کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر میلاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

**************

ای خنده ملیح به لب های تو عسل

ای ذره ذره خاک کف پای تو عسل 

 ای صوت دلنشین تو تسبیح عالمین

 وی کنیه همیشه بابای تو عسل

 ای صاحب سریر تمنای هرچه هست 

 ای خمره شراب مُهَنای تو عسل

 ای شهد بی مثال نگاهت چو انگبین

 ای صولت شکوه معلای تو عسل 

 ای رونق همیشه دروازه بهشت

 نام تو گشته است و تجلای تو عسل

 شیرین نمی شد این همه گر نام تو نبود

 شیرین شده است با خط و امضای تو عسل

 ماه صیام ، مست حضور کریم توست

 ای باده ریز ساغر و صهبای تو عسل

 نام حسن تجلی احساس عاشقی ست

 در واژه ها حقیقت معنای تو عسل

 نام تو می برم به دلم قند می زنی 

 وقتی شبیه فاطمه لبخند میزنی

***

 از روی طرح چشم تو عالم درست شد

 از چشمه نگاه تو زمزم درست شد

 وقتی سیاه مردمکت تازه سو گرفت

 سنگ عقیق حلقه خاتم درست شد

 از ردپای مادر تو ساره خلق شد

از خنده هایت عیسی مریم درست شد

 شوری که داشت جلوه صلح خدائیت

آنقدر ماند تا که محرم درست شد

 نوبت رسید تا به تو و ناز کردنت

 بهر بهشت فیض دمادم درست شد

 در خانه ی علی چه قدر نور می چکد

 در بین خانه شمس مجسم درست شد

 هرجلوه از کرامت تو بی حساب بود

 از خرده نان دست تو حاتم درست شد

 تو درد بوده ای که جهان درد می کشد

 اصلا نخ عبای تو از غم درست شد

 مولی الکریم توبه ی ما را تو ثبت کن

 از فیض توست توبه آدم درست شد

 امشب خدا بساط کرم ساز می کند 

 وقتی حسن به دست علی ناز می کند

************************

 ای جلوه تمام رخ مصطفی حسن

 ای مظهر کرامت محض خدا حسن

 ای اقتدار توأم با مهر و معرفت 

 بنیان گزار واقعه نینوا حسن

ای قهرمان مطلق تاریخ ، در جمل

 استاد رزم اکبر کرب و بلا حسن

 راه کمال می گذرد از مسیر تو

 راه بهشت از سر عشق است تا حسن

  اذن دخول در حرم امن یار چیست

 جز ذکر ناب و پر زتمنای یا حسن

 شد نیمه ماه معرفت وعشق و بندگی 

 با بدر تام جلوه ارباب ما حسن

 بند آمده است کوچه دیدار تا که شد

  از در برون تجلی یوسف نما حسن

 زیبایی بهشت ز چشمان ناز توست

 ای یوسف اهالی تحت کسا حسن

 مزد بساط عاشقی اش دست فاطمه است

 گر که برند نام تو را هرکجا حسن 

امشب ز هر شب است حضورت وسیع تر

 با یاد توست سینه ام امشب بقیع تر

 ***

 نامت ردیف و قافیه ی یا کریم ها

لطف تو جاری است به ما از قدیم ها

 ای بی حرم ترین شه بالانشین عشق

 ای چهارمین ستاره صاحب حریم ها

 هر کس که بگذر ز در لطف دائمت

 روی صراط می رود از مستقیم ها

ثبت است داده ای به گدا هر چه داشتی

 ای پادشاه ملک تمام نعیم ها

شخص خداست صاحب تولیت حرم

 آنجا که خادمند به قبری نسیم ها

 از بس حسود داشت شهر مدینه تو را زدند

 با تیر خویش اهل عذاب ٌ الیم ها

 قلب مرا شبیه مزارت خراب کن

 من را برای زائریت انتخاب کن

محمد علی رضاپور

 *************************

گفتند بی بدیلی و دیدیم برتری

از هرچه گفته اند و شنیدیم بهتری

 خُلق و جمال و خوی و خصالت محمّدیست

آیینه ی تمام نمای پیمبری

 استاد رزم توست علی شاه لافتی

آموزگار قاسم و عباس و اکبری

 چه در زمان صلح، چه هنگام جنگ و رزم

در هر دو حال، باز امامی و رهبری

 کوریِ چشم طایفه ابتر و حسود

تو اولین پیاله صهبای کوثری

 با دیدن تو چشم همه مات می شود

زهرا پس از تو مادر سادات می شود

 ***

ما کیستیم سائل دست کریم تو

ما کیستیم ریزه خوران قدیم تو

تو سفره دار سفره ماه ضیافتی

ما میهمان دائم خوان نعیم تو

 دشنام داده‌اند و تو اکرام کرده ای

بی انتهاست رأفت قلب رحیم تو

 تو سایه ی سرِ همه عالمی ولی

بی زائر است و سایه ندارد حریم تو

 حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند

جانم فدای حضرت عبدالعظیم تو

 بر ما کرم نما که گدائیم، یا کریم

ما یاکریمِ بام شمائیم، یا کریم

 ***

تا آفتاب روز جمل آشکار شد

تیغ حسن برنده تر از ذوالفقار شد

 سربند یا علی به سرش بست مجتبی

با ذکر فاطمه به روی زین سوار شد

 فریاد زد انا بن علی فاتح حنین

فریادِ یک سپاه، فرار الفرار شد

 با هیبتی تمام به اسبش نهیب زد

یک لشکر از یسار و یمین، تار و مار شد

 تیغی به دست و پای شتر زد که ناگهان

فتنه گر جمل به زمین خورد و خار شد

فرزند آفتاب، بجز این نمیشود

شاگرد بوتراب بجز این نمیشود

 ***

ای آفتابِ روشنِ شبهای فاطمه

گیسو کمند خوش قد و بالای فاطمه

 تو آمدی و حیدر کرار شد پدر

خنده نشست بر روی لبهای فاطمه

دردانه نبی، پسر ارشد علی

عشق حسین، یوسف زیبای فاطمه

 ای همره همیشگیِ مادرت، فقط

 تنها توئی، تو محرم غمهای فاطمه

 با ما بگو چه کرد عدو بین کوچه ها

شیواترین جواب معمای فاطمه

دستی میان کوچه غرور تو را شکست

نامرد بی هوا زد و مادر زمین نشست

مصطفی رب دوست

*********************************

باز هم زائر سپیده شدم

در حوالی عشق دیده شدم

 مرده بودم و با نگاه شما

مثل روحی به تن دمیده شدم

 تا بیایم مرا صدا زده ای

نام من گفتی و شنیده شدم

 از قدم های با طراوت تو

مثل باران شدم چکیده شدم

 میوه ی کال شاخه ای بودم

که به لطف شما رسیده شدم

 تا به بار آمدم مرا کندی

با دو دستی کریم چیده شدم

 تو مرا از خودم جدا کردی

و برای خودت سوا کردی

***

مثل باران همیشه می باری

با قدومت بهار می آری

 در کویر دلم بگو آیا

دانه عشق خود نمی کاری

طعم لبهای توچه شیرین است

بسکه زیبایی و نمک داری

 تا که بر هر غریبه رو نزنم

دست خالی مرا نمیذاری

 منهم از راه دور آمده ام

می دهی این غریبه را یاری؟

 تشنه لطف جام دست توأم

دعوتم می کنی به افطاری؟

 ***

 ما به لطف شما غزل داریم

عشق را با تو لم یزل داریم

حرفت آمد که ناگهان دیدیم

روی لبهای خود عسل داریم

تا که حرف کریم می آید

از کرامات تو مثل داریم

از کسی جز خدا نمی ترسیم

چون که شیرافکن جمل داریم

سر زیبایی تو با یوسف

بین اشعارمان جدل داریم

مثل تو نیست ورنه صد یوسف

در همین جا ، همین بغل داریم

هرکسی عاشق تو آقا شد

رنگ لیلا گرفت و زیبا شد

***

ای به لبهای من ترانه حسن

بهترین حس عاشقانه حسن

تا که نام تو را به لب بردم

در دلم زد گلی جوانه حسن

پرتوی از جمال تو کرده

رخنه در عمق هرکرانه حسن

کوچه ها را ببین که بند آمد

منشین پشت درب خانه حسن

مزنی شانه گیسویت که دلم

کرده در زلفت آشیانه حسن

تا به دست آورم دل زهرا

روضه ات را کنم بهانه حسن

صلح تو شد پیام عاشورا

ابتدای قیام عاشورا

 ***

ای تمام سخا و جود خدا

اکرم الاکرمین اکرمنا

 با هزاران امید آمده ام

دست خالی ردم مکن آقا

 ماه کامل شد از همان روزی

که شما آمدی در این دنیا

بخدا کم نمی شود از تو

قدمی رنجه کن به محفل ما

خواب دیدم مدینه آمده ایم

تا بگیریم اجازه از زهرا

که برایت حرم درست کنیم

مثل مشهد شبیه کرب و بلا

تا که گردیم سائل خانت

ای فدای مزار ویرانت

*** 

ای فقط ناله ای صدای اشک

ای وجود تو مبتلای اشک

گیسوانت سپید شد آقا

پیکرت آب شد به پای اشک

حرف من نیست فضه میگوید

بین خانه تویی خدای اشک

قتل تو بین کوچه ها رخ داد

زهر یارت شده دوای اشک

شب جشن است پس چرا گریه

تو بگو پاسخ چرای اشک

چقدر گریه میکنی آقا

روضه ات را بخوان به جای اشک

ماجرایی که زود پیرت کرد

آنچه از زندگیت سیرت کرد

***

چه بگویم از آن گل پرپر

چه بگویم ز داغ نیلوفر

چه بگویم سیاه شد روزم

اول کودکی شدم مضطر

حرف من خاطرات یک لحظه است

لحظه ای که نبود از آن بدتر

ایستادم به پنجه پایم

تا کنم روبروش سینه سپر

 مثل طوفانی از سرم رد شد

دست او بود و صورت مادر

 ناگهان دیدمش زمین خوردو

کاری از دست من نیامد بر

بعد آن غصه بود و خون جگر

دیدن روی قاتل مادر

محمد بیابانی

***************************

نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا

چقدر محترم است این گدای با آقا

 نشسته ام بنویسم حسن ، کریم ، کرم ،

مدینه ، سفره ی آقا ، برو بیا ، آقا

نشسته ام بنویسم به جای العفوم

الهی یا حسن یا کریم یا آقا

تو مهربانی ات از دستگیری ات پیداست

بگیر دست مرا هم تو را خدا آقا

دخیل های نبسته شده زیاد شدند

چرا ضریح نداری ؟ چرا چرا آقا

تویی کریم کرم زاده من گدا زاده

مرا خدا به تو داده تو را به من داده

***

همه فقیر تو هستند ما گدا ها هم

گدای لطف تو هستند خضر و موسی هم

 سه بار زندگی ات را به این و آن دادی

هر آنچه داشته بودی و گیوه ات را هم

قسم به ایل و تبارت - قسم به طایفه ات

غلام قاسم و عبدالله توآم  با هم

عجیب نیست بگردد فرشته دور سرت

عجیب نیست بگردد علی و زهرا هم

من از بهشت به سمت شما سفر کردم

که من بهشت بدون تو را نمی خواهم

بدون عشق مسلمان شدن نمی ارزد

بدون مهر تو انسان شدن نمی ارزد

*** 

ندیده اند افاضات آفتابت را

نخوانده است کسی سطری از کتابت را

 به دستهای گدایان فقط دعا دادند

به چشم های تو دادند استجابت را

چرا غلام نداری ؟ مگر که  ما مردیم

نشسته ایم ببینیم انتخابت را

تو تکسواری حتی کسی شبیه حسین

عجیب نیست بگیرد اگر رکابت را

نه که نظر نخوری- نه - مدینه میمیرد

اگر که دست علی وا کند نقابت را

نقاب خویش بیفکن مرا دچار کنی

نقاب خویش بیفکن که تار و مار کنی

*** 

نشسته ام بنویسم که قامتت طوباست

نگات مثل علی و صدات مثل خداست

 نشسته ام بنویسم علی است بابایت

نشسته ام بنویسم که مادرت زهراست

نشسته ام بنویسم هزار ای والله

هنوز هم که هنوز است پرچمت بالاست

سکوت کردی اما حسین شهر شدی

سکوت کردن تو کربلاست - عاشوراست

اگر که جلوه نکردی همه کم آوردند

نبود دست تو آری خدا چنین میخواست

قرار بود که در صلح - کربلا بشوی

سکوت پیش بگیری و لافتی بشوی

*** 

نشسته ام بنویسم که سفره داری تو

همیشه بیشتر از حد انتظاری تو

 به دست با کرمت می دهی کریمانه

به سائلان حسینت هر آنچه داری تو

تو نیمه ی رمضانی ولی شب قدری

مرا به دست خداوند می سپاری تو

اگر بناست بسوزم به هیزم فردا

قسم به چادر زهرا نمی گذاری تو

نخواستم  بنویسم ولی نفهمیدم

چطور شد که نوشتم حرم نداری تو

نوشتم از سر این کوچه رد مشو اما

نگاه کردم و دیدم چگونه داری تو .....

.... تلاش میکنی از مادرت جدا نشوی

تلاش میکنی او را حرم بیاری تو

میان کوچه به دنبال توست مادر تو

میان کوچه به دنبال گوشواره تو

مگر چه دیده ای از زندگیت سیر شدی

چقدر زود شکسته شدی و پیر شدی
علی اکبر لطیفیان

*****************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی