری آمدی و حرف رفتن می زنی

***

بعد عمری من فقط یکبار بر تو رو زدم

کم بگو ،دست از سرم بردار زینب جان برو

می روی ، باشد برو در خانه ی من هم نمان

خب به جای رفتن مسجد به نخلستان برو

***

حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر

شک ندارم راه مسجد رفتنت را می گرفت

چادرش را بر کمر می بست و بین کوچه ها

پا برهنه می دوید و دامنت را می گرفت

***

حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر

گیسو یش را بر زمین می ریخت پیش پای تو

ناله از دل می کشید و باز مثل پشت در

استخوانش را سپر می کرد امشب جای تو

***

مادرم زهراست من هم دختر این مادرم

گر دهی اذنم فدایت دست و پهلو می کنم

حرمت گیسوی من مانند موی او بود

کوفه را من زیر و رو با نام گیسو می کنم

***

نذر کردی گوئیا رویت ببینم لاله گون

رحم کن کن بر دخترت امشب بیا مسجد نرو

هست در یادم هنوز آن صورت سرخ وکبود

ای قتیل مادر زینب بیا مسجد نرو

***

ای غریب کوچه ها ،ای حیدر بی فاطمه

مادرم زهرا برای تو همیشه کوه بود

در بین کوچه،بین چهل نفر آن روز هم

مادرم از پا نمی افتاد اگر قنفذ نبود

*******************************

کوفه پس از حیدر فضای مبهمی داشت

آن شهر غم هر گوشه آثار غمی داشت

در کوچه های شهر غم آلود کوفه

هرجا یتیمی بود حال درهمی داشت

آنشب فقیری از خدای خویش پرسید

کوآنکه هر شب با فقیران عالمی داشت

مرهم برای زخم او پیدا نمی شد

امّا برای زخم عالم مرهمی داشت

بردند او را نیمه شب پنهان ز مردم

رفت آنکه بهر خویش چاه  محرمی داشت

بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد

بر روی دیوار و درش گرد غمی داشت

هر غنچه و هر گل به گلزار ولایت

بر روی گلبرگ رخ خود شبنمی داشت

از گریۀ زینب تمام عرش لرزید

وقتی میان زمزمه ها  زمزمی داشت

یک سو حسین و سوی دیگر مجتبایش

گریان ز هجر روی بابا ماتمی داشت

عباس  او با یاد درد غُربت او

در گوشۀ تنهائی خود عالمی داشت

هرگاه می خواهم که از دردش بگویم

گویم«وفائی» او مگر درد کمی داشت

 

سید هاشم وفایی

****************************

گفتم به چاه ای دل شب محرم علی

امشب مباش منتظر مقدم علی

هر شب صدای غربت او بود و گوش تو

امشب توئی و زمزمۀ ماتم علی

مسجد خموش مانده و گلدسته ها غریب

محراب کوفه شسته شده از دم علی

یک لحظه تیغ آمد و یک دم تمام شد

عمر علی و درد علی و غم علی

یک عمر بود محرم دل ها ولی نبود

جز نخل های کوفه کسی همدم علی

کعبه به کوفه رو کن و حج وصال بین

محراب خون گرفته شده زمزم علی

هم ناشناس آمد و هم ناشناس رفت

عالم نیافت یک خبر از عالم علی

دشنام بود و زخم زبان بود و خنده بود

در التیام زخم درون، مرهم علی

غلامرضا سازگار

****************************

از شرار دل من چشم ترم می سوزد

دل من بیشتر از زخم سرم  می سوزد

مثل نخلی که فتاده است کنار دریا

دل گرفته شرر و چشم ترم  می سوزد

بر غریبی حسین و حسن و زینب خویش

همچنان شمع دل شعله ورم  می سوزد

تا به رخسارۀ عباس نگاهم افتاد

دیدم از غصه وجود پسرم  می سوزد

چون به زینب نگرم یاد کنم از زهرا

گوئیا فاطمه پیش نظرم  می سوزد

اینقدر اشک نریزید عزیزان دلم

که من از آتش این غم جگرم می سوزد

قدری از بستر من فاصله گیرید همه

هر یتیمی که بود دور و برم  می سوزد

بسته ام بار سفر لیک خدا می داند

نگرم چون به شما بال و پرم  می سوزد

ای« وفائی» به خدا تا ابدیت همه شب

همچنان ماه چراغ سحرم  می سوزد

سید هاشم وفایی

*******************************

به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را
شنیدم نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را

نگه بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم

که می شوید زاشک دیده زخم شوهر خود را

امامی مهربان بودی که کردی در شب قتلت

به آب و دانۀ مرغان سفارش دختر خود را

به یاد غربت مادر فتادم پای تابوتت

چو دیدم گریه های بی صدای خواهر خود را

ملاقات خدا رفتن عذار لاله گون خواهد

از آن شستی به خون، در سجده روی انور خود را

زتو پوشید دائم روی سیلی خورده را مادر

تو هم امشب نشان او مده زخم سر خود را

به گلزار جنان محسن در آغوشت چو بنشیند

ببوس از جانب من روی تنها یاور خود را

تو پیشانی سپر کردی به شمشیر عدو، من هم

نهم با کام عطشان زیر خنجر حنجر خود را

بود در خاطرم زخم جبینت خاصه آن ساعت

که گیرم در بغل نعش علّی اکبر خود را

یتیمان بر تو آوردند شیر و یاد من آمد

که باید پیش تیر از شیر گیرم اصغر خود را

زبان طبع (میثم) را به محفل ها دُر افشان کن

که ریزد بر قدوم خاندانت گوهر خود را

غلامرضا سازگار

*******************************

وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست

در گوشه ای ز خانه قد دختری شکست

باور نمیکند که علی را زمین زدند

آن حیدری که با نگه ش خیبری شکست

یاد مدینه کرد که در کوچه های شهر

دلبر مقابل نگه دلبری شکست

هجمه شدید بود، چهل ضربه خورد در

در وانشد که زیر لگدها دری شکست

در پشت در که رفت زمین خورد و بعد از آن

تا در شکست پهلوی مادری شکست

اینجا اگر فقط سر و پهلو شکسته شد

کرب و بلا ز نعل و سنان پیکری شکست

وقتی عقیله دید که الشمر جالس

افتاد و قد حیدری خواهری شکست

حجم سه شعبه بیشتر از حجم حنجر است

پاره نشد گلوی علی حنجری شکست

خیره شده به دست کسی چشم ساربان

حالا خبر رسید که انگشتری شکست

وقتی که حرف لعل لب و خیزران رسید

از اهل خانواده دوباره سری شکست

حسین ایزدی

*****************************

باز داغ سیـــــنه بی اندازه شد

بار دیگر کــهنه زخمی تازه شد

شب رسید و بام  کوفــه تار شد

باز دردی آشـــــنا تکرار شد

گر چه شب بود و فلک درخواب بود

سینه هایی تا سحر بی تاب بود

آه فصل زخم ها آغــــاز گشت

نیمه شب آرام دربی باز گشت

می چکـد خون از دلی افروخته

باز شد در مثل درب سوخـــته

رخت مشکی را به تن پوشید و رفت

سنگ غسلی را حسن بوسید و رفت

گریه ای بر سینه خنجر می زند

باز هم عباس بر سر می زنـــد

چشم زینب در قفا مبهوت بود

بر سر دوش دو تن تابـوت بـود

می کشد آه از جگر از بی کسی

می رود تابوتی از دلواپــــسـی

روضه هایش مانده اما در گلو

می رود بابای زینب پیـــش رو

بس که زد خود را نوایش زخم شد

چشم ها و گونه هایش زخم شد

با دلی پر خــون و زار و آتشین

ناله زد بر شانه ی ام البنــیــــن

درد تشییع جنازه دیدنیست

روی سنگی خون تازه دیدنیست

حسن لطفی

**************************

وقتی که آسمان نجف پر ستاره شد

بر قبر نوح بُهت زده در نظاره شد

آدم برای دیدن حیدر شتاب داشت

تابوت روی دوش ملائک سواره شد

این مصطفی است منتظر روی مرتضی

کز اشتیاق دیده ی او پر ستاره شد

قبری که بود بستر آماده ی علی

ظاهر به یار فاطمه با یک اشاره شد

این فاطمه است دیدن دلدار آمده

آغاز زندگانی زهرا دوباره شد

اینک رسید لحظه ی حساس انتظار

نبض زمین و قلب زمان پر شماره شد

با هم شکاف پهلو و سر حرف می زنند

دیگر زمان گفتگوی استعاره شد

پهلو شکسته یاور قلب شکسته است

دیدار یار پرده ای از سوگواره شد

دستی ز قبر آمد و دست خدا گرفت

پنهان به خاک پیکر سلطان چاره شد

می گفت با علی دل شب ناله ی حسن

برگرد کز زمین و زمان راه چاره شد

این بار دوم است «جگر پاره» می شود

قلبی که قبل رحلت خود پاره پاره شد

محمود ژولیده

******************************

به نام حضرت حق ، السلام یا دریا !

بر آن سرم که بنوشم تو را ، ولی ، اما

چگونه از تو بنوشم ، منی که مردابم ؟

چگونه از تو بنوشم ؟ مگر شما مولا

دوباره آمده ام تا تو را بگویم سبز

و بشکفم ز نسیم ات ، بهار روح افزا

مرا به فطرت آیینه ها سفارش کن

که تا به مدحت نورت ، دلم شود گویا

تو را ز حضرت قرآن همیشه می پرسم

ز آیه های بشارت ، ز سورۀ  « اعلی »

تو را ز صبح و اذان ، سجده ، منبر و محراب

تو را ز بوی خوش « یاکریم » و « یاهو » ها

تو را ز مکه ، مدینه ، ز کربلا ، کوفه

تو را ز فصل زلال غدیر و عاشورا

تو را ز صبر مجسم ، ز حضرت زینب

تو را ز سورۀ مظلوم : حضرت زهرا

تو را ز نان و نمک ، وصله های وارسته

تو را ز سادگی و بی تکلفی ، مولا !

دوباره تنگ غروب است و در شب کوفه

کنار خلوت روحت ، نشسته ای تنها

تو کیستی که جهان در نگاه تو هیچ است ؟!

تو کیستی که جهان در نگاه تو … آیا ؟

تو تا کجای خدا قد کشیده ای ، ای خوب !

که دست واژه به فهمت نمی رسد ، آقا ؟!

تو را به روی زمین خاکیان نمی فهمند

تو را به عرش خدا ، آسمانیان حتا !

تو در زمان و مکان و بیان نمی گنجی

به رنگ لهجۀ دنیا ، نمی شوی معنا

تو را قسم به خدا ، هیچ کس نمی داند

عجیب ، تشنۀ یک پاسخم تو را دریا !

تو حرف اول عشقی و آخر خوبی

چگونه از تو بگویم ، امام خوبی ها ؟!

زبان لال دلم را به عشق گویا کن

نگفته ام غزلی در خور تو ای مولا !

رضا اسماعیلی

**************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی