کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

**************

امشب دوباره قصد استغفـار کـردم

 یعنی  به کوچک بودنم اقـرار کردم

 میخواهم از حالا فقط مـال تـو باشم

 شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم

 میدیدم اینکه خار چشمت هستم اما

 بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم

 امشب به جـای گفتـن العفـو العفـو

 هفتاد دفعـه یاحسـن تکرار کردم

هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم

 امشب به یاد مجتبی افطـار کردم

 من نذر کردم که غلامت باشم آقا

 تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا

 ***

ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان

 ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان

 تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند

ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان

مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد

یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان

 یارب به حق مجتبی همسایه ها را...

 نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان

 تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی

 دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی

*** 

مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود

 با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود

ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه

رفتارتـان حی علی خیـر العمـل بود

 ای بهترین  شاگرد دست آموز حیدر

 دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود

با بانگ تکبیرت زمین میلـرزد آقا

 انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود

خون تو در رگهای قاسم موج می زد

چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود

 تـو روی نـام مـادرت حساس هستی

 استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی

*** 

من خوب میدانم که این آقا کریم است

 جای کبوتر بین صحنش یا کریم است

 اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه

 آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است

 هر کس به دریا رفت مروارید برداشت

 اینها به این معناست که دریا کریم است

 باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد

 باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است

 آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده

 طوفان زده اتگار بر ساحـل رسیده

 ***

آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم

 یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم

 پایین پایت میشـود یک باب قاسـم

 بالا سرت باب الکـرم بایـد بسازیـم

 یک باب صادق ، باب باقر ، باب سجاد

 یعنی سه صحن دیگرهم باید بسازیـم

 بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت

 ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم

 در بین اشعارم شبی آقا به من گفت

 صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم

 ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا

 کی میرود از خاطر تو یـاد زهرا

 ***

هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی

 هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی

 اینجا ملائک بال خود را پهن کردند

 از روی سجاده شبی با سر نیفتـی

 هر روز میفتـی زمین در راه خانـه

 مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی

 مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود

 آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی

 این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم

 مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم

امیر ایرانی نسب

********************************

رمضان بهشت خدا شده ز گل جمال تو یا حسن

 مه نیمه اختر کوچک و مه نو هلال تو یا حسن

 یم علم و حکمت و معرفت نمی از کمال تو یا حسن

 دل دشمنان تو را برد نبوی خصال تو یا حسن

 صفحات و متن کتاب حق رخ و خطّ و خال تو یا حسن

 به خدا رسیده ز بندگی طیران بال تو یا حسن

 

تو چراغ بزم وصال حق تو بهار خلد مخلّدی

 تو خدای حسن و ملاحتی تو یگانه عبد مؤیّدی

 تو به جسم، جان کتاب حق تو به روح، روح مجرّدی

 تو کمال کلّ کمال ها تو جمال خالق سرمدی

 تو علی تو فاطمه تو حسن تو حسین یا که محمّدی

 که عیان جلالت پنج تن بود از جلال تو یا حسن

 

 تو محیط عالم حکمتی تو مه سپهر امامتی

 تو زمامدار مشیّتی تو امام صبر و شهامتی

تو مه سپهر ولایتی تو تمام جود و کرامتی

 تو خدای را رخ و جلوه ای تو رسول را قد و قامتی

 تو پناه خلق دو عالمی تو شفیع روز قیامتی

 نه عجب که عفو کند خدا، همه را به خال تو یا حسن

 

نه عجب که فخر کند خدا، به مَلَک ز شوق عبادتت

 نه عجب که غنچه به صبحدم، شکفد به عرض ارادتت

 همه انبیا شده معترف به جلال و مجد و سیادتت

 زطلوع صبح خجسته تر، شب جانفزای ولادتت

 من و لطف وجود و عطای تو، که کَرَم بود همه عادتت

 به عطا و حلم و کرم کسی، نبود مثال تو یا حسن

 

به تمام دین خدا قسم، که تمام دین خدا تویی

 به بهشت و ارض و سما قسم، که بهشت و ارض و سما تویی

 به مقام و سعی و صفا قسم، که مقام  و سعی و صفا تویی

 به قیام و صبر و روح و رضا قسم، که قیام و صبرو رضا تویی

 به دعا و روح دعا قسم که دعا و روح دعا تویی

 شده اقتدار ستمگران، همه پایمال تو یا حسن

 

ولی خدا ثمر نبی، گهر علی دُرّ فاطمه

 نگهت مسیح و مسیح جان، نفست شفای دل همه

 دهن تو چشمۀ معرفت، سخن تو آیت محکمه

 همه را به عشق تو های و هوی، همه را به ذکر تو زمزمه

 به محبّت تو مرا بود، ز شرار نار چه واهمه

 که بهشت لطف خدا شده، دلم از خصال تو یا حسن

 

تو سجود من تو رکوع من، تو سلام من تو نماز من

 تو مطاف من تو طواف من، تو عراق من تو حجاز من

 تو شرار سوز و گداز من، تو بهار گلبن راز من

 تو سرور من تو نوای من چه به سوز من چه به ساز من

 نبود قسم به ولایتت، به گل بهشت نیاز من

 اگرم به دست، جوانه ای رسد از نهال تو یا حسن

 

هله ای تکلّم قدسیان، شب و روز نُقل روایتت

 صفحات مصحف جان پر از، سُوَر لطیف حکایتت

 به محبّتت به مودّتت، به کرامتت به عنایتت

 که بود نگاه توسّلم، به چراغ راه هدایتت

 به خدا قسم خجلم ز تو، که به ادّعای ولایتت

 به زبان محّب تو بوده ام، به عمل ملال تو یا حسن

 

منم آنکه با همه زشتیم، سر خود به خاک تو سوده ام

 چو دو چشم خویش گشوده ام، به محبّت تو گشوده ام

 دل خلق را به فضائل و به مناقب تو ربوده ام

 به علی قسم به نبی قسم، به خدا محبّ تو بوده ام

 به ولای تو به ثنای تو، غزل و قصیده سروده ام

 ز تو گفته ام ز تو خوانده ام به زبان حال تو یا حسن

غلامرضا سازگار

 ********************************************

می شوم اشک در این قافیه دریا دریا

 می روم آخر این بادیه دریا دریا

 آمدم در گذری که شده مجنون مجنون

 می نویسم لب این حاشیه لیلا لیلا

 گوشه ای داده به من چشم تو پائین پائین

 می برندم ز همین زاویه بالا بالا

 سر من گرم شد از گفتن حیدر حیدر

 و شنیدم ز همان ناحیه زهرا زهرا

 دست تقدیر نوشت آینه ای می آید

 روی پرچین بهشت آینه ای می آید

 ***

برسانید به من جاده از این آخرتر

 بدهید از پر این اشک، نمی کوثرتر

 روی امواج طلایی نگاه خورشید

 آمده ماه ترین ماه، از عالم سرتر

 بس که در چشم ترش ناز تلمبار شده

 محشری نیست به اندازه ی او محشرتر

 هر که دارد صنمی بهتر از او بسم الله

 ما که عمریست ندیدیم از او دلبرتر

 ابر باد و مه و خورشید و فلک حیرانند

 که کجای فلک این آینه را بنشانند

***

 تا که افتاد به عالم سر و کار قدمش

 برد تا عرش، زمین را ز غبار قدمش

 او که آمد خود جبریل در عالم پاشید

 عطر یوسف کش شبهای بهار قدمش

 هر سحرگاه گدا پشت گدا می آید

 به طواف حرمش گوشه کنار قدمش

 چشمه چشمه فقط انگار طلا می یابد

 کیمیاگر ز نمودار عیار قدمش

  استخاره چو گرفتیم به انگشت حسن

   می شنیدیم در آفاق حسن پشت حسن

 ***

 خمره ی چشم من از اشک تو دارد تعریق

 می کند چشم تو ما را به خماری تشویق

 نقش پیچیده ی زلف تو گل تهذیب است

 شیب ابروی تو ترکیب خوش نستعلیق

 چار دیوار بهشت از ازل ِ ایجادش

 شده با آینه کاری ِ نگاهت تلفیق

 نفست روح دهد، عشق تو می میراند

 چوبه ی دار بده دستم و حکم تعلیق

   ما همه لال، همه لنگ، همه کور و کریم

 بده در راه خدا، جیره مواجب ببریم

 ***

 افتتاح غزلم بود دعاهای لبت

 کار دست دل من داد دواهای لبت

 من اویس قَرَن قرن خودم خواهم شد

 گر بیفتدگذرم جانب طاهای لبت

 طرح لبخند تو را می کشد انگار خدا

 آفریننده ی عشق است هجاهای لبت

 من اویس قَرَن قرن خودم خواهم شد

 گر بیفتدگذرم جانب طاهای لبت

 زدم از جام لبت تا که نیفتد ز دهان

 اشهدُ انَِّ حسن گفتم و گفتند اذان

 ***

جرعه آبی سر این سفره ی افطار بیار

 سحری بهر گداهای گرفتار بیار

 مرحمت کن نمکی مرحم زخمم بشود

 من جُزامی، تو دوا بر سر بیمار بیار

 گر چه عمریست که سربارم و بی بار ولی

 فقط این بار مرا نوکر خود بار بیار

 یا که حبس اَبدم کن که بمانم با تو

 یا که با جرم جنونم سرِ بازار بیار

  فقط این کار ز چشمان تو برمی آید

 نوکر خوبی از این عبد تو درمی آید

 ***

عوض آب گرفته سر چشمم را نور

 مانده ام چه بنویسم؟ غم شیرین یا شور؟

 هرکسی رفت جهنم، به درک دندش نرم

 هرکسی چشم زده چشم تو را چشمش کور

 چقدر زخم زبان خورد به قلب و جگرت

 که تو را کرد به صبر حسنی ات مجبور

 حسد عایشه و طبع بلندت هیهات

 جور با هم نشود آتش و دریا با زور

  چه به روزت که نیاورد تبانی جمل

  لعنت ما همه بر باعث و بانی جمل

 ***

بُرد گویا نم اشک تو تب دریا را

 شست اشکت ز زمین خاطره ی دنیا را

 دوره کردند تو را چشم کمانداران حیف

 دور دیدند کمانی قد زهرا را

 تیرهایی که به تابوت و تنت می خوردند

 می شکستند بلندای قد سقا را

 نوک آن تیر که می رفت فرو در بدنت

 کاش می دوخت به تابوت تن ماها را

 روضه ای تلخ و قدیمی ز درون می خوردت

  یاد آن کوچه و سیلی چقدر آزردت

 ***

کوچه ای تنگ که با بغض تو هم دست شد و

 غاصب باغ فدک بی بُته ای پست شد و

 با زمختی نگاهش به رخ مادر تاخت

 آنچنان زد که به دیوار سرش بست شد و

 از کبودی دو چشمی که سیاهی می رفت

 آنقدر شیر شد و نعره زد و مست شد و

 راوی حادثه ها گفت گریز روضه

 می خورد اول آن کوچه که بن بست شد و

 مادری خورد زمین، چادر او خاکی شد

  پنج انگشت به آئینه اش حکاکی شد

 رضا دین پرور

 *****************************

سوی تو می دوند سوار و پیاده، مست

 هم راه مست، قافله ها مست ، جاده مست

 دیدم که در میانه ی میخانه عالمی است

 حتی شراب مست، سبو مست ، باده مست

 شاعر به وقت گفتن شعر از دو چشم توست

 از حال رفته، از نفس و پا فتاده ، مست

 کار غزل به شرب مُدامت ردیف شد

 حتی ردیف قافیه ها را نهاده مست

 پلکی زدی و کار جهان روبه قبله شد

 کعبه به دور توست، بدون اراده ، مست

 در کوچه ی قرار تو بند آمده است راه

 در ازدحام ، هرچه نبی ، ایستاده مست

 یوسف دوید و پیرهنش را درید و گفت:

 زیباترین پدیده کنون روی داده مست

 افعال درهمند، تو هستی و بوده ای

 فعل مضارع مست، و ماضی ساده مست

 حُسن از نگاه مست تو اول شروع شد

 خورشید زیر پلک تو محو طلوع شد

 ***

مولا حسن ، کرامت دریا، حسن حسن

 حیدر حسن، دوباره ی بابا حسن حسن

 پیغمبر مجدد این خانه مجتباست

 موسی حسن، شکوه مسیحا حسن حسن

 اصلا خدا کشید صفات کمال را

 از ابتدای نام خودش تا حسن ، حسن

 بابا شدن چقدر می آید به بوتراب

 مادر شدن به فاطمه اش با حسن،حسن

 روزی که هست یوم یفر  من الاخیه

 امضا نموده دفتر ما را  حسن ، حسن

 ای سفره دار شهر مدینه ، جناب فضل

 ما را بخر به خاطر زهرا حسن ، حسن

 اصلا حسین هم حسنی می شود اگر

 جای حسین ، ذکر شود یا حسن حسن

 ای آبروی قافیه ی شعر من ،حسن

 شیرین شده است بیت من از این حسن حسن

 ***

مارا برای عشق تو آدم درست کرد

 از خاک زیر پات مرا هم درست کرد

مارا خدا برای همین خانواده بود

 از اولش گدای مُسَلَّم درست کرد

 مارا شبیه بی کس و کاران روزگار

 اما تو را ستاره عالم  درست کرد

 تاکه خودش به صورت موجود رو شود

 از روی خویش، رَبِّ مُجسم درست کرد

 از روی طرح چشم تو مهتاب را کشید

 آن هم نه عین چشم تو، مبهم درست کرد

 از نور روی گونه ات آهسته جمع کرد

 خورشید را  به لطف تو کم کم درست کرد

 از انتهای رد تو یوسف جوانه زد

 از ابتدای فضل تو حاتم درست کرد

 صلح تو را بهانه تاریخ کرد و بعد

 یک جلوه اش گرفت و محرم درست کرد

 از یک سبوی بازدمت جرعه ای چکاند

 بهر مسیح عیسویان ، دَم درست کرد

 باگوشه ای ز داغ  تو  انگار می شود

 صد مقتل شبیه مُقرم درست کرد

 در روضه ها به نام تو ضرب المثل زدند

 وقتی سخن ز قاسم و حرف از عسل زدند

 ***

ذکر دوام بر لب عُبّاد ، یا حسن

 ذکری که مادرش بشود شاد، یا حسن

 هوهوی ذوالفقار جمل ، دم گرفته است

 هر صبح و شام، نعره و فریاد یاحسن

 رمز عروج حضرت عیسی به کائنات

 ورد لب تامی زُهّاد ، یاحسن

 حیف است ، حیف، صحن تو جارو نمی کنند

 غیر از نسیم صبحدم و باد ،یاحسن

 اصلا مدینه بی حرمت،بی قواره است

 وقتی که نیست قبر تو آباد یا حسن

 صحن عتیق مشهد و ایوان طلای آن

 اصلا صفای پنجره فولاد یا حسن

 حالا عراق و شام تو را درک می کنند

 با قصد شوم فرقه جلاد یاحسن

 سادات فاطمی ز شما محترم شدند

 «حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند»

 محمد علی رضاپور

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی